معنی اسم سحر

  • نام های اصیل ایرانی به همراه معنی

    آبان : نام ايزد نگهبان در کيش زردشت آبان دخت : دخترآبان ، نام زن داريوش سوم آبتين : نام پدر فريدون پادشاه پيشدادي آتوسا : قدرت و توانمندي - دختر کورش وزن داريوش اول آفر : آتش - ماه نهم سال شمسي آفره دخت : دختر آتش - دختري که در ماه آذر به دنيا آمده است . آذرنوش‌: شيرين و دل انگيز آذين : زيور، طاق نصرة‌، تزئين ، آرايش آراه : نام فرشته موکل روز ٢١ ازماه پنجم درآئين زردشت آرزو : کام ، مراد ، معشوق ، اميد آرش: درخشان ، آفتاب ، جد بزرگ اشکانيان - پهلوان کمانگير ايراني در لشگرمنوچهر آرشام : بسيار قوي - پدر بزرگ داريوش کبير هخامنشي آرمان : آرزو - خواهش - اميد آرمين : آرام گرفتن - پسر کيقباد پادشاه پيشدادي آرميتا: آرامش يافته ، کلمه اي زردشتي است آريا فر: دارنده شکوه آريائي آريا : آزاده نجيب - يکي از پادشاهان ماد - مهمترين نژاد هند و اروپائي آريا مهر : دارنده مهر ايران - از سرداران داريوش سوم آرين : سفيد پوست آريائي آزاده : دلير و بي باک ، رها آزرم : شرم ، مهر ، محبت ، عشق آزرمدخت : يکي از ملکه هاي ساساني آزيتا : آزاده آناهيتا : الهه آب آونگ : شبنم - نام کردي آهو: شاهد ، معشوق، يکي از همسران فتحعلي شاه قاجار آيدا : شاد، ماه - نام تذکمنب اتابک : پدر بزرگ ، مربي کودکان و شاهزادگان - نام ترکي اتسز : لاغر و استخواني - از پادشاهان خوارزم اختر : ستاره ، علم ، درفش ارد : خير وبرکت ، فرشته نگهبان ثروت - نام چند تن از پادشاهان اشکاني ارد شير : شير زيبا - اردشير بابکان بنيانگذار سلسله ساسانيان اردوان : نام پادشاهان معروف اشکاني ارژن : درختي با چوب بسيار سخت و محکم - نام کردي ارژنگ : آرايش - کتاب ماني نقاش - ديوي که رستم در هفتخوان اورا کشت ارسلان : شير، دلير و شجاع - نام پادشاه سلجوقي ارغوان : نام درختي با گل و شکوفه هاي سرخ رنگ ارمغان : هديه ، تحقه ، سوغات ارنواز: نوازش شده اهورا - دختر جمشيد شاه پيشدادي اروانه : نام گلي کوهي است - نامي کردي استر : ستاره - بردارزاده مردخاي وزن خشايارشاه اسفنديار : پاک آفريده شده - پسر گشتاسب که بدست رستم کشته شد اشکان : منسوب به اشک - بنيانگذار سلطنت پارتها اشکبوس : پهلوان کوشاني که به کمک افراسياب آمد، اما به دست رستم کشته شد افسانه : داستان ، سرگذشت ، حکايت گذشتگان افسون : سحر و جادو ، حيله و تزوير افشين : با همت - سردار ايراني که بابک خرمدين را دستگير کرد. اميد : انتظار ، آرزو انوش (‌ آنوشا ) : استوار و جاويد - دخترمهرداد ششم انوشروان : دارنده لوح جاويدان - لفب خسرو اول پادشاه ساساني اورنگ : عقل و کياست ، تخت پادشاهي اوژن : شکست دهنده ، دشمن برانداز اوستا : نام کتاب آسماني زردشت اهورا : صاحب ، فرمانرواي ...



  • اسم ها و معنی آنها

    حرف ا ابراهیم : پدر جماعت بسیار، صورتی از ابراهام عبری، نام سوره چهاردهم قرآن، نام ابراهیم پیامبر بت شکن ابوالفضل : پدر فضل، دارنده فضل، کنیه عباس بن علی اتابک :پدربزرگ از نظر احترام، وزیر پادشاه، مربی کودک اتان : نام داریوش بزرگ هخامنشی اثیرالدین : کره آتش، آسمان دین، اثیرالدین اخسیکتی شاعر قرن ششم هجری اِحترام : حرمت داشتن، بزرگواری، شکوه اِحتشام : بزرگی، بزرگ شمردن، صاحب حشمت و جلال بودن اَحد: یگانه، یکتا اِحسان : بخشش، نیکویی، خوبی، لنگرگاهی در عدن اَحمد : پسنده تر، ستوده تر، لقب پیامبر اسلام اَحور : سیاه چشم مانند آهو اَختر : ستاره، بخت، طالع، پرچم، نام گیاهی است دارای برگهای دراز و گلهای ریز و زرد و سرخ، نام فرشته موکل بر زمین اِدریس : نام یکی از پیامبران. به جهت تدریس بسیار به این نام مشهور شده اِدموند : نگهبان، پشتیبان، محافظ اَدهم : سیاه، تیره گون، اسب سیاه، ابراهیم ادهم از عرفای قرن سوم هجری اَدیب : با ادب، با فرهنگ، زیرک، سخندان اَرجمند : دانا، قیمتی،بلندمرتبه، سعادتمند اَردشیر : شیر خشمگین، شهریارمقدس، نام اولین پادشاه ساسانی اُرُد : خیر و برکت،فرشته نگهبان ثروت، مخفف اردشیر، نام یکی از پادشاهان اشکانی اَردَلان : ماخوذ از واژه ارد ایرانی اُردیبهشت : آتش، نام فرشته ای که نگهبان کوههاست و موکل برروز سوم هر ماه، بهترین راستی، ماه دوم سال خورشیدی اَرژَن : درخت بادام کوهی که از چوب آن عصا و کمان می سازند، نام دشتی در استان فارس اَرژَنگ : آرایش، زینت، نقاشیها، طلسم، نام کتاب مانی پیامبر ایرانی اَرسطو : ارسطاطالیس، معروفترین حکیم یونانی که معلم اول هم گفته شده اَرسلان : شیر درنده، مجازا مرد دلیر و شجاع اِرشاد : راهنمایی، هدایت، راه بحق نمودن اَرشاسب : دارنده اسبهای نر اَرشاک : دلیر، مرد قوی تن، مبارز، اَرَشک، اشک، نام موسس سلسله اشکانی اَرشَد : رشیدتر، بزرگتر، راه راست یا بنده تر اَرشک : ارشاک، اشک اَرشَیا : در پهلوی اَگاش به معنی تخت و گاه، همریشه با کلمه عرش عربی اَرغوان : نوعی گل سرخ است ، قبل از آنکه برگهای آن بروید گل می دهد اَرمغان : ره آورد، هدیه، تحفه، سوغات اِرمیا : نام پیامبر بنی اسرائیل، یرمیا یعنی یهوه بزیر می اندازد اَرمین : آرمین، کی آرمین پسر کیقباد اُرَینِب : خرگوش کوچک ماده، در عرب کنایه از زن زیبا و ظریف اسحاق : کهنه شدن، دور کردن، کهنه شدن جامه، فرزند ابراهیم و سارا اسد : شیردرنده، برج پنجم از بروج فلکی، خانه آفتاب اسرائیل : مجادل باخدا، زورمندتر از خدا، نام فرشته ای است، نامی که به یعقوب پس از نزاع با فرشته داده شده اسرافیل : درخشیدن مانند آتش، از فرشتگان مقرب درگاه خداوند اسفندیار ...

  • معنی مصدر در لغت نامه دهخدا

    محل بازگشت از حج . ج ، مصادر. (ناظم الاطباء). جاي بازگشتن . (منتهي الارب ) (غياث ) (آنندراج ). جاي بازگشت . (ناظم الاطباء). جاي صادر شدن . (آنندراج ). محل بازگشت از آب . (ناظم الاطباء). جاي بيرون آمدن . (غياث ) (آنندراج ). محل برآمدن و محل صدور. منشاء و اصل و بنياد و سرچشمه و منبع. (ناظم الاطباء). اصل چيزي . منشاء. بنيان . (از يادداشت مولف ).-مصدر امري (کاري ، شغلي ) شدن ; به کاري يا شغلي قيام داشتن . مامور انجام کاري و وظيفه اي شدن .سربازي که خدمت افسري (صاحب منصبي ) کند. گماشته . (اصطلاح صرف ) اسمي که صفات و افعال آيد از وي . ج ، مصادر. (منتهي الارب ). کلمه اي که از آن افعال و صفات مشتق شود. (از غياث ). اسمي است که فعل از آن مشتق مي شود و بيرون مي آيد. (از تعريفات جرجاني ). در صرف عربي مصدر را اصل کلام مي دانند و گويند مشتقات چون افعال و صفات از مصدر مشتقند. مصدر کلمه اي است که دلالت بر حدوث فعل از فاعل و يا ثبوت آن در فاعل کند ولي بر زمان دلالت نداشته باشد.المصدر اسم ما سوي الزمان من مدلولي الفعل کامن من امن .مصدر در عمل به فعل آن ملحق شود چنانکه اگر فعل متعدي است مصدر آن در فاعل و مفعول عمل کند و اگر لازم است تنها به فاعل اکتفا بنمايد. مصدر گاه دلالت بر حدوث فعل کند چون ضرب و گاه مبني ازبراي فاعل باشد چون عدل که بمعني عادل است در جمله «زيدٌ عدل ٌ» و گاه مبني ازبراي مفعول باشد. مصدر در لغت ظرف است از صدور و در اصطلاح اسمي است که دلالت بر حدث به تنها کند و افعال و اسماء فاعل و مفعول و صفات مشبهه از آن مشتق شوند و در زبان عرب مصدر عمل فعل خود راکند اگر فعل او لازم باشد مصدر فاعل تنها گيرد و اگرمتعدي مفعول هم گيرد البته اين عمل در صورت اضافه زيادتر خواهد بود و در صورت قطع از اضافه مطابق قياس است در صورتي که با الف و لام «ال' » استعمال شود عمل او کمتر خواهد بود مانند: اعجبني ضرب زيد عَمْراً. و «لولا دفع اللّه الناس ». (فرهنگ علوم نقلي تاليف سجادي ص 501). مصدرهاي عربي در اصل دو گونه اند: ثلاثي و رباعي ، و هر يک از آن دو خود دو گونه است : مجرد و مزيدفيه ; و بدين ترتيب چهار گونه مصدر در عربي ديده مي شود:الف - مصدر ثلاثي مجرد، اين مصدر،سماعي و داراي اوزان بسيار است و مشهورترين آنها عبارتند از: 1- فِعالة، که بر حرفه و شغل دلالت دارد: زراعة، تجارة. 2- فَعَلان ، اضطراب و جنبش را مي رساند: غليان ، جَوَلان . 3- فُعال ، که گاهي بر صوت دلالت دارد:صُراخ ، و زماني معني درد را مي رساند: زکام ، صداع . 4- فِعال ، که بر امتناع دلالت مي کند: اباء. 5 - فَعيل ،که گاهي بر صوت دلالت دارد: طنين ، نعيق (بانگ زاغ )، و گاهي مسير و رفتار را مي رساند: رحيل . 6 - فُعْلة; که به رنگ دلالت دارد: خُضرة، حمرة. ...

  • س مثل سی... س مثل سارا!

    س مثل سی... س مثل سارا!

    هفته ۳۰: بلاخره دختر ناز٫ نی نی گل گلی٫ فرشته کوچولو و ... اسم دار شد!

  • معنی اسم شخصیت های سونیک

    سونیک:وابسته به سرعت صوت    نام به لاتین:sonic ایمی:بی معنی   نام به لاتین:amy تیلز: خط    نام به لاتین:tails ناکلز:پنجه  نام به لاتین:knuckles روج:روژ لب      نام به لاتین :rouge کریم:کرم     نام به لاتین:cerame شدو:سایه     نام به لاتین:shadow ماریا:بی معنی    نام به لاتین:maria بلیز:رنگ یا نور درخشان  نام به لاتین:blaze سیلور:نقره   نام به لاتین:silver ویو:موج  نام به لاتین :wave جت:جت   نام به لاتین:jet استورم:طوفان     نام به لاتین  :storm         اگمن:مرد تخم مرغی     نام به لاتین :eggman بیگ:گنده   نام به لاتینbig چیز:پنیر   نام به لاتین:chees

  • معنای برخی از اسامی دختر ترکمن و زیباترین نامهای ترکمنی

    معنای برخی از اسامی دختر ترکمن و زیباترین نامهای ترکمنی

    معنای برخی از اسامی دختر ترکمن و زیباترین نامهای ترکمنی ترکمن ها با توجه به ویژگی های قومی و محلی و شرایط زیست خود، اسامی زیبایی را برای فرزندان خود می نهند. البته این اسامی از طبیعت محیط اطراف و شرایط اجتماعی – اقتصادی آنان الهام می گیرد. در گذشته هر یکی از اسامی ترکمن ها، بنا به مناسبتی به نوزاد اطلاق می شده و این اسامی با زمان و لحظه تولد فرزند، حتی فصول و ماه های سال و شرایط جوی لحظه تولد ارتباط داشته است. زیباترین نامهای ترکمنی در اینجا به بررسی فلسفه وجودی تعدادی از نام های دختران ترکمن می پردازیم: - آرتیق گل به معنی گل زیادیاین نام را موقعی به نوزاد دختر می نهند که در خانواده ای چند دختر پشت سر هم متولد شود و آنان در انتظار پسری باشند. وقتی که باز هم دختر به دنیا بیاید نام او را «آرتیق گل» و یا «دویدوق» به معنی سیر شدیم که همان معنی دختر بس باشد، می گذراند.- آلتینای به معنی ماه طلاییآی به معنی ماه است و دخترانی که در شبهای مهتابی به دنیا می آیند، این نام را بر آنان می نهند.- باختیاین نام را موقعی که نوزادی به هنگام جشن و شادی متولد شود می گذراند. البته بایرام گل، بایرام بی بی، بایرام سلطان نیز از این جمله اند.- هسل به معنی عسلترکمن ها به عسل «بال» می گویند و هسل را فقط برای نامیدن دختران بکار می برند.- آننا بخت به معنی بخت و اقبال جمعهآننا به معنی جمعه می باشد و موقعی که دختری در روز جمعه و یا شب جمعه به دنیا بیاید، این اسم را بر او می گذارند.- انه کهوقتی که زنی بعد از تولد فرزند، مریض و ضعیف باشد، آن وقت بچه را کسی نگهداری می کند و حتی شیر می دهد. به این زن «انه که» می گویند.- تأج به معنی خال قرمزدخترانی که در بدن خود خال قرمز داشته باشند این اسامی را می گیرند: تاج گل، تاج بی بی، تاج بیکه، تاج سلطان- توواق به معنی پرده نازکنوزاد در رحم مادر پرده نازکی به دور خود دارد و گاهی ممکن است نوزاد با همین پرده نازک به دنیا بیاید، در آن صورت این پرده توسط ماما (قابله) برداشته می شود. این پرده نازک در زبان ترکمنی «توواق» گفته می شود و دخترانی که با این پرده نازک متولد شوند، این اسامی را می گیرند: توواق بی بی، توواق سلطان، توواق گل- قار بی بی به معنی خاتون برفقار به معنی برف و بی بی به معنی خاتون و بانو می باشد و دخترانی که به هنگام باریدن برف به دنیا بیایند، این نام گذاشته می شود.- حاجی بی بیکسی که به حج رفته باشد و در غیاب او خانم و یا عروسش، دختری به دنیا آورد اسم آن نوزاد را حاجی بی بی، حاجی سلطان، حاجی گل، حاجی بیکه می گذارند.- قربان بی بی به معنی بانوی روز عید قربانبه دختری که در ایام عید قربان به دنیا بیاید نام : قربان ...

  • معنی اسم اعضای دابل اس و معنای اسم دابل اس

    سلام چینگو ها اینو چون خواستن میزارم معنای اسما جالبه ببینین اول از همه لیدر گرام :هیون جونگ = خیلی نیکخواه یونگ سنگ = جام گل زندگی یعنی جامی که توش گل و برگ زندگی به اون بستست (خوشا به حال سحر )هیونگ جون = خیلی باهوش ومستعد (لازم به معنی کردن اسم نبود با توجه به سریالش و پاسخ باحالش به فناش داد میزنه که جناب بیبی خان خیلی نابغه تشریف دارن ولی کلا خوشا به حال عاشقاش )جونگ مین = نیکو کار و درستکار ( خدا آخر عاقبتمونو بخیر کنه من که دیگه زبونم بند اومده)کیوجونگ=یعنی جواهر سبز و گرون قیمت ( اینم که دیگه از وجنات عشقم تابلوئه ) اس اس 501 یک گروه 5 نفره پسرانه استکه این گروه توسط خود اعضا در سنین نوجوانی شکل گرفته است .اسم گروه ترکیی از اعداد و حروف الفبا است که برای اعضای گروه معنی خاصی دارد.اس اولی به معنی خورشید و ستاره ها بر میگرده.SUN , STARاس دومی هم مخفف کلمه خواننده هست.Singerشماره های 5 ,0و 1 به معنی اینه که هر 5 نفر یک هدف واحد دارندو برای رسیدن به آن تلاش می کنند (1 روح در 5 بدن)به عبارت دیگه کل این اسم یعنی اینکه این 5 پسر دور هم جمع شدنددست به دست هم دادن تا خواننده بشوند وبعد از اون ستاره هایی بی نظیر که در دنیای رسانه و موسیقی جهان بدرخشند...تلفظ درست اسم گروه : Double S Five 0 Oneتلفظ کره ای اسم گروه : Double-S 501 or Deo Beul E Seu Oh Gong Il نظر نظر نظر بای بای

  • اسم هایی زیبا برای دخترانی زیبا

    زها(بامداد)zoha زرسا(طلای دوست داشتنی) یوتاب(خواهر یکی از فرماندهان داریوش) یاقوت(لعل-یاقوت سرخ) ویستا(بصیرت) ویشکا(روستایی در گیلان) وینا(رنگ) ویرا(یادگیرنده) وشتا(حیات-زندگی)vashta ورسا(پرنده)varsa ورنا(پرنده)varna وردا(گل سرخ)varda وندا(آرزو) واله(خاطر خواه) اورسیا(سوسن سفید) توسکا(نوعی درخت) توکا(نوعی پرنده) تیراژه(رنگین کمان) تیرام(بانوی بزرگ) تیرا(نام فرشته) تیکا(نوعی پرنده) ترمه(ابریشم) ترسا(پرستنده آتش)tarsa سورا(نام یک ملکه اشکانی) سوری(گل سرخ) سوران(نوعی پرنده) سها(نوعی ستاره)soha سیتا(جهان) سیمیا(افسون-شیدا) شوشا(دلپذیر) شوکا(آهو) شیبا(طلا) شایا(شایسته) شاوه(نوعی پرنده) شرمین(فروتن)sharmin شمیا(آسمان)shamya شمین(خوشبو) سزانه(شایسته)sezaneh ساینا(پرنده افسانه ای سیمرغ) سروین(درخت سرو)sarvin سارینا(پاک و ناب) سانوا(صدای شیوا)sanova صهبا(شراب) رومینا(تمیز-جلا) روژینا(نورانی) روژین(طلوع) رکسانا(نام دختر داریوش اول) روناک(درخشان) ریما(بزکوهی سفید) ریتا(مروارید سیاه) روا(شایسته) رشیا(درستی)rashia رامینا(بلند قامت) رامش(آسایش) راحیل(نام مادر حضرت یوسف ع) رایکا(مورد علاقه) رزانا(مانند گل سرخ) پروشات(نام همسر داریوش) پروسکا(نامی کردی) پونل(نام مکانی در گیلان) پروچیستا(نام دختر زرتشت) پسند(مورد ستایش) پروا(تمایل-آرزو) پرنیان(نگارگر) پرنیا(ابریشم) پریساتیس(نام همسر داریوش دوم) پرندین(مانند ابریشم) پرند(ابریشم) پانته آ( همسر یکی از فرماندهان کوروش) پانیذ(نبات-شکر) پالیز(باغ) نیسا(نام دختر مهرداد اشکانی) نگارین(محبوب) نگار(دلبر) نازتا(معشوقه) ناژو(درخت غم) ناژین(نام یک درخت) نوال(نعمت) نارسیس(نوعی گل) نارین(تازه) نجوا(راز) نادیا(آرزو-دلخواه) میشا(شکوفه) مینو(بهشت) مشیا(شب-شامگاه) مرسده(ملکه) ماندا(نام همسر کمبوجیه) مامیسا(نام یک گل) لینا(نام مکانی در گیلان) خنیا(صدای شیرین)khonya کاژیره(زعفران) ایرسا(رنگین کمان)irsa حسنا(زیبا) حورا(زن بسیار زیبا) هیوا(شایسته) هیلا(نوعی پرنده) گیتا(نوعی سرود) گلاویژ(نام یک ستاره)gelavizh فوژان(صدا) استاتیرا(نام دختر داریوش سوم) الیکا(مادر زمین) اریکا(نوعی گیاه) درسا(مانند مروارید) دل آسا(آرامش بخش) دریاناز(شکوه دریا) درناز(نفیس) دنیا ناز(فخر و شکوه دنیا) دعا(نیایش) دل آرا(محبوب) کاملیا(نوعی گل) کاساندان(همسر کوروش) برسینا(نام یک زمین)barsina برسین(دختر داریوش سوم) بیتا(منحصر به فرد) آژند(نام یک گیاه) آیتان(شبیه مهتاب) آیسان(شبیه مهتاب) آیناز(معشوق مهتاب) آیلین(هاله ای از نور) آیلا(نور مهتاب) آویژه(پاک) آوین(دوست داشتنی) آویده(فراوانی خدایی) ارزین(باارزش)arzine آرتا(کشور) ارنواز(خواهر جمشید در شاهنامه)arnavaz آرمیتا(پرهیزگار) اروشا(سفید و روشن)arosha انوشا(خوشحال) آندیا(نام ...

  • معاني با بهاي ثلاثي مزيد

      1- معاني با بهاي ثلاثي مزيد • باب افعال: 1- تعديه: کَرُمَ (بزرگواري نمود← اَكْرَمَ (گرامي داشت) 2- نسبت دادن فاعل به معنايي كه فعل از آن مشتق گشته است. مثال: أجْربَ الرَّجُل (شتر یا گوسفند آن مرد به بيماري جرب دچار شد) أغَد البعيرُ (شتر غدّه دار شد) 3- یافتن مفعول بر صفتی که شایسته آنست . مثال: أحمَدتُ اَخاکَ4- در معنی سلب: أشفَی المریضُ (بهبودی بیماراز میان رفت) أعجَمْتُ الکِتابَ:(نشانه های حرکات کتاب را از بین بردم) 5- به معنی دُخول در چیزی . أصبَحنا و أمْسَیْنا6- به معنی مبالغه و نشان دادن فزونی معنی می آیدأشغَلتُ الصَّبیَّ (درسرگرم ساختن کودک، کوشیدم) 7- برای عرضه کردن: أقتَلْتُهُ أَی عَرَّضْتُهُ لِلقَتْلِ* گاه فعل متعدی به باب افعال می رود و لازم می گردد. أکَبَّ ( به روی در افتاد) أعرَضَ ( روی گردانید) (ثلاثی مجرد این دو فعل « کبَّ و عَرَضَ» متعدی است. ) 2- معانی باب تفعیل 1- بیشتر برای نشان دادن کثرت و فزونی معنی در فعل، در فاعل، یا در مفعول آمده است. کثرت معنی در فعل: طَوَّفتُ و جَوَّلتُ (بسیار طواف کردم و گشتم ) کثرت معنی در فاعل: مَوَّتَتِ الآبالُ ( شتران بسیاری مردند) کثرت معنی در مفعول:غَلَّقَتِ الأَبوابَ (همه درها را استواریست) 2- برای نسبت دادن مفعول به اصل فعل. کَفَّرتُه وَ عَجَّزتُهُ و فَسَّقتُهُ، أی نَسَبتُهُ إلی الکفر و العجزِ و الفسقِ 3- برای متعددی ساختن فعل. فَرِحَ علیً  فَرَّحتُ علیّاً4- به معنی سَلب: قَشَّرتُ العُودَ أی نَزَعتُ قِشرَهُ 5- برای تشبیه: قَوَّس الشیخُ6- برای ساختن فعل از اسم . خَیَّمَ القومُ أی ضَرَبوا خِیاماً3- معنای باب مفاعلة1. برای بیان مشارکت در انجام گرفتن فعل است. مثال: کاتَبَ صَدیقٌ صدیقاً. (دو دوست به یکدیگر نامه نوشتند) کارمتُهُ. ( یکدیگر را گرامی داشتیم ) 2. تکثیر: ظاعَفتُ الشّیءَ. (آن چیز را دو چندان کردم .) 3. به معنی « أفعَل » از باب افعال. مثال: عافاکَ اللهُ = أعفاک اللهُ. (خداوند تو را تندرستی دهاد.) 4. به معنی فعل مجرّد. دافَعَ و سافَر به معنی ؛ دَفَعَ و سَفَرَ4- معانی باب تَفَعُّل: 1- برای « مطاوعه» مثال: قَطَعتُ الحبلَ فَتَقطَّعَ. 2- برای «تَکَلُّف و تَشَبُّه»:مثال: تَحَلَّمَ و تَزَهَّدَ. ( خود را بردبار و پارسا نشان داد.) 3- برای ساختم فعل از اسم . مثال: الفقیرُ توسَّدَ الحَجَرَ فَنَامَ ( توسّد= از «وِساده، به معنی بالش گرفته شده است.) 4- برای دلالت به این معنی که فاعل، از فعل کناره گرفته است. «وَ مِن اللَّیل فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةًً لَکَ.... ( پاسی ازشب را بیدار بمان که آن فضیلتی است برای تو.) 5- به معنی حصول و فراهم آمدن تدریجی فعلتَجَرَّعتُ الماءَ6- به معنی انتساب تَبَدّی الرَّجُلُ. ...

  • معنی اسم « کورنلیوس فاج »

    کورنلیوس اُسوالد فاج / وزیر اسبق سحر و جادو « کورنلیوس » نام یک خاندان قدیمی رومی هست و امکان داره از واژه ای لاتین به معنای « شاخ » گرفته شده باشه . « اُسوالد » یه اسم اصیل و قدیمی آلمانیه که به معنای  « قدرت خدا » هست و با قدرت سیاسی فاج که در جامعه ی جادویی داشت ارتباط داره « سِـر اُسوالد موزلی » در دهه ی 1930 رهبر فاشیست انگلیسی بود که به هیتلر  ملحق شد . از طرفی « لی هاروی اُسوالد » هم اسم قاتل جان اف. کندی رئیس جمهور امریکا در دهه ی 1960 بوده . هر دوی این اسامی از همون زمان ها به بعد معنای تلویحی منفی پیدا کردند و همین می تونه به تاثیر منفی شخصیت فاج در دنیای جادو اشاره  داشته باشه که به اصالت نژاد و نخبه سالاری اجتماعی اعتقاد داشت « فاج » یه فعل هست به معنای « تقلب کردن و جعل » یا «طفره رفتن و دوپهلو  حرف زدن یا سخن بی معنی و بی سر و ته گفتن » هست . البته این کلمه به معنی شیرینی شکلاتی و نوعی کلوچه هم هست

  • معنی اسم های ایرانی

    آ آبان: نام ایزد نگهبان در کیش زرتشت آبان دخت: دخترآبان، نام زن داریوش سوم آبتین: نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی آتوسا: قدرت و توانمندی - دختر کورش و همسر داریوش اول (هدیهٔ بهشتی) آتنا:الهه عشق و مهربانی یونانی آدنیا: الهه زیبایی‌ها آذرنوش: شیرین و دل انگیز آذین: زیور، طاق نصرة، تزئین، آرایش آراه: نام فرشته موکل روز ۲۱ ازماه پنجم درآئین زرتشت آرتا: پاک و مقدس آرتمن: نام فرزند داریوش و برادر بزرگ خشایارشا. آرتین: پاک و مقدس، پسر آرزو: کام، مراد، معشوق، امید آرش: درخشان، آفتاب، جد بزرگ اشکانیان - پهلوان کمانگیر ایرانی در لشگرمنوچهر آرشام: بسیار قوی - پدر بزرگ داریوش هخامنشی، نیرومند آرشان: فرزند اردشیردوم آرشیدا: در عرش و ملکوت، نام ترکی، دختر آرمان: هدف -آرزو - خواهش - امید آرمیتا: آرامش یافته، کلمه‌ای زرتشتی است آرمین: آرام گرفتن - دلیر - جنگجو- پسر کیقباد پادشاه پیشدادی آرنا: نژاد آریایی آروین: تجربه. آزمایش. امتحان. آزمون. آریا: آزاده نجیب آریا فر: دارنده شکوه آریائی آریا مهر: دارنده مهر ایران - از سرداران داریوش سوم آریتا: با فضیلت، پرهیزکار، نام یونانی، دختر آرین: سفید پوست آریائی آزا: سالم - نام کردی و لُری و لَکی آزاده: بدون وابستگی به تعلقات دنیایی - وارسته آزرم: شرم، مهر آزرمدخت: یکی از ملکه‌های ساسانی، دختر همیشه جوان آزیتا: آزاده آسو: افق، نام کردی، پسر آسام:عصا (معنای تحت اللفظی آن عصای پیری پدر و مادر)، نام لری، پسر آفر: آتش - ماه نهم سال شمسی آفره دخت: دختر آتش - دختری که در ماه آذر به دنیا آمده‌است. آکام: سرانجام، نام کردی، پسر آکو: قله کوه، نام کردی، پسر آگرین: آتشین، نام یک کوهستان در کردستان، نام کردی، دختر آلا: بیرق، پرچم، (تلفظ با تشدید ل)، نام کردی، دختر و پسر آلان: نام کوهستانی در کردستان (تلفظ با تشدید ل)، نام کردی، دختر آله: دختر مو بور، (تلفظ با تشدید ل)، نام کردی، دختر آماندا: در امن و امان، نام ترکی، دختر آمی تیس: نام دختر پادشاه ماه و ملکه بابل آناهیتا: الهه آب آندیا: نام همسر بابلی اردشیر درازدست شهریار هخامنشی است، اعلام، دختر آنیسا: به معنی مانند عشق، ایرانی، نام دختر آوات: امید و آرزو، نام کردی، دختر و پسر آوان: نام کوهستانی در کردستان، نام کردی، دختر آونگ: شبنم نام کردی، دختر آویسا: به سان آب آهو: شاهد، معشوق، یکی از همسران فتحعلی شاه قاجار آیدا: در ماه و نور و روشنایی، نام ترکی، دختر آیدان: از ماه، آفریده شده ازماه، زیبا چهره‌ای که از ماه آمده باشد، نام ترکی، دختر آیسان: مانند ماه، نام ترکی، دختر آیشن: مهشاد، نام ترکی، دختر آیلا: هاله اطراف ماه وسایرسیارات، شفق، درخشش، نام ترکی، دختر ...