نمایشنامه های طنز
نمایشنامه طنز
**نمایشنامه طنز به لهجه ی مازندرانی**حاجی روی نیمکت پارک نشسته است.دکمه ی پیراهنش را تا آخر بسته و تسبیح به دست اطراف را مینگرد.تلفنش زنگ خورده آن را از جیب پیراهنش در می آورد و جواب میدهد:سلام علیکم و رحمت الله و برک....او ته هستی.نا کسی می پلی دنیه.من فکر هکردمه امه محل رییس بانکه......نا اتا وام خاسه درس هکنه امسه...خا شه خاری؟من الان پارک دله نیمکت رو هنیشتمه.دیشو وچونه تشنا بیه خاسمی اتاجا هنیشیم که نیه.یک جوان خوشتیپ و فشن نزدیک میشود حاجی با عجله میگوید: هوشنگ من بعدا تی وسه زنگ زمه فعلا خدافظ.پسر جوان روی نیمکت مینشیند و با گوشی اش ور میرود و دستانش را به شکل خواننده های رپ تکان میدهد.حاجی نگاهی به سرتاپای جوان از موههای سیخ شده و تیشرتش تا شلوار جین پاره اش می اندازد و میگوید: جوون خاری؟......جوون؟؟ های آقا.دستهایش را تکان میدهد اما جوان نگاهی نمی اندازد.تا اینکه به روی شانه ی جوان میزند.جوانک هندزفری را از گوشش در می آورد و میگوید: بله آقا؟_ اوو از این یاروها تی گوش دیه؟_ جانم؟_این هنثپری و میگم!!_ آها منظورتون هندزفریه؟_ آره دیگه ه ه ه،گلکی بلت نیستی گپ بزنی؟_ نخیر آقاپایان قسمت a bحاجی نگاهی به موهایش می اندازد و میگوید: هه هه شمه مله ی گو بلیشته؟_ چی؟_ میگم موهات و چطوری درست کردی؟_ با اتو مو._او و می هم اتو کننه؟!!...... چی داشتی گوش میکردی؟_ تتلو .... به درد شما نمیخوره_ تللو اسمه ؟حاجی قبل از اینکه جواب جوان را بشنود نگاهی به شلوارش می اندازد و میگوید: این شلوار از افل بوئوس بود یا بعدا بوئوس شد؟_ بوس چیه؟_ منظورم اینه که چاک گرفت_ مدلشه،مده_ او امه کارگری شلوار الان پاره بیه، مده؟..........نکن جوون این کارا آدمو خوشگل نمیکنه،الان این آهنگه رو به من بده ببینم چیه شماها گوش میکنجوانک با گوشی اش ور میرود و میگوید: بلوتوثت روشنه؟_ اره برار _ اسم بلوتوثت چیه؟_ شوماره موبایلمه_ شماره موبایل؟ حاجی تو هم آره؟_ کمی تا قسمتی ارهجوانک از جایش بلند میشود و حاجی هم برمیخیزد.جوانک میگوید:خب آهنگ که اومد دیگه من برم.حاجی همینطور که دستانش را میفشارد دست دیگرش کیف پول جوان را از جیب پشتش در می آورد و در آن واحد هم میگوید: خله خوشحال شدیمو جوانک آرام دور میشود.حاجی مینشیند و کیف را باز میکند و بعد در جیبش میگذارد سپس با خود میگوید:پایان B cبوینیم چی گوش دیننه وشونسپس گوشی را زیر گوشش میگیرد: اهه ه ه،اهه ه جانم.... دونیا دیگه مث تو و نداره، نداره نمیتونه بیاره،اینجا همه بیقرار عشقن، اما این عشقه که واس تو و و بیقراره.....نه....نداره دنیا مث تو مث تو ....ای ایبا نزدیک شدن پیرمردی سریعا خود را جمع و جور میکند گوشی را در جیب میگذارد و تسبیح ...
نمایشنامه طنز دادگاه
نمایشنامه طنز دادگاه عرب (در حالی که جزوه ای در دست دارد با استرس در صحنه راه می رود)یا خدا آبرویمان نرود هندی : چرا اینقدر درس خواندن کرداهه مگر کنکور کرداهه عرب :راجو، مگر تو لا اعلم برای چه به هذا دادگاه دعوهٌ. لا اعلم ؟ هندی :لابد تو دوباره دسته گل به آب دادن کرداهه ما را آورده اند کرداهه برای ضمانت تو عرب : لا ساده ،استامبول هم دعوهٌ کرده اند.الان یذهب هندی : پس چرا نیامد عرب : الان یذهب استامبول . انا نگرانٌ. نیاید تمامٌ الشکست. قال مشاور الحاکم : یک رافضیٌ دستگیرٌ.هو برای مباحثه دعوهٌ فی هذا المجلس. الحاکم با اینکار ضربه یک تیر به دو نشانٌ اگر ما او را بردیم، گردن او را می زند و آبروی شیعیان می رود هندی :اگر او ما را بردن کرداهه گردن ما را زداهه وای وای عرب : الهی نگو. ال لای شوی ،لا یذهب استامبول پس چرا نیامد...استامبول خدا خفه ات نکند..... آه آه استامبول آمد (رقص عربی دست زدن و شلوغ کردن همه) ترک با شادی و قر می آید و با افتخار بر صندلی می نشیند عرب : السلام علیک یا اخی. نزدیک بود از ترس فرارٌ هندی:پس تا حالا کجا بودن کرداهه؟ ترک : رفته بودم در صف برترین نان عالم. بهترین گوهر هستی . بربری(با لهجه، در این موقع از زیر عبایش بربری بیرون می کشد) هندی : حالا بربری نبود مردن کرداهه ؟ ترک : شما نمی فهمید که امروز مباحثه داریم. میخواهم نان بربری بخورم دوپینگ کنم و در مباحثه رافضی را بکوبانم به هم، شماها هم بخورید دوپینگ کنید عرب : هذا دوپینگگن ترک : آزمایشها را عوض موض کنیم نمی فهمن عرب : آماده ای ؟ ترک : من چخ آماده ام منشی : قاضی القضات وارد میشود . احترام بگذارید. (قاضی وارد میشود) هر سه با هم : سلام بر قاضی بزرگ شهر. فرزانه پارسا. عالم بی همتا. آه(حالت تعظیم) منشی : اینجوری که نه . آهسته تر هر سه با هم : (آهسته)سلام بر قاضی بزرگ شهر. فرزانه پارسا. عالم بی همتا. آه منشی : اینجوری نه سریعتر هر سه با هم : (خیلی سریع)سلام بر قاضی بزرگ شهر. فرزانه پارسا. عالم بی همتا. آه قاضی : بس کنید ببینم برای مباحثه آماده اید ترک : آماده ، چخ آماده عرب : نعم نعم هندی : آماده کرداهه قاضی:خوب کجا بودیم؟ منشی: خودتان را معرفی کنید ترک : کجا بودیم ؟آقا ما درسمان را خوانده ایم بابا نان داد. نان بربری داد (بربری را بیرون میاورد) هندی : بگذار تو، الان قاضی دیدن کرداهه فهمیدن کرداهه دوپینگ کرداهه (تعارف .. شلوغ ) ترک : من حضرت والامقام عالم شهیر مشهور از علمای دراز اول تحصیل کرده دانشگاه سیکل استان، حجه الامسال و الپارسال و الپیارسال آقای چخ والا پادوز معروف به زرت و پرت هستم عرب : انا ابوروان فرزند ابومروان فرزند ابوفاران فرزند ابوماران فرزند ابو بالان ترک ...
نمایشنامه طنز
خنده ای با طعم گریه نویسنده : حسین حق شنو صحنه: نمایی است از یک کلاس در یک دانشگاه روی سن کلیه امکاناتی که میتواند تماشاگر را متوجه سازد که مکان،یک کلاس درس است روریست. در قسمت ورودی تابلویی کوچک که نشانگر شماره کلاس است دیده میشود. اوایل ترم است ، صندلی ها خالی بوده و هیچ کس سر کلاس حاضر نیست.آرام آرام نور صحنه را روشن میکند.پس از چند لحظه پیرمردی وارد صحنه میشود. پیرمرد:هوهو...منو دست میندازی ، به من دروغ میگی، ای بی همه چیز... من خودم ختم این کارا هستم ، اونوقت این یه الف بچه منو دست میندازه....قدیما بزرگا یه احترام عظت خاصی داشتند....صبر کن ببینم { به شماره کلاس نگاه میکند} مگه اینجا کلاس 301 نیست؟.... مثل اینکه درسته... از قرار مثل اینکه مشکل کلاس نیست، ... مشکل جای دیگه ایه... یام میاد اون موقع ها با نیچهو لئوناردو سر اینکه کودوممون زودتر برسیم سر کلاس ، باهم مسابقه میدادیم... اما الان چی .. وسط ترمه هنوز کسی به خودش اجازه نداده که بیاد دانشگاه حداقل ثبت نام بکنه..... خداروشکر که دیگه همچی اینترنتی شده هو ، دوستان دیگه رقبتی برای اومدن به دانشگاه رو ندارن... درواقع خودشون درخانه ثبت نام اینترنتی میکنن ، خودشون کلاس اینترنتی برگزار میکنن ، مدرک اینترنتی میگیرند،... خوب دیگه چه لزومی داره که بیان دانشگاه ،... خوب همونجا تو خونشون بشینن ور دل مامان باباهاشون ، از فرکانس ماهواره همسایشون سریال های هالیودی ببینن دیگه.... ای بابا .. منو بگو داری واسه کی حرف میزنی ؟ ... کدوم گوش؟... کو گوشه شنوا؟.... {در این لحظه یوسف وارد صحنه میشود و بدونه توجه به پیرمرد بر روی یکی از صندلی ها مینشیند.} پیرمرد:{ به صورت طلبکارانه} سلام پسرم ... ببخش ، حواسم نبود که شما تشریف آوردید....{یوسف به زور سرش را برای پیرمرد به نشانه سلام تکان میدهد.} پیرمرد: میشه خودتو معرفی کنی؟ یوسف : یوسی هستم داداش .. یوسی پاکوتاه.. پیرمرد: احسنت... چه اسم باوقاری...فقط فکر نمیکنید که برای این حیکل نحیفتون یکم کوچیک باشه؟ { از قرار یوسف یک آدم درشت حیکل و قدبلندی است.} یوسف: دیگه دیگه... ما همینیم داداش. پیرمرد : پسرم شما نمیدونی که چرا اینجا شبیه به خانه ارواح شده ؟ یوسف: ببین جیگر بچه ها هنوز درگیر حال و هوای تابستونن....از خوشی زیاد زدن به کوهو دشت و صحرا. پیرمرد: خوب شما چرا به این بدن نحیف خودتون زحمت دادین اومدین کلاس؟ شما هم مرفتید دمبال عشق و حالتون دیگه... یوسف:ببین، نشد دیگه ...{اشاره به دخترا}بالاخره دوستان باید رقبتی داشته باشن که بیان دانشکاه.. پیرمرد: ببین یوسی جان.. آدم باید تو زندگیه خودش هدف داشته باشه، یادم میاد دوست وفادار من ، کریکسیوس ...
نمایشنامه طنز خیابانی : حامد بابا نامزد می شود
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;} امیر خان : آخه قربان کل شهر الان تو میدان مرکزی در انتظار نطق سخنرانی شما هستند (مکث ) نه .. نه قربان .. خیلی بد می شه می دونید چقدر از تعداد اراتون کم میشه ؟( مکث ) من سگ کی هستم تا با شما کل کل کنم ... اخه مسئله اینجاست که رقبا از این مسئلهسو استفاده می کنند ( مکث ) چشم چشم خودم یه کاری می کنم ... خدا حافظ شما ( تلفن را قطع می کند ) اخه من با ان همه مردم چه کار کنم ؟ جواب مردمو چی بگم ؟ آبرو حیثتمون میره ( مستهسل به این سو و ان سو می رود ) (( حامد بابا از سمتی دیگر از خیابان وارد میدان نمایش می گردد )) حامد بابا: آب حوض خالی می کنیم /فرش و قالی می شوریم / از بیکاری سماغ می میمکیم / نوار خالی گوش میدهیم / پول می گیریم رای می دهیم / پوستر پاره می کنیم .... (( امیر خان با دیدن حامد بابا گویی که فکری در ذهن او خطور می کند و در فکر فرو می رود )) امیر خان : واو خدای من چقدر شباهت ؟ انگار سیبی هست که به دو نیم شده /////این بهترین راه حله .. آره ..... اره ( رو به حامد بابا ) امیر خان : آهای اقا بیا اینجا ببینم حامد بابا : جانم عمو جان ؟ کارت چیه ؟ هر کاری هست من برات انجام می دم / بخدا 2 ماهه بیکار نشستم خون / امشبم عروسی دارم زنم میخواد بره ناخون بکاره , گفت اگهبا پول نرم خونه پوستمو می کنه بجای ناخون استفاده می کنه ....جون مادرت هر کاری داری بگو تا من برات انجام بدم امیر خان : ببینم .. یه کاری داری برات با پرستیژ و با شخصیت ... پول خوبی هم بهت میدم بطوریکه بتونی برای خانومت یه باغچه ناخون مصنوعی بخری .. هستی یا نه ؟ حامد بابا : جون من جدی می گی ؟ چرا نیستم .. هستم .. حالا کارت چیه ؟ امیر خان : ببین من امیر خان مسئول ستاد انتخاباتی ...
"نمایشنامه و انواع آن"
نمایشنامهنمایشنامه متنی است كه نمایش از روی آن خوانده، تمرین و اجرا می شود و آن یكی از انواع متون ادبی است كه برای نمایش تنظیم می شود. در آغاز نمایشنامه بعد از آوردن نام آن اشخاص نمایش یا شخصیت های نمایشنامه نام برده می شوندوسپس شرح مختصری از محیط داستان، سن وسال و قد و چهره ی اشخاص داده شده و بعد گفتگوی اشخاص آورده می شود.كارها و حركات بازیگران داخل كروشه() و اگر حجم زیادی داشته باشد با حروف ریزتر چاپ می گردد. نمایش اغلب به چند قسمت تقسیم می شود و هر قسمت با پایین آمدن یا كشیدن پرده ای خاتمه می یابدو قسمت بعدی با بالا یا كناررفتن پرده شروع می شود، از این رو هر قسمت از نمایش را " پرده " گویند. چگونگی آرایش هر پرده هم در ابتدای هر پرده می آید.هر پرده هم ممكن است به قسمت های كوچكتری تقسیم شود كه با روشن و خاموش شدن نور اعلام گردد كه به هر قسمت یك " صحنه "گویند"انواع نمایشنامه" نمایشنامه كمدی به نمایشنامه هائی اطلاق میگردد كه موضوع داستان آن خنده آور، شاد و نشاط آور باشد نمایشنامه درام اگر موضوع داستان نمایشنامه چنان باشد كه در آن اشخاص بازی تصاویر واقعی از زندگی را نشان دهند نمایشنامه درام خواهد بود. نمایشنامه ملودرام ممكن است درام مایه ای از كمدی نیز داشته باشد كه در اینصورت به آن نمایشنامه ملودرام گویندكه گاهی این مسئله بصورت پایان خوش نمایش نمود می یابد. نمایشنامه تراژدی اگر نمایشنامه وقایع فوق العاده مصیبت بار و غم انگیز نظیر مرگ پدر، برادر،فرزند و …را نمایش دهد در زمره ی نمایشنامه های تراژیك یا تراژدی می گنجد. نمایشنامه طنز گاهی نمایشنامه های كمدی حاوی پیام نیز می باشندكه ممكن است تلخ و گزنده یا حتی سیاه نما هم باشند، این نمایشنامه ها طنز هستند. نمایشنامه هجو چنانچه نمایشنامه در بیان حالات كمدی یا طنز دردام مسخره كردن افراد یا موضوعات بیافتد نمایشنامه در زمره ی نمایشنامه های هجو شناخته می شود. نمایشنامه لغو نمایشنامه های طنز یا هجوی كه بصورت بی بند وبار مسائل خانوادگی و غیر اخلاقی را مطرح نمایند در این دسته می گنجند.
شب شعر
نمایشنامه ی طنز شب شعر
انواع نمایشنامه
۱- نمایشنامه كمدی : به نمایشنامه هائی اطلاق میگردد كه موضوع داستان آن خنده آور، شاد و نشاط آور باشد ۲- نمایشنامه درام : اگر موضوع داستان نمایشنامه چنان باشد كه در آن اشخاص بازی تصاویر واقعی از زندگی را نشان دهند نمایشنامه درام خواهد بود. ۳- نمایشنامه ملودرام : ممكن است درام مایه ای از كمدی نیز داشته باشد كه در اینصورت به آن نمایشنامه ملودرام گویندكه گاهی این مسئله بصورت پایان خوش نمایش نمود می یابد. ۴- نمایشنامه تراژدی : اگر نمایشنامه وقایع فوق العاده مصیبت بار و غم انگیز نظیر مرگ پدر، برادر،فرزند و …را نمایش دهد در زمره ی نمایشنامه های تراژیك یا تراژدی می گنجد. ۵- نمایشنامه طنز : گاهی نمایشنامه های كمدی حاوی پیام نیز می باشند كه ممكن است تلخ و گزنده یا حتی سیاه نما هم باشند، این نمایشنامه ها طنز هستند. ۶- نمایشنامه هجو : چنانچه نمایشنامه در بیان حالات كمدی یا طنز دردام مسخره كردن افراد یا موضوعات بیافتد نمایشنامه در زمره ی نمایشنامه های هجو شناخته می شود. ۷- نمایشنامه لغو : نمایشنامه های طنز یا هجوی كه بصورت بی بند وبار مسائل خانوادگی و غیر اخلاقی را مطرح نمایند در این دسته می گنجند.
طرح نمایش خیابانی عروسکی با موضوع صلح و وفا و دوستی
طرح نمایش عروسکی خیابانی: عروسک های باوفا نوشته محمدجواد صرامی اشخاص پیرزن عروسک خوردنی عروسک ها: سیاه............میله ای لوک خوش شانس....میله ای خر..............میله ای شیوه اجرایی: موزیکال تئاتر با قالب فانتزی تماشاچی ها گردا گرد محیط اجرا ایستاده و منتظر آغاز نمایش هستند. موسیقی نمایش می نوازد. ما شنونده موسیقی ریتمیکی هستیم که از ابتدای نمایش تا انتهای آن بنا به وقایع داخل نمایش تغییر می کند و می نوازد. عروسک خر که چهره زشت و گوشهای درازی دارد دوان دوان به میان مردم می آید و با برقراری ارتباط جسمی و کلامی آنها را به دور خود جمع می کند. او ادعا می کند که می تواند داستانهای ذهنش را به تصویر بکشد و خود را یک عروسک منحصر به فرد می داند. حتی از تماشاچی ها دراین مورد سؤال می کند که آیا ادعایش را می پذیرند؟! بالاخره پس از شنیدن جوابها وردی جادوئی می خواند. سپس شروع به معرفی آدمهای قصه اش می کند که همزمان آدمها در قالب عروسک و به گونه ای که انگار در فضا معلق اند به محیط اجرا وارد می شوند. خر با دیدن آنها باز از تماشاچی ها می پرسد که آیا آنها را می بینند؟! بالاخره پس از جواب تأییدیه ی تماشاگران تصمیم به خروج از محیط اجرا می گیرد و با خواندن وردی جادوئی قصه اش شروع به روایت خود به خودی می کند ************************************** قصه: پیرزنی با چهره ای فانتزی که لباسی از رنگهای جورواجور به تن دارد وارد محیط اجرا می شود.گاری ای را حمل می کند که در آن یک تنگ ماهی، یک چادر مسافرتی، دو عروسک میله ای (سیاه و لوک خوش شانس) و کیسه ای از خوردنی ها(هندوانه،سیب،هویج،کرفس و نان ساندویجی استوانه ای) وجود دارد.در گوشه ای از محیط اجرا اتراق می کند. وسایلش را از گاری بیرون می آورد. برای برپایی چادرش از چند تماشاگر کمک می گیرد. دقایقی به همین منوال می گذرد. به سراغ کیسه خوردنی هایش می رود وبا استفاده از خوردنی های نامبرده یک آدمک عروسکی(عروسک خوردنی) می سازد. در طول ساخت این عروسک نیز از تماشگران یاری می طلبد. قصد می کند که سیب را بخورد اما ترجیح می دهد آن را بجای قلب به عروسک خوردنی اش متصل کند. برای تماشاگران بصورت فانتزی توضیح می دهد که او یک عروسک ساز پیر است ************************************* به طرف تنگ ماهی می رود و کمی با ماهی اش بازی می کند.سپس به سمت عروسکهایش سیاه و لوک می رود و کمی نیز با آنان بازی می کند. این بازی ها کاملا ریتمیک و شاداب است.سپس کتاب شعرش را از کیفش بیرون می آورد و با نشستن به روی صندلی دستی اش شروع می کند با صدای بلند آن را بخواند.با لحن های مختلف و طنز گونه برای تماشاگران شعر می خواند. ************************************* عروسک ساختگی ...
نمایشنامه ای در دو پرده
نمایشنامه ای در دو پرده پرده اول: قسم حضرت عباس مردکی یاوه سرا با بسی ناز و ادا دوش در پُشت تریبون فلان حرفهایی هَفَلَشت گفت با خلق خدا: ایها الناس به من گوش کنید" تا بگویم سخنی کز بیانش همه تان بر من اَحسنت بگوئید و هورا بکشید من بسی با اَدَبم همچنین با خردم من به انسان و کرامات بشر واقعاً معتقدم من به آراء و نظرهای شما صادقانه سر تعظیم فرو می آرم و به این گُنده چماقم؟! سوگند ********** ناگهان آدمی آلوده؟! به عقل زد به آن ناطق مجلس تَشَری گفت: "ای مرد خطیب دائماً شخص شما بوده ای سخت مخالف همه جا با خردورزی و عقل با چنان سابقه ات این چنین خظبه امروز تو را کی توانم که کنم بنده قبول"؟ ********** آن خطیبی که سراپا ادب و عاطفه بود! گفت: "ای مردک اَلدنگ خموش! واقعاً بی ادبی!؟ تا تو آدم بشوی یاید از بیخ و بن آن گوش تو را پاره کنم!؟! یا که یک مشت زنم بر دهنت گم شو ای مرد خبیث ********** پرده دوم: دم خروس چون دم ناز خروس گشت پیدا و عیان با چنان حرف پراز فضل؟! خطیب خلق تقدیر نمودند از آن مرد شریف مثل لقمان حکیمی که ادب دائم از بی ادبان یاد گرفت لیک رندی به شتاب رفت و در گوش خطیب گفت با شیوه رندانه خویش: "ناقلا خر خودتی"