کلاغ سپید هفتم
کتابها به یاد میآورند!
روز جهانی کتاب کودک ۲ آوریل (برابر با ۱۴ فروردین) به افتخار زادروز هانس کریستین اندرسن، نویسنده داستانهای کودکان نامگذاری شدهاست.[۱] هر سال در این روز توسط دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) مراسم باشکوهی به مناسبت برای بزرگداشت مقام کتاب کودک و ادبیات کودک و نوجوان در کشورهای جهان جشن گرفته میشود و مدیریت آن را این دفتر که از سال ۱۹۵۳ میلادی در سوئیس آغاز به کار کردهاست برعهده دارد.[۱] مراسم این روز هر سال در یکی از کشور جهان که عضویت دارد برگزار میشود و این کشور پوستر و پیام روز جهانی کتاب را تهیه میکند[۲]. روز جهانی کتاب کودک در ایران روز جهانی کتاب کودک از سال ۱۳۴۹ در ایران به رسمیت شناخته شدهاست و وزارت آموزش و پرورش در سال ۱۳۵۰ روز ۱۴ فروردین هر سال را روز جهانی کتاب کودک در ایران اعلام کرد.مراسم بزرگداشت این روز هر سال در یکی از کشورهای عضو برگزار میشود و ایران نیز در سال ۱۳۷۱ (۱۹۹۲) برگزارکننده این مراسم بود. [۲] کتاب کودک ۲۰۱۱/۱۳۹۰ نویسنده: آینو پرویک تصویرگر: یوری میلدبرگ کتابها به یاد میآورند! "وقتی آرنو و پدرش به مدرسه رسیدند، کلاس شروع شده بود."در زادگاه من، استونی، تقریباً همه این جمله را به یاد دارند. این جملهی آغازین کتابی به نام "بهار" است. این کتاب که در سال ۱۹۱۲ به چاپ رسید، نوشتهی اسکار لوتس، نویسندهی استونیایی (۱۹۵۳ – ۱۸۸۷) است."بهار" دربارهی زندگی کودکانی است که در سالهای پایانی قرن نوزدهم در مدرسهی کوچک دهکدهای در استونی درس میخواندند. اسکار لوتس کودکی خود را نوشته است. شخصیت آرنو در واقع همان کودکی اسکار لوتس است.پژوهشگران اسناد قدیمی را مطالعه میکنند و بر پایهی آنها کتابهای تاریخ را مینویسند. کتابهای تاریخ دربارهی آنچه در گذشته روی داده است، سخن میگویند. اما تصویر روشنی از چگونگی زندگی مردم عادی ارائه نمیدهند.کتابهای داستان یادآور چیزهایی هستند که در اسناد قدیمی نمیتوان یافت. مثلاً میتوانند به ما بگویند پسری چون آرنو که ۱۰۰ سال پیش از این به مدرسه میرفت، چه اندیشههایی در سر داشت، یا کودکان آن روزگار چه رویاهایی داشتند، از چه میترسیدند و چه چیز شادشان میساخت. این کتابها همچنین یادآور پدرومادرهای این کودکاناند؛ این که آنها دوست داشتند چگونه آدمهایی باشند و چه آیندهای برای فرزندان خود آرزو داشتند.البته، ما نیز میتوانیم دربارهی روزگار گذشته کتاب بنویسیم و این کتابها هم گاه بس هیجانانگیزند. اما نویسندهی این روزگار نمیتواند واقعاً بداند بوها و مزهها، ترسها و شادیهای گذشتهای ...
مجموعه کتاب های کلاغ سپید
مجموعه کتاب های کلاغ سپید ۸ کتاب هشتم عربی هشتم علوم هشتم ریاضی هشتم
پیراهن گل گلی ام
می چرخد و می چرخد و می چرخد پیراهن گل گلی ام توی ماشین لباس شویی چقدر خوب که من تویش نیستم! می رقصد و می رقصد و می رقصد پیراهن گل کلی ام در باد روی بند رخت حیف که من تویش نیستم! از کتاب باد کنک به شرط چاقو مجموعه شعر سپید برای کودکان شاعر: علی اصغر سید آبادی
کلاغها به مدرسه نمیروند!
کلاغها به مدرسه نمیروند! علیرغم اعلام مکرر وزارت آموزش و پرورش مبنی بر ممنوعیت ورود کتابهای کمک آموزشی به مدارس و تایید نکردن این کتب، این روزها شاهد داغ شدن بازار تبلیغاتی این کتابها از طریق رسانه ملی هستیم. به گزارش ایسنا، در حالی کتابهای کمک آموزشی از طریق رسانه ملی و به صورت گسترده تبلیغ میشود که سازمان پژوهش آموزش و پرورش ادعا میکند نه تنها محتوای این کتابها را ندیده، بلکه مجوزی هم برای انتشار آنها صادر نکرده است، لذا حق ورود به مدرسه را ندارند. بحث تبلیغات زمانی جالب میشود که در آستانه سال تحصیلی، کتب کمک آموزشی "کتابهای کار پایه جدیدالتالیف هفتم" یکی از موسسات انتشاراتی با عنوان «کلاغ سپید» در حالی به صورتی گسترده از طریق رسانهها تبلیغ میشود که هنوز تعدادی از کتب این پایه در کتابفروشیها توزیع نشده، با این اوصاف باید پرسید چگونه میشود کتابهای کمک آموزشی زودتر از کتابهای اصلی در دسترس دانشآموزان و متن و محتوای این کتب در اختیار ناشران قرار میگیرد؟ حجتالاسلام والمسلمین محیالدین بهرام محمدیان، رییس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش در این باره به خبرنگار ایسنا گفت: آموزش و پرورش برای این کتابهای کمک آموزشی هیچ گونه مجوزی صادر نکرده و به همین دلیل این کتابها مجوز ورود به داخل مدرسه را ندارند. وی افزود: هر چند که از محتوای این کتابها اطلاعی نداریم چرا که به سازمان پژوهش ارائه نشده، اما درباره آن قضاوتی هم نمیکنیم؛ آموزش و پرورش تنها کتابهای کمک آموزشی «انتشارات مدرسه» و برخی از کتابهایی که اسامی آنها در سامانه مربوط به رسانههای کمک آموزشی این سازمان آمده را تایید میکند. محمدیان با بیان اینکه کتابهای کمک آموزشی "کلاغ سپید" و" گاج" مخصوص پایههای هفتم و سوم که تبلیغ میشوند، مجوز خود را از وزارت ارشاد دریافت کردهاند، لذا حق ورود به مدرسه را ندارند. همچنین محمد ناصری، مدیرکل انتشارات و تکنولوژی آموزشی در گفتوگو با ایسنا به دلایل ایجاد بازار کتابهای کمک آموزشی اشاره کرد و گفت: زمانی که دانشآموز بخواهد مفاهیم را به صورت عمیقتر بیاموزد، کتاب کمک آموزشی میتواند به وی کمک کند. همچنین این کتابها در سادهتر کردن موضوعات نیز نقش دارند، اما تنها کتابی مورد تایید است که دارای استانداردهای لازم آموزش و پرورش باشد. وی افزود: طی سالهای گذشته دستورالعمل صریح قانونی از یک مقام مافوق برای همه دستگاههای دولتی نداشتیم که بخواهند بر اساس آن موضع خود را درباره کتابهای کمک آموزشی اعلام کنند، اما در سال 90 قانونی ...
بخشی از کتاب ریاضی کلاغ سپید
دانلود
دانلود رايگان راهنماي گام به گام فصل هفتم ( 7 ) رياضي ششم ابتدائي
راهنمای گام به گام 7 کتاب ششمریاضی فصل هفتم ( 7 )اثر انتشارات کلاغ سپید * ارائهى آموزش درس به درس مطالب كتابهاى درسى* پاسخگويى به تمامى سؤالات كتابهاى درسى همراه با راهنمای آموزشى سؤالات* پوشش كامل مطالب كتاب درسى با نمونه سؤالات تأليفى به صورت درس به درسدانلود با لینک پرشین گیگفصل هفتم ( 7 ) ریاضی ششم
داستان هفتم روز جمعه رنگ سپید
یا لطیف روز آدينه هنگاميكه تابش خورشيد خانه را از نور سپيد كرد شاه با لباس سپيد راهي گنبد سپيدرنگ شد و پس از عيش و عشرت از بانوي خانه افسانه اي تقاضا كرد و او پس از دعا به جان شهريار و تخت و سلطنتش لب گشود كه: روزي از روزها مادرم خانه اي يكي از اشنايان رفته بود و در آن خانه زنان بسياري ميهمان بودند. ميهمانان يك به يك از هر دري سخن ميراندند تا اينكه نوبت به زني از ميهمانان رسيد و او لب به گفتن قصه اي شگرف و زيبا گشود. و اين همان داستان است: روزي روزگاري جواني بود نيكنام و درست كردار. دانش آموز چون عيسي و مجلش افروز چون موسي. آگاه از هر علمي. زيبا روي و زيبا خوي. اما آن صفتي كه او به آن شهره بود و زبانزد تمام جوانان آن ديار تقوي و پرهيزگاريش بود. محرم و نامحرم ميدانست و چشم پاك داشت و اسير هوي نبود. او را باغي بود خارج از شهر. باغي چون بهشت برين پر از ميوه هاي گوناگون و درون باغ عمارتي داشت و هر هفته اگر وقت فراغتي مي يافت به تماشاي ان باغ ميرفت و اوقات خود به پرورش و رويش گياه و گل و ميوه ميگذراند. يكي از روزهاي پايان هفته كه براي استراحت به باغ خود رفت در باغ را بسته ديد. از داخل باغ صداي خنده و شادي زنان مي آمد و صداي رقص و پايكوبي و آواي چنگ و عود و باغبان خفته به صداي چنگ. در باغ خود زد اما كسي نگشود دور باغ گشت تا شايد خبري از داخل باغ بيابد اما نيافت تا اينكه بالاخره از ديوار باغ بالا رفت و داخل باغ شد. همين كه وارد باغ شد دو مرد كه اطراف باغ براي زنها نگهباني ميدادند او را بديدند و به گمان اينكه دزد است با چوب به جانش افتادند و دستهايش بستند. جوان گفت:" باغ باغ من است و من حق دارم از ديوار باغ خود بالا روم" آن دو مرد براي اثبات گفته ي خود از او نشانهاي باغ را پرسيدند و او پاسخ گفت و باغبان را از خواب بيدار كردند و او شهادت داد كه باغ از آن جوان است و پس دو مرد دستهاي جوان باز كردند و عذرش خواستند و زمينش بوسيدند و جوان از آنها پرسيد كه از چه روي به باغ او آمده اند و ميهمانها كيستند دو مرد پاسخ دادند كه:" اينها كنيزكاني هستند كه از براي ميهماني اي در باغ تو گرد هم آمده اند و ما را به پاسباني در اطراف باغ گمارده اند.برخيز و با ما گردشي در باغ خود كن و نگاهي بر اين كنيزكان ماهرو بينداز. هر كدام را كه پسنديدي بگو تا همين امشب از آن تو باشد." جوان را آهنگ كامراني به گناه نبود. پس با خود گفت:" به اطراف باغ ميروم و نگاهي بر آنها مي اندازم و سپس باز ميگردم به شهر." پس به دنبال آنها رفت. در مقابل جايگاه زنان غرفه اي بود از خشت ساخته شده. جوان داخل غرفه شد و در را قفل كرد تا چشمش به زنها نيفتد و آندو مرد رفتند تا كنيزكان را خبر كنند. جوان ...