طلیعه خوشبختی

  • بله برون با عکس

    بله برون با عکس

    امشب خونمون بله برونه    هی     امشب خونمون شیرینی خورونه    هی دختری که خواستگاری کردم          خورشید زمین و آسمونه          هی حالا بیااااااااااااا کجا بیا؟                        ایــــــــــــــست!!! پاشین جمعش کنین بی جنبه ها!!! در ادامه ی ماجرای خواستگاری می خوانید: موقعیت: 27 مهر سال 88 روز دوشنبه شب میلاد حضرت فاطمه معصومه. بله بالاخره ( پ نه پ پایین خره!!! تازه بیشوورم هست!!!) این پدر جان ما تحقیقات خودشون رو به اتمام رسوندن ، یعنی شوره هر چی تحقیقه درمیاره بابای من!!!     تا جد هفتم طرفو بیرون نکشه بی خیال بشو نیس.... نه فقط واسه دخترای خودش ، هر کی تو فامیل بخواد براش با جون و دل تحقیق می کنه!!!!        قوربون بابایی محققم برم من!!! حالا از این طرف هم لیدا ما رو کچل کرد بس که زنگ زد خونمون!!!     خودش هم می گفت: جواد منو کچل کرده!!!       قرار شد دو شنبه شب که میلاد بود بیان برای بله برون و تعداد مهریه و شیربها و...  من یه جلیقه شلوار آجری رنگ با بلوز سفید و یه شال کرم رنگ و چادر سفید بودم ،  از طرف خونواده جوادم ، مامان و باباش و خودش و دو تا از برادرهاش که مزدوج ان با خانواده اومده بودن و از طرف ما هم فقط من و مامان و بابام و داداشم و الهه که البته بینوا الهه تو اتاق خواب گوش وایساده بود!!! خلاصه ، ساعت 10 بود اومدن ، منم دویدم تو آشپزخونه (مثلا خجالت می کشیدم) تا اینا اومدن داخل دیدم لیدا داره میگه: الهام کجاست بیاد گل رو از جواد بگیره؟     صدای داداشمو شنیدم که گفت: الهام جان بیا...      من رفتم بیرون از آشپزخونه و جوادم گل رو گرفت طرفم و گفت: سلام        خدای من انقدر نگاهش خوشگل بود که تا اعماق دلم آب شدم از شرم!!!!  یه جورایی انگار با تمام وجو داشت ازم تشکر می کرد یا نمی دونم داشت منو با اون چشاش جادو می کرد.....     الانم که دارم می نویسم صورتم داغ می شه و دستام می لرزه خیلی حس نابی بود... گل رو که می گرفتم ناخودآگاه دستم با دستای مردونه ش تماس پیدا کرد (استغفرالله) و حس کردم چقدر داغه دستاش!!!   (بخدا این لمس عمدی نبود از طرف هیش کدوم مون) گل رو گذاشتم رو اپن و رفتم سمت مهمونا و با همه سلام و احوالپرسی کردم و دوباره رفتم سمت آشپزخونه مون که چون پرده هاشو کشیده بودیم داخلش دیده نمی شد و من راحت بودم... حرف ها شروع شد و از آلودگی هوا و گرونی و سفرهای زیارتی رسید به بحث شیرین مهریه !!!!      بابام خیلی تو مسائل ازدواج سختگیرن و مهریه رو پایین نمی گیرن ابدا" (البته اصلا درست نیست) ولی خیلی زود با تعداد مهریه که 314 عدد سکه تمام بهار بود موافقت شد!!!    کفم بریده بود که چطور بابایی راضی شد؟ فک کنم ایشونم ...



  • من و دوست پسرم + عقد هول هولکی

    من و دوست پسرم + عقد هول هولکی

    سلام خوبین؟ خب قضایا از جایی موند که رفتیم آزمایشگاه و حالا آماده برای عقدیم... فردای روز آزمایشگاه ، صبی جوادم بهم زنگید ، انقد تن صداش برام پشت تلفن افتضاح بووووووووود که حس کردم پشیمونم از انتخابم!!!    خلاصه بهم گفت که: می خوایم یه سری فامیلامونو بیاریم برای عقد ، منم ازش خواستم که در این مورد بزرگتر ها حرف بزنن....    بعدشم نشستم گریه کردمااااااااااااا که من نمی خوام این پسره رو!!!    صداش خیلی ضایه بوووووووووووود........   بطور وحشتناکی منصرف شده بودم.... زنگ زدم آبجی سه و اونم کلی دلداریم داد و بعدش زنگید لیدا و گفت که الهام پشیمون شده!!! اون روز پنج شنبه بود مورخه 30مهر 88 ، خلاصه که غروب لیدا بهم زنگید و گفت داره میاد خونمون.... اومد دم خونمون و از مامان اجازه گرفت که منو ببره بیرون باهم حرف بزنیم... رفتیم بیرون تازه از خونمون دور شده بودیم که گفت: یه زنگ به جواد بزن بگو سبزه میدون باش داریم میاییم!!!    من: نه!!! اون نیااااااد      لیدا: وایسا حالا من کارا دارم بهم اعتماد کن الهام... من زنگ زدم و سریع رسیدیم سبزه میدون... لیدا رفت نشست عقب ماشین (ماشینشون یه پیکان مال عهد قلقله میرزا ست) و جوادم نشست پشت فرمون!!!    نمی دونم بخاطر ماشین بود یا من احساسم چطوری شده بود که احساس کردم یه راننده ی کامیون خفن نشسته کنارم و از این فکر مشمئز شدم!!!!  (نه اینکه این عزیزان بد باشن نه! خداییش شریفن ولی برای من قابل تحمل نبود) خلاصه که دوباره گریه م گرفت!!!  جوادم جلو یه بستنی فروشی معروف ایستاد و برامون بستنی خرید و بدون اینکه مراعات کنه که لیدا اونجاس ازم می پرسید چرا صبی گریه می کردم؟!؟!؟   منم الکی بهونه میاوردم ، آخه چطور می تونستم بگم ازت خوشم نمیاد!!!     ولی خداییش کار لیدا بی تاثیر نبود و امید داشت کم کم برمی گشت ، اون امید نه امید به زندگی...اینم بگم که پشیمونی تو این روزا طبیعی هست و من از خیلیا شنیدم این موضوع رو ... اما بعدها و حتی الان که با جوادم تلفنی حرف می زنیم از صداش سیر نمی شم... عزیزم اونشب برم گردوند خونه و من صبی بازم ساعت 5 بیدار شدم!!! مورخه 1 آبان 88 ، مثلا جمعه بود...  ساعت 12 جوادم اس داد نمی دونم متنش چی بود... منم گفتم: ساعت خواب     جواد: نه بابا چه خوابی؟ کلاس زبانم      من: خوبه دیگه از صبح تا عصر سر کار ، بعدشم تو خونه در حال مطالعه ، جمعه ها هم کلاس زبان... خوش به حالم!!!      جواد: اگه تو بخوای همه رو می ذارم کنار      من که داشت قند تو دلم آب می شد گفتم: من هرگز مانع موفقیتت نمی شم!!!          یکی منو بگیره... خلاصه ساعت 2 بود اس داد: میای بریم بیرون؟    منم چون دیدم عقد نکردیم روم نمیشد تو خونه ...

  • فقط عکس...شرح در متن!!!

    فقط عکس...شرح در متن!!!

    پارسا با عکس یهوییکادویی که برای جاری جان خریدم... صندل بودماهی برای شام همون شب مهمونیطبق معمول ماست خیارژله در دو رنگ آبی و قرمز... با گیلاس و زالزالک و موزخیارشورهامراحل آماده سازی تزئینات آش دندونیو...اینم تکیاین ها رو از سطل های یه بار مصرف که توش آش بود آویزون کردم و پخش کردم.فوم سفید پیدا نکردم متاسفانه!!!اینم خودم با همون سارافون یاشی که از قم جوادم برام خرید...حذف شد...

  • گزیده ای از اس ام اس های دووران نامزدی

    اولین اسمس: ایستیرم گوزلریوین نقشینی تصویره چکم/ نیلییم سنسیز عزیزیم گینه دنیاده تکم/ سن منیم نازلی گولوم سن دردین آلیم/ اوزون انصاف ایله سن سیز نجه دنیا ده قالیم.   به زبان شیرین ترکی بخونین... اسمس یک ساعت بعد از عقد: رفتم برات ساعت بخرم، اما هیچ ساعتی به قشنگیه ساعتی که دیدمت نبود. از اشعار ناب جوادم: خانومی من چه نازه/ کوکش همیشه سازه/ نه بهونه نه ناله/ اون همیشه بسازه از دیگر اشعارش: عروسکم بیا باشیم ما با هم/ تا دلامون باشه همیشه محکم/نمیره هرگز تو دلامون امید/ چون همیشه خدا با ماست تا ابد. جواد: الهام جان تو قشنگترین هدیه ی خداوند به من هستی که عشق و امید را به من دادی. خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر می کنی دوستت دارم. اینم یه جوک ناب آقاجوادی: به آقا جواد می گن با توکیو جمله بساز می گه من الهام رو دوست دارم تو کیو؟؟!!  از دیگر اشعارش: جمعه ها از پی هم می آیند جمعه های تنهایی/ چشم انتظار جمعه ای هستم که تو می آیی (یعنی من) جواد: چقدر سخت است انتظار، انتظاری سخت برای حس کردن تو، انتظاری از جنس باران، بیا. جواد: تو آمده ای برای آرامش من، از کنار تو بودن خدا را شکر. عشق تویی عاشق منم، دریا تویی قایق منم، اگه یه روز دزدیدنت، غصه نخور سارق منم!!! شنیدم آدم شدی ناراحت شدم............. تحقیق کردم دیدم شایعه است هنوز همون فرشته ای!!!!!!!! اشک باران می کنم خاک قدم های تو را/ تا تو در گل مانی و تاخیر در رفتن کنی. همسر زیبایم! عذاب آورتر از لحظه های بی تو بودن در زندگی خویش سراغی ندارم، الهام جان به شوق دیدن روی ماهت لحظه شماری می کنم، بقدری دلتنگت هستم که نمی دانی... اینم آخرین اسمس در دووران نامزدی: سلام جیگرک خوشگل من! صبح توام بخیر، فردا یعنی نامزدی تمومه؟؟!!  دوست دارم بوس  پانوشت - اینا همه اس ام اس های آقا جواد بود به من فقط اونایی که منحصر کردم به اسم جواد کار ذهن خودشه و بقیه واسش ارسال شده بودن یا... -اسمس های ارسالی خودم متاسفانه در دسترس نیست بازم اگه چیزی یادم افتاد می نویسم. نظر یادتون نره...