شعر كوه شهريار
شعر زيباي استاد شهريار در توصيف كوه
كوه در شب چه شكوهی دارد خرم آن جلگه كه كوهی دارد شب چو مهتاب درخشد در کوه خرمن عشق نماید انبوه تاجي از ماه به سر دارد كوه وز طلا جبه به بر دارد كوه شاه بیت غزل دور نماست کوه سلطان همه صحراهاست کوه را چشمه ی بی اندوهی است کوه منزلگه بابا کوهی است اولين پرتو ماه و خورشيد روی پيشانی كوه است پديد بازا زمغر بشان با کهسار آخرین بوسه ی بدورد نثار مردم کوه نشین داند خوب که چه نقشی به طلوع است و غروب من چو کوهم نه پنهای و نه پشت غیرت کوه نشینانم کشت مرد را کوه سرافراز کند چای پایش به فلک باز کند بر گشوده است کتاب کیهان کاین همه راست نهانست بخوان دل همه برکند از عالم خاک می برد روح به سیر افلاک گه هنرمند به کوهش دست است از شراب ابدیت مست است کوه گنج هزش با خروار دست کن هرچه که خواهی بردار کوه چون عارف رویا دیده دامن از روی و ریا بر چیده سر فرا داشته بی و حشت غول با جمال ملکوتی مشغول شب سر از مشوق چو بردارد کوه تا دل عرش خبر دارد کوه کوه گر روشن و گر تاریک است تا بخواهی به خدا نزدیک است قصه در گوش فلک می گوید چاره ی درد بشر می جوید کوه انفاس مسیحا دارد وین نسیم از دم عیسی دارد کوه مهد همه پیعمبرهاست مهبط موهبت وحی خداست کوه را زبده ی فرزاندانی است که جهانشان به نظر زندانی است غالباً هرچه نبوغ است و وهاست دست پرورده ی کوهستان هاست کوه برخاسته پل می بندد تا بشر را به خدا پیوندد نردبانی است فرا رفته به ماه تا تو جانی به در آری از چاه کوه آیین هنرمندش هست با هنر نسبت و پیوندش هست گرنه کوه است و مقام رفعت گو فرود آی ، همای همت قاف اگر لاف تجرد نزند مرغ افسانه کجا لانه کند کوه چون ذوق و هنر آزاد است بیستون مدرسه ی فرهاد است رشحاتی که تراود از کوه اشک شوق است و بشوید اندوه قطره ای کز جگر کوه چکد عشق چون شیره ی جانش بمکد شعر هم شیره ی جان شعر است وز درخشنده ترین گوهرهاست شعر قطره است و چکیده است چو در سنگ باشد که به سیل آید و پر گویی آن جا که به دریا غوغاست کوه سرفراز سپاه دریاست باد کوه است به گوش ...
آخرين شعر استاد شهريار(و چندين شعر ديگر)
<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> خان ننه خان ننه هاياندا قالدين بئله باشيوا دولانيم نئجه من سني ايتيرديم! داسنين تايين تاپيلماز سن اولن گون عمه گلدي مني گتدي آيري كنده من اوشاق نه آنليايديم؟ باشيمي قاتيب اوشاقلار نئچه گون من اوردا قالديم قاييديب گلنده باخديم يئريوي يغيشديريبلار نه اوزون و نه يئرين وار "هاني خان ننه م "سوروشدوم دئديلر كه:خان ننه ني آپاريبلا كربلايه كه شفاسين اوردان آلسين سفري اوزون سفردير بير ايكي ايل چكر گلينجه نئجه آغلارام ،يانيخلي نئچه گون ائله چيغيرديم كه سسيم سينم توتولدي او،من اولماسام يانيندا اوزي هئچ يئره گئدنمز بو سفر نولوبدي، من سيز اوزي تك قويوب گئديبدي؟ هاميدان آجيج ائدر كن هامييا آجيخلي باخديم سونرا باشلاديم كه:من ده گئديرم اونون دالينجا دئديلر سنين كي تئزدير امامين مزاري اوسته اوشاغي آپارماق اولماز سن اوخا قرآني تئز چيخ سن اوني چيخينجا بلكه گله خان ننه سفردن تله سيك ،روانلاماقدا اوخويوب قرآني چيخديم كه يازام سنه: گل ايندي داها چيخميشام قرآني منه سوقت آل گلنده آما هر كاغذ يازاندا آقامين گوزي دولاردي سنده كي گليب چيخمادين نئچه ايل بو انتظاردا گوني ،هفته ي سايارديم تا ياواش ياواش گوز آچديم آنلاديم كه سن اولوبسن! بئله بيلميه هنوزدا اوره گيمده بير ايتيك وار گوزوم آختارار هميشه نه ياماندي بو ايتيك لر خان ننه جانيم نوليدي سني بيرده من تاپايديم او آياقلار اوسته بيرده دوشه نيب بير آغلايايديم قولي حلقه سالميش ايپ تك او آياغي باغليايديم كه داها گئدنميه ايدين گئجه لر ياتاندا سن ده مني قوينوا آلاردين نئجه باغريوا باساردين قولون اوسته گاه سالاردين آخي دنياني آتارگن ايكيميز شيرين ياتارديق يوخودا"لولئي" آتاركن سني من بلشديررديم گئجه لي سو قيزديراردين اوزيوي تمييز ليه ردين گنه ده مني اوپردين هيچ منه آجيخلامازدين ساواشان منه كيم اولسون سن مني هاوار دوراردين مني، سن آنام دوينده قا پيب آرادان چيخاردين ائله ايستيلك او ايستك داها كيمسه ده اولورمي؟ اوره گيم دئيير كه :يوق يوق او ...
شعر عاشقانه از سید محمد حسین شهریار
زدرد عشق تو با کس حکایتی که نکردم چرا جفای تو کم شد ؟ شکایتی که نکردم چه شد که پای دلم را ز دام خویش رهاندی از آن اسیر بلا کش حمایتی که نکردمباز هم یک شعر زیبا از شهریار: شب همه بی تو كار من شكوه به ماه كردنست روز ستاره تا سحر تیره به آه كردنست متن خبر كه یك قلم بی تو سیاه شد جهان حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه كردنست چون تو نه در مقابلی عكس تو پیش رونهیم اینهم از آب و آینه خواهش ماه كردنست نو گل نازنین من تا تو نگاه میكنی لطف بهار عارفان در تو نگاه كردنست ماه عبادتست و من با لب روزهدار ازین قول و غزل نوشتنم بیم گناه كردنست لیك چراغ ذوق هم این همه كشته داشتن چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه كردنست غفلت كائنات را جنبش سایهها همه سجده به كاخ كبریا خواه نخواه كردنست از غم خود بپرس كو با دل ما چه میكند این هم اگر چه شكوه شحنه به شاه كردنست عهد تو سایه و صبا گو بشكن كه راه من رو به حریم كعبه لطف آله كردنست گاه به گاه پرسشی كن كه زكوه زندگی پرسش حال دوستان گاه به گاه كردنست بوسه تو به كام من كوه نورد تشنه را كوزه آب زندگی توشه راه كردنست خود برسان به شهریار ای كه درین محیط غم بی تو نفس كشیدنم عمر تباه كردنست سيد محمد حسين بهجت تبريزي معروف به شهريار در سال 1258 « هـ. ش» در شهر تبريز به دنیا آمد که مصادف با حوادث انقلاب مشروطيت است. توجه توجه برای دسترسی به شعرهای انتخابی و بی نطیر شهریار به آرشیو موضوعی طرف چپ صفحه مراجعه و روی نام شهریار کلیلک بفرمایید
زندگینامه استاد شهریار
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا؟<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا؟ استاد سيد محمد حسين بهجت تبريزي متخلص به شهريار فرزند حاج مير آقا خشكنابي كه خود از اهل ادب بود در تبريز چشم به جهان گشود. شهريار متقارن انقلاب مشروطيت بود و بين سالهاي (1283-1285) در روستاي خشكناب نزديك بخش قره چمن متولّدگرديد. كريم الطبع و با ايمان بود وي در سال 1313 در قم بدرود حيات گفت. محمد حسين تحصيل را در مكتب خانه قريه زادگاهش با گلستان سعدي، نصاب قرآن و حافظ آغاز كرد و نخستين مربي او مادرش و سپس مرحوم امير خيزي بود. تحصيلات ابتدايي را در مدرسه دار الفنون تهران به پايان رساند. در سال 1303 شمسي وارد مدرسه طب شد تا آخرين سال پزشكي را با هر مشقّتي كه داشت سپري كرد و در بيمارستان دوره انترنتي را مي گذراند كه به سبب پيشامد هاي عاطفي و عشقي از ادامه تحصيل منصرف شد و كمي قبل از اخذ مدرك دكتري، پزشكي را رها كرد و به خدمات دولتي پرداخت. به قول خود شهريار اين شكست، و ناكامي عشق، موهبت الهي بود كه از عشق مجازي به عشق حقيقي و معنوي مي رسيد. در اوايل جواني و آغاز شاعري، بهجت و پس از سال 1300 كه به تهران رفت (شيوا) تخلص مي كرد ولي به انگيزه ارادت قلبي و ايماني كه از همان كودكي به خواجه شيراز داشت، براي يافتن تخلص بهتري وضو گرفت نيت كرد و دوباره از ديوان حافظ تفعل زد كه هر دوبار كلمه شهريار آمد و چه تناسبي داشت با غريبي او و نيت تقاضاي تخلص از خواجه: غم غريبــــي و محنــت چو بر نمـــي تابــم روم به شــــهر خود و شــــهريار خود باشــــم دوام عمراو زملك اوبخواه زلطف حق حافظ كه چرخ اين سكه دولت به نام شهريار زدند هر چند خود نيتي درويشانه كرده بود و تخلصي (خاكسارانه) مي خواست ولي به احترام حافظ تخلص شهريار را پذيرفت شهريار شاعري مومن و مسلمان بود. خصوصيات بارز او رقت قلب و حساسيت بالا، فروتني و درويشي كه مسلك هميشگي وي بود مهمان دوستي و مهمان نوازي، اخلاص و صميميت بويژه با دوستان واقعي علاقه مفرط به تمامي هنر ها به خصوص شعر، موسيقي، و خوشنويسي بود. او خط نسـخ و نــسـتعليق و بويژه خط تحرير را خوب مي نوشت در جواني سه تار مي زد و آنطور نيكو مي نواخت كه اشك استاد، ابوالحسـن صبا را جاري مي كرد و براي ساز خود مي سرود. نالد به حال زار من امشب سه تار من اين مايـه تســـــلــي شـــبهاي تار مــن پس از مدتي براي هميشه سه تار را هم كنار گذاشت خاطرات كودكي و نوجواني شهريار بيشتر در منظومه هاي حيدر بابا شاهكار كم نظير تركي، هديان دلن موميايي و افسانه شب، مندرج است و با خواندن آنها مي توان دور ...
ماجراي عشق شهريار
بعد ازاينكه دختر ازدواج ميكند، شهريار يك روز سيزده بدر براي زنده كردن خاطرات آنجا ميرود و دختر هم با شوهر و بچه آنجا مي آيند. شهريار با دختر روبرو ميشود هوشنگ طيار شاگرد و دوست و همشهري شهريار از عشقي كه نقطه عطف زندگي او و عاملي در روي آوردن شهريار به ادبيات است، سخن گفت. هوشنگ طيار شاعر و از شاگردان و دوستان شهريار در گفتوگو با فارس گفت: زمانيكه شهريار براي خواندن درس پزشكي به تهران آمد، همراه با مادرش در خيابان ناصرخسرو كوچه مروي يك اتاق اجاره ميكند. آنجا عاشق دختر صاحب خانه ميشود. صحبتي بين مادران آنها مطرح ميشود و يك حالت نامزدي بوجود ميآيد. قرار ميشود كه شهريار بعد از اينكه دوره انترني را گذراند و دكتراي پزشكي را گرفت با دختر عروسي كند. اين شاعر و دوست شهريار تصريح كرد: شهريار رفته بود خارج از تهران تا دوره را بگذراند و وقتي برگشت متوجه شد، پدر دختر او را به يك سرهنگ داده است و آنها با هم ازدواج كردهاند. شهريار دچار ناراحتي روحي شديدي ميشود و حتي مدتي هم بستري ميشود و در اين دوران غزلهاي خوب شهريار سروده ميشوند. طيار با بيان اينكه آن دختر بر خلاف شايعات فاميل شهريار نبوده و «عزيزه خانم» همسر شهريار فاميل او بوده است، اظهار داشت: بهجت آباد سابق بر اين تفرجگاه تهران بود و مثل امروز آپارتمان سازي نشده بود. اين محل، جايي بود كه بيشتر اوقات شهريار با دختر براي گردش آنجا ميرفت. بعد ازاينكه دختر ازدواج ميكند، شهريار يك روز سيزده بدر براي زنده كردن خاطرات آنجا ميرود و دختر هم با شوهر و بچه آنجا مي آيند. شهريار با دختر روبرو ميشود و اين غزل را آنجا ميسرايد: يار و همسر نگرفتم كه گرو بود سرم تو شدي مادر و من با همه پيري پسرم طيار گفت: بهترين شعر تركي را شهريار گفته و كاش با شهرتي كه شهريار داشت اشعار فارسي را هم به اندازه اشعار تركياش چنين زيبا ميسرود. وي افزود: «حيدر بابايه» در ادبيات بينظير است، ولي به تركي است. اگر هم بخواهيم آنرا به فارسي ترجمه كنيم لذت و زيبايي اش را از دست مي دهد. مسائلي است كه در ترجمه منتقل نميشود. مثلا برخي از ضربالمثلهاي تركي را فارسي زبانان نشنيدهاند و شهريار اين ضربالمثلها را عينا به تركي آورده و تازه وقتي هم كه ترجمه شود، خواننده چون آن را نشنيده، از آن نمي تواند لذت ببرد. طيار ادامه داد: اشخاصي كه مدتي از زندگي خود را در دهات بسر برده اند، خيلي بيشتر از اشخاصي كه در شهر بزرگ شده اند، حيدر بابايه را درك مي كنند. شهريار زماني در پاي كوه حيدر بابايه زندگي مي كرده و درنتيجه خاطرات كودكيش را با خاطرات روستا درآميخته ...
زندگي نامه استاد شهـريار
بيست وهفتم شهريور سالروز درگذشت استادشهريار سيد محمد حسين بهجت تبريزي از غزلسرايان معاصر، در سال ۱۲۸۵هجري شمسي در روستاي زيباي خوشكناب آذربايجان در خانوادهاي متدين ، كريم الطبع واهل فضل پا بر عرصه وجود نهاد. شهريار كه دوران كودكي خود را در ميان روستائيان صميمي و خونگرم خوشكناب در كناركوه افسونگر حيدر بابا گذرانده بود، نخستين شعر خويش را در چهار سالگي به زبان تركي آذربايجاني سرود . بيشك سرايش اين شعر كودكانه ، گواه نبوغ و قريحه شگفت انگيز او بود. بالاخره سيد محـمد حسين شهـريار در 27 شهـريـور 1367 خورشيـدي در بـيـمارستان مهـر تهـران بدرود حيات گـفت و بـنا به وصيـتـش در زادگـاه خود در مقـبرةالشعـرا سرخاب تـبـريـز با شركت قاطبه مـلت و احـترام كم نظير به خاك سپـرده شد. چه نيك فرمود: براي ما شعـرا نـيـست مـردني در كـار كـه شعـرا را ابـديـت نوشـته اند شعـار @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ سالروز خاموشي شهريار شعر و ادب و طنين دوباره شهریار شهريور سالروز خاموشي شهريار و روز ملي شعر و ادب فارسي، تداعيكننده خاطره اين شاعر عاشق پيشه و طنين دوباره حيدربابا در كوههاي آذربايجان و دل عاشقان وارسته است. سيد محمد حسين بهجت تبريزي از غزلسرايان معاصر، در سال ۱۲۸۵هجري شمسي در روستاي زيباي خوشكناب آذربايجان در خانوادهاي متدين ، كريم الطبع واهل فضل پا بر عرصه وجود نهاد. شهريار كه دوران كودكي خود را در ميان روستائيان صميمي و خونگرم خوشكناب در كناركوه افسونگر حيدر بابا گذرانده بود، نخستين شعر خويش را در چهار سالگي به زبان تركي آذربايجاني سرود . بيشك سرايش اين شعر كودكانه ، گواه نبوغ و قريحه شگفت انگيز او بود. شهريار شرح حال دوران كودكي خود را در اشعار آذربايجانيش بسيار زيبا، تاثير گذار و روان به تصوير كشيده است. طبع تواناي شهريارتوانست در ابتداي دهه سي شمسي و در دوران ميانسالي اثر بديع و عظيم حيدربابايه سلام را به زبان مادريش بيافريند. هنگامي كه شهريار به تبريز آمد مفتون اين شهر جذاب و تاريخ ساز و اديب پرور شد. دوران تحصيلات اوليه خود را در مدارس متحده ، فيوضات و متوسطه تبريز گذراند و با قرائت و كتابت السنه تركي ، فارسي و عربي آشنا شد. شهريار بعدا به تهران آمد و در دارالفنون تهران درس خوانده و تا كلاس آخر مدرسه طب تحصيل كرد و در چند مريض خانه هم مدارج اكسترني و انترني را گذراند ولي درسال آخر به علل عشقي و ناراحتي خيال و پيش آمدهاي ديگر از ادامه تحصيل محروم شد و با وجود مجاهدتهايي كه بعدا توسط دوستانش به منظور تعقيب و تكميل اين يك سال تحصيل شد، شهريار رغ بتي نشان نداد و ناچار شد كه ...
شهریار شاعر معاصر
نام: سیدمحمدحسین بهجت شهریار تبریزی نام پدر: حاج میراقا خشکنابی تخلص: شهریار تولد و وفات: (۱۲۸۵ - ۱۳۶۷) شمسی محل تولد: ایران - آذربایجانشرقی - تبریز شهرت علمی و فرهنگی: شاعرسید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵ تا ۲۷ شهریور ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (قبل از آن بهجت) شاعر ایرانی بود که شعرهایی به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی داشت. از شعرهای معروف او میتوان از «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» به فارسی و «حیدر بابایه سلام» (به معنی سلام بر حیدر بابا) به ترکی آذربایجانی اشاره کرد.شهریار پس از انقلاب ایران، شعرهایی نیز در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن، از جمله آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای و نیز اکبر هاشمی رفسنجانی (انتشار پس از مرگ شهریار)، داشته است. سلام به همه شهريار و شعر «علي اي هماي رحمت » استاد شهريار ضمن اينكه شخص بسيار مهرباني بود و قلب رئوفي داشت مردي متدين و از مسلمانان متعهد و پاي بند به اصول دين وانجام فرايض ديني نيز بود و اين خصوصيات در اشعاري كه سروده كاملاً هويدا ست ودر عين حال ارادت خاصي به حضرت اميرالمؤمنان علي ابن ابيطالب (ع) امام اول شيعيان و خليفه چهارم اهل سنت داشت ودر نعت حضرت علي (ع) چندين شعر زيبا سروده كه با توجه به طولاني بودن هر كدام و زياد بودن تعداد آنها از ذكرآنها خودداري مي شود ؛ علاقه مندان مي توانند آنها را درديوان استاد بيابند . ولي يكي از زيباترين آنها شعر «علي اي هماي رحمت » است كه ماجراي سرودن اين شعر خواندني است و گوئي پيام يا الهامي است كه به شهريار رسيده و تحت آن پيام ، شهريار اين شعر را سروده است كه درروزنامه اطلاعات آورده شده . پس از در گذشت شاعر نام آور ايران مرحوم سيد محمد حسين شهريار ، رسانه اي گروهي دوباره اين شاعر آذربايجاني مطالب بسياري نوشتند ، اما آنچه كه اينك به لطف خداوند براين قلم جاري ميشود تاكنون كسي آن را ننوشته و شايد بيش از چند نفر از چگونگي آن گاه نباشند . چند روز قبل آقاي حاج رضا حداد عادل از قول حجت الاسلام آقاي شجاعي واعظ معروف كه از معبرين خواب بنام مي باشند ، داستاني نقل كردند كه براي اطلاع از جزئيات آن ، شخصاً با آقاي شجاعي تماس گرفتم ؛ آقاي شجاعي اظهار داشتند دو يا سه روز قبل از درگذشت آيت اله نجفي مرعشي باتفاق چند نفر ديگر در خدمتشان بوديم . مرحوم آيت اله فرمودند شبي توسلي پيدا كردم تا يكي از اولياء خدارا در خواب ببينم .آن شب در عالم خواب ديدم درزاويه مسجد كوفه نشسته ام و اميرمؤمنان حضرت علي عليه السلام با جمعي حضور دارند . حضرت فرمودند: شعراي اهل بيت ما را بياوريد . ديدم چند نفر از شعراي عرب را آورده اند . حضرت فرمودند: ...