پیک مهیار گشت

  • دزدهای ناشی در ایران(تمام این ماجراها واقعی است )

    دزدهای ناشی در ایران(تمام این ماجراها واقعی است )

    دزدهای ناشی در ایران تمام این ماجراها واقعی است هر كاری شانس می‌خواهد، حتی دزدی و كلاهبرداری. معلوم نیست بعضی از مجرم‌ها با این هوش سرشار و شانس شكفته با چه رویی می‌روند سراغ كار خلاف. یكی وسایلش را جا می‌گذارد، آن یكی یادش می‌رود قبلا هم از همین جا دزدی كرده و یكی دیگر از بخت خوشش یقه یك بوكسور را می‌گیرد. این هشدار كاملا جدی است: اگر نمی‌توانید روی اقبال‌تان حساب باز كنید یا موقع تقسیم هوش در صف دیگری ایستاده بودید، لااقل دور تبهكاری را خط بكشید. این طوری هم خودتان راحت‌ترید، هم آن بنده خداهایی كه قرار است گیر شما بیفتند. پلیس هم دردسر نمی‌كشد و آمار پرونده‌های قضایی بالا و بالاتر نمی‌رود. بقیه در ادامه مطلب احتیاط كن احتیاط شرط عقل است. مخصوصا اگر برای دزدی به یك آپارتمان 5 طبقه رفته باشید. یك دزد سحرخیز چند وقت پیش ساعت 7 صبح به یك ساختمان مسكونی رفت و دست به كار شد اما یك دفعه یكی از اهالی ساختمان را دید. برای اینكه خودش را پنهان كند، به طرف پشت بام دوید و بعد سعی كرد از سیم آنتن آویزان شود و خودش را به كوچه برساند اما سیم پاره شد و او از طبقه پنجم سقوط كرد. دزد بینوا كه شانس آورده در این حادثه زنده مانده بود، با دست و پایی گچ گرفته دستگیر و راهی بازداشتگاه شد. یكی دیگر از همین دزدهای بی‌احتیاط برای سرقت به خانه‌ای در كامرانیه رفت اما وقتی می‌خواست از لای میله‌های حفاظ وارد آنجا شود، گیر كرد و هر چه دست و پا زد نتوانست خودش را خلاص كند به همین خاطر با داد و فریاد از همسایه‌ها كمك خواست و كار به آتش‌نشانی كشیده شد و بالاخره بعد از بریدن نرده‌ها او را نجات دادند البته بعد از این كار پسر سارق به كلانتری 123 نیاوران تحویل داده شد.   نقشت را بشناس ساعت 12 شب 12 آذر بود كه ماموران گشت پلیس دو مرد را در حال از جا درآوردن یك دریچه فلزی از زمین دیدند و سراغ‌شان رفتند و شروع كردند به پرس‌وجو. آن دو نفر هم بدون این كه كم بیاورند، سرشان را بالا گرفتند و با اعتماد به نفس مثال‌زدنی گفتند كارمند سازمان آب و فاضلاب هستند و الان هم دارند ماموریت‌شان را انجام می‌دهند. همین یك جمله كافی بود تا هر دو نفرشان دستگیر شوند، چون آنها دریچه كانال مخابرات را از جا كنده بودند، همان دریچه‌هایی كه در كوچه و خیابان كف زمین می‌بینیم و هر كدامش 90 تا 120 كیلو چدن خالص دارد و كلی می‌ارزد. خلاصه بعد از دستگیری این دو نفر معلوم شد آنها همان سارقانی هستند كه از مدت‌ها قبل به جرم دزدیدن دریچه‌های كانال مخابرات در منطقه فلاح، یافت‌آباد، شهرك ولیعصر و بعد منیریه تحت تعقیب بودند و شركت مخابرات بارها علیه‌شان شكایت كرده بود. ...



  • ((بعثت))

    مبعث رســول اکرم اسوهءجهان خلقت خاتم الانــبیاءمحمّدالمــصطفی(ص)را پیشاپیش برجهان اسلام تبریک میگویم. بعثت: حضرت محمّد(ص)درچهل سالگی ازطرف خداوندمنّان به نبوّت مبعوث گردید. آن حادثهءبزرگ دربیست وهفتم رجب اتّفاق افتاد،زمانی که او بردهانهءغارحرا نشسته بود.درشب بعثت جبرائیل ازسوی خداوند فرود آمد وپارجه ای دیبا که برآن نوشته ای بود به او نشان داد وگفت:بخوان. حضرت محمّد(ص)خودداستان را بدین گونه بیان میکند: درپاسخ جبرائیل گفتم :چه بخوانم؟جبرائیل با آن پارچهءدیبا مراچنان فشارداد که پنــداشتم مرگ به ســراغ من آمده است.آنـگاه مرا رها کردوگفت:بخوان. وبازگفتم:چه بخوانم وبازاومراباآن فشارداد واین کار مجموعاسه بارتکرارشدتا آنکه گفت: ((اقرا باسم ربک الّذی خــلق،خــلق الانسان من علق،اقراْ وربّک الاکرم،الّذی علّم بالقلم،علّم الانسان مالم یعْلم....................سورهءعلق  آیات ۱تا۵ ((بخوان به نام پروردگارت که بیافرید،انسان را ازخون بسته ای بیافرید،بخوان وخداوندبزرگوار تو کسی است که باقلم یادداد (وآنچه که انسان نمیدانست به او آموخت)....)) پس من آن را خواندم جبرائیل باز گشت. رســول اکرم(ص)آنــگاه ازکوه فــرودآمد وبه خانه باز گشت.وقتی که در کنار خدیجه نشست،خدیجه پرسید:ای ابوالقاسم،کجابودی؟من همه جا دنبال تو فرستادم.....حضرت محمّد(ص)همه چیزرا برای همسرش بازگفت. خدیجه تبسّمی کرد وگفت:-------من ازمدتها پیش درانتظار چنین روزی بودم. میدانستم که تو بادیگران فرق داری.اینک درپیشگاه خـدا شهادت میــدهم که تو آخرین رسول خدائی وبه تو ایمان می آورم. پیامبر دست همسرش را که برای بیعت بااوپیش آورده بود به مهربانی فشرد. پس ازآن علی(ع)که درخانهءمحمّد(ص)بود باپیامبر بیعت کردواوبااینکه به سنّ بلوغ نریده بوددست پیش آوردوهمچون خدیجه باپسرعموی خودکه اینک پیامبر خدا شده بود بیعت کرد.زیدبن حارثه،بردهءآزادشده ای که پیامبر اورا به فرزندی پذیرفته بود،نیز ازجملهءاوّلین کسانی بود که اسلام راپذیرفت. زیدبن حارثه که بود: زیدبن حــارثه سالها قبل از بعثت به عــنوان برده به مکّه آورده شد ومــالک او پسربرادرخدیجه یعنی(حکیم بن حزام )بوده است.این شخص زیدرا به عمّه اش خدیجه بخشید وخدیجه نیز اورا  به شوهرحودحضرت رسول هدیه داد وحضرت اورا آزادکرد وبه پسری خودش برداشت.بنابر این اونیز به هنگام بعثت نزد حضرت رسول بودند وبیعت کردند. ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------                             ((تورکی)) بیــرپارچــا بولــود اولسام اگر،دشتی دولاننام                                    ...

  • بخشی از ترکیب بند عاشورایی حجت الاسلام نیّر تبریزی

    ترک فلک ز جیش شب از بس برید سر لبریز شد ز خون شفق طشت آبگون گفتی ز هم گسیخته آشوب رستخیز شیرازه ی صحیفه ی اوراق کاف و نون آسیه سر، نمود رخ از پرده ی شفق خور چون سر بریده ی یحیی ز طشت خون لیلای شب دریده گریبان ، بریده مو بگرفت راه بادیه زین خرگه نگون دست فلک نمود گریبان صبح چاک بارید از ستاره به بر اشک لاله گون افتاد شور و غلغله در طاق نه رواق چون آفتاب دین قدم از خیمه زد برون گردون به کف ز پرده ی نیلی علم گرفت روح الامین رکاب شه جم خدم گرفت شد آفتاب دین چو روان سوی رزمگاه از دود آه پردگیان شد جهان سیاه در خون و خاک خفته همه یاوران قوم وز خیل اشک و آه ز پی یک جهان سپاه سرگشته بانوان سراپرده ی عفاف زد حلقه گرد او همه چون هاله گرد ماه آن سرزنان به ناله، که شد حال ما زبون وین موکنان به گریه، که شد روز ما تباه پس با دل شکسته جگرگوشه ی بتول از دل کشید ناله و افغان که یا اخاه لختی عنان بدار که گردم به دور تو وز پات زآب دیده نشانم غبار راه من یک تن غریبم و دشتی پر از هراس وین پرشکستگان ستمدیده بی پناه گفتم تو درد من به نگاهی دوا کنی رفتی و ماند در دلم آن حسرت نگاه چون شاه تشنه داد تسلی بر اهلبیت برتافت سوی لشکر عدوان سر کمیت استاد در برابر آن لشکر عبوس چون شاه نیمروز بر آن اشهب شموس گفت ای گروه هین منم آن نور حق کزو تابیده بر سجنجل صبح ازل، عکوس بر درگه جلال من ارواح انبیا بنهاد بر سجود سر از بهر خاکبوس مرسل منم به آدم و آدم مرا رسول سایس منم به عالم و عالم مرا مسوس سلطان چرخ را که مدار جهان بر اوست من داده ام جلوس بر این تخت آبنوس در عرصه گاه حسن که ز برق شهاب تیر دیو فلک گزد ز تحیّر لب فسوس گردد ز خون بسیط زمین معدن عقیق گیرد ز گرد، روی هوا رنگ سندروس افتد ز بیم لرزه بر ارکان کن فکان آرم چو حیدرانه بر اورنگ زین جلوس بر خاک پای توسن گردون مسیر من ناکرده تیغ راست سجود آورد رئوس لیکن نموده شوق لقای حریم دوست سیرم ز زندگانی این دهر چاپلوس نی طالب حجازم و نی مایل عراق نی در هوای شامم و نی در خیال طوس تسلیم حکم عهد ازل را چه احتیاج غوغای عام و جنبش لشکر، غریو کوس در کار عشق حاجت تیر و خدنگ نیست آنجا که دوست جان طلبد جای جنگ نیست لختی نمود با سپه کینه زین خطاب جز تیر جان شکار ندادش کسی جواب از غنچه های زخم تن نازنین او آراست گلشنی فلک، اما نداد آب بالله که جز دهان نبی آبخور نداشت گردون گلی که چید ز بستان بوتراب چون پر گشود در تن او تیر جان شکار با مرغ جان نمود به صد ذوق دل خطاب پیک پیام دوست به در حلقه می زند ای جان بر لب آمده، لختی به در شتاب چون تیر کین عنان قرارش ز کف ربود کرد از سمند بادیه پیما، تهی رکاب آمد ندا ز پرده ی غیبش به گوش جان کای ...

  • 1-زیبائی و زشتی(فارسی)......2-دونیا قاوا قاودی(ترکی)

    پست 92/11/7...1-زن  ومرد(فارسی)....2-کوله دونموشئم(ترکی)=================================                 ((زیبائی وزشتی)) ....فارسیزیبــــــائی و زشـــتی به کــــــمالاتِ وجــــــود استبرپایــــــــهءآرامــــــش جــــــــان بودو نبــــــود است حکمــــــــت زخـــــــــدا باهمه الهـــــــــام سمـــائیپـــــــروازِ بشر سوی کمـــــــال حقّا سجــــــوداست زیبـــــــاترین انسان اگـر درســــــــیر وسلوک نیست(مسعود)نگرآئیــــــنهءدل گــــــوچه رکــــــوداستت تزئیــــــــــن درون لازم ازآلام رهــــــــــانیــــــــــــــمخــــــویشتن را هــرآن با چنین افکار عبــــــود است رستـــــــن زقـــــــــیود ازغمِ دنیــــــــــای فسونگــر ازمن،به آن عــــــــــاشق کــــــــه دلارام دروداست=============================        ((دونیا قاوا قاودی)) ...ترکیروزگارجـــــــفا ائیـــــــلک باهــــــــاریمدا منی آودیآلام بــــــــوره دی قلبیمی من قاچـــــــدیم اوقاودی