متن ادبی مجری
نمونه متن های مجری
متن مجری و عوامل هنری جشن تکلیف ـ دبستان یاس نبی(س) ـ اسفند 1389 · کلاکت 1 : لحظه ورود بچه ها : ـ آهنگ: خوش آمدید توسط مسئول کامپیوتر گذاشته می شود. · میکی موس ها:درب در یکی به بچه ها گل می دهد و یکی سجاده کیفی را ü عروسک:ــــــــــــــــ ü مجری: ـــــــــــــــــ · کلاکت 2: شروع برنامه: (با نشستن بچه ها و تشویق حضار) ـ آهنگ: ــــــــــــــــــــ · میکی موس ها: پرده را می کشند و روی صحنه دنبال عروسک می گردند. ü مجری: به صحنه می آید و انگار حواسش به بچه ها نیست دنبال عروسک می گردد و می گوید: خدایا این شاپرک کجاست؟ و... دیر کرده و از این حرفها... یک دفعه بچه ها را می بیند و جا می خورد و می گوید ای وای سلام بچه ها شما کی اومدید راستی شاپرکو ندیدید؟ بیایید با هم صداش کنیم شاپرک شاپرک ü عروسک:اول نیست ... بعد از صدا زدن مجری و بچه ها می آید.... بله بله چه خبره مگه چی شده؟ ü مجری: انگار یادت نیست قرارمون چی بود؟ شکوفه ها... جشن .... یادت نیست؟(این ها را بلند اما مثلا با حالتی می گوید که بچه ها نفهمند اما بچه ها می فهمند) ü عروسک: وای یادم رفته بود... همین جاست؟ همین ها هستند؟ ای وای وای چقدر شکوفه... ü مجری: نمی خوای به بچه ها سلام کنیم؟ ü عروسک : چرا آخه سلام کردن هفتاد تا صواب داره که همه اش برای سلام کننده است و یکیش برای جواب دهنده ü مجری: پس معطل چی هستی شروع کنیم؟ ـ آهنگ: شعر شروع هر کار سلامه پخش می شود.(مسئول کامپیوتر) · میکی موس ها: روی صحنه با صدای آهنگ شروع به حرکت می کنند انگار دارند شعر می خوانند. ü عروسک و مجری می گویند: بعد از تمام شدن آهنگ دست و هورا و همه دست می زنند. ü مجری با احساس و فرزانه ای: متن ادبی به نام خدا ü (اوّل هر کار به نام خداست آن که از او، عالم هستی به پاست می گشایم زبان به نام خدا که ز نامش جهان شده برپا. (و سلام به مسئولان، والدین و بچه ها ) سلامی بهمجری عروسک با تو گر خواهی سخن گوید خدا قرآن بخوان تا شود روح تو با حق آشنا قرآن بخوان عترت احمد زقرآنش نمی گردد جدا تا بیابی معنی این نکته را قرآن بخوان در ابتدای برنامه ها زینت می دهیم جلسه مان را با تلاوت آیات نور .. از حاملان قرآن دعوت می کنیم به جایگاه تشریف بیاورند.و این شعر را رسا و بلند می خواند: (من يک باغ بزرگ مي ...
متن ادبی
یا رب المهدی بحق المهدی اشف صدر المهدی بظهور الحجت کوه ها ادامه رودها**********و رودها ادامه دریاهاست*********امروز ادامه دیروز**********و دیرور ادامه فرداست*********فردای هر کس زایش خوب و بد امروز اوست**********امروز هر کس تولد انتخاب های دیروز اوست**********آری، دیروز،امروز را ساخته است**********و امروز،فردا را می سازد**********پس من دعا می کنم**********دیروز ،امروزم را خوب ساخته باشم**************و امروز فردایم را خوب بسازم**********آمین " صدای زیبای آبشار نقره ایرا با همین گوشهای تیزم می شنوم0 گویی که قطره قطره اش برایم حکم یک دریا دارند،صدایشان کردم آمدند وبرایم یک جام از آب گوارا آوردند،گفتم:مگر خودتان تشنه نیستید گفتند ما سیرابیم،اما تو هنوز رودخانه دلت کویر است،لیوان را گرفتم،نوشیدم آن را،گوارا بود وبه دلم نشست ودر همان لحظه دیدم صدایی دگر نمی شنوم،هر چه نگاه کردم آن همان قطرات آب را ندیدم، گفتم خدایا جرا اینگونه مرا تنها گذاردند0 چرا اینگونه سیراب شدم،اما مرا خواب کردند ورفتند،صدایی شنیدم0 به سویش دویدم ورسیدم،آریٍ،آری،این همان آبشار است ورفتم یک لیوان را در کنار سنگ ریزه های آبشار دیدم،دویدم،دویدم،آنقدر که دوباره تشنه شدم اما دیدم نوری کنارم ایستاده ،گفتم که هستی!: گفت:همان کسی که در انتظارش کنار جاده سرنوشت نشسته ای،گفتم من لیاقت ندارم،چرا سراغم آمدی،گفت:پاک است دلت،اینگونه مگذار آلوده شوند،گفتم:چگونه،گفت مرا طلب کن،صدایم زن،گفت نمی رسد صدایم به گوشت،گفت رسیده،اما نه با آن لحنی که باید مرا طلب کنی،گفتم عشقم را چه کنم،گفت:عاشق باش،اما آنگونه که خودت می گویی بر سر جاده انتظار منتظرش باش0 این را گفت:واز جلوی چشمان سیاهم محو شد0
متن ادبی
شهرداری مشهد از مجریان خواسته بود تا متنی راجع به تولد حضرت فاطمه(س) بنویسن متن زیر رو من به این مناسبت نوشتم و تحویل دادم ( لطفا در صورت استفاده ذکر منبع فراموش نشود). متن ادبی / نثر مسجع / میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) زمان میرود و می گذرد، که باید برود و بگذرد و گرد فراموشی بر چهره روزها و ماهها و سالها بپاشد ، که تقدیر گذر زمان چنین است. سرنوشت محتوم روزهایی که آمدند و رفتند و می آیند. اما بودند در این میان روزهایی که درخشیدند و ماندند و بمانند به هر حال. روزهایی که خود از آن عظمتی که یافتند متحییرند و خرسند. و اینچنین شد که باز زمین بر محور خود چرخید، و صفحات روز و ماه گردید، و باز به سالروزی چنین باشکوه رسید . سالروزی که در آن دل آسمان تپید، و عطری در عالم پیچید، که مشام جان بشریت به شمیم آن معطر گردید. که دنیا را پیش از ان غمی بود از نبود ، از نبود نماد، نه این که نماد نبود ، که بود ، اما نمادی که انسان باشد و کامل باشد و زن باشد و مادر باشد و مبارز باشد و ستوده، و معصوم باشد و از نسل پاکان، آری چنین نمادی نبود .... پس باز ان برگ تقویم درخشید، و باز بر ذهن ما آن عشق را پاشید ، که ابنائ بشر به هوش باشید ، که رسید این عید فقید ، و سپید این رنگ امید، باز به تعریفی تازه رسید، که زن که بود و که هست و چرا شیعه به این روز به چنین حال دل خود بست؟ چه وجودی آمد ؟ چه صدایی پیچید ؟ آن ندایی که از سر یک خانه تنها در دل طوفانی عجیب از ورای بغض و کین مردمانی نا نجیب ، فریاد برآورد که امروز فاطمه اینجاست ، و اینجا از امروز محل آینه ایست که تو ای انسان ، که تو ای زن ، که تو ای مادر ، که تو ای همسر ، که تو ای هر کسی و هر دمی و به هر گوشه عالم که نشستی ، ببینی که خداوند چگونه همه خوبی عالم را به یک جا در آنجا رها کرد.
متن ادبی مجری جشن آغاز امامت زمان (عج)
یک سال دیگر هم گذشت و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشدولی با اندکی اندیشه به این فکر فرو برده می شویم که "چرا بیاید؟" وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان در تمام سال از او غافلیم، و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد میکنیماما آقای مابه روسياهيمان نگاه نکن و به دستهايمان که خالي اند،و به زبانمان نیز گوش مسپار که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند،قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را ميخوانندپس ای مولایم همچنان بعضی ها منتظرتان هستند تا چشمانشان را با جمال روی تو منور کنند !نسل ما نسل ظهور است اگر ما خواهيماين زمان فصل حضور است اگر ما خواهيم
متن ادبی برای مجری دهه فجر
میدانم، آری میدانم؛ آن روز، پنجرهها برای آشتی با صبح، نفس تازه کشیدند.آن روز، ک خوبیها به صلیب کشیده شده بود و خون از پنجه استعمار چکّه میکرد و قفس، تنها جایگاه پرندگان بود؛ چون نغمه آزادی سرداده بودند.میدانم، همان دقایقی که گوشها به ضبط صوت چسبیده بودند، تا نوای باران را که چکهچکه میکرد و پلیدیها را میشست، بشنوند.چه شوری داشت، چه بلوایی شده بود و چه غوغایی میکرد؛ تکاپوی خفته که بیدار شده بود و دستانی که زانوی غم بغل گرفته بودند؛ حالا مشت شده بود.تندتند ورق بود که بر سینه دیوار میچسبید: «آزادی...». و بطری بود که بمب میشد و حالا «شاهِ معکوسِ» روی دیوارها، تمام حشمت 2500 ساله را زمین میریخت.آن روز کودک بود که رهِ مردان خدا میپیمود و یک شبه مرد میشد؛ مردی که در کوچه پس کوچههای شهر، نوک سلاحها در انتظار سینه پر تپشش کمین کرده بود.پیرزن کنج حلبیآباد، دیگر از شاه سخن نمیگفت، سراغ از «آقا» میگرفت. میدانم؛ آری خوب میدانم شهدا، کف خیابان نماندند؛ دستانی آنها را بالا برد؛ اصلاً شهدا هیچوقت زمین نمیمانند.و میدانم، حالا پس از سی وچهار از آن روزها، سیب معطر آزادی در دست من است، من دانه سیب خواهم کاشت و درختی از نو خواهم رویاند.آه، من تو را گم نخواهم کرد، «من همان دبستانیای هستم که به من چشم امید بسته بودی.» من تو را گم نخواهم کرد هرگز، هرگز
متن ادبی ویژه حضرت زهرا (س) - ولادت ، مدح
سلام بر یاس خوشبوی علی آمد... و واژگان نور میان کلام جهانیان جان گرفت و آسمان عشق در میان دوستان ایمان، باران آمد.... و هرم حضور آفتابیاش سلام و صلوات را مهمان چشمان عاشقان کرد و حضور و رایحه سبز ایمان را تکرار ، سالروز ولادت ام ابیها مادر امامت، همسر ولایت و دخت نبوت بر تمامی دوستداران حضرتش مبارک باد شکوفایی غنچه نبوی در آسمان مکه و در منزل نزول وحی، شوری برپا بود. فرشتگان و حوریان بهشتی هلهله کنان و تبریک گویان به زمین میآمدند و گرداگرد خدیجه حلقه می زدند و آیه « فتبارک الله احسن الخالقین» را زمزمه میکردند. آن شب درهای عرش گشوده شده بود و لیله القدر خدا و تنزل الملائکه تفسیر شده و از دامان پاک خدیجه، ناز دانه نبوی و گل سپید احمدی درخشید. جشن حضور: او که آمد، متولد شد و دلهای آسمانیان و زمینیان، سر سبزتر از همیشه گشت. دردانه بوستان عصمت و طهارت در بیست جمادی الثانی، زمین و آسمان مکه را نورافشانی کرد. شاه بیت غزل آفرینش، غایت خلقت و میوه باغ رسالت خانه محمد (ص) را با قدوم خود مزین نمود. پدر بر دستان کوچکش بوسه زد؛ چرا که او بضعه النبی، همراه و هم راز پدر و ام ابیها بود. تهنیت باد: سال روز میلاد اسوه زهد و تقوا، نازدانه آل کسا، اقیانوس علم و حلم، چشمه سار نجابت، صابره عصمت، عصاره بعثت، هم کفو ولایت، پیوند دهنده حلقه نبوت و ولایت، بارور کننده درخت امامت، کوثر الهی، قصیده پاکی ها، مثنوی عرفان، غزل خوبیها، مدافع ولایت، امابیها، صدیقه کبری، فاطمه زهرا (س) بر همه شیفتگان و ره پویان طریقش تبریک و تهنیت باد. القاب مبارک: گوهر دردانه نبوی و قره العین رسول را با القاب بسیاری میشناسند که هر کدام از آنها، به دلیل ویژگیهای خاص آن بزرگوار به ایشان نسبت داده شده است. در روایات اسلامی و کتابهای تاریخی، بیش از 104 لقب برای آن حضرت آوردهاند؛ از جمله این القاب میتوان از زهرا، کوثر، مرضیه، مبارکه، محدثه، انسیه حورا، منصوره و عالمه نام برد. نور آسمانی: یکی از القاب مبارک و مشهور حضرت فاطمه (س) ، زهراست به معنای نور و درخشندگی است. از امام صادق (ع) پرسیدند که چرا فاطمه را زهرا نامیده اند؟ آن حضرت فرمود: زیرا هر گاه فاطمه در محراب عبادت میایستاد و به عبات مشغول میشد، نور او بر اهل آسمان میدرخشید، همان طور که ستارگان بر اهل زمین درخشیدند. هدیه الهی: از میان القاب بانوی دو سرا، کوثر لقبی است که از سوی خداوند به او و پدرش داده شد و به معنای فراوانی و زیادی هر چیزی است. شیخ طبرسی در تفسیر خود مینویسد: گفتهاند مراد از کوثر، نسل و ذریه حضرت رسول (ص) است که از فاطمه زهرا (س) دختر آن حضرت ...
متن مجری آغاز سال تحصیلی
متن شماره 1:هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون - سوره زمر آیه 9بیا ز شوق محبت در طلیعه ی مهر ترانه ساز دل غمگسار هم باشیمکنون که بانگ صداقت ز لطف می آید بیا، بیا که در این دوره یار هم باشیمبه نام آنکه جان را فکرت آموخت چراغ دل به نور جان بر افروخت بار دیگر شمیم خوش ماه ( مهر آفرین و مهر افزای ) ( مهر ) به مشام می رسد.همان گونه که فروردین نوید بخش حیات مجدد طبیعت است، مهر ماه یادآور شور و شعف و جوشش و کوشش آموزندگان دانش و پرورندگان بینش است.بازگشایی مدارس و شروع سال تحصیلی جدید، دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی کشور را که مقارن با روز آغاز هفته ی دفاع مقدس است را بر دلاورمردان و شیرزنان ایران تبریک و تهنیت عرض می نماید.آغاز سال تحصیلی جدید را به همه ی دانشگاهیان پر تلاش، استادان، دانشجویان، کارکنان و کارمندان صدیق و شریف و دانش آموزان خلاق و آینده ساز کشور تبریک و تهنیت عرض می نماید.با امید به اینکه با اکسیر دانایی و توانایی مرزهای جدید علم و دانش و پژوهش را درنوردیم و با پیوند علم و ایمان و محصول خجسته ی آن ظفرمندانه به فتح قله های رفیع بهروزی و پیروزی و کامیابی و کامروانی ترفیع یابیم و ضمن التزام به مبانی انقلاب و نظام همسو و همنوا در جهت اهداف عالی ارزش های اسلامی با گام های مصمم و استوار، ایران جاویدان را سرافراز و سربلند سازیم. متن شماره 2 : «ن والقلم و ما یسطرون». به نام خداوندی که قلم را آفرید و آن را شایسته سوگند خویش قرار داد. به نام یگانه آفریدگاری که انسان را به زیور «اندیشه» و «تفکر» آراست و او را امانتدار این ودیعه الهی قرار داد و با سلام و درود به اصحاب فکر و فرهنگ و پیشتازان علم و معرفت، سلام و درود به «دانشجوی مسلمان» عنصر متدین، فهیم و فرهیخته ای که طلایه دار نهضت روشنفکری دینی و مشعل دار مبارزه با جهل و نادانی و سنگرنشین جبهه حق جویی و عدالت خواهی است.بار دیگر فصل روشن «مهر» از راه می رسد و صحیفه نورانی معرفت با سرانگشت تکاپو ورق می خورد و دروازه های آسمانی بینش و دانایی به روی صدها هزار دانش پژوه آغوش می گشایند.قطعا جوانان عزیز فرهیخته و دانشجویان امروز با بهره گیری از این فرصت مغتنم با تلاش و همت در راستای تزکیه وتعلیم، سرمایه های ارزشمند فردا برای تحقق اهداف متعالی ایران اسلامی هستند.با عرض تبریک فرا رسیدن سال تحصیلی جدید، آرزو می کنم که در پناه عنایات حضرت حق، سالی سرشار از پیروزی های علمی و فرهنگی برای جامعه دانشگاهی ما باشد و ما بتوانیم با اتکال به ذات ...
متن ادبی مجری مراسم سالروز آزاد سازی خرمشهر
آن روز که رفتیم ... ... و این سان دوباره برگشتیم و تحقق یافت آنچه عهد و پیمان بستیم . اشك از دیدگان همه جاری است، غم درچهرهها موج میزند، دیگر مردم مجبور بودند شهر را ترك كنند، كودكان بهانه پدر را میگیرند و مادران قرآن به دست به دنبال بدرقه فرزندان غیورشان شهر را ترك میكنند. ماندن جایز نیست و این تنها باری است كه مجبور به عقب نشینی بودیم و آن هم به خاطر این كه ناموسمان به خطر نیافتد. ۴۰روز مقاومت ودر پی آن به شهادت رسیدن شمار زیادی از مردم بیدفاع در زیر شدیدترین حملات دشمن سرانجام در روز چهارم آبانماه سال۵۹مجبور به عقب نشینی شدیم، شهر با همهی امیدهایش به تصرف ناپاكان درآمد. شهرغارت شد، چاهها خشكید، سبزهها سوزانده و نخلها سر بریده شدند. آری خونین شهر! این را بدان، "محمدجهان آرا"، بزرگ مرد تاریخ جنگ این فرمانده سرافراز اسلام قبل از این كه بشنود و ببیند كه چگونه تو را به دست آوردیم از دستش دادیم. خونین شهر را همهبه خاطر دارند، شهری كه گیسوان دختران و زنان به دست نامردان بریده شد و به عنوان نماد به دیوارهای شهر نصب شد. شهری كه رژیم بعث عراق یك مدرسه دخترانه را به اسارت برده و اعضای خانواده را كنار دیوار حیاط منازل به صف كردند و به گناه خرمشهری بودن به گلوله بستند. این همان شهری است كه بر گردن پدربزرگ و مادربزرگ هایش این عزیزان دل میهن، گردنبند نارنجك آویختند. ۵۷۸روز بعد! ساعت۲۲روز اول خرداد۶۱است عملیات محاصره دشمن توسط رزمندگان با رمز "یا علی ابن ابیطالب" در عملیات بیتالمقدس آغاز شده و در گام نخست بچههای "یگانهای فتح" دشمن را در پلیس راه منهدم كردند. این اولین خبر درگیری است خبر ازچهارمین محور قرارگاه فتح به قرارگاه كربلا رسید. پل نو تصرف شد و پس از۴۸ساعت مبارزه سنگین رزمندگان در روز سوم خرداد به مسجد جامع رسیدند. در عملیات بیتالمقدس۸۰درصد نیروهای هفت لشگر عراق نابود شدند و۳۰ فروند هواپیماهای آنان منهدم گشت ،۱۰۵دستگاه تانك،۵۶دستگاه خودرو و یك فروند بالگرد به غنیمت نیروهای اسلامی درآمد. در این عملیات همچنین بیش از۱۹هزار سرباز بعثی به اسارت رزمندگان درآمدند و تلفات سنگینی بر ماشین جنگی دشمن وارد آمد بطوری كه پس از این حمله رژیم بعث بطور یكطرفه اعلام كرد، ظرف مدت۱۰روز به مرزهای بینالمللی باز خواهد گشت. لحظه شماری برای آزادی خونین شهر! قلب میلیونها ایرانی پر غرور اما خسته از جنگ در سینه میتپد،۴۸ساعت تلاش رزمندگان سر افراز كشور در حال نتیجه دادن است. آری مقایسه فرماندهان اسلام در برابر فرماندهان بعثی چه عبث است همه میدانیم كه چگونه آنان از ...
متن ادبی ویژه نوروز
خاک سرمست از گل افشانی ارغوان، ترنم زندگی سر می دهد، نوبرگ ها، بر تن شاخساران شادمانه می رقصند، و نسیم امید در باغ جان می خواند که: بهاران فرا می رسد. دوست و همکار گرامی: فرارسیدن سال نو را تبریک گفته و از درگاه ایزد منان برایتان بهاری سبز و پربرکت و سالی سرشار از موفقیت و سربلندی آرزومندیم.****بهار معنی طراوت می دهد. معنی رویش سبز جوانه ها. معنی سبز و با صفا و صمیمی شدن. معنی بیداری و تلاش و کوشش. بهار گل واژه های پاکی و پاکیزگی را در گوش جان ها ترنم می کند. و با نسیم سحرگاهی ره به سوی هستی می پوید. به کوه و دشت و چمنزار و بیشه زار سر می زند. در میان کوچه ها و خیابان ها خانه ها و شهر و روستا سرود عشق می سراید. و پیام هستی بخش الهی را به همه می رساند. چه زیبا و دل انگیز است که: طبیعت با هر آنچه در اوست از انسان ها و حیوان و گیاه، این ندای وحی گونه خدایی را به جان می پذیرد و جانی تازه می گیرد. آری بهار یعنی زندگی دوباره و جلوه ای از روز رستاخیز. اکنون: در آغاز سال نو با الهام از آیات رحمانی و شکر از نعمت های بیکران ربانی بیایید: پنجره های دل را به روی بهار زندگی باز کنیم. از هر چه بدی و زشتی است روی گردانیم و دیگران را نیز، و به هر چه خوبی و زیبایی است دل بندیم در یک سخن بیایید: دل هایمان را بهاری کنیم.برگرفته از سایت ایران مجری
متن ادبی زیبا،دهه فجر
جمعیت فوج فوج خودش را به فرودگاه میرساند. ایران دریایی شده بود خروشان که میخواست در اقیانوس قلب تو حل شود. چشمها آسمان را نگاه میکرد همچون منجمّی که میخواهد مهمترین ستاره را پس از سالها دوباره رصد کند. ایران قلبی شده بود که هر لحظه در انتظار این واقعه سرنوشتساز میتپید. خیابانها با دسته گلهای مردم تزئین شده بود… زمین از شور این دیدار در پوست خود نمیگنجید. آسمان آنقدر پاک نفس میکشید که گویی آزادترین لحظه را به خود میبیند. زمان، دوران ستم را به عقب و عقبتر میراند تا به آخرین دقایق خود برساند. عقربهها هم انگار طاقت حتی یک دقیقه را نداشتند. همه چیز و همه کس میخواست زودتر خود را به لحظه موعود برساند. به آن لحظات باشکوه، به آن لحظات به یاد ماندنی، لحظه دیدار یک پیر با مریدانش، لحظه پیوستن دریا به اقیانوس، لحظه رهایی پرندگان، لحظه شکستن زنجیرها، لحظه به پایان رسیدن سالهای دوری و غربت. آری، تو آمدی با آن نگاه نافذت، با همان ابهت همیشگیات و با آن کلام شیوایت. ای روح بلند، خدا را در تمام زندگیات دیدیم و پاکی را در تمام وجودت یافتیم. ای سراسر پاکی؛ ای سراسر ایمان! نمیدانم آن لحظهای که آرام در آسمان خدا پرواز میکردی، چه نیرویی ترس را در نظرت هیچ شمرد؟ و چه قدرتی تو را همچون پرندهای سبکبال به آشیانه رساند؟ آن روز فوج فوج مردم مرواریدهای اشکشان را تقدیم تو میکردند و تنها حضور تو، پاسخ این همه اشتیاق بود. آرام و مهربان از پلّههای هواپیما پایین آمدی؛ قدم در بوستانی میگذاشتی که باغبان گلهایش خودت بودی. آری! اینها همان «یاران در گهوارهاند» که امروز با پای برهنه سر از پا نمیشناسند. اینها همان جوانانی هستند که «امید و آینده این کشورند». ای میلههای سرد تحکّم خدا حافظ …