متن بلند طنز
داستان طنز بلند(بدبیاری)
روز آخري كه منتظر وصول حكمش بود از طرف كارگزيني به علي آقا اطلاع دادند كه بايد 6 قطعه عكس پرسنلي هم تهيه كند و بياورد . علي آقا با خودش فكر كرد و گفت كه اگر قرار باشد كه براي گرفتن به عكاسي ها مراجعه كند اي بسا كه تهيه ي عكسش سه چهار روز طول بكشد و در اين مدت هم از كجا معلوم كه مؤسسه از استخدام او منصرف نشود و يا قانوني در اين روزها نگذرد كه استخدام جديد ممنوع است و از همه مهمتر از كجا معلوم كه در اين مدت ديگران خبر دار نشوند كه چنين پستي در آن مؤسسه وجود دارد و نروند زيرآبش را بزنند و روي دستش بلند نشوند ؟ روي اين فكر بهتر ديد به يكي از همين عكاسهاي دوره گرد كه تو خيابونها عكس فوري ميگيرند و نيم ساعته تحويل مي دهند مراجعه كند و 6 قطعه عكس فوري بگيد تا بيش از اين كارش به تأخير نيفتد و پست استخداميش از دستش نرود و با خودش گفت : عكس را كه براي نگهداري در موزه و قاب گرفتن و به ديوار كوبيدن كه نمي خواهند , مي خواهند در پرونده استخدامي من بگذارند , حالا عكس رتوش شده و خوشگل نباشد .علي آقا با اين فكر به اولين عكاس دوره گردي كه پير مردي بود رسيد , خواهش كرد 6 قطعه عكس فوري از او بگيرد و نيم ساعته تحويل دهد .عكاس علي آقا را در كوچه اي بن بست روي صندلي (زهوار)در رفته اي پشت به ديوار نشاند و بعد از مدتي كلنجار رفتن با سر و كله ي علي آقا و چپ و راست كردن سر و گردن او و مرتب كردن وضع ظاهرش پشت سه پايه ي دوربين قرار گرفت و دهانه ي دوربين رو برداشت و گذاشت و نيم ساعت بعد هم 6 قطعه عكس 6× 4به دست علي آقا داد .علي آقا خوشحال و ذوق زده از اينكه لااقل اين يك كار خيلي وقتش رو نگرفت با عجله به طرف مؤسسه راه افتاد بدون اينكه نگاهي به عكس ها بياندازد .علي آقا از پله ها بالا رفت و لحظه اي بعد پشت در اتاق رئيس كار گزيني بود . هرطور بود از منشي اجازه ورود گرفت و وارد اتاق شد و با ادب و احترام عكس ها را دو دستي روي ميز مقام رياست گذاشت و دست به سينه در انتظار نتيجه كار و گرفتن حكم استخدامش در گوشه ي اتاق ايستاد .مقام رياست بعد از آنكه مختصري به نامه هاي روي ميزش (وَر) رفت و چند امضاء زير نامه گذاشت عكس هاي علي آقا را از داخل پاكت مخصوص بيرون كشيد و نگاهي به عكس ها انداخت , سگرمه هاش را در هم كشيد , بيشتر به عكس خيره شد و نگاهي به قيافه ي منتظر علي آقا انداخت و بعد مثل توپ منفجر شد و نعره اش زير سقف اتاق پيچيد كه :- مرتيكه فلان فلان شده ,اين عكس برا عمه ات خوبه ........ببر بده نامزدت...........به قوم و خويشهات بده .........اينجا موسسه است .......برو بيرون....و بدون اينكه منتظر عكس العمل علي آقا بشود و يا فرصت پرس و جويي به علي آقاي مادر مرده بدهد , عكس هارو به طرفش ...
دانلود و متن کامل شعر طنز "محکمه الهی " سروده خلیل جوادی
يه شب كه من حسابي خسته بودمهمينجوري چشامو بسته بودمسياهي چشام يه لحظه سر خورديه دفعه مثل مردهها خوابم بردتو خواب ديدم محشر كبري شدهمحكمه الهي برپا شدهخدا نشسته، مردم از مرد وزنرديف رديف مقابلش واستادنچرتكه گذاشته حساب كتاب ميكنهبه بندههاش عتاب خطاب ميكنهميگه :چرا اينهمه رج ميكنيد؟راهتون رو بيخودي كج ميكنيد؟آيه فرستادم كه آدم بشيدبا دلخوشي كنار هم جمع بشيددلاي غم گرفته رو شاد كنيدبا فكرتون دنيا رو آباد كنيدعقل دادم بريد تدبركنيدنه اينكه جاي عقلو كاه پر كنيدمن بهتون چقدر ماشاالله گفتمنيافريده باريك الله گفتممن كه هواتونو هميشه داشتمحتي يه لحظه گشنتون نذاشتماما شما بازي نكرده باختيدنشستيدو خداي جعلي ساختيدهر كدوم ازشما خودش خدا شداز ما و آيههاي ما جدا شديه جو زمين و اين همه شلوغي؟اين همه دين و مذهبه دروغي؟حقيقتا شماها خيي پستيدخر نباشديد گاوو نميپرستيداز توي جمع يكي بلند شد ايستادبلند بلند هي صلوات فرستادازاون قيافههاي حق به جانبهم از خودي شاكي، هم از اجانبگفت چرا هيچكي روسري سرش نيست؟پس چرا هيچكي پيش همسرش نيست؟چرا زنها اينجوري بد لباسن؟مردي غيرتي كجا پلاسن؟خدا بهش گفت بتمرگ ، حرف نزناينجا كه فرقي ندارن مرد و زنيارو كنف شد ولي از رو نرفتحرف خدا از تو گوشاش تو نرفتچشاش ميچرخن ، نميدونم چشه؟آهان ، ميخواد يواشكي جيم بشهديد يكمي سرش شلوغه خدايواش يواش شد از جماعت جدابا شكمي شبيهه بشكه نفتيهو سرش رو پايين انداخت و رفتقراولا چندتا بهش ايست دادنيارووانستاد ، تا جلوش واستادنفوري درآورد واسشون چك كشيدگفت ببريد وصول كنيد خوش بشيددلم براي حوريا لك زدهدير برسم يكي ديگه تك زده!اگه نرم حوري دلگير ميشهتور خدا بزار برم دير ميشهقراول حضرت حق دمش گرمبا رشوه خيلي كلون نشد نرمگوشاي يارو رو گرفت تو دستشكشون كشون برد و يه جايي بستشرشوه حاجي رو ضميمه كردنتوي جهنم اونو بيمه كردنحاجيه داشت بلند بلند غر ميزدداشت روي اعصابا تلنگر ميزدخدا بهش گفت: ديگه بس كن حاجييه خورده هم حبس نفس كن حاجياينهمه آدم رو معطل نكنبگير بشين اينقده كلكل نكنيه عالمه نامه دارينخوندهتازه ، هنوز كرات ديگه موندهنامه تو پر از كاراي زشتهكي به تو گفته جات توي بهشته؟بهشت جاي آدماي باحالهولت كنم بري بهشت؟محالهيادته كه چقدر ريا ميكرديبندههاي مارو سياه ميكرديتا يه نفر دورو برت ميديديچقدر والضالين و ميكشيدياينهمه كه روضه و نوحه خوندييه لقمه نون دست كسي روسوندي؟خيال ميكردي ما حواسمون نيست؟نظم و نظام دنيا كشكي كشكي است؟هر كاي كردي بچهها نوشتنميخواي خودت برو ببين تو زونكنخلاصهوقته يارو فهميد اينهبازم درست ...
بازی وبلاگی:متن طنز در وصف کودک فهیم :)
در پست قبل، بازی وبلاگی ای طراحی کردم که بر اساس آن دوستان باید در مورد "کودک فهیم"طنز می نوشتند و در بخش نظرات خصوصی با ذکر نام و آدرس آن را ارسال می کردند.متن ها را جمع آوری کردم تا در یک پست مجزا آن را قرار دهم.به شخصه برای خودم بسیار جالب و دوست داشتنی بود.ضمن اینکه این بازی وبلاگی را به صورت ثابت قرار می دهم یعنی هر زمانی که کسی ایده ای در مورد نوشتن یک متن طنز برای من به ذهنش رسید می تواند آن را در بخش نظرات خصوصی برای من ارسال کند و زمانی که تعداد به حد نصاب قرار دادن در یک پست رسید همه را در یک پست می نگارم.پس امکان دارد که این بازی مجددا چندین بار در این وبلاگ دیده شود. *** کیامهر(وبلاگ جو گیریات): یک صبح جمعه ،کمی کله پاچه و حلیمقلیان و طاقباز و جاده چالوس رو گلیمخمیازه پای نت و تایپ فینگیلیشیک پست صورتی شده از کودک فهیم +انصافا متن کیامهر عزیز را فوق العاده دوست داشتم.بی نظیر بود. منا(وبلاگ منا و افکارش): هومم...طنز؟ راستش نمی دونم طنزه یا نه! ولی من مرده ام بدونم این عکسِ این گوشه خودشه یا نه!:D(این تیکه اش دیگه مخصوص خودت!) اگه خودشه بیکاره وبلاگ می نویسه؟ بره سراغ modeling! درآمد هم داره. +با متن منای عزیزم به خودم امیدوار شدم.یکی از شاعرانیست که خیلی رُک بگم با علاقه اشعارش را می خوانم.شخصیت درونی اش را دوست دارم.نزدیک بود هم را ببینیم اما نشد! حسرت دیدنش به دلم ماند و امیدوارم روزی ببینمش چون فوق العاده دختر دوست داشتنی ای هست.من بیشتر از مدل شدن عاشق اینم که منا رو ببینم و یک روز فوق العاده رو با او بگذرانم.من با منا خیلی راحتم.روحیاتش لطیفه و به من نزدیک و حس می کنم کسی که با درک اندیشه ی طرف مقابلش با او ارتباط برقرار کند و دوست باشد، این دوستی بسیار می تواند ارزشمندتر باشد.حداقل برای من همواره همینطور است و این دیدگاه من است. امید(وبلاگ دست نوشته های یک جوان ایرانی): انقده ادامستو باد نكن! من كلن خوشم نمياد از اين دختراي لوسي كه فقط ادامس تو دهنشونه و ملچ ملوچ ميكنن بعد باد ميكن ترقي ميتركوننش و بعد از دور دهن و مماخشون جمعش ميكنن و دوباره!!! :-& +امید عزیزم با توجه به پست قبل این متن را نوشتند.شخصیت امید عزیز را همیشه دوست دارم.امکان ندارد که به وبلاگش سر بزنی و ناراضی برگردی.متن هایش را فوق العاده دوست دارم.بیان شیرین و طنزی هم دارند و یادم می آید اولین باری هم که به وبلاگشان سر زده بودم یک متن طنز ازشون خوانده بودم و از آن به بعد پای ثابت وبلاگشان شدم. فاطمه(وبلاگ انتهای بیراهه): یه روز یه کودکی بوده که تو خیابون دست مامانشو ول می کنه و گُم می شه بعد همینطور که داشته گریه می کرده یه فرشته ی مهربون ...
دانلود اهنگ طناز از سعید شایسته - متن اهنگ طناز از سعید شایسته
اهنگ طناز از سعید شایسته را می توانید از لینک زیر دانلود کنید .لینک دانلود غیرمستقیممتن آهنگ طناز طناز چه قشنگه چشماتطناز چه می خنده لبهاتصددل عاشق نگاتهمحو چشمای سیاتهبخند با خندت همیشهغنچه گلها وا میشهبخند با خندت همیشهغنچه گلها وا میشهمثه سعید عاشق تو هیچکسی پیدا نمیشه مثه سعید عاشق تو هیچکسی پیدا نمیشه وااااااایعاشق نگاتهعاشق خنده هاته عاشق نگاتهعاشق خنده هاتهعمریه در به در و هلاک بوسه هاته عمریه در به در و هلاک بوسه هاته طناز چه قشنگه چشماتطناز چه می خنده لبهاتصددل عاشق نگاتهمحو چشمای سیاتهبخند با خندت همیشهغنچه گلها وا میشهبخند با خندت همیشهغنچه گلها وا میشهمثه سعید عاشق تو هیچکسی پیدا نمیشه مثه سعید عاشق تو هیچکسی پیدا نمیشه وااااااایطناز به من نگاه کن طناز اخماتو وا کن بی تو دلم می گیرهازاین زندگی سیرهای ماه اسمونیبا عشق و مهربونیحیف که پیشم نمونی قدر دلم ندونی
عکس کفش پاشنه بلند جدید - مدل کفش جدید دخترانه
☻ عکس کفش پاشنه بلند جدید 2014 ☻☻ عکس کفش عجیب و غریب پاشنه بلند ☻
متن طنز فوتبالی D: ( پرسپولیسیا ناراحت نشـن !!! )
نقل است روزی شیخ و مریدان در جایگاه ویژه استادیوم آزادی بازی آبی و قرمز را به نظاره بنشسته بودند که ناگاه بادی عظیم وزیدن گرفت و جمله مریدان حامی تیم آبی را با خود ببُرد. مریدان قرمزدوست را دیدنه این صحنه بسیار خوش آمد. پس شیخ را پرسیدند: یا شیخ، حکمت چیست که این باد، آبیان با خود بِبُرد و ما بر جای خویشتن استوار مانده ایم؟ آیا جز این است که ما حقیم و آنان باطل؟ فرمود: ای غافلان، شاد مشوید و دل خوش مدارید که شما خود سوراخید و باد از میان سوراخهایتان عبور همی کند و این گونه است که بر جای ماندید... و مریدان نعرهها زدند و شیر سماور را به اندرون خشتک داور متصل نمودند! برچسبها: استقلال تهران
متن خداحافظی کریمی
به نام خالق هستیمیخی بر دیوار کوبیدم و کفش ها را آویختم خداحافظی همیشه تلخ و ناگوار است. جدایی از عشقی که تار و پود وجودت را در تصرف دارد، کار آسانی نیست. یک بار صرفا تحت تاثیر خداحافظی غریبانه مهدوی کیا تصمیمی احساسی گرفتم و از فضای اندوه بار آن همه بیاعتنایی مرا از فوتبال بیزار کرد و خود را در پایان دیدم. هر چند همین تصمیم احساسی و عجولانه باعث شد تا برخیها همه چیز را تمام شده بدانند و مرا با دست خود به مسلخ ببرند. با توجه به شرایطی که در آن قرار دارم راهی جز ترک صحنه برایم نمانده. این تصمیم را در حالی که تمام وجودم را شک، تردید و اندوهی ناشناخته گرفته با مردم خوب و مهربان وطنم به اشتراک می گذارم... تصمیمی قطعی و برگشت ناپذیر. از این پس هوادار متعصب برای تیم محبوبم پرسپولیس و تیم ملی کشورم خواهم بود. دوست دارم و این را وظیفه خود میدانم از تمامی سروان و مهرآفرینانی که مرا از یک فوتبال خیابانی به میادین جهانی همراهی و مساعدت نمودند تشکر کنم و البته تقاضا دارم تا اشتباهات و خطاهای این حقیر که در مقاطعی موجب آزردگی خاطر، نگرانی و رنجش احساسات پاکشان شده بخشیده و مورد عفو قرار دهند. من، علی کریمی هر چه دارم بعد از خدا از فوتبال و محبت مردم است که البته هرگز خود را شایسته این همه محبت و لطفا نمیدانم چرا که در حقیقت قهرمان واقعی این مرز و بوم آنهایی هستند که به خاطر آرامش من و امثال من از آسایش و جان خود گذشتند تا این آرامش و آسایش نصیب ما شود. از همین رو دورود و سپاس به شهدا و جانبازان راه وطن و آزادی. این عزیزان را شایسته و لایق بالاترین ستایش ها میدانم. اما از اینکه نتوانستم با پیراهن تیم محبوبم پرسپولیس فوتبال را ترک کنم اصلا ناراحت نیستم زیر این اتفاق عجیبی نیست. هرگز تن به بازی خداحافظی که متاسفانه در فوتبال ما نوعی حرکت تشریفاتی، تبلیغاتی و بعضا ریاکارانه است نخواهم داد. بسیاری از بزرگان فوتبال ما بی سروصدا خاموش شدند و به گورستان فراموشی رهسپار گردیدند. در خاتمه قلبا اعلام میدارم که با خداحافظی از فوتبال تمامی حوادث و حاشیههایش را هم در همان زمین خاک کرده و آنچه در این مسیر برایم پیش آمده را تنها چالشها، رقابتها و احساسات منطقی میدانم. و بالاخره کلام آخر باز با هواداران که همواره برایم اهمیت بالایی داشته و خواهند داشت: "شما همیشه در قلب من خواهید بود. از احترامی که طی این سالها نسبت به من داشته اید لذت بردم و سپاسگزارم." سرانجام باید از این خاک رفت ... خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت خاک پای تمام ایرانیان علی کریمی