شعر درباره صداقت
سوال و پاسخ درباره ی ششم ابتدایی
۱- درس فارسي در هفته چند ساعت برنامه ريزي و هر درس تا چه مدت تدريس مي شود؟ فارسي پايه ي ششم پنج ساعت در هفته است و بهتر است هر روز يك ساعت در برنامه به آن اختصاص داده شود هر چند كه مي توان به جاي يك روز ، دو ساعت در يك روز نيز برنامه ريزي شودو هر درس به طور كامل به مدت 7 يا 8 جلسه تدريس مي شود. ۲-تدريس يك جلسه ي فارسي معمولاً چگونه است ؟ البته براي تدريس يك جلسه نمي توان محتواي ثابتي را در نظر گرفت ولي معمولاً به اين صورت است كه جلسه ي اول متن درس و خودارزيابي آن و مابقي در جلسات بعدي تدريس مي شود ولي باز به شرايط و زمانبندي كلاسي بستگي دارد. ۳- آيا در شروع تدريس ، متن درس بايستي توسط معلم خوانده شود؟ البته هر چه قدر سعي كنيم خود دانش آموز براي خوانش و درك مطلب متن استقلال داشته باشد بهتر است ولي براي متون ادبي و سنگين تر از لحاظ درك مطلب ، خود معلم و يا سي دي گويا شروع كننده ي خوانش متن خواهد بود تا درك مطلب بهتر و صحيح تر صورت گيرد. ۴- آيا لازم است معاني شعر و يا كلمات سنگين درس توسط دانش آموز در كتاب نوشته شود ؟ اين كار به هيچ عنوان انجام نمي گيرد زيرا با اين كار راه تلاش دانش آموز براي درك مطالب گرفته مي شود و آن ها در درك مطلب به معلم وابسته خواهند بود بلكه بهتر است با خوانش چند بار ابيات و يا جملات، از دانش آموزان سوالاتي پرسيده شود تا برداشت خودشان را بيان كنند و اگر لازم باشد خودشان به واژه نامه ي انتهايي كتاب مراجعه كنند. ۵-درس فارسي در طول پنج جلسه در هفته چگونه برنامه ريزي مي شود؟ البته براي اين كار محدوديت خاصي وجود ندارد زيرا هر دو كتاب اهداف ادبيات فارسي را تكميل مي كنند ولي مي توان با توجه به شرايط كلاسي هر كدام از كتاب هاي فارسي را براي ساعت خاصي برنامه ريزي كرد ولي بهتر آن است كه هر دو كتاب همراه دانش آموز باشد تا در شرايط لازم هر دو كتاب طبق زمان بندي آن تدريس گردد يعني در برنامه به طور كلي فارسي(خوانداري و نوشتاري) گنجانده شود. ۶- آيا نيازي به دفتر املا( تقريري) و يا انشا با موضوع آزاد(يا تمرين بندنويسي) است ؟ تمرين هاي املايي و انشايي كتاب محدود است لذا جهت تكميل و يا تقويت املا و انشا دفتري منظور مي گردد و هر دوهفته يك بار املاي تقريري يا انشا با موضوع آزاد برنامه ريزي مي شود.(يك هفته در ميان املاي تقريري و هفته ي بعد به جاي آن درس انشا با موضوع آزاد). فراموش نشود با توجه به شرايط و نياز هر كلاس مي توان به هر هفته يك ساعت املاي تقريري افزايش داد. ۷- ارزشيابي صحيح املاي فارسي چگونه صورت مي گيرد؟ البته مي توان در هر زمان و به هر گونه حتي با يك سوال يا يك املاي تقريري ارزيابي انجام داد ولي بهترين و اصولي ترين ...
میلاد حضرت فاطمه(روز مادر)
ولادت حضرت فاطمه زهرا س روز مــــــــــــــــــــــــادر روز زن مبارکباد ساحل امروز خموش است ماسه ها شسته و نمناک موج کف بر لب و دیوانه و مست سوی من می اید و بر می گردد مرغ دل گرچه اسیر قفس است همره موج ندانم که چرا میخواند مادر!امروز دلم شعر ترا میخواند بر سر سنگ به نزدیکی اب مرغکی گرم عبادت سر یک پای ستاد ست، دعا میخواند پر این مرغ سپید است، از رهی سینه اش پا ک زکین به چنین پاکی و خوبی به خدا مادرم است این از رهی دور رسیدست ومرا میخواند مادر! چه کلمه سهل و ممتنعي. چه کلمه مقدسي و چه مفهوم زيبايي! جالب است که زبانهاي مختلف براي مفهوم مادر کلماتي در همين حدود دارند. مادر - مامان - مام- ام و... براي گفتن ان لب حالت خاصي مي گيرد! اوج احساس و عاطفه! اوج دوستي و محبت. من نيز دوست دارم مادرم را در اين روز پاس دارم و گراميش دارم. گرچه خداي من! خوب مي داني دردي از من در سينه اش هست و بسيار برايش بد بوده ام. اما از باب شعر مادر ايرج ميرزا ميدانم که او مرا دوست دارد و مي بخشايد. در اينجا نيز بخشي از شعر ايرج را مي گذارم تا تاثير آن را هميشه با خود داشته باشم. داد معشوقه به عاشق پیغام ، که کند مادر تو با من جنگ هر کجا بیندم از دور کند ، چهره پر چین و جبین پر اژنگ با نگاه غضب الوده زند ، بر دل نازک من تیر خدنگ از در خانه مرا طرد کند ، همچو سنگ از دهن قلما سنگ مادر سنگدلت تا زنده است ، شهد در کام من و توست شرنگ نشوم یکدل و یکرنگ تو را ، تا نسازی دل او از خون رنگ گر تو خواهی به وصالم برسی ، باید این ساعت بی خوف و درنگ روی و سینه تنگش بدری ، دل برون اری از ان سینه تنگ گرم و خونین به منش باز اری ، تا برد زایینه قلبم زنگ عاشق بی خرد ناهنجار ، نه بل ان فاسق بی عصمت و ننگ حرمت مادری از یاد ببرد ، خیره از باده و دیوانه ز بنگ رفت و مادر را افکند به خاک ، سینه بدرید و دل اورد به چنگ قصد سر منزل معشوقه نمود ، دل مادر به کفَش چون نارنگ ازقضا خورد دم در به زمین ، و اندکی رنجه شد او را آرنگ وان دل گرم که جان داشت هنوز ، اوفتاد از کف ان بی فرهنگ از زمین باز چو برخاست نمود ، پی برداشتن ان اهنگ دید کز ان دل اغشته به خون ، اید اهسته برون این اهنگ: اه دست پسرم یافت خراش! وای پای پسرم خورد به سنگ مادر برايم يعني همه زندگي يعني همه بودن و مادر براي همه يعني همه ان موهبتي كه خدا مي توانسته به ما بدهد و چقدر سخت و غمناك است نبودنش كنار ادمی و رفتنش براي هميشه ..... اما نداي قلب بگوشم هميشه گفت :اين حرفها براي تو مادر نميشود پس اين كه بود ؟ديشب لحاف رد شده بر روي من كشيدليوان آب از بغل من كنار زد در نصفه هاي شب يك خواب سهمناك و پريدم بحال تبنزديكهاي ...
مقابل صداقت
در مقابل حرفهای اشتباهت هرگز کاری انجام نمیدم هرگز تنبیهت نمیکنم و حتی به روت نمیارم هرگز اشتباهتو تلافی نمیکنم در مقابل بدترین فشارها می ایستم اخه تو یه انسانی میدونی وقتی من یه وسیله میخرم زمان خراب شدن اون وسیله شانس تعمیر شدن رو داره تو چرا زمانی که اشتباه میکنی این شانس رو نداشته باشی و زمانی که مشکلی داری من هم رنجشی به انها اضافه کنم دنیا یه نوع بازیه و در این بازی باید قواعد اونو خوب بدونی با ادما دوست باشی و به اونها احترام بزاری تو هم یه ادمی و بین اونها زندگی میکنی اگر ادمها رو ازار بدی شاید از تو برنجند شاید داد بزنن شاید مثل خود تو رفتار کنند شاید... انها که انسان ترن از تو فاصله می گیرند اگه ادمها رو زیاد ازرده کنی برای همیشه از تو دور می شن واین یعنی پایان بازی زیبای زندگی چون تو به قواعد بازی احترام نذاشتی واونها رو رنجوندی واحساس میکنند که مجبورند به تنهایی به بازی ادامه بدن و باور کن هیچی خسته کننده تر از تنها بازی کردن نیست امد اما در نگاهش ان نوازش ها نبود چشم خواب الوده اش را مستي رويا نبود نقش عشق و ارزو از چهره ي دل شسته بود عکس شيدايي در ان اينه سيما نبود لب همان لب بود اما بوسه اش گرمي نداشت دل همان دل بود اما مست و بي پروا نبود در دل بيدار خود جز بيم رسوايي نداشت گرچه روزي همنشين جزبا من رسوا نبود در نگاه سرد او غوغاي دل خاموش بود برق چشمش را نشان از اتش سودا نبود ديدم ان چشم درخشان را ولي دراين صدف گوهر اشکي که من مي خواستم پيدا نبود برلب لرزان من فرياد دل خاموش بود اخر ان تنها اميد جان من تنها نبود جز من و او ديگري هم بود اما اي دريغ اگه از درد دلم زآن عشق جان فرسا نبود حال كه من او را با همه ي دروغهايش ميپذيرم او به من ميخندد
بازی ...
بازی............ تو چشم گذاشتی! من قایم شدم! تو یکی دیگه رو پیدا کردی............
شعر و ادب
(( نکاتی که دانستنش برای هرکسی جالب است )) آیا میدانستید که دانشمندان ثابت کرده اند که گل سرخ ترکیبی از بوی 40 نوع گل مختلف است ؟آیا میدانستید که اگر کلفتی تار عنکبوت به اندازه مغز یک مداد به هم تنیده میشد می توانست یک هواپیمای بویینگ سنگین وزن را تحمل کند ؟آیا میدانستید که این حقیقت دارد که به راستی فیل از موش میترسد ؟آیا میدانستید که شلوغ ترین مکان دنیا کندوی زنبور عسل است ؟آیا میدانستید که در حال حاضر 6 میلیون اختراع در جهان وجود دارد که ادیسون با 1094 اختراع رکورد دار است ؟آیا میدانستید که اگر تمام کرات منظومه شمسی را با هم جمع کنیم و سپس آن را دو برابر کنیم باز هم به اندازه کره مشتری نمی شود ؟آیا میدانستید که وسعت کره ماه به اندازه قاره استرالیاست ؟آیا میدانستید که ملخ ها فراوان ترین موجودات بر روی زمین هستند و موجوداتی هستند که در روز دو برابر وزن خود غذا می خورند ؟آیا میدانستید که هر چشم مگس از10 هزار عدسی تشکیل شده است ؟آیا میدانستید که طبیعت سیاره اورانوس بر خلاف زمین است یعنی دو قطبش گرم و قسمت های استوایی آن بسیار سرد است ؟آیا میدانستید که سوسک ها مقاوم ترین موجودات در برابر گرسنگی هستند. آنها میتوانند یک ماه بدون غذا و دو ماه بدون آب زنده بمانند ؟آیا میدانستید که نیروی جاذبه ماه میتواند باعث زمین لرزه شود ؟آیا میدانستید که شیارهاى کف دست کمکی براى بهتر گرفتن اشیاء است ؟آیا میدانستید که لاشخورها قادر به دیدن یك موش كوچك از ارتفاع ۴ كیلومتری میباشند ؟آیا میدانستید که مردم فیلیپین به بیش از ۱۰۰۰ لهجه سخن میگویند ؟آیا میدانستید که مورچه ها هم شمردن بلدند و قدم هایشان را برای مسیر یابی میشمارند ؟آیا میدانستید که مصرف زغال اخته از تنگی عروق خون جلوگیری میكند ؟آیا میدانستید که خورشید در مدار کهکشان شیری با سرعت ۹۰۰۰۰۰ کیلومتر در ساعت حرکت میکند ؟آیا میدانستید که نام قدیم یونان، هلاس برگرفته از هلیوس خدای خورشید بوده است ؟آیا میدانستید که فقط قورباغه های نر قور قور می کنند ؟آیا میدانستید که خرس با تمام سنگینی خود میتواند با سرعت ۵۰ كیلومتر در ساعت بدود ؟آیا میدانستید که افراد باهوش داراى روى و مس بیشترى در موهایشان هستند ؟آیا میدانستید که شكلات بر عصب و قلب سگ تاثیر بد دارد، با کمی شكلات میتوان یك سگ را کشت ؟آیا میدانستید که یک قطره لیكور عقرب را دیوانه می كند و عقرب خودش را نیش می زند و می كشد ؟آیا میدانستید که مایع موجود در نارگیل نارس را می توان بجای پلاسمای خون استفاده كرد ؟آیا میدانستید که درخت بلوط تا قبل از پنجاه سالگی میوه نمی دهد ؟آیا میدانستید که زهره تنها سیاره ای است كه ...
شعر اخر...
يکي از سرنوشت يکي از سرگذشت يکي از سر، نوشت که اب از سر، گذشت پرنده مردني ست چه قدراين اشناست پرنده پر کشيد پرنده زد به دشت پرنده پر نداشت پرنده بال زد پرنده دور شد پرنده هفت ، هشت پرنده زد به دشت پرنده برنگشت نیمه شب است و دلم گرفته و خواب بسراغم نمی اید افکارم پریشان است نمی دانم چطور عنوان کنم که دیگر در اینجا شعری نخواهم نوشت هر چند هوای شعر همیشه بی هوایم می کند اما: در خود خروش ها دارم ، چون چاه ، اگر چه خاموشم مي جوشم از درون هر چند با هيچکس نمي جوشم گيرم به طعنه ام خوانند : ساز شکسته! مي دانند هر چند خامشم ، اتشفشان خاموشم عجيب لذتي است لذت گفتن و نوشتن ، احساس ميکني ماندگار شده اي ولو تنها براي لحظه کوتاهي که خواننده اي ميخواندت! سکوت سخت است احساس ميکني نیستی ولو تنها براي لحظه اي که کسي نمي شنودت و اينچنين است که هر روز سعي ميکني ، چيزي بنويسي حتي وقتي حرفي براي گفتن نداريپانچو ويلا انقلابي مکزيکي در لحظه مرگ ، هر چه فکر کرد تا جمله ماندگاري بگويد ، و خود را در ميان بزرگان تاريخ جاودان کند ، چيزي به خاطر نياورد به اطرافيان گفت : نگذاريد اينگونه تمام شود بگوييد که من چيزي گفتم! ******************************* منبعد در اینجا بیشتر با مطالب اموزشی در باره اینترنت و رایانه و اخبار مربوط به ان ، نرم افزار ، و گاهی با عکس ، متن نوشته ، ترانه (بیشتراز خوانندگان اصیل) و... در خدمت دوستان خواهم بود و اگر سوالی باشد سعی میکنم با کسب اطلاعات پاسخگوی دوستان باشم ، همچنین اگر برنامه جذاب و گیرایی داشته باشید خوشحال خواهم شد که ان را با نام خودتان برای استفاده دیگران در وب قرار دهم وبیشتر خوشحال خواهم شد تا با انتقادات و راهنمایی شما اطلاعات ناقصم را کامل کنید هر کس کلمه اي به من بياموزد مرا بنده خويش نموده است گمشده مومن دانش است و هر دم چيزي بياموزد ، چيزي ديگر مي جويد (پیامبر اکرم) اما در باره شعر: شعرهایی که در وب قرار می دهم فقط در مدح مولا علی (ع) خواهد بود حالا چه با مناسبت یا بی مناسبت... نميدانم كه هستمنميدانم چه هستمهر كه هستم هر چه هستميا علي دستم بگير ...
کعبه ...
اگر مغناطيسي باشد که دلها را جذب کند اگر مرکزيتي باشد که جهت گيريها و حرکت ها را محور باشد اگر نشانه اي باشد که براي وحدتها و اشنائيها ، رمز و کليد باشد همين کعبه است... سنايي غزنوي ، شاعر بزرگي که مولانا ، مقتداي خود مي شمارد ، نيز از حج سخن گفته است ، قصيده پرشکوه و اهنگين او درباره حج و اشتياق سفر حج از زيباترينسروده هاي او و از شاخص ترين قصايد فارسي است گاه ان امد که با مردان سوي ميدان شويميک ره از ايوان برون اييم و بر کيوان شويم راه بگذاريم و قصد حضرت عالي کنيم خانه پردازيم و سوي خانه يزدان شويم طبل جانبازي فرو کوبيم و در ميدان دلبي زن وفرزند و بي خان و سرو سامان شويم سنايي انگاه ، حالتهاي گوناگوني را که در طي سفر طولاني حج ، پيش امدني استپيشاپيش حس کرده و به سادگي و رواني باز مي گويد گاه چون بي دولتان از خاک و خس بستر کنيم گاه چون ارباب دولت نقش شاذروان شويم گاه از ذل غريبي ، بار هر ناکس کشيمگاه در حال ضرورت يار هر نادان شويم گاه بر فرزندگان چون بيدلان ، واله شويمگه ز عشق خانمان ، چون عاشقان پژمان شويم از فراق شهر بلخ اندر عراق ، از چشم دلگاه در اتش بويم و گاه در توفان شويم در ميان شاعران فارسي گوي ، بي شک خاقاني نيزاز نظر سرودن کثرت شعر براي کعبه يگانه است ، اين شاعر توانا ، که فرهنگي غني و ذهني پر بار از افکار جوان و تصاوير بکر و تازه دارد ، بيش از هر شاعر ديگري در تمجيد و ستايش کعبه ، شعر، و شعر والا عرضه کرده است ، در ميان قصايد او ، نزديک به ده قصيده است که در رابطه با کعبه سروده شده است ، براي مثال قصيده با مطلع شبروان در صبح صادق کعبه جان ديده اندصبح را چون محرمان کعبه عريان ديده اند برخورد او با کعبه ، برخوردي شيفته وار است ، شاعر گويي عاشقي است که ديدار معشوق از خود بي خودش کرده است درياي سينه موج زند ز اب اتشينتا پيش کعبه ، لؤلؤ لالا براورم اين شيفتگي تابدان حد و اندازه است که شاعر مشکل پسند در وصف طبيعت حجاز راه مبالغه مي پيمايد و ان باديه سوزان لم يزرع را ، بهشتي بهارين مي بيند گوگرد سرخ و مشک سيه خاک و باد اوستباد بهشت زاده زخاک مطهرش يک از قصايد نفيس خاقاني در مدح کعبه، قصيده اي است به مطلع زد نفس سر بمهر صبح ملمع نقابخيمه روحانيان گشت معنبر طناب حافظ هم به کرات از حج و کعبه سخن مي گويد در بيابان گر به شوق کعبه خواهي زد قدمسر زنشها گر کند خار مغيلان غم مخور جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهدکه جان زنده دلان سوخت در بيابانش ثواب روزه و حج قبول ان کس بردکه خاک ميکده عشق را زيارت کرد جامي غزلي دارد که به تمامي در حال و هواي کعبه و عشق است ، عاشقي به زيارت کعبه مي رود اما ، ياد معشوق يک دم رهايش نمي کند ...
تمنا
ای ياران! مگذاريد که دل پاشد و رفت بر درِ دوست پی منزل و ماوا شد و رفت عشق درخلوت جان خيمه زد و ريشه نمود تا توانی به تنش بود به دل جاشد و رفت کوه صبرم زتنِ خسته سفر کرد و رميد دل و دارايی دل هردو به يغما شد و رفت منزل دل به هوای صنمی گشت خراب شعله بگرفت تنم ، دل زکف ما شد و رفت دست مشاطه گری دست نيابد به تنم دل بدنبال کسی بی سر و بی پا شد و رفت ساز بشکست، غزل مرد و گلويم بگرفت زانکه مجنون من ازخانه به صحرا شد و رفت دست گيريد ، به زنجير ببنديد دلم طاقت و تاب و توان جمله تمنا شد و رفت