عرشيا مشهد
مفاتیح الغیب ملاصدرا
مفاتیح الغیب از آثار و تألیفات قرآنی ، صدرالمتألّهین شیرازی (979یا980 -1050) که به زبان عربی می باشد. وی پس از ابراز ارادت به ساحت قدسی قرآن می نویسد : «حکمت حقیقی ، درک معانی قرآنی است، بنابراین بر آن شدم که در 20 فاتحه ، از ماهیت ، مقدّمات و فهم مسائل علم تأویل قرآن مطالبی بیاورم که در شناخت قرآن اهمیت فراوانی دارد. صدر المتألهین در این کتاب، ابتدا یک دوره فلسفه الهی را بر پایه مبانی خود در اسفار و شواهد الربوبیه ذکر می کند. علم الهی را تعریف می کند و مسائل و موضوعات مربوط به آن را شرح می دهد. این کتاب مقدّمه ای بر تفسیر ملّا صدرا محسوب می شود که به تعدادی از آیات و سوره های قرآن در مدتی کمتر از بیست سال نوشته است. ملّا صدرا قصد داشت تفسیری جامع و کامل به قرآن بنویسد که ناتمام ماند و موفق به اتمام آن نشد. کتاب « کتاب مفاتیح الغیب لفتح خزائن العلوم المُبْرَأَة عن الشک و الریب » را در حدود سال 1040 تألیف کرد . این کتاب ، پس از رسائل تفسیری ، سیزدهمین اثر ملّا صدرا درباره تفسیر قرآن است. و ملاصدرا در این کتاب کوشیده است تا از تفسیر قرآن، به منزله کلیدی [مفتاح ]برای پاسخ به مسائل هستی بهره گیرد.(صدر الدين شيرازى ، مفاتيح الغيب ، مقدمه خواجوى ، ص نح ، س ) همچنین وی در این اثر مباحث فلسفی و عرفانی را همراه با برخی آراء و تعبیرات بزرگانی مانند فخر رازی، ابن عربی و غزّالی آورده است. نسخه خطی این کتاب به قلم «علم الهدی» فرزند فیض و نواده دختری ملّاصدرا از روی متن دست نویس ملّاصدرا کتابت شده و در قم و نجف موجود است. (الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج21 ، ص305). ترجمه این کتاب بار اول توسط حسام الدین شیرازی از رجال عصر قاجار انجام می گیرد که اصل عربی کتاب را نزد مخبرالدوله می بیند و می پسندد و به ترغیب مخبرالدوله آن را ترجمه می کند. اين كتاب در 1363 ش ، به تصحيح محمد خواجوى (۱۳۱۳ـ۱۳۹۱)و همراه با تعليقات ملا على نورى ، در تهران چاپ می شود ،ترجمه اش نیز همان سال با عنوان فرعی" کلید رازهای قرآن" در ۱۰۹۹صفحه با مقدمه مفصل علی عابدی شاهرودی در اصول وتطور فلسفه به چاپ می رسد. (صدر الدين شيرازى ، مفاتيح الغيب ، مقدمه خواجوى ، ص فا، فب ) پس از آن نیز در سال 1424 هـ.ق توسط موسسه تاریخ عربی در بیروت منتشر می شود . از نکات قابل تأمّل در این کتاب تأویل بعضی از آیات و روایات است مثلاً در شرح حدیث : «القبر روضۀ من ریاض الجنّۀ اَو حفرۀ من حُفر النیران» براساس اصالتی که برای باطن امور قائل است ،تصریح می کند قبر حقیقی انسان درون خود اوست. اگر باطن و دل، آراسته به عشق و محبت و دیگر مکارم و فضائل باشد در این صورت هر روز هزاران فرشته و ولی بر آن فرود می آیند باطنی ...
ارتباط عمل، عامل و نتیجه در قرآن
هو گفتاری در شب قدر ماه مبارک رمضان در دانشگاه فردوسی مشهد لینک دریافت فایل تصویری: بخش اول بخش دوم بخش سوم
آسمان بار امانت نتوانست کشید
هو از جمله ويژگيهاي قرآن در طرح مفاهيم، اجتناب از تصريح و ايضاح مفهوميِ بعضي از عبارات و تعمّد در ارائه بياني كلّي مربوط به آن عبارتها ميباشد، مثلاً در رابطه با كلماتي مانند «كوثر» كه مصاديق متعددي براي آن گفته شده هرچند با توجه به آيه سوّم سوره كه ميفرمايد: «انّ شانئك هو الابتر» حضرت زهرا (س) در ميان مصاديق كوثر، متحملتر و بلكه متيقّن ميباشد، يا در مورد شجره منهيه در حكايت حضرت آدم (ع) و هبوط آدم و حوا كه به چيستي آن درخت اشاره صريحي نشده است وموارد دیگر که شايد هدف از طرح اينگونهِ مطالب،به چالش كشيدن اذهان و واداشتن به تفكر و تدبّر ميباشد. از جمله آيات قرآن مجيد كه همواره محل مباحثه و طرح نظرات و ديدگاههاي متفاوت بوده است آية 72 (ما قبل آخر) سورة مباركه احزاب معروف به آية امانت ميشود كه ميفرمايد: «انّا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فاَبين اَن يحملنها و اَشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوماً جهولا»، (ما امانت [خويش] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، ولي آنها از پذيرفتن آن سرباز زدند و از آن هراسيدند، و انسان آن را پذيرفت كه او [در حق خويش] ستمكاري نادان بود)، آية مذكور از آيات عرفاني قرآن و با توجه به ابهاماتي كه در مصداق يا مصاديق امانت و ... در آن وجود دارد از آيات «متشابه» قرآن محسوب ميشود. (مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، دارالوفاء، 1404، ج 57، ص 277) عرضه داشتن در لغت به معني ارائه و اظهار ميباشد. مثلاً در كتابهاي لغت آمده است: عرضتُ له الشّيي اي اَظهرتُه له، يا آمده است : عرضُ الشيي عليه: اَراه ايّاه ( ابن منظور، لسان العرب، بيروت، داراحياء التراث، ج7، ص167) قرآن در نقل تعليم اسماء به آدم (ع) ميفرمايد: « و علّم آدم الاسماء كلّها ثمّ عرضهم علي الملائكة»، (و همه نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت)،(بقره، 31) در بعضي از كتابهاي تفسير نيز «عرضنا» به معني مقايسه و مقابله آمده است (طبرسي، مجمعالبيان، ترجمه احمد بهشتي و ديگران، تهران، فراهاني، 1360، ج20، ص 189-190)علامه طباطبايي نيز مينويسد: مراد از عرضه، مقايسه اين امانت با وضع آسمانها و زمين است (سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان فيتفسير القرآن، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، ج16، ص 533). نكته مهم اينكه: با توجّه به عبارت «انا عرضنا» امانت به آسمانها و زمين عرضه شده است نه اينكه تحميل شده باشد. در رابطه با چگونگي عرضه نيز چندين نظر مطرح است كه بعضي از مفسرين عرضه را به معني مجازي و بعضي ديگر به معني ...
مراد ما همه موقوف یک کرشمه توست
هو نی من تنها کشم تطاول زلفت کیست که او داغ این سیاه ندارد مهر تو در هر دلی که کرد تجلی یافت فروغی که مهر و ماه ندارد گر چه سیه رو شدم غلام تو هستم خواجه مگر بنده رو سیاه ندارد؟ محمل روان بر مرکب اشتیاق ، از منزلگاههای تمنا به سر منزل وصال نزدیک می شود «...بیوت اذن اله ان ترفع و یذکر فیها اسمه»،(نور،۳۶) دلشوره غریبی جان بی قرار را فرا می گیرد ! من آلوده کجا این حرم پاک کجا؟ : «ءأدخل یا حجت اله؟» قدم به صدق و ارادت در این حرم بگذار که آرمیده خدا را در این مکان ناموس ! نخست نعلین زپای برکن سپس قدم نه به طور ایمن که در فضایش ز صیحه « لن » فتاده بیهوش هزار موسی تصاویر ترسیم شده با کلک خیال لوح ضمیر را می پوشانند ، و حدیث آرزومندی را که "ورای حد تقریرست" سر می دهند : در عالم خیال توام ،عالم خوشی است! شادم به این خیال در این عالم خیال دل پروانه وار ، بال و پر می زند و سرشک جاری دیده، جاروی مژگان را به غبار روبی از خراب خانه دل فرا می خواند. نسیم قدسی! دمی گذر کن به بارگاهی که لرزد آنجا خلیل را دست، ذبیح را دل کلیم را لب ، مسیح را پا غریو غربت در حضور امام غریب نواز آرام و سکوتی سرشار از ناگفتنی ها حاکم می شود که : « زبان را آن بیان نبود که سر عشق گوید باز» و عندی منه نشوه قبل نشأتی معی ابداً تبقی و ان بلی العظم ابن فارض در سپیده دم وصال ، به شوق زیارت ، پلک خواب آلوده جانم را به صحن و سرای آفتاب ولایت و «شمس الشموس» سرزمین طوس می گشایم،با زلال جاری امید وضو می سازم و قدم در ایوان گنجینه عرفان می نهم شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده دلی بیمار به حضورش می برم تا حجاب ظلمانی انانیت را از آن برگیرد و حریر اهورایی بندگی بر آن بپوشاند و خاربن زمستانی جانم را در بهار عنایت کیمیا اثرش طراوت بخشیده به بار نشاند . نسیم رحمت وزان زکویش شراب تسنیم روان زجویش حیات جاوید دمیده بویش به جسم غلمان به جان حورا از سلطان اقلیم وجود اذل دخول طلبیده و وارد می شوم : «السلام علیک ایهاالامام الرئوف » فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توأم هیچ نیست دستاویز ضامن آهو! محبوس و گرانجان در ...
مامنی بی پرچین در انبوه هزاران حصار
بسمه و بحمده و بذکر ولیه این روزها سخن از «مهزاد» عزیز دوباره اوج گرفته است. همان فرشته آسمانی که کوتاه زمانی مهمان زمینیان گشت و آرام پرکشید... از مــــــــــرگ چـه اندیشی چون جان بقا داری در گور کجا گنجی چون نور خدا داری خوش باش کز آن گوهر عالم همه شد چون زر ماننده آن دلـبـر بــنـما که کــجــا داری دیوان شمس،غزل:۲۵۹۴ و خدا کند که قدرش را شناخته باشیم... گرچه فرمودهاند چند سطری درباره او بنویسم ولی مگر میشود از اسطوره علم و عمل به آسانی سخن گفت؟ کلمات عاجزتر از آنند که او را به تصویر بکشند و شاید این نوشتار از سنگینترین نوشتههایم باشد، لحظات اذان مغرب است، دوست دارم فریاد بزنم، بلند بلند بگریم و به او بگویم آخر مگر تو که بودی که این چنین همگان در غم فقدانت سوختند و گریستند؟ و به راستی «بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو» بــــگــــذار تــــــا بگرییم چون ابر در بهاران کـــز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشـد داند که سخت باشد قطع امیدواران چنـدین که برشمردم از ماجرای عشقـت انــــــدوه دل نگفتم الا یک از هزاران غزلیات سعدی،غزل:۴۵۰گرچه کمتر از یکسال از آشناییام با خانم دکتر مهزاد صدقیانی میگذرد و توفیق دیدارشان را هم نداشتم ولی جایگاه سترگ علمی و سجایای والای اخلاقی ایشان چنان پهنه گستردهای دارد که از مرزهای ظاهری جغرافیایی عبور کرده است و هرجا سخن از اوست علم، اخلاق و معنویت موج میزند. آنجا که به عشق امام رئوف بعضی از نزدیکان را راهی مشهد کرد تا آرامش را در سایه آقا تجربه کنند... فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توام هیچ نیست دستاویز بیا که هاتف میخانه دوش با مـن گفت که در مقـام رضا باش و از قضا مگریز دیوان حافظ،غزل:۲۶۶ آنجا که همسر بزرگوارشان با جایگاه برجسته علمی و اجتماعی در ایام بیماری ایشان از شدت علاقه به خانم سخن گفتند و در مراحل سخت بیماری از هیچ کوششی فروگذار نکرده و لحظهای تنهایش نگذاشتندو تو گوئی" مهزاد " در بستر این ابیات فرجامین مولانا را به همسر و رهیارش زمزمه می کند که: رو ســــر بنه بــــه بالین تنها مرا ...
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
هو نی من تنها کشم تطاول زلفت کیست که او داغ این سیاه ندارد مهر تو در هر دلی که کرد تجلی یافت فروغی که مهر و ماه ندارد گر چه سیه رو شدم غلام تو هستم خواجه مگر بنده رو سیاه ندارد؟ محمل روان بر مرکب اشتیاق ، از منزلگاههای تمنا به سر منزل وصال نزدیک می شود «...بیوت اذن اله ان ترفع و یذکر فیها اسمه»،(نور،۳۶) دلشوره غریبی جان بی قرار را فرا می گیرد ! من آلوده کجا این حرم پاک کجا؟ : «ءأدخل یا حجت اله؟» قدم به صدق و ارادت در این حرم بگذار که آرمیده خدا را در این مکان ناموس ! نخست نعلین زپای برکن سپس قدم نه به طور ایمن که در فضایش ز صیحه « لن » فتاده بیهوش هزار موسی تصاویر ترسیم شده با کلک خیال لوح ضمیر را می پوشانند ، و حدیث آرزومندی را که "ورای حد تقریرست" سر می دهند : در عالم خیال توام ،عالم خوشی است! شادم به این خیال در این عالم خیال دل پروانه وار ، بال و پر می زند و سرشک جاری دیده، جاروی مژگان را به غبار روبی از خراب خانه دل فرا می خواند. نسیم قدسی! دمی گذر کن به بارگاهی که لرزد آنجا خلیل را دست، ذبیح را دل کلیم را لب ، مسیح را پا غریو غربت در حضور امام غریب نواز آرام و سکوتی سرشار از ناگفتنی ها حاکم می شود که : « زبان را آن بیان نبود که سر عشق گوید باز» و عندی منه نشوه قبل نشأتی معی ابداً تبقی و ان بلی العظم ابن فارض در سپیده دم وصال ، به شوق زیارت ، پلک خواب آلوده جانم را به صحن و سرای آفتاب ولایت و «شمس الشموس» سرزمین طوس می گشایم،با زلال جاری امید وضو می سازم و قدم در ایوان گنجینه عرفان می نهم شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده دلی بیمار به حضورش می برم تا حجاب ظلمانی انانیت را از آن برگیرد و حریر اهورایی بندگی بر آن بپوشاند و خاربن زمستانی جانم را در بهار عنایت کیمیا اثرش طراوت بخشیده به بار نشاند . نسیم رحمت وزان زکویش شراب تسنیم روان زجویش حیات جاوید دمیده بویش به جسم غلمان به جان حورا از سلطان اقلیم وجود اذل دخول طلبیده و وارد می شوم : «السلام علیک ایهاالامام الرئوف » فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توأم هیچ نیست دستاویز ضامن آهو! محبوس و گرانجان در ...
اعتیاد نوزادان: پدیده ای نو ظهور
نوزادي چهار ماهه، بر اثر مصرف اجباري مواد مخدر اوردوز كرده و در بيمارستان بستري مي شود. در بيمارستان مشخص مي شود كه نوزاد به نوعي نارسايي قلبي هم مبتلاست. پس از گذشت حدود يك ماه عرشيا در اوج بي پناهي و تنهايي در بيمارستان فوت مي كند. چهار ماهه. متولد محله اوراقچي هاي شوش. مادر اعتياد دارد، پدر هم همين طور. عرشيا در بطن مادر با مواد مخدر آشنا مي شود و آن را با تمام گوشت و پوست لمس مي كند و گويي اولين هديه يي است كه از مادر دريافت مي كند. مادري كه خود قرباني است، قرباني سيستمي كه آدم ها بي آنكه انتخاب كنند و بخواهند واردش مي شوند و بي آنكه بخواهند حضورشان در آن تثبيت مي شود. چرخه يي به نام اعتياد. عرشيا چهار ماه زمين ما را در بدترين شرايط ممكن تحمل كرد. بي مهري را به نيكي لمس و تنهايي را با سلول هايش درك كرد و رنج را لحظه به لحظه نفس كشيد. عرشيا رفت اما هنوز در ميان سرعت زدگي زندگي ما عرشياها به دنيا مي آيند، نفس مي كشند و مي روند... اما ما درگير مسائل پر اهميت زندگي خودمان هستيم و عرشيا، ياسين، عنايت و هزاران نوزاد ديگر جوركش بي تفاوتي هاي ما مي شوند. قصه، قصه تكرار است. قصه هميشگي رنج ، درد ، تنهايي و فقر. فقر مالي و فرهنگي. قصه، قصه كوچه هاي تنگ و باريك و دود گرفته است و فرزنداني كه در خانه هاي توسري خورده اين كوچه ها در ميان دود و سياهي متولد مي شوند. در ميان نشئگي و خماري پدر و مادري كه نمي دانند چرا بچه دار مي شوند. نمي دانند چگونه مي شود چرخه رنج خانه هاشان را محدود كنند و چگونه راهي را انتخاب كنند كه ديگر كسي ناخواسته اسير چرخه درد و اعتياد نشود. هر چند كه بعضي هم اين معصوميت هاي كوچك را به اين دنيا فرا مي خوانند تا مسووليت تمام كوتاهي ها و نبودن هايشان را به عهده بگيرد و بشود نان آور خانه يي كه در آن همه اعضا قرباني اند. قرباني ديوي به نام افيون. داستان ياسين و ياسين ها، عرشيا و عرشياها همين است. نوزادي كه دوران جنيني را شريك اعتياد مادر مي شود و با همين ميراث هم متولد مي شود. نوزاد معتاد هم پديده يي است. نوزادان معتاد به كراك، شيشه و ترياك. نوزاداني كه هر روز بر آمارشان اضافه مي شود و همچنان خلاقوانيني كه نبوده و نيست بر شمار اين كودكان مي افزايد. ياسين كمتر از يك سال پيش در كوچه هاي كج و معوج محله اوراقچي هاي شوش متولد شد. حالامدتي است مقيم يكي از مراكز بهزيستي است. چند روزه بود كه تشنج كرد و رابطين جمعيت امام علي(ع) او را به بيمارستان رساندند و تشخيص پزشكان گفت كه بر اثر استنشاق دود مواد مخدر اوردوز كرده است و بعد مشخص شد مادر براي آرام كردن نوزاد چند روزه اش به او متادون خورانده است. قانون پدر و مادر را فاقد صلاحيت ...