شعر شروع برنامه

  • شعر شروع مجلس با ذکر بسم الله الرحمن الرحیم

    بسم الله الرحمن الرحیمعشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم  هر که خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم دل  اگر تاریک  اگر  خاموش  بسم الله النور      گر  چراغان  است  ، بسم الله الرحمن الرحیم



  • گلچین اشعار امیرخسرو دهلوی (شروع برنامه)

    خداوندا دلم را چشم بگشای به معراج یقینم راه بنمای به رحمت باز کن گنجینهٔ جود درونم خوان بشاد روان مقصود دلی بخش از ثنای خویش معمور زبانی ز آفرین دیگران دور دراسانیم شکر اندیش گردان به دشواری سپاسم بیش گردان امیدم را به جائی کش عماری که باشد پیشگاه رستگاری چو خود برداشتی اول ز خاکم مده آخر به طوفان هلاکم  *** به نام آنکه جان را زندگی داد طبیعت را به جان پایندگی داد خداوندیکه حکمت بخش خاکست کمینه بخشش او جان پاکست دو کون از صنع او یک گل به باغی ز ملکش نه فلک یک شب چراغی رموز آموز عقل نکته پیوند شناسائی ده جان خردمند بصارت بخش چشم پیش بینان تمنای درون شب نشینان جواهر بند ناهید از ثریا چراغ افروز در قعر دریا  *** خدایا چون به منشور الهی رقم کردی سپیدی و سیاهی ز باران عنایت گل سرشتی برات مردمی بر وی نبشتی مثال هستی ما هم ز اول به توقیع کرم کردی مسجل ز گنج بخششم هر چیز دادی کلید گنج ایمان نیز دادی چراغم را چو خود بخشیده‌ای نور مکن بخشیدهٔ خود را ز من دور  

  • شعر شروع مراسم (ویژه هفته دفاع مقدس و یادواره های شهدای گرانقدر)

    بنام خداوند شور آفرین خداوند والفجر و فتح المبین   خداوند آنها که پرپر شدند شب آتش و خون کبوتر شدند   خداوند موسی ، خداوند نوح خداوند شبهای فتح الفتوح   خداوند مردان اهل نبرد خداوند غیرت، خداوند درد   بنام خدایی که نور آفرید شب حمله عشق و غرور آفرید   خداوند گردان قایق سوار خداوند شیران شب زنده دار   بنام خداوند حال و قدیم خداوند شبهای هورالعظیم   خداوند دستان ذکر و دعا خداوند مجنون خیبر گشا   خدایی که شادی و غم آفرید محرم نوشت و علم آفرید   سفرنامه کربلا را سرود بدنهای از تن جدا را سرود   *** خدایی که در قلب ما جان نوشت معمای عشقی چو چمران نوشت   خدایی که دل داد چون باقری یلی قهرمان داد چون باکری   گلستان شبها، شب پاوه بود چراغ شب قدسیان کاوه بود   ندارد جهان این چنین گوهری همانند شیرودی و کشوری   خوشا یاد خرازی و کاظمی خوشا شور آوینی و عاصمی   خوشا عزم همت به دل داشتن به جان بیرق خون برافراشتن   *** بنام شهیدان والفجر هشت دلاور نشانان دریا و دشت   بنام شهیدان بدر و حنین شهیدان یا فاطمه یا حسین!   همانها که رفتند تا ما شویم برای لب تشنه دریا شویم   *** «خوشا یادی از آن همه یادها شب قصر شیرین و فرهادها»   خوشا نور عشقی که شد منجلی خوشا رمز یا فاطمه یا علی!   خوشا یادی از کربلای چهار خوشا آن همه عاشق بی مزار   علی صولتانی شهادت طلب غیوران یکرنگ زهرا نسب   *** شما ای همه منتشر در زمین! بدنهای مجروح میدان مین!   شماها، رها در مسیری زلال و ما غرق گردابی از قیل و قال   شما مرد میدان و مرد نبرد مریدان عشق و رفیقان درد   شما عاشقان به دریا زده قدم بر مدار خطرها زده   شما شهره در پهنه ی آسمان ولی در زمین همچنان بی نشان   شما لاله هایی رها در بهشت و ما خسته گان راهی سرنوشت   شما آن سوی سنگر و خاکریز و ما غرق پست و گرفتار میز *** ببخشید اگر نامتان برده ام من امروز زخمی نمک خورده ام...

  • شعر شروع مراسم (ویژه ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها)

    سلام سوره ی کوثر، سلام "أَعطَینا" درود، مادر سادات، فاطمه، زهرا صفیّه، امّ ابیها، جلیله، راضیّه حدیثه، طاهره، قدسیّه، انسیه، حورا تویی که عرش سرش را به پات می ساید تو زهره ای، که ضیائت گرفته دنیا را برای فهم مقامت، عقول پا در گِل برای درک خیالت، خیال نابینا تویی که دختر وحی و عروس قرآنی گواه، سوره ی رحمان و سوره ی طاها برای همسری تو، فلک علی پرور نبود غیر ولایت برای تو همتا تویی که فخر ائمه شده است مادریت تو مادر پدرت هم شدی، ولی بخدا تو مادر همه ی بچّه شیعه ها هستی فدای مادری تو، تمام مادرها فدای نام حسینت، تمامی عالم فدای نام عزیز حسن، همه دنیا شاعر : امیر عظیمی   آفرینش شد بنا تنها برای فاطمه پس هزاران بار جان ما فدای فاطمه هر که می خواهد فنای حضرتِ دلبر شود نیست راهی جز شود اول فنای فاطمه گفت پیغمبر رضایم در رضای کوثر است پس رضای حق شده جلب رضای فاطمه هر کسی آخر به دین مالکِ خود می شود من پرستش می کنم تنها خدای فاطمه در عبادت یار حیدر بود زهرای بتول... ...یا که حیدر آمد اصلا پا به پای فاطمه؟ احترامش می کند مولا هر آن کس که شود ذره ای از خاک پایِ پر بهای فاطمه روز محشر چون همه حیران شوند آسوده است  هر که آمد بر در دولتسرای فاطمه تا قیامت روزی ما بسته بر دستان اوست  دست های خسته ی مشکل گشای فاطمه "حق او با گریه ی تنها نمی گردد ادا  پیر کن ما را خدایا در عزای فاطمه"* شاعر: محمدجواد شیرازی/ بیت ستاره دار از غزل آقای محمد حسین رحیمیان     پیشنهاد می شود در برنامه های این ایام که از مادحان اهل بیت استفاده می شود این شعر را قبل از دعوت مداح و یا بعد از عرض ارادت و مدیحه سرایی بخوانید ... در مقامی که عقیق سرخ از زر بهتر است اشک هایم بال معراج است از پر بهتر است بیشتر از بهترین وجه عبادت از نماز در قیامت اشکهایت را بیاور بهتر است با زبان دل فقط حرف خودم را می زنم نامه بر این روزها باشد کبوتر بهتر است از سر اخلاص، حمدش را به جا می آورم آنکه از آغاز یادم داده کوثر بهتر است گرچه فرقی نیست بین ساقی و کوثر ولی بارها فرموده پیغمبر که مادر بهتر است مصحف زهرا به غیر از سینه ی معصوم نیست سرّ مستور خدا در پرده آخر بهتر است وقت بالا بردن در، حرز نام فاطمه از دو لشگر هم برای مرد خیبر بهتر است هرکسی بو برده از غیرت شهادت میدهد در نگاه مرد، مرگ از اشک همسر بهتر است از زمانی که شنیدم در به پهلویت گرفت حسّ من این است اصلاً خانه بی در بهتر است شاعر : محسن عرب خالقی

  • اشعار کودکانه (شعر سلام برای شروع برنامه کودک)فهرست شعر های کودکانه ی موضوعی ادامه مطلب را بخون

    پدر بهار خوبی -مهربونی خودخواهی کج دهنی شادمانه شروع نو نقاشی لالایی تمسخر شب سحرخیزی پلیس همکاری کم رویی پروانه مهتاب خوبی پاییز هله هوله مهربانی سلام مریضی عجله کلاسهای تابستانی وسایل خطرناک نظافت اتحاد اعتماد به غریبه ها نکن بهداشت حسادت اداب مهمانی تو حرف بزرگترانپر گشت و گذار دوستی دعا نظم خیال پافی امید گل سفر پروانه کتاب راستگویی ادب در کلام انتخاب لباس هدیه وقت مهمان صرفه جویی تنبلی تلاش بازی با رایانه ورزش مسواک دکتر سلام سلام بچه ها ایران مادر  

  • متن مجری (شروع برنامه هایی که در صبح اجرا می شوند ؛ صبح و سلام)

    سلامی به سپیدهحمیده رضاییبوی هیاهو را نزدیک تر حس می کنم. صبح از شانه هایم فرو ریخته و در رگانم جاری است. سلام می کنم به زمین؛ زمینی که زیر پاهایم گسترده است و کفش هایم را به سوی جاده های تلاش می کشاند. سلام می کنم به سپیده صادقی که بر اولین ساعات بیداری ام، عطر سرشار تکاپو می ریزد.خورشید برایم دست تکان می دهدقدم به قدم، صبح است که روبه رویم نفس تازه می کند، قدم به قدم، هیجان و هیاهوی کار است.قدم به قدم، به خورشید نزدیک تر می شوم و خورشید برایم دست تکان می دهد و خواب آشفته رکوردم را از سرم می پراند.قدم به قدم پیش می روم و زیر کفش های عابرم را می نگرم که مرا زمین به حرکت واداشته است. گلویم پر می شود از صدا ـ سلام به صبح ـطعم تکاپوخورشید، گسترده تر می خندد، هوای سحرگاهی این چنین روشن را باتمام وجود می نوشم. رقیق شده ام، دقیقه هایم شناورند، خواب را از پلک هایم تکانده ام و روبه روی روشنایی ایستاده ام. زبان کوتاهم برای صفات بی نهایت خداوند نمی چرخد «أللّهُمَّ اجعَلنی أَوَّلَ یَومیِ صَلاحا» خورشید، تمام زوایای جهان را نشانه رفته است و من سرشار از حیات، با زمزمه خورشید بر لبانم، به راه افتاده ام تا لبالب از صبح، طعم تکاپو را با ولعی سرشار ببلعم.در طلب روزیبیدارم، بر جاده های روز قدم گذاشته ام. صبح، در نفسم می پیچد. با یاد تو آغاز کرده ام ـ جریانی که مرا به حرکت می خواند ـ دستانم را از پی روزی، لابه لای روزها و دقیقه ها گسترده ام و چشم هایم را به سوی مهربانی تو ـ صبحی روشن و نسیمی خنک که مرا آن چنان سبک می کند که از خواب آلودگی خویش می گریزم و به هیاهوی روز پناه می برم.خدایا! در صبحی این چنین، توانم بده تا گرسنه بوی نان نباشم. توانم بده تا دست هایم، شرمسار به خانه بازنگردد.خدایا! با نام تو آغاز کرده ام تا با نیرویی تازه به همه چیز سلام کنم.سرشار از نورم کن!گویی خورشید بر طاقچه های روحم می درخشد! یارای ایستادنم نیست؛ باید حرکت کنم. باید با صبح، جاری شوم در زاویه های عبور.ای خدایی که فرصت نفس کشیدن در روزی تازه را به من عطا کرده ای! کمک کن تا این نفس، با یاد تو برآید و با نام بلندت فرو رود. کمک کن تا آن چنان که از خواب شبانگاهی ام بریده ام، از خواب غفلت نیز بیدار شوم. آن چنان که سرشار از صبحم کرده ای، سرشار از نورم کن. کمک کن تا به زیستن، سلامی دوباره دهم.از نگار مشرقی ام چه خبر؟حسین امیریای آفتاب که عاشقانه از سر گل های آفتابگردان می گذری، ای نسیم که بوی پونه های وحشی را از کوله بار سبزت به حیاط خانه پدری ام می آوری! از آن طرف که می آمدید، از آن مشرق دور دست که می آمدید، خبر از نگار سفر کرده ام نبود؟ پشت آن کوه های بلند، سرو بلند ...

  • مطلع برنامه & شروع برنامه مجری با شعر سهراب&شعرمجری

    مطلع برنامه & شروع برنامه مجری با شعر سهراب&شعرمجری

    ...زندگی پنجره ای باز به دنیای وجود تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست فرصت بازیِ این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پُر مهرِ نسیم پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره با شوق سلامی بکنیم...   "سهراب سپهری"