پاورپوينت شاعران
جزوه پاورپوینت آرایه های ادبی کلاس بررسی کتب درسی
دانشجویان عزیز تربیت معلم شهید مقصودی ادبیات سال دوم اگر تمایل داشتید فایل پاورپوینت آرایه ها را داشته باشید برای دریافت فایل این جا را کلیک نمایید.
داستان یک ضرب المثل
در دروازهي شهر گروه زيادي از مردم ايستاده بودند. همه به سوي او رفتند. لباسي گرانقيمت به تنش پوشاندند. او را بر اسبي سوار كردند و با احترام به شهر بردند مسافر از اينكه نجات پيدا كرده خوشحال بود اما خيلي دلش ميخواست بفهمد كه اهالي شهر چرا آنقدر به او احترام ميگذارند. با خودش گفت: .نكند مرا با كس ديگري عوضي گرفتهاند.. مردم شهر او را يكراست به قصر باشكوهي بردند و بهعنوان شاه بر تخت نشاندند مرد مسافر كه عاقل بود، سعي كرد به اين راز پي ببرد . عاقبت به پيرمردي برخورد كه آدم خوبي به نظر ميرسيد. محبت زيادي كرد تا اعتماد پيرمرد را به خود جلب كرد. در ضمن گفتگوها فهميد كه مردم آن شهر رسم عجيبي دارند. پيرمرد ، به او گفت: . معمولاً شاهان وقتي چندسال بر سر قدرت ميمانند، ظالم ميشوند. ما به همين دليل هر سال يك شاه براي خودمان انتخاب ميكنيم. هر سال شاه سال پيش خودمان را به دريا مياندازيم و كنار دروازهي شهر منتظر ميمانيم تا كسي از راه برسد. اولين كسي كه وارد شهر بشود، او را بر تخت شاهي مينشانيم. تختي كه يكسال بيشتر عمر نخواهد داشت مسافر فهميد كه چه سرنوشتي در پيش روي اوست . دو ماه بود كه به تخت پادشاهي رسيده بود. حساب كرد و ديد ده ماه بعد او را به دريا مياندازند. او براي نجات خود فكري كرد: از فردا بدون اينكه اطرافيان بفهمند توي جزيرهاي كه در همان نزديكيها بود كارهاي ساختماني يك قصر آغاز شد .در مدت باقيمانده، شاه يكساله هم قصرش را در جزيره ساخت و هم مواد غذايي و وسايل مورد نياز زندگياش را به جزيره انتقال داد ده ماه بعد ، وقتي شاه خوابيده بود ، مردم ريختند و بدون حرف و گفتگو شاهي را كه يكسال پادشاهياش به سر آمده بود از قصر بردند و به دريا انداختند.او در تاريكي شب شنا كرد تا به يكي از قايقهايي كه دستور داده بود آن دور و برها منتظرش باشند رسيد. سوار قايق شد و بهطرف جزيره راه افتاد. به جزيره كه رسيد، صبح شده بود. خدا را شكر كرد به طرف قصري كه ساخته بود رفت اما ناگهان با همان پيرمردي كه دوستش شده بود روبهرو شد. به پيرمرد سلام كرد و پرسيد: .تو اينجا چه ميكني؟.پيرمرد جواب داد: .من تمام كارهاي تو را زيرنظر داشتم. بگو ببينم تو چه شد كه به فكر ساختن اين قصر در اين جزيره افتادي؟.مسافر ...
پروین اعتصامی
ارزش گوهر مرغی نهاد روی بباغی ز خرمنی ناگاه دید دانهٔ لعلی به روزنی پنداشت چینهایست، بچالاکیش ربود آری، نداشت جز هوس چینه چیدنی چون دید هیچ نیست فکندش بخاک و رفت زین سانش آزمود! چه نیک آزمودنی خواندش گهر به پیش که من لعل روشنم روزی باین شکاف فتادم ز گردنی چون من نکرده جلوهگری هیچ شاهدی چون من نپرورانده گهر هیچ معدنی ما را فکند حادثهای، ورنه هیچگاه گوهر چو سنگریزه نیفتد به برزنی با چشم عقل گر نگهی سوی من کنی بینی هزار جلوه بنظاره کردنی در چهرهام ببین چه خوشی هاست و تابهاست افتاده و زبون شدم از اوفتادنی خندید مرغ و گفت که با این فروغ و رنگ بفروشمت اگر بخرد کس، به ارزنی چون فرق در و دانه تواند شناختن آن کو نداشت وقت نگه، چشم روشنی در دهر بس کتاب و دبستان بود، ولیک درس ادیب را چه کند طفل کودنی اهل مجاز را ز حقیقت چه آگهیست دیو آدمی نگشت به اندرز گفتنی آن به که مرغ صبح زند خیمه در چمن خفاش را بدیده چه دشتی، چه گلشنی دانا نجست پرتو گوهر ز مهرهای عاقل نخواست پاکی جان خوش از تنی پروین، چگونه جامه تواند برید و دوخت آنکس که نخ نکرده به یک عمر سوزنی
شعر ای وطن
وان کــــه قــــدر شــرف نداند باد ذل و فقــــــــرش قبا و پیراهن وان که اسراف پیشه کرد به مــــال نشــــــود شمع خانه اش روشن وان که حب وطن نداشــــت به دل مرده زان خوبـــتر به مذهب من ای وطــــن ای دلِ مــــــــــرا مأوا ای وطـــــــن ای تنِ مرا مسکن ای وطن ای تو نور و ما همه چشــم ای وطن ای تو جان و ما همه تن ای مرا فــکرت تــــــــو در خـــاطر وی مرا منّـــــــــت تو بر گردن ای تراب تــــــــو بهتر از کـــــــافور ای نسیم تو خـــــــوشتر از لادن ای فضـــــــای تـــــــــو به ز باد بهار ای هــــوای تو به ز مشک ختن ای تــف غیـــــــرت تــو خاره گداز ای مــــــی همت تو مرد افکن پشه با یاری تو پیـــــــــــل شـــــکار روبه از نیــــــروی تو شیر اوژن ای عیون کریمـــــه را منــــــــــــظر ای عظام رمـــــــــــیمه را مدفن ای غــزالان شوخ را گلــــــــگشت ای درختـــــان سبز را گلــــشن نار تـــــــــو خوبتر ز بــــرد و سلام خار تو تـــــازه تر ز ورد و سمن با تـــــــــو بر زهر جــــان ما مشتاق بی تو با نور چـــــــشم ما دشمن از تو گر رو کنم به دار ســــــــــرور هست در دیده ام چــو نور حزن از هوای تو مغزم آن شــــــــــــــنود که رسول خدا ز بــــــــــاد یمن ای به یاد تو در سرای سپنــــــــــــج ای به نام تـــــــو در جهان کهن تخت جمشــــــــــــــید و افسر دارا تیغ شــــــــــاپور و رایت بهمن ای به مهر تو با هــــــــــــــزار اسف ای به راه تـــــــــو با هزار شجن خسته در هر رهی دو صد بهــــــــرام بسته در هر چهـــی دو صد بیژن ای ز شاپور و اردشیـــــــــــر به پای مانده آباد دشــت و باغ و چمن ای زبهرام و یزد گرد به جـــــــــــای مانده ویـــران دیار و ربع و دمن ای پی نرگس تو غرقه به خـــــــــون چشم اســـــــــفندیار رویین تن ای سپرده هـــــــــــزار دستـــــــانت خانه و آشیــــــان به زاغ و زغن ای پس از صد هزار رود و ســــــرود خـــواسته از سرای تو شـــــیون ای برادر بتـــــــــــــــاب از آتش ما آن دلی را کــه سخت تر ز آهن گریه کن بر وطن کــــــه گریه ی تو چشم دل را همــــی کند روشن به هوای وطن زنان گریـــــــــــــــند گر نگریی تو کمتــــــری از زن
پاورپوينت
با سلام خدمت همه تاريخ دوستان عزيزاز اين به بعد پاورپوينت هاي تاريخي در وبلاگ قرار ميدم كه البته قسمتي از اين پاورپوينت ها در كتاب هاي تاريخ پايه هاي مختلف موجوده كه به صورت پاورپوينت ساخته شده.اميدوارم لذت كافي رو ببرين و همچنين از همه كساني كه در ساخت پاورپوينت نقش داشتند تشكر ميكنم.نام پاورپوينتتاريخ چيست و مورخ كيستقالبPPTحجم588 كيلوبايتلينك دانلوددانلوددر ضمن اگه درباره مطلب تاريخي خاصي به پاورپوينت احتياج داشتيد تو نظرات اعلام كنيد.
پاورپوينت هديه هاي آسمان پايه ششم
نمونه سوالات كتاب هديه هاي آسمان پايه ششم درس 1 و 2 پاورپوينت هديه هاي آسمان پايه ششم را از اينجا دانلود نماييد. کتاب معلم(راهنمای تدریس)چاپ 9104 بهمن 1391
میلاد نور
اي پسر فاطمه، نور هدي سبزترين باغ بهار خدا با تو دل از غصه رها مي شود پاکتر از آينه ها مي شود اي گل گلزار خدا، يا رضا آينه ي قبله نما يا رضا میلاد هشتمین اخترتابناک آسمان امامت و و لایت برتمامی شیعیان جهان مبارک