کنارم بمون برای کامپیوتر
رمان بمون کنارم
قسمتی از این رمان زیبا: شميم داخل شدوفوري خودش را روي تخت ارميا انداخت وپتويش را روي سرش کشيد.منتظربود تا ارميا دعواراه بيندازد اما صدايي نشنيد .حدس ميزد چون او خوابش مي آمد ازجروبحث کردن گذشته وروي زمين خوابيده .پتوراازروي سرش کنارکشيدوسرش را برگرداند که ناگهاني صورت ارميارا روبرويش ديد چشمهايش بسته بود جيغ کوتاهي کشيد..ارميا سه متر ازجاپريد: - اِي مرگ....مگه جن زده شدي نصفه شبي نمي ذاري کپه مرگمونو بذاريم - ببخشيد ...خب چيز شد...يعني فک کردم روزمين خوابيدي براهمين برگشتم ديدمت ترسيدم - خيلي خب اگه جيغ وگريه هات تمام شد بگيربکپ - باش چشمايش را بست ...هرچقدرسعي مي کردخوابش نمي برد.قلبش مثل قلب گنجشک مي زد ودستهايش يخ کرده بود...باورش نميشد ارميا دعوانکرده باشد وکنارش خوابيده است ...عطرتن ارميا را حس مي کرد.باتمام وجودش عطراورا به ريه هايش کشيد...چقدربهاو نزديک بودواما چقدردور....... - شميم چقدرتکون مي خوري ؟بخواب ديگه به طرف اوبرگشت وگفت: - ارمي - هان؟ - توخوابت مياد؟ - مگه تومي ذاري - خب خواب ازسرم پريد چيکارکنم - مي دوني ساعت چنده؟ - نه - دوونيم - توهم خوابت نمياد؟ - نه - پس من يه چيز بگم؟ - چي ؟ - طولانيه گوش ميدي؟ - آره بگو شميم بلندشد وروي تخت نشست .ارميادست راستش را زيرسرش گذاشته بودومنتظر به اونگاه مي کرد.بازوهاي مردانه وسينه سفيد ارميا ته دلش را قلقلک مي داد.نگاهي به لباسهاي خودش انداخت:تاپ قرمزرنگ بندي وشلوارک سفيد .(چه دل شيري دارم من ديگه!اين چه وضعيه پاشدم راه افتادم تواتاق اين؟) - شميم باز زدي کانال فضانوردي؟چي مي خواستي بگي ؟ - نه الان مي گم ...خب ببين چيزه ...ارميا اگه من خواهرت بودم بعد يه خواستگار خوب بهم مي يومد که ازهمه نظرتامينه قبول مي کردي منو شوهر بدي؟ - تودانشگاه کسي بهت چيزي گفته ؟ - اول جواب منو بده - اولا که فعلا زنمي دوما اگه من داداشت باشم عمرا تورو شوهر بدم - بدجنس چرا؟ - خب مي دونم اون شوهر بدبخت مي خواد ازدست تو چي بکشه - دلشم بخواد اصلا چه داداش بدي ميشي تو - من غلط بکنم داداش تو بشم - خلايق هرچه لايق - آها پس مي خواستي همينو بهم بگي نه ؟ازدواج کني ؟حالا اون هرکول کي هس؟ - درست حرف بزن اون هرکولي که مي گي احسانه ارميا ازجا پريد.آنچنان نگاهي به شميم انداخت که شميم ازترس کمي عقب تررفت. دست چپش رابلندکردو سيلي محکمي توي صورت شميم خواباند. - اين واسه اينکه توواحسان غلط مي کنين بادست ديگرش سيلي دوم را به صورت اوزدوگفت: - اينم واسه اينکه بفهمي تو هنوزصاحب داري ... دانلود برای جاوا دانلود برای آندروید دانلود برای pdf دانلود برای آیفون و تبلت برچسب : , android, epub, iphone, jar, Java, PDF, آندروید, آیفون, اندروید, ایفون,جاوا, ...
دانلود رمان زیبای بمون کنارم
دانلود رمان بمون کنارم
رمان بمون کنارم
- الي مامان بابات رفتن - خب به سلامت .بيا کنار توهمش بايد وايسي کنارپنجره ديدبزني ؟مگه خودت ناموس نداري؟شميم بالشي را ازکنارميزتحريربرداشت وبه سمت الميراپرت کرد.الميرابادست بالش راگرفت وشکلکي براي الميرادرآورد.شميم گفت:- الميرا بيا بخوابيم ديروقته ها- سرکارکجايي؟ساعت دهه- خب ديره ديگه نيس؟- نه تازه سرشبه لاتاس- پس بيداربمونوبه دنبال اين حرف بلندشد وچراغ راخاموش کرد.- شميم ديوونه روشنش کن مي ترسم - به من چه پاشو بروبيرون - ديوونه ديوونه - داري توآينه نگاه مي کني؟- مرض - الي ...الي گوش کن ..صدا ..صدا مياد- صداي چي ؟- گوش کن ...گيتاره ..ارم...ارميا- خيله خب توهم چراهول کردي؟وقتي دلش ميگيره انقدمي خونه که خوابش ببره - آخي - دلت سوخت - اوهوم - بسکه خري - هيس ....بذارگوش کنيم ..ميگم بريم پايين ؟- بفهمه مااونجاييم قاتي مي کنه ها؟- نه يه جوري مي ريم مارو نبينه - باشههردو آرام آرام وپاورچين ازاتاق بيرون آمدند وهرکدام روي پله اي نشستند وازبالا درآن تاريکي سالن ارمياراتماشاکردند.کنارپنج� �ه نشسته بود ودستان مردانه اش راروي تارهاي گيتارحرکت مي داد.شميم صورت اورا نمي ديد اما نوري که ازپنجره برروي موهاي زيباي ارميا تابيده بود دلش رالرزاند.صداي گيراي ارميا فضاي خانه ي بزرگ آقاي دادفر رافراگرفته بود:زبونم لال نکنه عاشق شدي چي شده باز داري بد تامي کنيبگو چي شده عزيزم که داري پيش عالم منو رسوا ميکنيچرا چشمات ديگه حرفي نداره که توي چشماي من زل بزنهزبونم لال نکنه حقيقته عشق من مي خواد ازت دل بکنهزبونم لال نکنه يکي داره جاي من رو توي قلبت مي گيره نگونه توخوب مي دوني عزيزم نباشي ازغصه عشقت مي ميره لااقل بگو چرا مي خواي بري به خدا هر چي بگي ميشم همون هرچي مي خواي بگو به عشق من فقط به همون خدا نگو پيشم نمونزبونم لال نکنه يکي داره توي قلبت جاي من رو مي گيره نگونه توخوب مي دوني عزيزم نباشي ازغصه عشقت مي ميرهآهنگ تمام شد ودستان ارميا ازروي تارهاي گيتار بازايستاد.الميرا باترس دست شميم راگرفت واورا بالا کشاند.شميم که دوست نداشت برود دستش راکشيد اما آهسته حرف مي زد:- مي خوام برم پيشش چشمهاي الميراچهارتا شد:- چي ؟- همون که شنيدي - مي خواي بري پيش اون چه غلطي کني؟- مي خوام بگم بازم بخونه- تو مي دوني اون الان چه حاليه ؟بدبخت بري اونجا سکه ي پولت مي کنه اون الان هيچي نمي فهمه - جهنم ..من..مي ...رم الميرادست شميم رامحکم گرفت تامانع رفتنش شوداماشميم به زورازپله ها سرازيرشد والميرا که نزديک پرت شدن بود دست اورا ول کرد ونرده ها را گرفت تاسقوط نکند.زير لب به شميم بدوبيراه گفت:- احمق ديوونه باترس ولرزدرهمان بالاي پله ها تماشاگربود.ازاضطراب تند تند ...
دانلود رمان گرگ و میش برای کامپیوتر
رمان گرگ ومیش
رمان بمون کنارم (جلد اول) 3
- من نميرم - به حرفاي من اعتماد نداري؟ - دارم ..به خدادارم ولي.. - ولي چي ؟ - اون منونمي خواد - به همين دليل مي خوام بري - که اذيتم کنه ؟ - اگه دوسش داري تاآخرشو برو شميم خجالت زده سرش رازير انداخت.وگفت: - نميشه هيچ وقت نميشه - اگه توبخواي ميشه - اون عاشق يکي ديگه س.همين جوري ام باعقد کرنمون مخالفه چه برسه به اين که بخوام باهاش زندگي کنم - عقد که ازشرايط قراردادم هس مجبوره، اونا صيغه واين چرتارو قبول ندارن ..راضي کردنش بامن - مي ترسم عمو - خدا با همه اس عزيزم * * * - بااجازه ي بزرگترا وعمو وزن عمو بله ... صداي کل ودست زدن دفترازدواج را پرکرده بود.الميراوزهره خانم جلو آمدند وصورت شميم رابوسيدند.شميم خوشحال ازآنها تشکرکرد وهديه هايشان راگرفت .ارميا باصورتي اخمو وناراحت کنارشميم نشسته بود.بعدازامضاکردن دفاترواسناد ازدواج آقافريدجعبه ي حلقه اي رابه سمت ارميا گرفت تاآن رابه دست همسرش بيندازد اما اوبي حوصله محضر ازدواج راترک کرد .شميم ازشدت بغض سرش رازير انداخت وبا دامن لباسش بازي مي کرد.زهره خانم حلقه راازشوهرش گرفت ودردست عروسش کردوگفت: - مبارکت باشه عروس قشنگم ..شميم خانم ..ببينمت سرتوبالا کن شميم سرش رابالا کرد وبا ناراحتي خودش رادرآغوش زهره خانم رها کرد. - توکل کن ...فقط ازش بخواه ..آرومت مي کنه * * * - اوف.....ازنفس افتادم .ارميا.. - هان ؟ - بيا اين ساک رو ببرمن نمي تونم بيارمش - به من چه شميم باحرص ساک راروي زمين کوبيد وازپله هاي ساختمان بالا رفت.ارميا بي خيال درحال بالا رفتن بود.بازويش راکشيد واورا ازپله ها پايين کشيد.ارمياگفت: - هوي...وحشي - خودتي ..بيا ساکموببر - ولم کن کَنه..نمي خوام مگه نوکرتم بازور دستش راازدست شميم بيرون کشيد ودوباره بالا رفت.شميم بادرماندگي به سمت ساک خود رفت وپله پله آن رابالا کشيد.به درخانه ارميا رسيد وبايکي ازپاهايش درراجلوهل داد ووارد شد.سالني تقريبا بزرگ وزيبايي راپيش رو داشت .کف آن ازسراميک هاي سفيد وبراق بود و روي آن هارا بايک قاليچه ابريشم پوشانده بودند.درآخر سالن شومينه اي قرارداشت وروبروي ان يک تک صندلي چوبي.ازديگر وسايل خانه دودست مبل بود وپرده هايي حرير ويالان هاي مشکي .دواتاق درسمت راست قرارداشت وآشپزخانه اي کوچک باتمام وسايل لازم درسمت چپ سالن بود.هنوز محو آن خانه بود که ارميا ازيک اتاق بيرون آمد. - اتاق تو اينه به اشاره دست ارميا به طرف اتاقش رفت وگفت : - باشه ساکش رابرداشت وبه اتاق رفت.تمام وسايلش رادرکمدوجا لباسي جاداد.نگاهي به دور وبر اتاق انداخت وبعدبيرون رفت.ارميا نبود.به آشپزخانه رفت وبعدازکمي گشتن درکابينت ها ويخچال شروع به غذادرست کردن ...
دانلود رمان برای موبایل و کامپیوتر...
سیــــــــــــــــــــــــــــــلام..بچه ها اینجا یه عالمه رمان میزارم برای دانلود موبایل و PC..امیدوارم مفید فایده باشه..بفرمایید.........__________________اینا همش برای موبایله..رمان در حسرت آغوش تو رمان میوه ی بهشتیرمان هوا تو از دلم نگیررمان فراموشیرمان چشم های به رنگ عسلرمان مرثیه ی عشقرمان واهمه ی با تو نبودن (ادامه ی موثیه ی عشق)رمان پرستار منرمان عشق و احساس منرمان ابی به رنگ احساس من(ادامه ی عشق و احساس من)رمان نفس بارونرمان کدامین نگاهرمان رویای شنیرمان شاید وقتی دیگررمان ایت منرمان با عشق شدنیهرمان دروغ شیرین(قشنگه)رمان رهایت می کنمرمان ته مانده ی عشق تورمان دروازه ی بهشترمان منجلاب عشقرمان روزهای بی کسی_________________رمان تبسم(موبایل)رمان تبسم (کامپیوتر)رمان قرعه به نام سه نفر(موبایل)رمان قرعه به نام سه نفر(کامپیوتر)رمان آبی به رنگ احساس من(موبایل)رمان آبی به رنگ احساس من(کامپیوتر)رمان عشق و احساس من (ادامه ی ابی به رنگ احساس من)(موبایل)رمان عشق و احساس من(کامپیوتر)رمان عشق به توان 6 (موبایل)رمان عشق به توان 6(کامپیوتر)رمان هیچکی مثه تو نبود(موبایل)رمان هیچکی مثه تو نبود(کامپیوتر)رمان دختری که من باشم(موبایل)رمان دختری که من باشم(کامپیوتر)رمان دختری که من باشم(اندروید)رمان ترمه(موبایل)رمان ترمه(کامپیوتر)رمان ترمه(اندروید)رمان بی قراره قبلم(موبایل)رمان بی قراره قلبم(کامپیوتر) رمان بی قراره قلبم (اندروید)رمان کلت طلایی(اندروید)رمان کلت طلایی (موبایل)رمان کلت طلایی(کامپیوتر)
دانلود رمان نجوای شیطان برای کامپیوتر و موبایل و آندروید
نام رمان : نجوای شیطان نویسنده : سپیده فرهادی کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه داستان : می گویند مرا آفریدند از استخوان دنده چپ مردی به نام آدمحوایم نامیدند یعنی زندگی ، تا در کنار آدم یعنی انسان همراه و هصدا باشممیگویند میوه سیب را من خوردم ، شاید هم گندم را و مرا به نزول انسان از بهشت محکوم می نمایندبعد از خوردن گندم و یا شاید سیب ، چشمان شان باز گردید مرا دیدندمرا در برگ ها پیچیدند مرا پیچیدند در برگ ها ، تا شاید راه نجاتی را از معصیتم پیدا کنندنسل انسان زاده منستمن … حوا … فریب خورده شیطان قالب کتاب : PDF وJAR و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
دانلود رمان زیبای قرار نبود برای کامپیوتر و آندروید
نام کتاب : قرار نبود نویسنده : هما پوراصفهانی کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه داستان : داستان درمورد دختری به اسم ترساست که دوسال پشت کنکور مونده الان منتظر جواب کنکوره .مادر ترسا چند سال پیش فوت کرده ترسا با پدر و مادربزگش( عزیزجون) زندگی میکنه.خواهر بزرگش هم ازدواج کرده .ترسا آرزو داره که بره کانادا و اونجا ادامه تحصیل بده ولی پدرش به دلیل تجربه ی تلخی که در رابطه با فرستادن آتوسا(خواهر ترسا)ب ه خارج داشته تحت هیچ شرایطی راضی نمیشه که ترسا رو بفرسته کانادا، به همین خاطر همین ترسا و دوستاش سعی دارند با همفکری هم راه حلی برای راضی کردن پدر ترسا پیدا کنند که موفق هم میشند ولی برای عملی شدن این راه حل یه سری اتفاقاتی میفته و شخصی وارد زندگی ترسا میشه که مسیر زندگیشو عوض میکنه،... قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون) دانلود کتاب برای کامپیوتر دانلود کتاب برای آندروید