متن ادبی حضرت مهدی
متن ادبی زیبا درباره حضرت مهدی(عج)
چه با شکوه است آن روز که تو مى آيى مى دانم آنروز، روزى دوست داشتنى خواهد بود که تو پس از سالها انتظار کشيدن منتظرانت مى آيى وبه تمام ظلمها وتباهى ها پايان مى دهى تا خورشيد حقيقت از پشت ابرهاى شک وگمان جاودانه طلوع کند واين گونه درخواست عاشقانت اجابت مى شود؛ همانها که هر صبح جمعه با چشمانى گريان زير لب زمزمه مى کردند: (کجاست آن پيشوايى که خدا او را باقى گذاشته که از عترت راهنماى (پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم) برون نيست؟ کجاست آن که براى گسستن ريشه ستمگران آماده شده؟ کجاست آن که (جهان) چشم به راه او دوخته تا کژى وناراستى را راست گرداند؟ کجاست آنکه اميدها به سوى او رود تا بنياد ستم وبيداد برکند؟). آن روز که تو مى آيى زمين نفس راحتى خواهد کشيد وسينة پرخون خود را نشان تو خواهد داد وبا بغض چندين هزار ساله اى خواهد گفت که قابيليان چه بر سر هابيليان آوردند؛ آنانى که به خاطر تکه زمينى ناقابل خون برادرانشان را روى سينه پرجوش واندوه من ريختند، غافل از اينکه روزى در سينه ی من براى هميشه خواهند خفت. وآن روز تو انتقام تمام مظلومان تاريخ بشريت را از ظالمان ديو صفت خواهى گرفت پس اينگونه دعاى تمام عدالت جويان مستجاب خواهد شد؛ (کجاست خونخواه پيامبران وپيامبرزادگان؟کجاست خونخواه کشته کربلا؟ کجاست آن پيشوايى که از جانب خدايارى شده بر هر که بر او دست ستم گشود وبه او دروغ بست؟ کجاست آن درمانده اى که دعايش به اجابت رسد؟). وه، چه روز باشکوهى است آن روز که زمين از عدل وداد لبريز خواهد شود وکودکان شادمان، مشت مشت زيتون به رهگذران مست از بادة عدالت دوستى خواهند داد تا اين گونه آمدن صلح وبرادرى را به آنان تبريک گويند. زيرا آنان از همان نخست مى دانستند که روزى وعده الهى محقق مى شود. پس با دلى پاک وآرام همچون ديگر بندگان صالح خداوند زمزمه مى کردند که؛ (پاک ومنزه است پروردگار ما، همانا وعده پروردگار ما انجام شدنى است وهرگز خدا در وعده اش خلاف نکند واوست نيرومند فرزانه). در رسيدن به آن روز باشکوه بى تابى مى کنم واصلاً مانده ام چکار کنم؛ چونان عاشقى هستم که در هجر معشوق خود غمگين است وبه جاى اشک چشمانش، خون دل از ديدگانش بيرون مى ريزد. پس سر در گريبان مى کشم وبا تماشاى جلوه اى از جمال بى مثالت در خيال خود عاشقانه مى گريم ومى گويم: (تا کى براى تو سرگردانى کشم سرورا؟ وتا کى وبا چه سخنى وصف تو گويم؟ وبا کدام راز از تو گويم؟ بر من گران است که از غير تو پاسخ شنوم وديگران با من سخن گويند؛ بر من گران است که بر تو گريم ومردم، تو را واگذارند؛ بر من گران است که بر تو آن گذرد (دچار مصايب وبلايا شوى) ولى ديگران آسوده باشند، آيا ياورى هست که همراه ...
جمعه حضور (متن ادبی زیبا درباره حضرت مهدی (عج)
مهدى جان! <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> روز را با يادت شب مىكنم و هر شب منتظرت هستم. در تاريكى شبهاى ظلمانى، منتظر شنيدن صداى گامهايت درپس كوچههاى انتظار هستم. آرى من منتظر او هستم كه خود نيز منتظر است. قريب ۱۱۷۷ سال است كه شيعيان، اين مظلومان هميشه تاريخ، انتظار آمدن لحظهاى را مىكشند، انتظار آن لحظه كه عطر و بوى خوش محمّدىصلّى اللّه عليه و آله سراسر جهان را يكبار ديگر معطر كند. انتظار آن لحظهاى كه خاطره مظلوميّت زهرا و على و فرزندانشان را در خود نهفته دارد. انتظار لحظهاى كه در آن طنين: «أين الطالب بدم المقتول بكربلاء» زمين و آسمان را فرامىگيرد. در آن لحظه نوگل نرگس و اميد شيعه از راه مىآيد. از سفرى دور، به دورى قرنهاى طولانى، كولهبار سفر «انتظار» را زمين نهاده و از درون آن، سبزى و طراوت و عدل و عدالت را كه ارمغان سفر براى منتظران چشم به راه است بيرون مىآورد. مىدانم خود او نيز منتظر آن لحظه است، لحظهاى كه در زمين و آسمان بانگ: «أين المضطرّ الّذي يجاب إذا دعى» طنينانداز شود. منتظر لحظهاى كه تكيه به ديوار كعبه داده و بانگ برآورد: «أنا بقيّةاللّه، (بقية اللّه خيرٌ لكم إن كنتم مؤمنين)»، منتظر لحظهاى كه وعده حق تحقق پذيرد و «جاء الحق وزهق الباطل» تحقق يابد. منتظر لحظهاى كه مستضعفان به امر خداوند وارثان زمين شوند و پرچم «سبز آلمحمّدصلّى اللّه عليه و آله» در سراسر گيتى به اهتزاز در آيد. در پس اين قرنها چشمانم به در دوخته شده است و منتظر آمدنت هستم. هر صبح جمعه سراغت را از باد صبا مىگيرم، نشانى از كوى آشناى تو مىپرسم، اما باد صبا چون هميشه پاسخى ندارد. آه كه غروب جمعه چه دلگير است، چشمهاى ابرى منتظران هواى باريدن دارد. هفتهاى ديگر نيز بىگل روى مولا سپرى شد، چه سخت و طاقتفرساست: «عزيزٌ علىّ أن أرى الخلق ولاترى ولاأسمع لك حسيسا ولانجوى». همه شب منتظرت هستم تا اگر شبى گذرت به كوچه دلمان افتاد واز روى كرم، گوشه چشمى به كوچه تاريك دل ما كردى و آن را از نور خود منوّر ساختى، در خواب غفلت فرو نرفته باشم. شبها را به اين اميد روز مىكنم و روزها را به اين اميد شب كه تو بيايى. بيايى و دلهاى زخمخوردهمان را مرهم گذارى. ديگر روزهاى هفته برايم معنا ندارد، تنها به جمعه مىانديشم، اى كاش هر روز جمعه بود و جمعهاى معطر نزديك جمعه «موعود»، جمعهاى پر از عطر اقاقىها، جمعهاى به عطر خوش محمّدى (صلّى اللّه عليه و آله) ، جمعهاى سرخ و حسينى (عليه السلام) ، جمعهاى سفيد به پاكى دل منتظران عاشق و جمعهاى سبز به سبزى «جمعه حضور».
متون ادبی زیبا درباره حضرت مهدی(عج)
برای دستیابی به این متون زیبا و قشنگ کلیک کنید. عطر انتظار جمعه حضور چه باشکوه است آن روز که تو می آیی... و متن ادبی شهر آرزوها در ادمه ی مطلب بى گمان خواهد آمد در صبح يک آدينه! سوار بر سمند سپيده با رايت آفتاب بر دوش، تا به اهتزاز درآورد آن را بر بلنداى گنبد گيتى! او مى آيد تا با آذرخش ذوالفقارش سينه شب را بشکافد! وخورشيد خدا را نمايان سازد! او مى آيد زيباتر از هزار نگار وخوبتر از صد هزار بهار! او مى آيد واز بادهاى خزانى، انتقام همه لاله هاى پرپر را مى گيرد! همان بهارى که لاله ها به احترام او برخاسته اند وآن نگارى که، نرگسها نگران مقدم اويند. شاهدى که شقايقها آينه افروز نگاهش هستند وچشمه ها به دنبال او جارى مى گردند. ومردى که پيشاپيش مشرق آفتاب بهاريست وبوى خدا از ردايش جارى است. مردى که بوى سحر، صفاى سپيده، صداقت آينه، مهربانى مهر، لطافت نسيم، نازکى گل، پاکى شبنم، تلاوت رود، غوغاى صبح، ترنم باران، زلالى چشمه ساران، روح توفان، شکوه آسمان، صلابت کوهستان، هيبت آتشفشان، آرامش صحرا، عمق دريا ووسعت هستى با اوست. او خواهد آمد وشهرى خواهد ساخت; به زيبايى بهشت، به وسعت تاريخ در گستره هستي. شهرى خرم، شهرى آباد، شهرى خالى از بيداد وبهشتى تهى از جور شداد. شهرى مملو از گل وگياه ولبريز از نور وآب، شهرى پر از پرنده وشکوفه وشقايق، شهرى لبالب از شهد وشور وشيدايى وسرشار از هلهله وشادي. او خواهد آمد وشهرى خواهد ساخت که در رؤيا نمى آيد ودر خيال نمى گنجد. همان شهر آرزوها شهر آينه ها، شهر آبيها، شهر هميشه بهار، شهرى که آفتابش هميشه لبخند مى زند. شهرى که آسمانش سبز است، دريايش سبز است، صحرايش سبز است، ودلهاى مردمش نيز سبز است. شهرى که درختانش سبزند وهيچ گاه رخت عزا نمى پوشند. شهرى که مرغانش، نوحه نمى خوانند، بادها مرثيه نمى سرايند، درياها موسيقى آرامش بخش، پخش مى کنند وماهيها آواز آزادى سر مى دهند. شهرى که قناريهايش در قفس نمى خوانند، دل گنجشکانش نمى لرزد، قوهايش در خلوت نمى ميرند، پرستوهايش مهاجرت نمى کنند واز سقف ايوانهايش هميشه چلچله مى چکد. شهرى که آسمان هر کجايش يک رنگ است، هواى هر بامش تابستانى است. در کنار کاخهايش، کوخهايى خراب نشده، چينه هايش کوتاه است وکسى براى ديدن آسمان، کلاهش نمى افتد. شهرى که سنگفرش خيابانهايش، بال فرشتگان است. از کوچه هايش بوى ياس مى آيد. در تمام خانه هايش عطر گل محمدى مى وزد. واز پارکهايش شميم بهشت به مشام مى رسد. شهرى که شيطان در آن، پرسه نمى زند، نگاهها مسموم نيست گوشها حرف ناحق را نمى شنوند، زبانها سخن لغو نمى گويند ودهانها گوشت مرده مسلمانى را نمى جوند. شهرى که در آن گل را نمى فروشند، ...
متن ادبی فوق العاده زیبا درباره امام زمان(عج)
عطر انتظار گرچه خسته ام گرچه دلشکسته ام باز هم گشوده ام درى به روى انتظار تا بگويمت هنوز هم به آن صداى آشنا اميد بسته ام. اى تو صاحب زمان! اى تو صاحب زمين! دل جدا ز ياد تو آشيانه اى خراب وبى صفاست ياد سبز وروح بخش تو ياد لطف بى نهايت خداست کوچه باغ سينه ام اى گل محمدى به عطر نامت آشناست آنکه در پى تو نيست کيست؟ آنکه بى بهانه تو زنده است در کجاست؟ اى کرامت وجود! باد غربتى که مى وزد به کوچه هاى بى تو بوى مرگ مى دهد بوى خستگى فسردگى کوچه ها در انتظار يک نسيم روح بخش يک پيام آشنا ودلنواز سينه را گشوده اند. کوچه هاى ما هميشه عاشق تو بوده اند. اى کبوتر دلم هوايى محبتت! سينه ام آشناى نعمت غم است گر هزار کوه غم رسد هنوز هم کم است از درون سينه ام ناله هاى مرغ خسته اى به گوش مى رسد. بالهاى زخمى ام نيازمند مرهم است. صبحگاه جمعه ها آفتاب ياد تو ز (ندبه)هاى ما طلوع مى کند. آنکه شب پس از دعا با سرود اشتياق ونغمه اميد با دلى سفيد خواب رفته است روز را به شوق ديدنت شروع مى کند اى تو معنى اميد وآرزو! اى براى انتظار عاشقانه آبرو! عشقهاى پاک در ميان خنده ها وگريه هاى عاشقان پيش عصمت الهى ات خضوع مى کند. اى بهانه اى براى زيستن! اشتياق همچو سبزه بهاره هر طرف دميده است. جمکران جلوه اى از انتظار وشوق ماست اى بهار جاودان اى بهار آفرين ما در انتظار مقدم توييم اى اميد آخرين! اى عزيز دل پناه شيعيان اى فروغ جاودان! سايه بلند نام وياد تو از سر وسراى عاشقان بيقرار کم مباد قامت بلند شوق جز بر آستان پرشکوه انتظار خم مباد. جهت ملاحظه بقیه متون ادبی از فهرست موضوعی سمت راست استفاده فرمایید.علاوه براین چنانچه از اینترنت با سرعت بالا بهره می برید، می توانید جهت مشاهده بقیه متون و اشعار ادبی درباره امام زمانمان به اینجـــا مراجعه کنید.مطالب مرتبط:جمعه حضورچه باشکوه است آن روز که تو می آیی... تپش ثانیه ها باران احسان کارنامه ی من متن ادبی مهدوی - ویژه بهار التماس دعا
متن ادبی درباره امام زمان(عج)
قبل از مطالعه متن ادبی به عرض می رساند شما کاربران گرامی می توانید از قسمت موضوعات وب متون ادبی بسیار زیبای دیگری با موضوع امام عصر(عج) دست پیدا کنید . امید که موجبات رضایت حضرت احدیت و خوشحالی امام زمانمانمان را با رفتارمان فراهم کنیم .وقت است که باز آيى...ثانيه ها در تپش اند، التهابى مهيج وشوقى شيرين در پيکر کوچکشان مى جوشد. در گذر از لحظه ها کند مى لغزند وشتاب هميشه را ندارند.تعدادشان به عدد منتظران زمينى وآسمانى است، هر کدام در سينه اى مى تپند وشرار شوق را در فضا مى افشانند.گرماى جانبخشى است. از لحظه هبوط آدم تا همين لحظه، همه در اين انتظار جان داده اند. غرش غمگين ابرها وشتاب شور انگيز قطره ها در رسيدن به خاک، گردش خستگى ناپذير وبى تأمل افلاک، ذره ذره عطرهايى که هر صبح، شور وشعف را به سينه ها مى ريزند، شاخه هايى که هر بهار از دل ساقه ها مى رويند و.... همه به اين شوق، شوريده وحيران، زمان را سپرى مى کنند.چه جانکاه است، نيايش ملکوت ودعاى ناسوت، چه دير به ثمر مى نشيند. بارالها!نغمه ها در گلوها مى ميرند وناله ها در سينه ها به سردى مى گرايند. روح عاصى انسان در يأسى مرگبار، دست وپا مى زند. کام تشنه کودکان يتيم مى سوزد. سايه هاى عدالت، گمگشته هاى هزار ساله آنهايند.بشر در حصار سيمان وآهن ودود، با سرعتى ديوانه وار، سرگشته مى چرخد. چه مى خواهد؟ در پى کدام پناه، واله وسرگشته زمان را سپرى مى کند؟ آنقدر در روز مرگى مدفون است که ماوراى ماده برايش افسانه جلوه مى نمايد.وجودى که ريشه واساس هستى اش را در ملکوت اعلى بجا گذاشته است واين لباس پوسيده وبى مقدار را چند روزى به عاريت گرفته تا روح خود را براى لقاى دوست، جلا دهد، چه غافل وبى خيال در بيغوله ماديات ودر لايه هاى متعفن شهوات جا خوش کرده است.ولي....فصل بيدارى فرا رسيده است. ماده پرستان ومادى گرايان در تلاشى نه چندان موفق، چند قرن جولان داده وذهن نسيان پذير بشرى را در هاله ايدئولوژى به ظاهر عقلانى خويش به خوابى ابدى (به خيال خويش) فرو برده اند.اما خيزشهاى فکرى وانقلابى در دهه هاى انتهايى قرن بيستم وبيدارى عمومى آغاز قرن بيست ويکم، افق ديگرى را فراروى بشر گشوده است.جهان تشنه معنويت، خسته از شهوات وشهوت پرستى در پى آفتابى به بلنداى ابديت است تا روح زنگار بسته اش را، در نور پاکش صيقل دهد.اللّهم عجّل لولیّک الفرجالتماس دعا
متن ادبی وشعر درباره ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)
متن ادبی وشعر درباره ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) متن ادبیحضرت رسالت(ص)؛ روحی دیگر گونه دارد.شادمانی، نگفتنی.«خانه های مکّه»، در التهابند؛در احتراقی باور نکردنی. دنیایی عجیب.امشب، «جهان،در غوغایی عظیم موج میزند.»همه جای آسمان ازنور ورودش، که نورانی است و منور به هر چه روشنایی، میدرخشد.و آنگاه «حوریان سپیدپوش» بهشت،با «آب کوثر» غسلش میدهند و او میخواند:«اشهد ان لا اله الا اللّه»او، «پاکیزه و منزه از هر چه کاستی»«پیشرو در کمال و خیر»«راضی به رضای حضرت دوست»و «پسندیده حضرت حق، است»«که ملائک با او سخن میگویند»صمیمانه؛ زمین را، و هر چه را که در آن میزیَدمبارک میگرداند.«این سُرورِ پیامبر(ص)، جاودانی است و تاریخی»«اللّه اکبر»؛که این فرشته نورانی، «فُطمت من الشّر» استو خورشید هماره تابان عصمت.«سُبحان اللّه»؛که تا قیام قیامت، کسی را جز «علیّ اعلی»یارای همنشینی و هم صحبتی با او نیست.«والحمدللّه»؛«که سَروَرمان چنین زنی است»و ما با گوشهای از نظرش تا آخرین لحظه وجود،رستگاریم و مبراییم از رنج.بتول جعفری------------------------------------------------------شعرشب فرخندهٔ میلاد زهراستفروغ معرفت از مکه پیداستخدا امشب در رحمت گشودهغبار از دیدۀ خاتم زدودهملائک در سما تسبیح گویانخلایق در زمین توفیق جویانسرور رحمة للعالمین استپیام آور ز حق روح الأمین استمحمد! سِرّ حق را کس نداندحبیبا حق سلامت می رسانددو چشمت روشن از دیدار زهرابهشت آیینه رخسار زهراچه زهرا شاهکار آفرینشحیا و معرفت او را گزینشچه زهرا برتر از مریم مقامشهزاران عیسی و مریم غلامشچه زهرا جلوۀ جذاب هستیچه زهرا ترجمان حق پرستیچه زهرا آن که طاووس جنان استعروس بی مثال آسمان استچه زهرا از پیمبر یادگار استزنان را بهترین آموزگار استچه زهرا همسر شاه ولایتمدال سینۀ ختم رسالتچه زهرا کل هستی را دلیل استارادتمند کوی جبرئیل است اگر یک لحظه لب هایش بخنددخدا درهای دوزخ را ببنددسید حسن حوشزاد----------------------------------------------------------متن ادبیمکّه، غرق آینه باران نور و سرور است.امشب، در این گوشه از خاک که مرکز آسمان و زمین است، چه خبر است؟آیا درهای بهشت را بر زمین گشوده اند یا آسمان بر خاک نزول کرده است؟این فرشتگان که با طبق های عقیق و سبزه و آینه در پروازندبه تماشای کدام ماه نو به آسمان زمین سرک می کشند؟امشب در این گوشه از خاک چه خبر است؟محمّد صلی الله علیه و آله ، آخرین سفیر خداوند در زمین را التهابی عجیب فرا گرفته است؛التهابی نه از آن دست که در شب حرا داشت، نه آن لرزه ای کهاز تماشای هیبت حق، در تاروپود جانش افتاده بود؛التهابی شیرین، التهابی روشن.محمّد ...
متن ادبی
متن ادبی دادگاه حضرت آدم