هتل اپارتمان همراز مشهد

  • هتل همراز مشهد

    هتل همراز مشهد

                                        هتل 2 ستاره همراز مشهد در خیابان 17 شهریور خیابان عنصری شرقی واقع ودر چهار طبقه و 9 واحد ودارای اتاق دو تخته و سه تخته و واحد تک خوابه می باشد.  7 نوبت سرویس به حرم به صورت رفت وبرگشت ورستوران آمادگی پذیرایی از مهمانان محترم می باشد.



  • تور هوایی ارومیه مشهد

    تور هوایی ارومیه مشهد

    تور هوایی ارومیه - مشهد4شب اقامت دلنشین درزیباترین هتل ها با بهترین خدماتارائه سرویس غذا با منوی باز (انتخابی)پرواز مستقیم از ارومیهاستقبال فرودگاهی در فرودگاه مشهد و ترانسفر رایگان از فرودگاه تا هتلامکان رزو تور بروی تمامی هتل های شهر مشهد مقدسپرواز رفت چهارشنبه و پرواز برگشت یکشنبهاز ما ارزان خرید کنیدهتل ستاره شرق :    540،000تومانهتل آپارتمان آلما : 560،000 تومانهتل توکل: 610،000 تومانهتل همراز :630،000 تومان هتل قصرنیلی : 690،000 تومانتلفن تماس جهت ثبت نام: 04432253333جهت رزرو تور بر روی دیگر هتل ها با ما تماس بگیریدهزینه اتاق دبل حدود 5% تا 10%بیشتر میباشداطلاعات بیشتر در دفتر خدمات مسافرتی سفیران دریا گشت       تلفن : 32253333               تلفن تماس کانتر داخلی(فقط تماس های ضروری) : 09376393995     هتل قصر نیلی هتل همراز   هتل توکل هتل آپارتمان آلما معرفی هتل ها باستحضار مي رساند هتل ستاره شرق در فضايي آرام و دلنشين و در فاصله ي 20 دقيقه اي پياده تا حرم مطهر آماده پذيرائي از زائران محترم مي باشد.همچنين قيمت هاي اعلام شده همراه با صبحانه، ناهار و شام مي باشد و به منظور سهولت در رفت و آمد،هتل داراي سرويس رايگان به حرم مطهر (16 نوبت) به صورت رفت و برگشت مي باشد.    لابی،رستوران ، پارکینگ، آسانسور و سرویس رفت وبرگشت رایگان به حرم، اینترنت wireless ( بیسیم ) رایگان اشاره کرد.      نشانی : مشهد-خیابان امام رضا-امام رضا 31-نبش چهارراه چهارم      فاصله از فرودگاه : 15 دقيقه با ماشين    فاصله از حرم :20 دقيقه پياده             هتل آلما از هتل هاي مشهد است که به فاصله بسيار کمي از حرم امام رضا (ع) قرار گرفته است . اين هتل که از هتل آپارتمان هاي مشهد است داراي خدمات مناسب با22 نوبت سرویس دهی قيمت استثنايي و اقامتي خاطره آفرين براي شما در مشهد ايجاد خواهد کرد .    از امکانات هتل می توان به :   لابی،رستوران ، پارکینگ، آسانسور و سرویس رفت وبرگشت رایگان به حرم ، تاکسی سرویس ،کافی شاپ و۰۰۰اشاره کرد .    فضای پذیرایی : در حال حاضر این هتل از مهمانان فقط به صورت فولبرد (همراه با صبحانه , ناهار و شام ) رزرو قبول می کند. صبحانه در این هتل به صورت بوفه و ناهار و شام به صورت منوی انتخابی با هشت نوع غذا خواهد بود.        نشانی :  مشهد – خیابان هفده شهریور – هفده شهریور۴      نزدیکی به حرم مطهر: 35 دقیقه پیاده روی    نزدیکی به فرودگاه : 10 دقیقه      نزدیکی به راه آهن : 20 دقیقه   هتل توکل مشهد هتلی نوساز می باشد که در مجاورت حرم مطهر امام رضا قرار دارد .           نشانی : خیابان امام رضا 32 – نبش چهار راه اول    فاصله تا حرم : 10 دقیقه   فاصله تا  فرودگاه : 20 دقیقه    ...

  • تور مشهد

    تور مشهد آژانس هواپیمایی ره بال آسمان با همکاری گروه هتل و هتل آپارتمانهای ثامن مشهدسفری متفاوت و به یاد ماندنی به مشهدالرضـــا...انجام کلیه خدمات مسافرت هوایی و جهانگردی از طریق سایت و یا تلفن (7281060-0511 ، www.Rahbal.net)■ تور هوایی مشهد ویژه مهر ماه و با قیمت استثنایی■ رزرو آنلاین پرواز ، هتل و تور از طریق سایت www.Rahbal.net■ اقامت در هتل های :—— توکل : شبی 60/000 هزار تومان (صبحانه ، ناهار ، شام)—— آلما : شبی 50/000 هزار تومان (صبحانه ، ناهار ، شام)—— همراز : شبی 60/000 هزار تومان (صبحانه ، ناهار ، شام)نرخ ویژه پرواز های چارتری مسیر مشهد - تهران و تهران - مشهدرزرو آنلاین پروازهای چارتری(www.rahbal.net) انجام کلیه خدمات مسافرتی اعم از (صدور بلیط قطار ، صدور کلیه پروازهای داخلی و خارجی ، اخذ ویزا ، صدور گواهینامه بین المللی ، و رزرو آنلاین هتل )از طریق سایت www.rahbal.net و شماره تماس 7281060-0511◄واگذاری پروازها به صورت گروهی با تخفیف ویژه در مسیرهای مختلف.◄پرواز های چارتری مسیر تهران-مشهد با 25% زیر نرخ مصوب برای روزهای جمعه ، شنبه ، یکشنبه ، دوشنبهتور هوایی مشهد همه روزه از تهران ویژه هتلهای : همراز ، توکل ، پارمیدا ، مدائن ، قصر طلایی ، درویشی ، ....با نرخهای چارتری و امکان رزرو آنلاین (امکان رزرو آنلاین کلیه هتلهای فوق از طریق سایت www.rahbal.net امکان پذیر میباشد)قیمت روز تورهای ورودی به مشهد :تور مشهد از تهران ویژه مهر 1392 .....هزار تومانتور مشهد از ارومیه ویژه مهر 1392....هزار تومانتور مشهد از اردبیل ویژه مهر 1392 ....هزار تومانتور مشهد از زنجان ویژه مهر 1392 .....هزار تومانتور مشهداز تبریز ویژه مهر 1392 .....هزار تومانجهت استعلام قیمت های بروز به سایت www.Rahbal.net مراجعه نمایید و یا با شماره تماس 7281060-0511 تماس حاصل نمایید◄رزرو آنلاین بلیط هواپیما و تور از طریق سایت◄تور مشهد ویژه هتل همراز و هتل توکل با نرخهای استثنایی به مناسبت افتتاح این دو هتل در ایام غیرپیک با پرداخت بهاء بلیط 2شب هتل رایگان از ما دریافت نمایید.ویژه مهر 1392پروازهای ویژه در مسیرهای مختلف با نرخهای استثناییتور مشهد ویژه مهر 1392رزرو هتل در نزدیکی حرم مطهر امام رضا(ع)رزرو بهترین و تاپ ترین هتل ها و هتل آپارتمانهای مشهد::تــــور هــــوایـــــی مـــشهـــد::تور مشهدتور هوایی مشهد از تهران با نرخ و امکانات استثنایی با هواپیمایی آتــابه همراه هتــل ، صبحانه ، ناهار ، شام.افتتاح هتلهای همراز و ظفر 1391/12/1 و 1391/12/15تورهای ویــژه مهر 1392(تور مشهد)خاطره انگیزترین سفر به مشهد مقــدس◄مجری تخصصی در برگزاری تورهای ورودی به مشهد◄رزرو کلیه هتل و هتل آپارتمانهای تاپ و درجه1◄با پـرداخت بـها بلیــط 2 شب هتــل ...

  • رزرو هتل های مشهد ویژه عاشورا و تاسوعای 93

        پیش رزرو هتل و هتل آپارتمان های مشهد مقدس  

  • عکسهایی از شهر مشهد

    عکسهایی از شهر مشهد

    مجتمع تجاری پروما که در بلوار جانباز قرار داره و اجناس داخلش فوق العاده گرونه : مجتمع الماس شرق که در کشور بی نظیره در ۶ طبقه که خیلی معماری باحالی داره . داخلش وقتی راه میری اصلا نمیفهمی کی رفتی طبقات بالاتر یعنی همینطوری که راه رفتی یهو میبینی طبقه دومی بعد سوم بعد چهارم . ضمن اینکه داخلش یک فواره اب داره که تا طبقه ششم میرسه و کلا خیلی جالبه : این برج اسمش زیست خاوره که یکی از قدیمترین بازارهای مشهده که در ۱۸ طبقه ساخته شده و خیلی شیکه و در تقی اباد و اول خیابون کوهسنگی قرار داره:

  • رمان در امتداد حسرت 8

    روز شنبه سخت مشغول كار بودم كه ناگهان صداي داد و فريادي از بيرون برخاست. آقاي عطايي فورا بيرون رفت و متعاقبش من هم رفتم. صدا از توي اتاق آقاي سعيدي مي آمد. همه كارمندان مثل ما ترسيده و آمده بودند و علت را از خانم ناظمي مي پرسيدند. خانم ناظمي كه رنگ و رويش پريده بود گفت: بابك خان اومده. آهسته از مژگان پرسيدم: بابك خان كيه؟-     پسر زن اولش، گهگاهي از اين دعوا مرافه ها راه مي افته. كنجكاوانه گوش به حرفهاشون دادم، پسر جوان داد مي زد و مي گفت: -     فكر كرده من هم مثل تو عقلمو از دست دادم، نه آقاجون از حلقوم هردوتون مي كشم بيرون. و آقاي سعيدي جواب داد: برو هر كاري خواستي بكن، مي دونم شما منتظر مرگ من هستين تا مثل لاشخور بيفتين رو مال و اموالم. تا اينو آقاي سعيد گفت صداي خرد شدن و شكست به هوا برخاست. آقاي عطايي كه قديمي ترين كارمند شركت بود فورا به داخل رفت. وقتي درب باز شد ديدم همه چيز روي زمين پخش شده، ميزو صندليها واژگون شده، اتاق كاملا به هم ريخته بود. آقاي عطايي دست بابك خان رو كه پسري بيست سه و چهار ساله به نظر مي رسيد گرفته و بيرون آورد و روي صندلي جلوي ميز خانم ناظمي نشاند. يكي از كارمندان به سراغ آقاي سعيدي كه بي حال روي صندليش افتاده و دست روي قلبش گذاشته بود رفت. يكي آب مي آورد، يكي داروهاي آقاي سعيدي را مي داد. خلاصه همه دستپاچه اين ور و اون ور مي رفتند و تنها من بودم كه مثل تماشگر وسط ايستاده و به وقايع نگاه مي كردم. وقتي كمي اوضاع آرام شد آقاي عطايي، بابك خان رو به اتاق برد و براي اينكه پي گير ماجرا باشم من هم به اتاق رفتم. آقاي عطايي نصيحتش مي كرد، با ديدن قيافه رنگ پريده بابك خان دلم به حالش سوخت. وقتي حرفهاي آقاي عطايي تمام شد يكدفعه مثل بچه ها زد زير گريه. تا به حال گريه پسري به اون سن وسال جلوي ديگران رو نديده بودم، اونقدر حالم منقلب شد كه اشك خودم سرازير شد. كمي كه گذشت بابك خان اشك هاشو پاك كرد و رو به آقاي عطايي گفت: آخه شما نمي دونيد اون عفريته چطوري اين پير خرفت رو پر مي كنه و چه بلايي سر مامان نمي آره، اون قدر حرصش دادند كه الان شيش ماه سكته كرده و زمين گير شده. بي اختيار آهي كشيدم و گفتم: اي واي، مادرتون سكته كرده. گويا تازه متوجه حضورم شد چون فورا سرش رو بطرفم برگردوند و نگاهم كرد. از اينكه بي موقع حرف زده بودم خجالت كشيدم. سرم رو پايين انداختم و گفتم: معذرت مي خوام. دوباره به طرف آقاي عطايي برگشت و ادامه داد: -    حالا آقا برده همه چيزو به اسم اون عفريته كرده فقط خونه اي كه مامان توش زندگي مي كنه و به اسم خودش هست برامون مونده. بيچاره مامان يك عمر با نداريش سوخت و ساخت كه آخر عمري يك هرجايي بياد همه چيزو ...

  • رمان ردهای ماندگار - 7

     «سناریوی جدید ماهان»ساعت سه ی بعد از ظهر بود وطبق برنامه ی یک ماه گذشته اومده بودم برای ملاقات ..از ترسم دیر تر از زمان ملاقات میومدم تا مامان کمتر منو ببینه واذیت بشه ..حال مامان تو این چند روزه بهتر شده بود اما حال من خراب تر از قبل ..چهار روز از اومدن اقای کمالی گذشته بود ومن تو این چهار روز هرکاری که درتوانم بود انجام داده بودم تا اقای کمالی از خر شیطون پیاده بشه وحداقل یه ماه بهمون فرجه بده ..ولی مرغش یه پا داشت باید اسباب کشی میکردیم ..اما به کجا ..با چه پولی ..اصلا با کدوم توان ..؟مگه خونه ای هم برای ادمهای بی پولی مثل ما پیدا میشد ..؟از پریروز در به در دنبال خونه بودم ..ولی اجاره ها اونقدر بالا بود که حتی از پس پرداخت پول پیش هم برنمیومدیم ..دیشب از زور فکر وخیال دست به دامن اقای نویدی همسایه بقلی شدم تا اگه کسی رو میشناسه بهم معرفی کنه ..شاید که بتونم به واسطه ی اونها کاری انجام بدم ..ولی کاری که مرد همسایه کرد معرفی یه ادم نزول خور بود ..که دو برابر پولش رو بعد از دوماه میخواست …مخم سوت کشیده بود ..دیگه نمیدونستم باید چه خاکی به سرم بریزم ..حتی تو اون روزهای بعد از رفتن فرهاد که صورتم پراز باند وزخم بود هم تا این حد درمونده نشده بودم ..با پریشونی دستی رو چشمهام کشیدم وتقه ای به در اتاق زدم وبرای اولین بار خدا روشکر کردم که مامان خبر از وضعیت درهم برهم خونه نداره ..وگرنه حتم داشتم اینبار حتما از دستش میدم ..دروباز کردم وهمون جور که حواسم به جلوی پام بود سلام کردم ..صدای مامان جوابم رو داد ..-سلام عزیزم اومدی ..؟بی حوصله دروپشت سرم بستم وسربلند کردم که جواب مامانو بدم ولی دهنم با دیدن فرد مقابلم بازموند …چشمهام چیزی رو که میدید باور نمیکرد ..لبهام بهم خورد واسم ماهان به ارومی ازبینشون جاری شد ..صدای مامان فاصله انداخت تو افکارم …-ماندگار مادر چرا اونجا وایسادی ..؟اقای رفعتی از کی منتظرته ..به سختی دستمو از بند دستگیره رها کردم وقدم جلو گذاشتم ..تقریبا بیست وپنج روزبود که ماهان رو ندیده بودم وحالا اینجا بود درست کنار مامان ..اونقدر شوک دیدنش اون هم درکنار مامان زیاد بود که نمیدونستم چه عکس العملی نشون بدم ..اخم کنم وسرش فریاد بزنم یا بی محلی کنم ..ولی نمیشد ..نمیتونستم ..مامان میفهمید وکنجکاو میشد وتا ته قضیه رو در نمی اورد اروم نمیگرفت ..چشم غره ای بهش رفتم ..که با روی باز پذیرا شد .دلم میخواست داد بزنم سرش که با چه رویی اومدی اینجا؟ ..اون هم پیش مامان ؟اگه حقیقت رو میفهمید چی خاکی تو سرم میکردم ..؟هرچند که ماهان تو جریان مشکلات من بی تقصیر ترین ادم دنیا بود ولی بازهم برادر فرهاد بود .کِشنده ی چاقوها ..چند قدم فاصلمون ...

  • رمان خالکوبی قسمت25

    هر سال تو این لحظه ها حالم همینه...انگار که غرق یه حس اضطرابم..چند ساعته دیگه درست یک ســـال می شه..یک سال می شه که نمی تونم بخوابم....چشم هایم را به صفحه ی رنگی اما خاموش تلویزیون دوختم. از طبقه ی بالا صدای بزن و بکوب می آمد. یک ساعت قبل خانم همسایه آمد و دعوتم کرد اگر تمایل دارم برای مهمانی آخر سال، همراهی شان کنم..سفره ی هفت سینم را روی زمین چیده بودم.. با تورهای رنگی آبی و طلایی و گلدان کوچک سنبل و تنگ ماهی قرمز و سبزه ای که از دست فروش ها خریده بودم...از عیدی که می افتاد بعد از ظهر، خوشم می آمد...نگاه ساکتم را به صفحه ی تلویزیون دوختم... چند هنرپیشه و خواننده دور هم نشسته بودند و می خندیدند.. سفره ی هفت سین خوشگلی داشتند و همه جای استودیوشان، نور بود.. پسر جوانی می خواند.. و صورتش من را به یاد آزاد می انداخت...تنها زمان سال که هم خوبه حالت...هم با خودت درگیر حس دردی.. عیده...اروس از شنبه تعطیل شده بود. هفت سین بزرگ لابی را از خیلی قبل تر من و نیاز و یکی از بچه ها طراحی کرده بودیم. و من درست از همان شبِ خانه ی نیاز، چهار روز می شد که او را ندیده بودم...و انگار قرار بود که تمام تعطیلات هم، نبینمش..چشمم به آینه ی کوچک بالای قرآن افتاد. لب هایم را بهم فشردم و سعی کردم که لبخند بزنم.کاری ندارم عید برمی گردی یا نه...تو هـــر زمان ســـال که برگردی عیده....صفحه ی موبایلم روشن و خاموش شد. و اسم آزاد..چشم هایم را بستم .. حَوِل حالنا الی احسن الحال... و انفجار توپی که صدایش از کوچه ها آمد.. دعا کردم.. و یکی از شیرینی های خوش طعم را، هر چند به زور، به دهان گذاشتم. صدای بالای موزیک از طبقه ی بالا حس خوبی به تنم می دواند... کمی تلویزیون تماشا کردم و بعد صدایش را بستم. خاموشش نکردم، چون اینجوری این حس تنهایی درست روز عید و ثانیه هایی که به تحول می رسید، انقدر بزرگ به نظر نمی رسید و توی ذوق نمی زد... احساس بی وزنی می کردم.. تمام دقایقی که کنار دستفروش ها قدم زده و برای سفره ی کوچکم خرید کرده بودم، تمام ثانیه هایی که شیرینی های کوچک و خوشمزه می پختم..، و تمام لحظاتی که بوی عید می آمد و من کتاب می خواندم یا فیلم می دیدم، احساس بی وزنی مطلق می کردم.... دراز کشیدم روی زمین.. شماره اش را گرفتم و گوشی را به گوشم چسباندم. دیگر نمی شد در برابر این حس، مقاومت کرد.. دلم برای شنیدن صدایش، تنگ شده بود...- جونم عزیزم.. سال نوت مبارک!لبخند زدم.. چشمم را بستم و به صدای گرمش گوش دادم..- سلام. عیدت مبارک..صدای خنده و موزیک از پشت خط می آمد... صدایش رگه هایی از خنده داشت: نکن پدرسوخته...صدای خنده های بچه ی افروز را تشخیص دادم. خوشحال بود... خوشحال بودم... از دیدار من و پگاه خبر نداشت و من ...