شعر در مورد سیمرغ

  • شعر طنز در مورد-1- مادر ودختر ترشیده اش- 2- ازدواج مجدد

    شعر طنز در مورد مادر ودختر ترشیده اش دختری با مادرش در رختخوابدرددل می کرد با چشمی پر آبگفت:مادر حالم اصلا خوب نیستزندگی از بهر من مطلوب نیستگو چه خاکی را بریزم بر سرم؟روی دستت باد کردم مادرم!سن من از بیست وشش افزون شددل میان سینه غرق خون شدهیچ کس مجنون این لیلا نشدشوهری از بهر من پیدا نشدغم میان سینه شد انباشتهبوی ترشی خانه را برداشته!مادرش چون حرف دختش را شنفتخنده بر لب آمدش آهسته گفت:دخترم بخت تو هم وا می شودغنچه ی عشقت شکوفا می شودغصه ها را از وجودت دور کناین همه شوهر یکی را تور کن!گفت دختر مادر محبوب من!ای رفیق مهربان و خوب من!گفته ام با دوستانم بارهامن بدم می آید از این کارهادر خیابان یا میان کوچه هاسر به زیر و با وقارم هر کجاکی نگاهی می کنم بر یک پسرمغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟غیر از آن روزی که گشتم همسفربا سعیدویاسر وایضا صفربا سه تاشان رفته بودم سینمابگذریم از مابقی ماجرا!یک سری هم صحبت صادق شدماو خرم کرد آخرش عاشق شدمیک دو ماهی یار من بود و پریدقلب من از عشق او خیری ندیدمصطفای حاج علی اصغر شلهیک زمانی عاشق من شد،بلهبعد جعفر یار من عباس بودالبته وسواسی وحساس بودبعد ازآن وسواسی پر ادعاشد رفیقم خان داداش المیرابعد او هم عاشق مانی شدمبعد مانی عاشق هانی شدمبعدهانی عاشق نادر شدمبعد نادر عاشق ناصر شدممادرش آمد میان حرف اوگفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!گرچه من هم در زمان دختریروز و شب بودم به فکر شوهریلیک جز آن که تو را باشد پدردل نمی دادم به هرکس اینقدرخاک عالم بر سرت ،خیلی بدی شعر طنز درباره مادر شعر در مورد مادر اشعار طنز درباره مرگ شعر طنز مادر شعر طنز مادر شوهر زیباترین شعر در مورد مادر طنزمادر شوهر شعر طنز در مورد سرنوشت cache:ZvCYY6M7Y4AJ:www.ashpazonline.com/t.php?tag=شعر خوب در مورد معلم شعر در مورد تغذیه خوب شعر مربوط به شوهر شعر در مادر شعر طنز در خصوص شوهر شعر طنز در مورد مرگ شعر در مورد محسن شعر تشکر از مادر شعر طنز در مورد پدر شوهر شعر در مورد آش ترش محسن 07 ؛ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۰ -  ...................................................................................................................   شعر طنز در مورد ازدواج مجدد زن می فرماید ————-همسرم می گفت بد جوری هراسانم همشدر پی آ یینه بین و فال و فنجانم همشحال و روزم از لحاظ روحی اصلا خوب نیستهیچ می پرسی چرا در پای قلیانم همش؟صبح، بی بی گل برایم یک خبر آورده بودازهمین رو با تاسف ، کلّه جنبانم همشعاقبت تصویب شد قانون تجدید فراشدارم احساس بدی، غمگین و نالانم همشمثل سیر و سرکه می جوشد دلم ، دلواپسمچونکه با اسم هوو می لرزد این جانم همشهمسر خوبی نبودم ، می پذیرم کاملاخاطرت آسوده باشد فکر جبرانم همشمُرد دیگر ...



  • سیمرغ، هُما، عَنقاء، ققنوس، ژارپتیتسا، فونیکس، کُندُر، فنگ هوانگ* و ...

    این پست تقدیم است به بهنام عزیز سیمرغ دوست گرامی بهنام ماسالی، مدیر وبلاگ نمنَه پشت = نمینَ پشت = نمین + فتحه ی مضاف + پشت(ییلاقی در ماسال)، در مورد سیمرغ و ققنوس سوال کرده بود. چند سال پیش عزیزی همین سوال را نموده بود و من برای همگان مفصل توضیح دادم. ولی گویا بهنام عزیز آن توضیح مرا نخوانده. پس دوباره متنی نوشتم و برای ایشان فرستادم که اینجا نیز می گذارم.  قبل از توضیح در باب سیمرغ لازم است به این سوال پاسخ گفته شود که چرا برای بچه های ایرانی که دارای تحصیلات عالی هستند و حتی برای دانشمندان ما چنین سوالاتی پیش می آید؟زیرا بسیاری از تحصیل کردگان و دانشمندان و حتی محققین عزیز ما به دلیل اینکه توان نقب به تاریکخانه ی گُم واژه های زیر غبار تاریخ مانده را نداشتند و ندارند، عمومن واژه هایی که از دیگران وام گرفته شده و جا انداخته شده را به رسمیت شناخته اند. در نتیجه حالا حتی دانشمند ایرانی دیگر مترادف آن در زبان و فرهنگ خود را نمی شناسد. و نمی داند که خود نیز آن را دارد. نه فقط دارد، بلکه واژه ی زبان او اصیل تر و اصل تر است.چرا اصیل تر و اصل تر است؟زیرا نامگذاری در مورد ایرانی آن دقیق تر است؛ چون در باب سیمرغ = ققنوس، عنقا و ... به عمل سوختن آن اشاره دارد. آیا این بی اطلاعی از کم سوادی دانشمندان ماست؟ نه، هرگز. این بخاطر جنایات تاریخی ای است که در طول تاریخ بر این مردم و فرهنگ و زبانشان گذشته و در نتیجه چنان از خود دور گشته اند که دیگر بُن زبان و  فرهنگ خود را آنطور که باید نمی شناسند. و این در حالی است که اغلب کشور های مورد یورش قرار گرفته همه چیز خود را از دست دادند؛ ولی ایرانیان و اطراف و اکناف ایران تا مقدار زیادی زبان، هویت و گذشته ی فرهنگی خود را حفظ کردند. این از افتخارات تاریخی خلق های ساکن ایران و اکناف آن است.به عبارتی دیگر این استیصال، این بیچارگی و گسستگی حاصل بیداد تاریخ است.مثل این است که کسی را از ماسال به رشت ببری و بعد از آن تا تهران چشم اش را ببندی؛ او دیگر هرگز تصور دقیق و درستی از راه رشت به تهران ندارد. فقط همان راه ماسال به رشت را می شناسد و برای دریافتی از واقعیت راه رشت - تهران یا حدس می زند و یا به گفته های دیگران متکی است که هر دو می تواند نادرست و یا نادقیق باشد.بعد از آن همه یورش و بیداد و کتاب سوزان و قتل عام و تغییر زبان و فرهنگ، حالا در موارد زیادی حتی دانشمند ما همان شخص با چشمان بسته از رشت به تهران رفته را می ماند.  و به همین دلیل ناژرف نگری و گمگشتگی تاریخی گاه تصمیماتی گرفته می شود که عمیقن ضد علمی و ضد تاریخی و ضد میهنی است. به عنوان نمونه عده ای گمراه آمدند و واژه ی نابکار و ناجور "تالشستان" ...

  • روشهای یاددهی -یادگیری

    روشهاي ياددهي- يادگيري در برنامه درسي فارسي اين برنامه براي آموزش و تقويت مهارت هاي زباني و ادبي، تفكر، گسترش گنجينه لغات، شناخت بهتر اطراف و ايجاد ذوق ادبي در دانش آموزان روش هاي زير را مؤثر مي داند. لازم به توضيح است كه روش هاي زير جنبه ي توصيه اي و پيشنهادي دارد و مدارس و معلمان و دست اندر كاران آموزشي مي توانند از ديگر روش ها و فعاليت هاي مناسب با برنامه نيز استفاده كنند: 1-روش پرسش و پاسخ: همانطور كه از نام اين روش بر مي آيد، در اين روش معلم پرسش هاي مناسبي را تهيه و آماده مي كند و آن ها را به گونه اي در كلاس به كار مي گيرد كه دانش آموزان به سمت اهداف برنامه و درس هدايت شوند. در اين روش معلم مي تواند پرسش هايي في البداهه نيز جهت تكميل يادگيري طرح كند. نكته ي مهم اين است كه مديريت و هدايت دانش آموزان و تنظيم زمان براي پاسخ به پرسش بايد مورد توجه باشد. اين روش مهارت هاتي گوش دادن، گفتن، نقد و تحليل و حافظه شنيداري و قدرت بيان را تقويت مي كند و اگر از نتايج بحث ها هم گزارشي تهيه شود، به تقويت چهار مهارت زباني خواهد انجاميد. 2-روش بحث گروهي: درصورتيكه پرسش و پاسخ از حالت دوطرفه بين معلم و دانش آموز يا دانش آموز و دانش آموز در آيد و معلم موضوع مشخصي را در كلاس طرح كند تا دانش آموزان در باره ي آن با هم مشورت و انديشه كنند، روش بحث گروهي به كار گرفته خواهد شد. اين روش از جمله روش هاي فعال و مشاركتي در امر آموزش به شمار مي رود. بنابراين دانش آموزان در گروه هاي مختلف طبقه بندي مي شوند و با هدايت معلم به بحث و گفت و گو مي پردازند. اهميت اين روش با توجه به ماهيت زبان و ادبيات فارسي زماني روشن مي شود كه نمايندگان هر گروه نظر خود را بين مي كنند و ضمن گوش دادن به اظهارات ديگر گروه ها، به نقد و تحليل نيز تسلط مي يابند. گروه بندي مناسب، كنترل زمان، هدايت و رهبري گروه ها، طرح موضوعات مناسب و ... از جمله شرايط اساسي براي به كارگيري اين روش است.  3-ايفاي نقش، قصه گويي و نمايش خلاق: در دوره ي راهنمايي به وي‍ه در كتاب فارسي به خوبي مي توان از نمايش و قصه گويي مناسب با سن نوجواني استفاده كرد. برخي از دروس به گونه اي سازمان دهي شده اند كه با هدايت معلم مي توان مفاهيم مورد نظر را به صورت عيني و محسوس به نمايش گذاشت. اين روش ها چناچه با بحث و تبادل نظر و ارزشيابي در كلاس توأم شود، مي توان عالي ترين اهداف موزش زبان و ادب فارسي را محقق كند. بخشي از اين اهداف عبارتند از: ايجاد برقراري ارتباط انساني و عاطفي، نظم بخشي به افكار و گفتار، پرورش قوه تفكر، استنتاج، رشد و شكوفايي خلاقيت و استعدادهاي زباني و ادبي. 4-روش گردش علمي: در اين روش معلم براي ...

  • معرفی کنم ؟ بگم ؟

    ها سلام .. از اونجایی که وبلاگ حول محور ادبیات و عرفان و نثر های ادبی و از این نوع موارد میگردهبه پا خیزیدیم :d که یه چند تا کتاب توپ معرفی کنیم که خیلی هاشون به موارد وبلاگ هیچ ربطی ندارن اما مابه زور هم که شده ربطشون میدیم :D :این یه کتاب کوچیک و قشنگ و البته زینتی ! هست که گزیده ی حرف های "صادق هدایت" در اون جمع اوری شده . نام این کتاببوف تنهایی من  از صادق هدایت هستش .فقط قیمتش یه کم نسبت به حجمش زیاده .. اما ارزشش رو داره که با یه کتاب کوچیک بشهیه شخص رو کامل شناخت ..پ.ن : چون صادق هدایت کتاب ادبی و شعر و اینا زیاد داره اینجا در موردش حرف زدموگرنه اون یه ادم ، ادم ؟! پست بود که ارزش زندگی رو نمیفهمیدداستان های صمد بهرنگی رو اکثرا حداقل یکیش رو شنیدن ..داستانی که هایی که مضامینی کاملا اجتماعی و سیاسی و انتقادی دارهداستان اون ماهی سیاه که با این که میدونه راهی که میره تنهایی هیچ فایده ای ندارهاما این کار رو میکنه چون دوست نداره مثل بقیه باشه و ..این کتاب که دو جلد حدودا 180 صفحه هست رو انتشارات کاروان با نامقصه های صمد بهرنگی منتشر کرده .اگر کتاب خوان حرفه ای باشید حتما نام قلعه ی حیوانات از جرج ارول رو یا خوندیدیا میخواید که بخونیدش .. اما این رو برای کسانی که نمیدونن این کتاب چیه میگم ..این کتاب یکی از بهترین داستان ها در جهان هست که جرج در روسیه اون رو برای اوضاع بد کشورش که راند خاری و از این جور چیزا بوده نوشته ..اگر داستان رو بخونید هیچ ربطی به سیاست نداره اما اگر کمی فکر کنید (بعد از تمام شدن کتاب)!در خواهید یافت که چجوری این کله گند ها ی مملکت هارو خورد میکنه.داستان ، داستان یه باغی هست که در اون حیوان هایی زندگی میکنن .. روزی یک خوک که یه روز به مرگش مونده همه رو جمع میکنه و اونارو به قیام کردنبر ضد ادم ها دعوت میکنه .. خوک ها هم می پذیرن و ادم ها رو بیرون میکنن ولی بعد ازاون چجوری پیش رفتن این باغ مشکل اصلی میشه ... و ...کلا یکی از داستان هاییه که فوق العادس ...منطق الطیر داستانیه  که هر کسی حتی بی سواد ترین ادم هم در مورد اون میدونه !!چجوری ؟ این کتاب که به صورت شعر هست و نثرش هم موجوده در مورد سیمرغ که با نام سیمرغ عطار هم یاد میشه ازش هست ! کی نام سیمرغ رو نشنیده ؟ یا کی قله ی قافرو نشنیده ؟ اینا هم از منطق الطیر بیرون اومده !خلاصه ی داستان : مظمون اصلی داستان اجتماعی هست . عطار در داستان قصه ی پرندگانی رو نقل میکنه که به امید دیدن سیمرغ میرن میخوان برن قله قافاما .. در طول راه که اول تعداد خیلی خیلی زیادی پرنده بودن هر کدوم به بهانه ایکه هر کدومشون خودشون یه داستان زیبا و کوتاه هستند انصراف میدن تا ...کلا پیشنهاد میکنم ... ...

  • به بهانه ی سالروز تولد دکتر شفیعی کدکنی

    به بهانه ی سالروز تولد دکتر شفیعی کدکنی

      گر درختی از خزان بی برگ شد یا کرخت از سورت سرمای سخت هست امیدی که ابر فرودین برگ ها رویاندش از فر بخت بر درخت زنده بی برگی چه غم وای بر احوال برگ بی درخت     «دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی»     محمدرضا شفیعی کدکنی در نوزدهم مهر ۱۳۱۸ در کدکن از توابع تربت حیدریه در خراسان به دنیا آمد. کدکنی هرگز به دبستان و دبیرستان نرفت و از آغاز کودکی نزد پدر خود (که روحانی بود) و مرحوم ادیب نیشابوری دوم به فراگیری زبان و ادبیات عرب پرداخت (در هفت سالگی تمام الفیه ابن مالک را از حفظ بود) و فقه، کلام و اصول را نزد آیت‌الله شیخ هاشم قزوینی فراگرفت. او به پیشنهاد مرحوم دکتر علی اکبر فیاض در دانشگاه فردوسی مشهد نام‌ نویسی کرد و در کنکور آن سال نفر اول شد و به دانشکده ادبیات رفت و مدرک کارشناسی خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه فردوسی و مدرک دکتری را نیز در همین رشته از دانشگاه تهران گرفت. شفیعی کدکنی از سال ۱۳۴۸ تاکنون (۱۳۹۱) به درخواست دانشگاه تهران استاد دانشگاه تهران است.  شفیعی از جمله دوستان نزدیک مهدی اخوان ثالث شاعر خراسانی به شمار می‌رود و دلبستگی خود را به اشعار وی پنهان نمی‌کرد و او هیچ‌گاه در ۲۵ سال اخیر در هیچ محفلی اجتماعی (سخنرانی‌ها، سالن آمفی تئاتر و..). حاضر نشده و بعضی از شاگردان و طرفداران او با هم پیمان بسته‌اند که با نوشتن ۱۰۰۰ نامه از او درخواست کنند که برای سخنرانی حضور پیدا کند. تاکنون حدود ۷۵۰ نامه گردآوری شده است. دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی روز پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸ تهران را به مقصد آمریکا ترک کرد. او برای استفاده از یک فرصت مطالعاتی به مؤسسة مطالعات پیشرفتة پرینستون رفت تا در باب تاریخ و تطور فرقه کَرامیّه تحقیق کند و پس از ۹ ماه دوری از وطن به ایران بازگشت و پس از بازگشت به ایران بر سر کرسی تدریسخود در دانشگاه تهران حاضر شد.  

  • تحلیل شعر باغ بی برگی

    باغ بی برگی ( نقد شعر "باغ من" سروده ی مهدی اخوان ثالث)          مهدي اخوان ثالث(م. اميد) شاعر پرآوازه‌‌ي معاصر (1369-1307هـ .ش.) اولين مجموعه‌ي شعر خود را با نام «ارغنون» در سال 1330 شمسي منتشر كرد و پس از قريب چهار دهه فعاليت ادبي، با دفتر «ترا اي كهن بوم و بر دوست دارم» كارنامه‌ي ادبي خود را بست و يك سال پس از آن براي هميشه خاموش شد.            آنچه اخوان را به عنوان شاعري نوگرا و در نوگرايي صاحب سبك معرفي كرد آثاري بود كه در فاصله‌ي زماني بين اين دو دفتر و به خصوص در دهه‌هاي سي و چهل شمسي پديد آورد. آثاري كه در بين آن‌ها زمستان ( 1335)، آخر شاهنامه (1338) و از اين اوستا ( 1344) از همه مشهورترند و بايد قله‌هاي شعر اخوان را در اين سلسله جبال جستجو كرد.              در سه دفتر ياد شده، اخوان به پيروي از نيما در راهي نو و پر فراز و نشيب قدم نهاد و با شناختي عميق و همه‌سويه كه نسبت به اين شيوه‌ي تازه پيدا كرده بود در جهت تعالي آن كوشيد و حتي در ساليان بعد با دو اثر بدعت‌ها و بدايع نيما يوشيج(1357) و عطا و لقاي نيما (1361) به تبيين ديدگاه‌هاي نيما و دفاع از شعر نو فارسي پرداخت. طلايه‌داري و تلاش اخوان در گسترش شعر نو فارسي و رسالت سنگيني كه در دفاع از آن بردوش گرفته بود باعث شد تا در زمان حيات شاعر و هم پس از خاموشي او آثار فراواني در معرفي شعر و شخصيت او نوشته شود. بيشترينه‌ي اين آثار در سالمرگ او ( 1369) در قالب مقاله و در سال‌هاي پس از آن در قالب كتاب نوشته و منتشر شد.(نك 15، صص 460 – 444)               اخوان ثالث در طول زندگي خود مجموعاً ده دفتر شعر سرود (15،ص 440) كه هر كدام نمايانگر گوشه‌هايي از زندگي او و برش‌هايي از تاريخ معاصر ايران هستند و از اين ميان شهرت و شناسنامه‌ي شاعر بيش‌تر به دفتر زمستان گره خورده است. اين دفتر يك «زمستان» مشهور دارد و يك «پاييز» كه تحت الشعاع شهرت زمستان كم‌تر مورد توجه قرار‌گرفته، اگرچه به لحاظ تركيب‌سازي و تصويرآفريني بر زمستان برتري دارد و شاعرانه‌تر از آن است.               موضوع اين نوشتار شرح و تفسير شعر پاييزي اخوان است كه «باغ من» نام دارد و در بررسي آن به مناسبت نگاهي هم به «زمستان» خواهيم داشت. ابتدا متن شعر آورده مي‌شود سپس از زواياي گوناگون به تحليل وتفسير آن مي پردازيم:   آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر با آن پوستين سرد نمناكش. باغ بي برگي، روز و شب تنهاست،                       با سكوت پاك غمناكش.   ساز او باران ، سرودش باد جامه‌اش شولاي عرياني ست  ور جز اينش جامه‌اي بايد،                        بافته بس شعله‌ي زر تار پودش باد.    گو برويد يا نرويد هر چه در هر ...