کتاب زبانشناسی ابن سینا

  • نگاهی اجمالی به دو سنت زبانشناسی اسلامی و غرب

    ● مقدمه زبان به عنوان یک پدیده ذاتاً فطری در فرهنگ های مختلف مورد بررسی قرار گرفته و از دیرباز, انسان به مطالعه آن همت گمارده است. از این رو, تمدن های مهمی نظیر تمدن یونان, هند, اسلام و چین خودآگاهانه به این پدیده ارتباطی توجه کرده و آن را به دقت مطالعه کرده اند. در این مقاله, زبانشناسی در جهان اسلام و در دنیای غرب مورد نظر هستند و به طور اجمالی و تطبیقی زیر بخش های مختلف نظام زبانی ـ نحو, معناشناسی, ساختواژه, و آواشناسی ـ در هر دو سنّت زبانی فوق بررسی شده اند. طبیعی است که هر دو سنّت زبانی مذکور با دیدگاه خاص خود به پدیده زبان نگریسته اند; چرا که زبانشناسی اسلامی از قرآن و زبانشناسی غربی از فلسفه و تا حدی از ادبیات نشأت گرفته اند. با این حال علی رغم تمایز دستاورهای زبانشناختی این دو سنّت, در موارد متعددی نیز به هم شباهت دارند.   ● نحو (syntax) قرآن, خاستگاه زبانشناسی اسلامی, به عنوان یک عامل برون زبانی منشأ پژوهش های زبان عربی است. تأثیر عمیق این معجزه الهی بر مسلمانان و علاقه آنان برای قرائت صحیح, تعبیر و درک اعجاز آن و نیز ترس از تحریف این کتاب مقدس از یک سو و آموزش زبان عربی به تازه مسلمانان غیر عرب از سویی دیگر, سبب شد تا مسلمانان به مطالعه دقیق زبان عربی بپردازند. لذا, در مراحل اولیه مطالعات زبانشناختی زبان عربی, جنبه کاربردی و آموزشی آن بر جنبه نظری آن غالب بود. بعداً, نظرپردازی نیز در باب دستور زبان عربی رایج شد.     فلسفه, خاستگاه زبانشناسی غربی, به عنوان یک عامل درون زبانی بر یونانیان تأثیر گذارد. یونانیان با از خود پرسیدن در مورد زبان و درک و توجه آگاهانه به آن و گوناگونی های زبانی (لهجه و گویش), زبان را مطالعه کردند. از این رو, جنبه نظرپردازی زبانشناسی بر جنبه کاربردی آن غالب بود. مطالعات نحوی زبان در هر دو سنّت زبانی فوق, از اهمیت چشمگیری برخوردار بوده است. ظاهراً, ساختواژه در ابتدای مطالعات زبانی در یونان و روم, حرف اول را می زده است, سپس به نحو پرداخته اند. در حالی که, این امر در سیر زبانشناسی عربی صدق نمی کند و ساختواژه و نحو از همان ابتدا همگام با هم مورد بررسی قرار گرفته اند. در اصل, (نحو) در دو سنّت زبانی فوق دو مفهوم متفاوت داشته است. مفهوم اولیه نحو از دید زبانشناس بزرگ اسلامی, سیبویه بصری, (روشی است که مردم بدان صحبت می کنند… و به معنای جاده و راه می باشد). (باکلاّ, ۱۹۸۳) بعداً, نحو به دستور زبان اطلاق شد که به بررسی ساخت ها, روابط عناصر سازنده جمله (سازه) و نقش هریک از آنها در جمله می پردازد. این مفاهیم ساختاری در دستور زبان عربی تحت عنوان مقولاتی نظیر عمل (حاکمیت), اِعراب, بناء ...



  • منطق در زبان‌شناسی

    از: صهبا سلیمی منطق در زبان‌شناسی «علم منطق، علم ترازوست و علم‌های دیگر، علم سود و زیان، و هر دانشی که به ترازو سخته‌ نشود، یقین نبود، پس به حقیقت دانش نبود.»                                         دانشنامه علایی، ابن سینا زبان‌شناسی نیز مانند هر دانشی بی‌نیاز از منطق که علم استدلال است نمی‌باشد. خصوصاً که در بسیاری از شاخه‌های زبان‌شناسی خصوصاً در نحو و حتی در معناشناسی – که معناشناسی منطقی نیز داریم- امروزه پای استدلال در میان است، و بدون آن راه به جایی زبان‌شناس نخواهد برد. اما منطق را که لازم هر علم است در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها هیچ درس نمی‌دهند، مگر آن‌که بسیار نیاز شود، بنا به تشخیص، و تنها در فلسفه گویا به ارزش دو واحد. اما گمان دارم تدریس منطق و روش‌شناسی یا فلسفه علم برای تمام رشته‌ها در دوران کارشناسی واجب است، و برای برخی رشته ها نیز فلسفه به تناسب رشته مورد نظر. در زبان‌شناسی ارزش منطق و تدریس آن را استادان از چند وقت پیش دریافته‌اند، و نخست کتابی که فارسی شده‌ی کتاب آلوود (1) است، کتاب منطق در زبان شناسی اثر دکتر کورش صفوی است. در این کتاب مبانی منطق جدید و کاربرد آن در زبان‌شناسی با استفاده از مثال‌های فارسی تبیین شده است. اما اصل و خاستگاه منطق کجاست، و چرا منطق را به قدیم و جدید تقسیم کنند. در دوران قدیم، عهد یونان باستان علوم به مثال امروز طبقه بندی شده و مجزا از هم نبود. از طرفی هم دامنه علوم محدود بود و هم تقسیمات آن محدود. وقتی به کتاب سیرحکمت در اروپا نوشته محمدعلی فروغی رجوع کنید می‌بینید گفته حکمت نزد یونانیان به بخش حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم می‌شدت. حکمت عملی سیاست مُدُن بود که امروزه علوم سیاسی نام گرفته، و دیگری تدبیر منزل که بعدها اقتصاد شد. حکمت نظری نیز به سه بخش منقسم می‌شد. یونانیان اهل علم بودند و کسانی با گشت و گذار در بین مردم و شهرها علوم را بین آنان انتشار می‌دادند. به این افراد سوفیست یا دارنده علم می‌گفتند. سوفیست‌ها که علم را به مردم می‌آموختند در خطابه چیره بودند، و همین توانمندی باعث شده بود از توانایی خود در جهت خلاف حقیقت سود برند، و به ناحق کشیده شوند، و برای به کرسی نشاندن سخن خود با مهارت در سخنوری سخنی ناحق و کذب را حق و صدق جلوه دهند. چنان رسمی بود، تا به وقتی که سه فیلسوف بزرگ یونان سقراط، افلاطون، و ارسطو – خلف شاگرد سلف- به مخالفت با روش سوفِسطائیان برخاستند، و سقراط نخست بود ولی از خود اثری به جای نگذاشت، و افلاطون راه سقراط پیش گرفت، و ارسطو به مدون سازی علم برای پرهیز از سفسطه گام به پیش نهاد. ارسوط نخست کسی بود که علم ...

  • مصاحبه‌ای قدیمی از دکتر دبیرمقدم

    موضوع دیگر کتاب مخارج‌الحروف ابن‌سینا در آواشناسی است .در این کتاب به اعتقاد من تقسیم‌بندی آواها از چاکنای شروع، بعد به حلق و سپس قسمت‌های مختلف دهان و سرانجام به دو لب می‌رسد. در صورتی که آواشناسی نوین بر عکس مورد یاد شده است که به نظر من تقسیم‌بندی ابن سینا منطقی‌تر است زیرا در مسیر عبور هوا از شش‌ها نخستین جایی که تولید صوت می‌کند چاکنای است که بعد از قرن‌ها، آواشناسی نوین در این مورد هیچ‌گونه کنجکاوی و حساسیت نشان نداده است. بنابر این مشاهده می‌شود که سابقه در خور توجهی در خصوص مطالعات زبانی موجود است.اهمیت زبان‌شناسی و پرداختن به این علم در چیست؟آن چیزی که ما به نام قوه نطق یا تلفظ قدیمی‌تر قوه ناطقه می‌شناسیم ویژه انسان است یعنی هیچ موجود دیگری دارای این ویژگی شناختی نیست. این ویژگی آنگونه در نهاد ماست که فقط در شرایط عقب ماندگی‌های ذهنی و یا نارسایی‌های جسمی مانند ناشنوایی شدید امکان زبان‌آموزی از ما سلب می‌شود. در غیر این صورت کافی‌ست انسان در معرض یک یا چند زبان قرار گیرد. کودک انسان این ظرفیت فطری و ژنتیکی را دارد که زبان محیط را بدون آموزش بیاموزد. از این روست که زبان‌شناسانی مانند چامسکی که برجسته‌ترین زبان‌شناس و نظریه‌پرداز قرن ماست و بیش از ۵۲ سال است که نظریه وی در زبان‌شناسی استمرار یافته و بسیار تاثیرگذار بوده به این نتیجه رسیده است که بخشی از دانش زبان، ذاتی، فطری با بن مایه ژنتیکی است که این بخش مشترک همه زبان‌هاست و بخش دیگر که ویژه فارسی است آن است که ما در محیط فرا می‌گیریم به عبارتی تعقل‌گرایی دکارتی پشتوانه این تحلیل است. در واقع زبان‌شناسی از پدیده‌ای صحبت می‌کند که وجه تمایز انسان از دیگر موجودات است.دیگر اینکه به لحاظ جنبه‌های کاربردی زبان انسان و زبان هر کشوری در سطح محدودتر و هر جامعه زبانی در واقع نظریه تجربه بشر و آن جامعه زبانی است یعنی زبان ما آیینه تاریخ و تحولات فرهنگی و پویایی فرهئگی ماست. از طریق مطالعه زبان با پیشینه تحولات تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و فکری آشنا می‌شویم. به صورت کاربردی‌تر اگر نگاه کنیم هر فرهنگ لغت در مورد هر زبانی با مدخلی شروع می‌شود مدخل بعدی تلفظ آن و سپس مقوله دستوری و بعد ریشه‌شناسی آن است و همه این‌ها اطلاعات زبان‌شناختی است.ایران دارای تنوع گویشی و لهجه‌ای است گنجینهای از میراث اقوام ایرانی و ساکنان ایران در این گویش‌ها و لهجه‌ها باقی مانده است و مطالعه آن‌ها رسالت بزرگی است. در زبان‌شناسی اتفاقی که در قسمت‌های مختلف دنیا به کرات تکرار شده در شرف زوال و یا تضعیف بودن برخی گویش‌ها و لهجه‌هاست.ارتباطات ...

  • زبان، بنیادی ترین جلوه میراث فرهنگی

    مرگ یک گویش از دست رفتن گوشه ای از یک فرهنگ است؛‌ فرهنگی که براحتی از بین می رود اما کشف دوباره آن خیلی زمان می برد. این را دکتر یدالله پرمون می گوید. دکتر یدالله پرمون متولد 1345 کرمان،‌ در 5 سال اخیر عضو هیات علمی پژوهشکده زبان و گویش سازمان میراث فرهنگی بوده و استاد زبانشناسی در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاههای الزهرا، ‌پیام نور و آزاد اسلامی است. آنچه ما را واداشت تا در هفته میراث فرنگی به سراغ او برویم،‌ تلاش مستمرش در پژوهش گویش های ایرانی است. او پرونده گویش «مراقی»‌ را برای ثبت در فهرست میراث در خطر یونسکو تنظیم کرده است. اولین جرقه های علاقه ذهنی تان به فرهنگ کهن ایران چگونه شکل گرفت؟ اگر بخواهم به گذشته خود در زندگی برگردم، شاید دقیقا بشود گفت که این علاقه به وضعیت تربیتی ام در خانواده بر می گردد. من در کرمان به دنیا آمدم و در خانواده ما نگرش احترام آمیز نسبت به فرهنگ ایرانی وجود داشت و شکل گیری این علاقه را باید از کودکی و در میان خانواده در نظر گرفت. تحصیلات دانشگاهی من هم دقیقا در همین حیطه بود. بعد از اینکه لیسانس مترجمی را در رشته زبان و ادبیات انگلیسی گرفتم،‌ وارد حیطه زبانشناسی نظری شدم. زبانشناسی که ما در ایران می خوانیم،‌ زبانشناسی همگانی است اما زبانشناسی زیر شاخه های متنوعی دارد و ما در ایران این امکان را نداریم که در تمام این زیرشاخه ها متخصص تربیت کنیم. بچه ها معمولا خودشان در یک رشته خاص غور می کنند؛‌یکی معنی شناس می شود ، یکی ساختمان شناس می شود، یکی نحوشناس می شود و من هم آوا شناس و واج شناسم و در این حیطه کار می کنم و این، ارتباط بسیار مستقیمی با گویش دارد و به همین دلیل علاقه دوم من که در حین کار شکل گرفت،‌ مباحث گویش شناسی بود. رساله کارشناسی ارشد و دکترای من در رابطه با آواشناسی و واج شناسی گویش است و خوشبختانه در مسیری افتادم که به آن علاقه دارم. چه شد که به سراغ واج شناسی و آواشناسی رفتید؟ علاقه شخصی خودم باعث شد. احساس می کنم که در این حیطه استعداد بیشتری  دارم. دوستان هم خیلی لطف دارند- چه همکاران و چه شاگردانم در دانشگاهها_ می گویند جزء برداشت کننده های صحیح از مسائل آوایی و واجی هستم. پیش از اتمام دوره لیسانس تصمیصمتان را گرفته بودید که وارد حیطه زبانشناسی شوید؟ قبل از اینکه وارد دوره لیسانس شوم یک مدرک دبیری انگلیسی هم از دانشگاه تربیت معلم داشتم که جزء کلکسیون مدرک های من است!  زمانی که در آن دوره تحصیل می کردم، درسی داشتیم به نام صوت شناسی که همان واج شناسی و آواشناسی است با تکیه خاص در انگلیسی. همان موقع هم به این حوزه علاقه خاصی داشتم. در واقع می توانم بگویم که ...

  • زندگینامه جبران خلیل جبران/ نويسنده و انديشمند لبناني ( 1883-1931 )

    جبران در سال ۱۸۹۸ وارد بیروت شد و به "مدرسه الحکمه" رفت. وي در این دوره، کتاب مقدس را به زبان عربی خواند و با دوستش "یوسف حواییک"، نشريه‌اي به نام "المناره" منتشر کرد که حاوی نوشته‌های آن دو و نقاشی‌های جبران بود.وي در نوزده سالگی، دوباره راهی "بوستون" شد و پیوند عاطفی شدیدی با یک دختر سراينده به نام "ژوزفین پی بادی" که دارايي سرشاری از ذوق و فرهنگ داشت، پیدا کرد، ولي در همان زمان بود که مادر، خواهر و برادر ناتنی‌اش بر اثر بیماری سل از دنیا رفتند. "ماری هسکل"، مدير مدارس بوستون بود که مسئوليت پشتيباني از جبران را پذيرفت و او را دوباره راهی مدرسه کرد. جبران از همان زمان نوجوانی، به میدان هنر و شعر و نویسندگی گام نهاد. در پانزده سالگی، مدیر گاهنامه‌ي "الحقیقة" شد و در شانزده سالگی، نخستین سروده‌ي او در روزنامه‌ي "جبل" به چاپ رسيد و در هفده سالگی، چهره‌ي بزرگانی چون "عطار" و "ابن سینا" و "ابن خلدون" و برخی دیگر از حکما و نویسندگان پیشین را نقش كرد. او پس از پایان دانش آموختگي رسمی خود، برای تکمیل هنر نقاشی به پاریس رفت و طی دو سال سكونت در فرانسه، افزون بر آشنایی با مكتب‌هاي گوناگون هنر نقاشی، کتابی با عنوان "الارواح المتمردة" (روان‌های سرکش) نوشت و در "بیروت" به چاپ رساند.جبران در سال 1905، چكيده‌اي از نوشتارهاي خود را در مورد موسیقی در روزنامه "المهاجیر" چاپ کرد. پس از آن، مجموعه‌ای از سروده‌هاي خود را در کتابی عربی زبان با عنوان "گریه، خنده و توفان ها" منتشر نمود که این کتاب به تازگي با نام "رویا (منظره)، توفان و محبوب" به زبان انگلیسی برگردان شده است.در سال 1906، جبران، کتاب "spirit Brides" خود را که دربرگيرنده‌ي داستانهای کوتاه بود، به چاپ رساند و یک سال پس از آن، دومین سری از همین مجموعه را با عنوان "spirits Rebellious"  در دسترس خوانندگانش قرار داد. او كه در این زمان در پاریس سرگرم یادگیری نقاشی بود، پس از چند سال آموزش در فرانسه، دوباره به بوستون سفر کرد.جبران در سي و پنج سالگی، نخستين کتاب انگلیسی زبان خود را به پایان رساند و با نام "مرد دیوانه" در دسترس جانبداران خود نهاد.زماني كه اخبار ناگوار از مرگ خواهر و برادر جوان و بیماری مادر به او رسید، به میهن بازگشت و پس از دو سال سكونت در ميهن، باز سفری به پاریس کرد تا از هنرمندان آن سرزمين، بويژه "رودن"، لطائف فنون صورتگری را بیاموزد. "رودن"، كه سروده و نقاشی را در جبران به کمال یافت، او را با "ویلیام بلیک"، سراينده و نقاش انگلیس در قرن هجدهم بیشتر آشنا کرد و نام "ویلیام بلیک قرن" را بر جبران خليل جبران نهاد. جبران در این سفر، با بزرگانی چون "روستاند"، "دبوسی" و "مترلینگ" آشنا شد ...

  • دکتر صفوی: دکتر کزازی یک مریخی است!

    این مراسم با استقبال گسترده‌ای از سوی مخاطبان روبه‌رو بود، به‌گونه‌ای که برخی علاقه‌مندان مراسم را ایستاده تماشا کردند.   در آغاز جلسه کرمانی، عضو هیات مدیره خانه اندیشمندان علوم انسانی، به ارایه توضیحاتی درباره سابقه خانه اندیشمندان علوم انسانی و كمك شهردار تهران در تاسيس آن پرداخت و گفت: زیر مجموعه این خانه 12 کارگروه در علوم انسانی است و برپایی این بزرگداشت از سوی کارگروه ادبیات صورت گرفته است.    فرهنگی از واژگان کزازی   وفایی، رییس دانشکده زبان و ادب فارسی دانشگاه علامه‌طباطبایی، دومین سخنران این جلسه به بحث علمی در حوزه زبان فارسی و درباره دستگاه واژه‌سازی این زبان پرداخت و تشریح کرد: دستگاه واژسازی زبان فارسی دستگاه ویژه‌ای است که متاسفانه در تحقیقات و پژوهش‌های زبانی به آن کمتر توجه شده است و همواره در میان اهل زبان و ادب فارسی و پژوهشگران این حوزه این نگرانی وجود دارد که با ورود واژه‌های بیگانه، زبان فارسی کم‌رنگ شود.  وی ادامه داد: پرسشی که این‌جا مطرح می‌شود این است که چرا با گذشت قرن‌ها هنوز زبان پارسی سربلند است و از گزند چنین آسیب‌هایی دور مانده، این در حالی است که سال‌های دیرین در این سرزمین کتابت به زبان عربی صورت می‌گرفته است یا حاکمان مانند مغولان یا تیموریان به زبان دیگری علاقمند بوده‌اند.   عضو هیات علمی دانشگاه طباطبایی درباره ویژگی‌های دستگاه واژه‌سازی زبان فارسی گفت: در این دستگاه شیوه‌های متعددی برای ساخت واژه وجود دارد که یکی از آن‌ها مشتق است و در حقیقت تمام مقوله‌های دستور زبانی را شامل می‌شود و فعل، حرف، اسم، صفت، ضمیر یا قید را هم دربرمی‌گیرد، در حالی که برای مثال در زبان عربی دستگاه واژه‌سازی تنها برای مشتق و آن هم در گروه اسمی و نه حرف و فعل است.   وفایی ادامه داد: این ویژگی سبب شده است که در گذر زمان آفتی که برای دیگر زبان‌ها وجود دارد به زبان فارسی آسیبی نزند. بنابراین اگر کسی ذوق زبانی و آشنایی با لغات فارسی را داشته باشد، به راحتی می‌تواند دست به واژه‌سازی بزند.   وی در ادامه به شیوه سخن کزازی که فارسی سره است، اشاره کرد و توضیح داد: در تمامی آثار استاد کزازی واژه‌سازی زبان فارسی آشکار است و مشتق و مشتق مرکب بیشترین روش واژه‌سازی بوده که کزازی از آن بهره گرفته است.   این استاد دانشگاه گفت: اگر واژگانی که کزازی در آثارش ساخته، جمع‌آوری شود، یک فرهنگ واژگان معادل سایر فرهنگ‌های موجود در زبان فارسی به‌دست می‌آید.   وی در پایان نمونه‌هایی از این واژگان چون ناشناختگی، ریخت، پاره، وانگری، کار رفته، برنوشته، پیکره، برنویسان، به ...

  • چرا در هزار سال حکومت ترکان بر ایران، فارسی زبان رایج بود و نه ترکی؟!

    که چرا بزرگترین دانشمندان، متفکران، عارفان و شاعران ایران بعد از اسلام که بسیاری از آنها از جمله ابن سینا، ابوریحان بیرونی، مولوی، نظامی گنجوی و ... اساسا ترک زبان بوده اند اما یا به زبان عربی (در قرون اول بعد از اسلام) و یا به زبان فارسی نوشته اند و کمتر شوونیست فارسی بوده باشد که از این مساله به ذوق و شوق نیامده و زهردارترین طعنه ها را از این طریق بر آذربایجانیان و زبان ترکی وارد نکرده باشد! در اینجا با نگاهی نو و از زاویه ای جدید به این مساله مطرح می شود تا پرتوی نورانی بر تاریکی این معمای به ظاهر پیچیده و غیر قابل توضیح باشد و حقایقی را که کمتر مطرح شده، در برابر چشمان حقیقت بین قرار دهد. قبل از ورود به این بحث، ابتدا باید مقدمه ای برای آشنایی با فضای فکری و اجتماعی دوران کهن آورده شود تا تفاوتهای انکار ناپذیر آن دوران با جامعه امروزی که در واقع کلید حل معمای فوق است، شناخته شود زیرا اگر بخواهیم دوران گذشته را با فضای فکری امروز بررسی کنیم مطمئنا با تناقضاتی غیر قابل توضیح مواجه خواهیم شد. بی تردید خط و نوشتار عامل اصلی حفظ و بقای تمدن بشری و انتقال آن به نسلهای بعدی و حافظ این میراث گرانقدر بشری در دوران طولانی گذر از توحش به تمدن بوده و آن را از گزند جنگها و بلایای طبیعی رهانیده و به نسل امروزی رسانیده است. در این بین نقش ادیان و مذاهب و همچنین مبلغین مذهبی در حفظ و توسعه خط و نوشتار انکار ناپذیر است. تمامی تمدنهای بزرگ کهن، کتابهای مقدسی داشته اند که آرزوها، آرمانها و قواعد اخلاقی و اجتماعی تمدن مذکور را بیان می کردند. قدیمی ترین کتاب شناخته شده بشری، "گیل گمیش" سومری هاست که امروزه ثابت شده، زبانشان به مانند زبان ترکی امروزی از خانواده زبانهای التصاقی بوده است. آنها، هم خط را اختراع کردند و هم تمام اسباب و لوازم یک تمدن بزرگ بشری را بنا نهادند. بنابراین زبان و خط نوشتاری در دوران کهن برخلاف دوران امروز نماینده نژادها و ملیتها نبوده بلکه نماینده ادیان و مذاهب بوده است و هرچند زبان شفاهی هر ملیت و قومیتی در زندگی روزمره جاری بوده و نیازهای ارتباطی آنها را برطرف می کرده، اما تمام پیروان یک دین و آیین، نوشته های خود را به زبان کتاب مقدس خود می نوشتند و اصولا در هر دوره ای از تاریخ کهن زبان کتاب مقدس، زبان علمی و حکومتی نیز بوده است. یکی دیگر از تفاوتهای آشکار دوران کهن نسبت به دوران ما محدود بودن خواندن و نوشتن در دست عده قلیلی از بزرگان قوم بوده و آموزش همگانی خواندن و نوشتن پدیده ای کاملا نو ظهور و مربوط به دوران اخیر است. لذا در دوران کهن تعداد کسانی که قادر به خواندن و نوشتن بودند بسیار کم ...

  • تاریخ زبان فارسی

    جلال خالقی مطلق از آن جا که در نجد (سرزمین بلند. آ. ا.) پهناور ایران، هر یک از تیره های ایرانی به یکی از زبان ها و گویش های ویژه ی خود سخن می گفتند، از دیرباز، وجود یک زبان فراگیر که وسیله ی تفاهم میان آنان باشد، نیازی سخت آشکار بود.در زمان هخامنشیان، با آنکه در کنار وحدت سیاسی و در زیر نفوذ آن، کم کم خودآگاهی به همبستگی ملی بیدار می گردید، ولی باز هنوز نمی توان از وجود یک زبان رسمی فراگیر سخن گفت و زبان پارسی باستان، با آن که از زمان داریوش بزرگ زبان نوشتار نیز شد، ولی نتوانست به عنوان زبان گفتار پا از قلمروی خود بیرون نهد.دلیل آن چون این  است که در این دوره هیچ یک از شاخه های زبان های ایرانی باستان هنوز تا آن اندازه از تنه ی اصلی و یگانه ی خود دور نشده بود که برای گویندگان زبان دیگر کاملا بیگانه باشند. به سخن دیگر، مادها سخنان برادران پارسی خود را به خوبی درمی یافتند و حتی میان پارسی باستان و زبان اوستایی، ناهمگونی های چندان بزرگی نیست. گذشته از این، هخامنشیان که قدرت جهانی زمان خود بودند، سیاستی که برای نگهداری آن قدرت در درون و بیرون ایران به کار می بستند، بر پایه ی احترام به مذهب و فرهنگ اقوام دیگر بود و این موضوع طبعا آنان را از تحمیل زبان خود به اقوام دیگر نیز باز می داشت،[1] چون آنکه مثلا نامه های رسمی دولتی به زبان آرامی نوشته می شد و سنگ نوشته های آن ها علاوه بر پارسی باستان، به زبان های عیلامی و بابلی نیز نوشته شده است. با این حال، قلمروی زبان پارسی باستان و مادی و پارتی باستان که هر سه سخت به یکدیگر نزدیک بودند، تمام غرب و شمال و مرکز ایران را فرامی گرفت. ولی از یک سو هر چه گروه زبان های خاوری و باختری، با گذر از دوره ی کهن به دوره ی میانه، از یکدیگر دورتر می گشتند، و از سوی دیگر هر چه همبستگی سیاسی، ملی و فرهنگی، میان تیره های ایرانی نزدیک تر می شد، به همان اندازه نیاز به یک زبان رسمی فراگیرتر می گشت. تا این که پیرامون هزار و پانصد سال پیش، یکی از گویش های جنوب باختری به نام دری، رفته رفته به دیگر بخش های ایران گسترش یافت. کهن ترین گزارشی که درباره ی زبان دری داریم گفته ی «ابن مقفع» است که «ابن ندیم» در کتاب الفهرست آورده است. ابن ندیم می نویسد : «... عبدالله بن مقفع گوید، زبان های فارسی عبارتند از فهلوی و دری و فارسی و خوزی و سریانی، فهلوی منسوب است به فهله، نام پنج شهر است و آن اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان است. و اما دری زبان شهرهای مداین بود و درباریان به آن سخن می گفتند و منسوب به درگاه پادشاهی است و از میان زبان های مردم خراسان و خاور، زبان مردم بلخ در آن بیش تر بود. و اما فارسی، زبان ...

  • سلامان واَبسال نمادعشق:ازخاک تا افلاک

                                                                                                 رامین یوسفی ازاین داستان می توان به نتیجه ای دست یافت که دربیشتر داستان های عارفانه صوفیانه ی آریایی نیز یافت می شود .اگرچه این متن درنوشتار نویسندگان مختلف یکجور وشبیه به هم نمی نماید،امادربیشترآنها نتیجه رسیدن به وحد ت وجودی وعشق به افلاک است.درلغتنامه دهخدا آمده است:سلامان و ابسال . [ س َن ُ اَ ] (اِخ ) نام عاشق و معشوق . (غیاث ) (آنندراج ).داستانی است که اصل آن یونانی بوده . جامی یکی از هفت مثنوی مشهور خود را در باب همین داستان و بنام یعقوب بیک پسر اوزون حسن آق قویونلو بنظم درآورده است .اصل و منشاء این داستان چیست ؟ در جزو نسخ خطی کتابخانه ٔ موزه ٔ بریتانیا نسخه ای از قصه ٔ سلامان و ابسال موجود است که ترجمه ٔ آن از یونانی به عربی به حنین بن اسحاق نسبت داده شده است . (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی دکتر صفا ص 334).شیخ الرئیس در اواخر کتاب اشارات درباره ٔ مقامات عارفین میگوید: و اذا قرع سمعک فیما یقرعه و سُرِدَ علیک فیما تسمعه قصةسلامان و ابسال فاعلم ان سلامان مثل ضرب لک و ان ابسالا مثل ضرب لدرجتک فی العرفان ان کنت من اهله ثم حل الرمزان اطقت . رمزی که ابن سینا در اشارات بدان اشاره کرده فخرالدین را متحیر ساخته و در شرح آن درمانده کرده . عاقبت برای رسیدن به یک نتیجه گوید سلامان و ابسال از امور عقلیه نیست تا بتوان او را بقوه ٔ عقلانی حل کرد و از وقایع مشهوره هم نیست تا ممکن شود که مراد شیخ را از او استنباط کرد بلکه اینها دو لفظی هستند که شیخ وضع نموده و ما را امر بحل آن کرد. سپس گوید: و ممکن است مراد از سلامان آدم علیه السلام باشد و مراد از ابسال بهشت مقصود از بهشت درجات سعادت او، چنانکه آدم بواسطه ٔ خوردن گندم از بهشت خارج شد نفس ناطقه هم از توجه بشهوات و منغمز شدن در مشتهیات حیوانیه متنزل میشود و از درجات عقلانی حرمانی یابد. نصیرالدین طوسی در شرح اشارات گوید: اولا ممکن است کلام شیخ ابوعلی سینا اشاره بقصه نباشد و ممکن است اشاره بیکی از قصص عرب باشد زیرا که سلامان و ابسال در امثال و حکایات مذکور شده است . شاهد بر این احتمال آن است که یکی از فضلای خراسان میگفت . ابن الاعرابی در کتاب نوادر قصه ای ذکر کرده نویسد: «طایفه ای از اعراب دوتن را از قبیله جرهم اسیر کردند. یکی بواسطه ٔ طینت پاک و سلامت نفس به سلامان موسوم گشته و دیگری متصف بصفات بد و خبث باطن بود و مدتی در حبس بماند و به ابسال معروف شد زیرا که ابسال به معنی حبس و رهن است . خواجه در پایان این حکایت گوید: این قصه مناسب با کلام شیخ نیست لیکن میرساند که مصنف قدس سره جعل ...

  • ریشه کراوات و پیدایش آن

    ریشه کراوات و پیدایش آن

    در فرهنگ‌های انگلیسی  و فرانسه نوشته‌اند که واژه‌ي کراوات از نیمه سده‌ي هفدهم در زبان فرانسه گسترش يافت، و البته این یک دزدي فرهنگی است. آنان شوند آن‌را اين‌گونه مي‌آورند: چون سربازان کروآت (اهل کرواسی) که در هنگ پادشاهی کروآت در روزگار لويی چهاردهم بودند دستمالی به گردن می‌بستند پس این رسم از آن روزگار آغاز شده. اما این دلیل هم در برابر آنچه که ثابت می‌کند آيين بستن کراوات  درپيوند با نیاکان ما ایرانیان دارد بسیار ضعیف است.شايد مردم فرانسه در سده‌ي هفدهم از سربازان کرواسی آموخته باشند تا دستمال گردن ببندند و حتا اگر بپذیریم که نام آن دستمال گردن را کراوات گذاشته‌اند، دلیلی بر نفی این وجود ندارد زیرا که ریشه این واژه‌ي کهن، ایرانی‌ست چرا که اسناد و مدارکی مستند و مستدل و غیرقابل انکار به ما این چنین می‌گوید:در آغاز با نگاهی به اوستا کتابی که هزاران سال پیشتر از سده‌ي هفدهم در اختیار ایرانیان بوده خواهیم دید که در(ویدیودات فرگرد 14 آیه 9) آمده و از دوازده چیز که مرد جنگی به آنها نیازمند است نام می‌برد. ... هفتم زره، هشتم  کُئِرِس، و این عبارت  از واژه کُئِرِت است و در برابر آن در پهلوی «گرپویان» آمده ودرباره‌ي  آن می‌گوید که کُئِرِت به زره بسته می‌شود. به این نگاره‌ بنگريد! چهره‌ای است از «پاپک» پدر اردشیر که در تخت جمشید برروی  سنگ نگاشته‌شده و  کراوات یا چیزی شبیه به آنچه امروزه به‌عنوان کراوات از آن استفاده می‌کنند دیده می‌شود. هرتسفلد نیز در  Iran In The Ancient East (fig 402)آورده که آن چهره‌ي پاپک پدر اردشیر است و رخت مادها را به تن دارد. اینجاست که به‌راستی  و به‌خوبی  روشن می‌شود که  کُئِرِت  کدام است و واژه  کراوات از کجا گرفته شده!البته این کراوات پیش‌تر نیز به‌گونه‌ي پهن‌تر و پیش سینه هم بسته می‌شده و در نگاره‌ها دیده می‌شود که پادشاهان و بزرگان سپاه آن‌را می‌بستند و در بیشتر چهره‌هاي کنده‌شده برروی سنگ در تاق بستان و سکه‌های باستانی دیده می‌شود. و می‌توانیم بگويیم که شاید پاپیون هم با اندكي دگرگوني از روی آن برداشت شده باشد.این پیش سینه را تا روزگار صفویه و پس از آن نیز به‌عنوان یک آيين می‌بینیم. شماري‌ از نگاره‌هايی که بردیوار سنگی ایوان موزه تخت جمشید و آيين تاجگذاری اردشیر دوم که در تاق بستان نقش بسته را به همراه نگاره‌هايی از پادشاهان روزگار باستان که پوشش آنان این ادعا را ثابت می‌کند.همچنین یادآوری می‌شود دکتر محمدمقدم استاد زبانشناسی دانشگاه تهران در سال 1324 خورشيدی در جزوه شماره‌ي سه خود که به تلاش کتاب فروشی ابن سینا با عنوان «ایران کوده» به‌چاپ رسیده ...