شعر خداحافظی

  • خداحافظی غمگینترین شعر جهان است

    روزی که این وبلاگ و درست کردم با خودم گفتم تا وقتی که بلاگفا باشه منو این وبلاگم هم هستیم.... بابت این وبلاگ خون دل خوردم... کلی وقت صرف کردم تا بتونم بهترین مطالب و بهترین وبلاگ رو تقدیم هموطنای عزیزم بکنم.... واقعا این وبلاگ رو دوست داشتم ولی حالا..... به جایی رسیدم که حتی خواستم وبلاگ و حذف کنم....... نه اینکه از وبلاگ خسته شده باشم.... نه..... از زندگی خسته شدم..... از امروز به بعد من دیگه یه زحل دیگه ام..... تمام زندگیم بدون اینکه خودم بخوام و خودم انتخاب کنم به یه راه دیگه کشیده شد..... راهی که نمیدونم به بن بست میرسه یا میتونه منو به اوج برسونه.... میترم.... وحشت دارم از اینکه دنیام پر از بن بست هایی بشه که حتی به آسمون هم راهی نداشته باشن.... میترسم نکنه از پس خودم بر نیام! آخ اگه میتونستم خودمو از این زندگی رها میکردم.... میرفتم جایی که دست هیچ انسانی بهم نرسه..... بیخیال. فقط خواستم بدون خداحافظی نرفته باشم..... شاید یه روزی برگشتم.... نه! چرا دروغ بگم.... بهتره بگم شاید دیگه اصلا برنگردم... خلاصه اینکه حلالم کنین.... اگه حرف گنده تر از دهنم زدم یا باعث ناراحتیتون شدم.... ببخشین..... به خدا همتون رو دوست داشتم واستون ارزوی موفقیت میکنم.. اینکه میگن خداحافظی غمگین ترین شعر جهان است واقعیت داره..... نمیدونم چی بگم..... از زجرایی که تو این ماه مبارک کشیدم یا از آدمای دورو برم که هر چی فریاد زدم صدامو نشنیدن..... یا از رفتنم؟ شاید رفتن من فرقی به حال شما نکنه.... جز اینکه بعد چند وقت از لیست لینکهاتون، بعدش هم از ذهناتون (اگه جایی داشته باشم) پاک میشم.... بعدش چی؟ بگذریم... زیاد حرف نمیزنم.....  با این شعر تمومش میکنم..... شعری که شاید بتونه احساسم رو بیان کنه...   خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختنببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختنخداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونهلالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونهیكی با چشمای نازش دل كوچیكمو لرزوند یكی با دست ناپاكش گلای باغچمو سوزوندتو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بوهنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سوخداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردمنشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردمنشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارماز این فصل سكوت و شب غم بارونو بردارمنمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونیتو كه بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی تو این رویای سر در گم .خداحافظ گل گندمتو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردمخداحافظ گل پونه . كه بارونی نمی تونه...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهامخداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمامخداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردیدبه یاد آسمونی ...



  • شعر خداحافظی برای ....

    شعر خداحافظی خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختنببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختنخداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونهلالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونهیكی با چشمای نازش دل كوچیكمو لرزوند یكی با دست ناپاكش گلای باغچمو سوزوندتو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بوهنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سوخداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردمنشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردمنشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارماز این فصل سكوت و شب غم بارونو بردارمنمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونیتو كه بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی تو این رویای سر در گم .خداحافظ گل گندمتو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردمخداحافظ گل پونه . كه بارونی نمی تونی...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهامخداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمامخداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردیدبه یاد آسمونی که منو از چشم تو میدیداگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اسنه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اسخداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا هابدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیاخداحافظ خداحافظهمین حالاخداحافظ

  • شعر+مکه +مدینه+خداحافظی+بقیع

    شکر خدا زيارت پيغمبر آمديم     توفيق يار شد که سوي اين در آمديمما لايق حضور تو هرگز نبوده ايم     لطف تو بود اينکه به اين محضر آمديمآلوده ايم و از گنه خويش شرمسار     با دستهاي خالي و چشمِ تر آمديماي مهربانِ بنده نواز و بزرگوار     ما خائف از محاسبه محشر آمديمما دلشکسته ايم، و ليکن اميدوار     ما را ز خود مران که بر اين باور آمديمبا آرزوي ديدن مهدي ـ عج ـ در اين ديار     از مروه تا صفاي تو چون هاجر آمديمبوي گلي است در عرفات از حضور تو     سوي گل وجود تو ما با سر آمديمما داغدار کوچِ هزاران ستاره ايم     گريان ولي ز داغِ گل ديگر آمديمداغ بزرگ، مدفن پنهان فاطمه است     ما در پي زيارتِ اين مادر آمديم******يك فرقه برآنند كه اين همت بود             گويند گروهي كه ترا قسمت بوداي آمده در ديار حق  آگه باش         ني همت و ني قسمت، اين دعوت بود*****كن سعي كه با صفا چو زمزم باشي   در قرب به گل پاك چو شبنم باشياي مُجرم مُحرم به حَرم حُرمت دار       مُحرم كه شدي بكوش مَحرم باشي*****خداحافظي با كعبهخداحافظ اي كعبه اي بزم يار             خداحافظ اي بيت پروردگارخداحافظ اي محفل اهل راز                  خداحافظ اي قبله‌ام در نمازخداحافظ اي كوي مطلوب من           خداحافظ اي بيت محبوب منخداحافظ اي از تو دل منجلي                   خداحافظ اي زادگاه عليخداحافظ اي سجده‌گاه رسول            خداحافظ اي جاي پاي بتولخداحافظ اي شمع هر انجمن                محل طواف حسين و حسناگر ميهمان بدي بوده‌ام                      به دامان پاك تو رخ سوده‌اماز اين در برون با چه حالي روم          مبادا كه با دست خالي رومخوشآندم كه در استلام حجر                نهادم به دامان پاك تو سرچو مُحرم شدم با تو محرم شدم           كنار تو از اشك زمزم شدماگر خواهي از خود جدايم كني               كرم كن كه عبد خدايم كنياگر چه به وقت وداع همه                     شنيدي ز هر زائري زمزمهدلش از شرار غم افروختي                 به وقت خداحافظي سوختيچه باشد مرا هم عطائي كني             چو مولاي خود كربلائي كنيپس از فيض زمزم براتم بده                       صفائي زآب فراتم بدهخداحافظ اي خاك بيت الحرام      خداحافظ اي حجر و ركن و مقامبه ناچار اگر ميروم زين حرم                       مبادا بود نوبت آخرممبادا كه نوميد راني مرا                         براني و ديگر نخواني مرا****بقيع    غبار صحن تو بر درد جان دواست بقيعخرابه‌هاي تو باغ بهشت ماست بقيعتو هم چو فاطمه در شهر خويش تنهائيغريبي و همه كس با تو آشناست بقيعاگر چه روي به كعبه نماز مي‌خوانيمتو ...

  • خداحافظی ( فاضل نظری )

    یه سلام گرم خدمت همه ی دوستای عزیزم که با کامنت هاشون شرمندم کردند...امروز داشتم کتاب "گریه های امپراتور" فاضل نظری رو ورق می زدم... رسیدم به شعری که خیلی به دلم نشست. گفتم بگذارمش توی وبلاگ تا هی نگید چرا آپ نمی کنی! :-)به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشدکه تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشدلب تو میوه ممنوع، ولی لبهایمهر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشدبا چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهرهیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشدهر کسی در دل من جای خودش را داردجانشین تو در این سینه، خداوند نشدخواستند از تو بگویند شبی شاعرهاعاقبت با قلم شرم نوشتند : نشد!فاضل نظری

  • خداحافظی از مدینه

    مدینه، صفا بخش جان و دلم فراق تو مشکل ترین مشکلم دریغا که همچون نسیم سحر مرا زود بگذشت عمر سفر خداحافظ ای یک جهان باغ گل خداحافظ ای شهر ختم رسل خداحافظ ای غرق انجم شده خداحافظ ای تربت گمشده خداحافظ ای قبله گاه همه خداحافظ ای خانه ی فاطمه س خداحافظ ای شهر خیر البشر خداحافظ ای زخم گل میخ در خداحافظ ای ناله ی بی جواب خداحافظ ای چار قبر خراب خداحافظ ای شهر سوز و محن خداحافظ ای زادگاه حسن ع خداحافظ ای مسجد قبلتین خداحافظ ای جای پای حسین ع خداحافظ ای بهترین سرزمین خداحافظ ای قبر ام البنین خداحافظ ای بیت رب جلیل خداحافظ ای مهبط جبرئیل خداحافظ ای ناله ی آه آه خداحافظ ای محسن بی گناه خداحافظ ای درّ نایافته که نورت به هر سینه ای تافته خداحافظ ای اشک ها بر تو خون خداحافظ ای کوثر نیلگون الا ای خدا شاهد پاکی ات خداحافظِ ای چادر خاکی ات سلام خدا بر تن و روح تو به دست و به بازوی مجروح تو به قبر تو بس چشم انداختم در آغوش من بود و نشناختم محمّد ص، به لب های خندان تو به زخم سر و خون دندان تو زکوی تو من با چه حالی روم مبادا که با دست خالی روم به خون حسین ع و به اشک حسن ع دم مرگ بازآ به دیدار من چو عطشان باران ابر توام به هر جا روم گرد قبر تواماستادسازگار

  • آخرین شعر خداحافظی

    از آبشخورهای به کارگیری بیان استعاری، درپرده گویی در موارد لزوم است.امروزه معمولاً محدودیت بیان اندبشمندان اجتماعی آن قدرها نیست . لذا چنانچه بتوانند و بگزینند، می شود از مسائل اجتماعی و  جزئیات آنها تحلیل مبسوطی ارائه دهند.اما از عوامل دیگر به کار گیری بیان استعاری، تبعیت آگاه و ناخودآگاه از شیوه های بیان مأنوس  شعری (که استفاده از استعاره در آن نقش پررنگ تری نسبت به نثر دارد)؛ توسعه ی زبان و زیبایی آفرینی است .به نظر می رسد نوعی تناقض بنیانی میان بیان گرایی شفاف وتلاش برای انتقال پیام از سویی و  تبعیت از شیوه های مأنوس بیان استعاری وجود دارد. اما استعاره نه تنها به کار ِ در پرده گویی که به کار ِ روشن گری معنا نیز می آید. نوری که می تابد، روشن می کند، می گذرد  وتاریک می کند .آن چه زوایایی دیگر از فضای رابطه را در شعر تاریک می کند، به ماهیت عمومی  شعر (با صرف نظر از بعضی اشعار کلاسیک) باز می گردد که بنا نبوده و نیست استدلال کند مثلا ً استدلال کند: چرا باد ِ  کذا چنین است. اساساً در این شعر و نمونه های مشابه آن، اصطکاک، میان بیان گرایی و تلاش برای انتقال شففاف پیام از سویی وانتقال معنا در سطوح ِ زبان و سطوح ِ واقعیت از طریق استعاره و مجاز، از سویی دیگر، از بزنگاه های افتراق زبان  شاعرانه و غیر آن است .  استعاره امری استثنائی در کاربرد زبان نیست. زبان به واسطه ی سرشت ِ رابطه ی انتقالیش با واقعیت، اساساً استعاریست. در این قبیل اشعار،تفاوت میان زبان شعر و غیر آن، در درجه است و نه جنس.بداعت اندیشه، بداعت شیوه های بیان اندیشه وارائه ی استعارات زنده، می توانند عوامل هویت بخش  وزنده نگاه دارنده ی این قبیل شعرها باشند. استعاره را به دو نوع زنده و مرده تقسیم کرده اند.استعاره ی مرده به دلیل تداول، معنای استعاریش را از دست داده. دراین شعر از سمبل ها، واژگان استعاری و استعاره های موقعیتی و رویدادی ِ کم و بیش مأنوس استفاده شده:" شب ِ سرد"،" نور" و "سیاهی"، استعاره هایی مرده اند؛ "باد"، در امتداد روایت، معنای استعاری ِ  تازه ای یافته؛ قبرها مجاز از مرده هاس زنده نما هستند؛  نشانه هایی چون مورچه ها، لباس خونی و زن اعدامی نیز  دارای معانی  قابل تفسیرند .بنابراین شیوه ها ی به کارگیری واژگان به هدف تسری معنا  را به لحاظ میزان گشودگی به چندمعنایی ، می توان بر روی پیوستاری در نظر گرفت. اما عنصر طنز و بداعت نسبی باهم آیی ها به شعر تازگی بخشیده.  مضمون، اجتماعی –سیاسی است اما شاعر قصد تحلیل پیچیدگی ها را ندارد . انتظار معمول نیز از شعر این نیست.شعر بیان گراست.کلان روایتی را ترسیم کرده، آن را با کلان روایتی دیگر، به چالش می کشد.  ...

  • شعر خداحافظی

    شعر خداحافظی

    وقت فراق است و دلم تاب ندارد ساقی شب دراز است و تنم خواب ندارد ساقی آشفته شدم حال و هوایم چه غریب است بر ما بنماید ره وصل لطف حبیب است آمدم مثل نسیم مثل آهی می روم آمدم تا آب شوم مثل ماهی میروم آه سردی میکنم تا که ساقی می، دهد پیک و جامی سر کشم تا که باقی را دهد شعر از مسلم صفائیانی

  • زیباترین شعر و متن عاشقانه و جدایی و خداحافظی!

    خیلی دلم تنگه برات خیلی هواتو کردم هوای باشه گفتن و ناز نگاتو کردم هوای قهر وآشتی و بخشیدنات و کردم من هنوزم دوست دارم من که گناه نکردم! عاشق و دل باخته ی تو منم منه دیوونه هوای قلب عاشقم کرده تورو بهونه آروم بگیر اون نمیاد بسه دیگه دیوونه اشک ها ب روی گونه هام میریزه عاشقونه بیا و یک بار دیگه توی چشام نگاه کن بیا و یک بار دیگه اسم منو صدا کن وقتی میای دنیا برام تازه میشه دوباره تنت رو تو آغوش من یه بار دیگه رها کن   گاه آرزو میکنم کاش نامت باران بود آنگاه تمام مردم شهر همراه من برای آمدنت دعا میکردند...   خدایا از تو ممنونم که مرا در حد عیوب میبینی!!ولی میشود تمامش کنی؟؟دیگر بریده ام...   خدایا نمیدانم چرا هرگز جسد کسانی که میگفتند بدون تو میمیرم پیدا نمیشود!!!   بهانه نگیر زبان نفهم...دلم را میگویم.آخر تو را از کجا برایش بیاورم !!!!   گفته بودم که اگر لب تر کند برایش میمیرم...اما نه تا آن حد که لبانش با لبان دیگری تر شود!!!   صدا بزن مرا مهم نیست به چه نامی...فقط میم مالکیت را از آخرش حذف کن...نمیخواهم باور کنم مال تو هستم...   تو ماه را دوست داری و من ماه هاست که تو را...دنیای دست ها از همه بی وفاترند...امروز دست هایت را میگیرندو وقتی که قصه ی عادت شدی همان دست ها را برایت تکان میدهند...بیا ماه من حال خورشیدت بد است   همه را خط زدیم تا به عشقمان برسیم غافل از اینکه خودمان خط زده ی عشقمان بودیم تا به عشقش برسد !!!   ای کاش به جای او من حلقه ی ازدواج را در دستان مردانه اش میگذاشتم...   در خاطری که ~تویی~دیگران فراموشند...بگذار در گوشت بگویم میخواهمت... این خلاصه ی تمام حرف های عاشقانه ی دنیاست...   پرهایم را چید که تنها جایی نروم ... اما خودش همسفر پرنده های آزاد شد...   یه وقتایی دلم میخواد یکی از پشت سر چشمامو بگیره و ازم بپرسه اگه گفتی من کی ام؟منم دستاشو بگیرم و بگم هرکی هستی بمون که خیلی تنهام...   به تو بدهکارم...دست کم یک جان برای هر لبخند...   خدایا آسمانت چه مزه ایست؟؟...من فقط زمین خورده ام...   بیا آخرین شاهکارت را ببین...مجسمه ای با چشمان خیس،خیره به دور دست ها که خاطراتش را محکم بغل گرفته است...بیا آخرین شاهکارت را ببین...   گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود از هرچه زندگیست دلت سیر میشود گویی به خواب بود و جوانی مان گذشت گاهی چقدر زود وقتمان دیر میشود کاری ندارم که کجایی و چه میکنی فراموش نکن مرا که دلم پیر میشود...   سایه بونه شب...

  • خداحافظی

    به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشدکه تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشدلب تو میوه ممنوع ولی لبهایمهر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشدبا چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهرهیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشدهر کسی در دل من جای خودش را داردجانشین تو در این سینه خداوند نشدخواستند از تو بگویند شبی شاعرهاعاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد! فاضل نظری    

  • خداحافظی . . .

    سلام دوستان ، دیگه کم کم احساس میکنم سرنوشتم ربطی به دنیای شعر نداره . احساس میکنم علایقم عوض شده . از چیزایی که دیروز بهشون علاقه داشتم دیگه خوشم نمیاد . از آقا عدنان یارحمدی ، مسعود حق طلب و آقای اسماعیل اسدی میخام راهشونو ادامه بدن . از همه کسایی که اومدن اینجا تشکر میکنم و برای تک تک عزیزانم آرزوی موفقیت میکنم . کلی گویی آفت شعر است حرف مفت آفت ذهن ذهن هر کس ستاره بشمرد ذهن یاغی ستاره بچیند فاق کوتاه آفت لگن است آفت جنگ نو گلگدن است آفت مزرعه سه تُن ملخ است آفت عشق وصل یا بوسه مُرده یک شبه چون نمره بیست ثلث اول که هیچش ارزش نیست مُرده قرن را چنین بنگر همچو تجدید ناب شهریور ذهن شاگرد خنگ فاجعه است خنگ شاگرد در مراجعه است عشق همیشه در مراجعه است بعد از صد‌هزار سال از خاک چه مهم است پاک یا نا پاک؟ چه مهم است پول یا بی‌پول؟ چه مهم است ماله یا شاقول؟ آفت ذهن هم‌نشین بد است حرف صدتا یه غاز تا ابد است عشق اول فقط یک خاطره است عشق بعدی هماره فاجعه است عشق همیشه در مراجعه است ...                                                                                                   محسن نامجو