سن روزبه شاه علی دوست
همه زنان شاه
همه زنان شاه(1) پژوهشگر: محمدرضا تمری داستان شاه و گیلداچکیده: داستان شاه و گیلدا ، حكایت دختری دبیرستانی است كه به خاطر قدرتطلبی و جاهطلبی پدر طعمه محمدرضا پهلوی میشود و یكی از پر حادثهترین داستانهای هزار و یك شب دربار پهلوی را رقم میزند. شاه گیلدا را به خاطر رنگ موهایش كه طلایی رنگ بود ، طلا صدامیزد و این دختر با نام طلا هم در تاریخ ایران شناخته میشود. این داستان نمونهای از جاهطلبی امیران و مقامات دربار پهلوی را نشان میدهد كه برای رسیدن به پست و مقام، حاضر به هر كاری بودند. گیلدا به طرز مرموزی مرد و مشخص نشد به قتل رسید و یا اینكه خودكشی كرد ؟! آغاز ماجرا :گیلدا دختر سرلشكر آزاد ، یكی از افسران عالیرتبه نیروی هوایی بود ، كه محمدرضا شاه را در بازدید از مراكز نظامی اصفهان همراهی میكرد. سرلشكر آزاد كه از نیروی هوایی بوده دختر خوشگل خود را به همراه خود آورده ، و در هواپیما كنار محمدرضا شاه نشاند و دختر طبق تعلیماتی كه لابد از پدرش یاد گرفته بود محمدرضا را خام خودش میكند.(1) فریده دیبا ، مادر فرح دیبا ، در خاطراتش میگوید : بعدها از طریق پری اباصلتی كه در مسافرت محمدرضا به اصفهان به عنوان خبرنگار روزنامه اطلاعات همراه او بوده ؛ شنیدم كه این دختر خردسال به اتفاق پدرش سرلشكر آزاد در هواپیمای حامل شاه بوده و محمدرضا در داخل هواپیما به این دختر دست درازی كرده است. (2) هدف سرلشكر آزاد این بود كه از این طریق جانشین طوفانیان شود ، طوفانیان خیلی به محمدرضا نزدیك بود و خریدهای نظامی او را انجام میداد و با محمدرضا حساب و كتاب داشت و روی هم رفته مرد مورد علاقه شاه و امین او محسوب میشد . (3) تاجالملوك در خاطرات خود میگوید : " ... این دختر از حقهبازهای روزگار بود طوری محمدرضا را خام خود كرده بود كه محمدرضا نمیتوانست در برابر خواهش او نه بگوید . سرلشكر آزاد هم از اول آمده بود به پست و مقامی برسد ، و به نحوی جای طوفانیان را بگیرد ، یك مرتبه دید كه موقعیت بهتری برایش پیدا شده و میتواند دخترش را جانشین فرح كند این ماجرا مربوط به سال 1351 میباشد . " (4) شاه بی مهابا گیلدا را به كاخ آورده و رسما در مهمانیهای دربارشركت میداد. فرح كه از گستاخی شاه به تنگ آمده بود، دعوا و درگیری را آغاز كرد . (5) ناگفته نماند كه محمدرضا در برابر دختران موطلایی تسلیم محض بود ، یك بار در دوران جوانی با هواپیمای آلمانی مسافرت میكرد عاشق میهمانداران موطلایی هواپیمای لوفت هانزا شده بوده ، این شركتهای هواپیمایی زیباترین دختران را مهماندار خودشان میكنند ، و همین مسأله مدتها موجب بدبختی محمدرضا شاه شده بود ، و پولهای ...
من همون رنگین کمونم...
مثل یک رنگین کمون هفت رنگ سرگذشت زندگیمون رنگ رنگبغچه عشقم همیشه باز بازجا نمازم تشنه راز و نیازهمزبونی ها اگه شیرینترههمدلی از همزبونی بهتره محمد علی شیرازی * شاعر این شعر رو یادم نیست ...اما همه ی دوستان هم سن و سال من، تقریبا نوستالژی مشترکی با این اهنگ محمد رضا عیوضی داشتند و دارند.. این اهنگ رو ازینجا (+) میتونید بگیرید و بشنوید.. امروز این اهنگ جدیدش رو شنیدم من رو برد به همون دوران ...دوست داشتم متن شعر رو در همین پست بیارم ....اهنگ جدید رنگین کمان 2 رو ازینجا میتونید دانلود(+) کنید وبشنوید * این دو آهنگ رو بصورت میکس پشت سرهم اینجا باهم در حال پخش قرار دادم وبصورت کد برای قراردادن در بلاگ در اینجا
تولد سلطان عاشقانه ها
به نام خدا علی لهراسبی خواننده خوش صدای موسیقی پاپ ایران بعد از انتشار و موفقیت آلبوم «14» در حال تهیه و تولید آلبوم جدیدش است.لهراسبی در این رابطه به خبرنگار سایت «موسیقی ما» گفت: مدت زمانی است كه كار آلبوم تازه ام را آغاز كردهام. کار ساخت موسیقی قطعات این آلبوم را بهروز صفاریان و بابك مافی بر عهده دارند و ترانهسرایان این آلبوم نیز چهرههایی چون؛ مونا برزویی، روزبه بمانی، سید محمد كاظمی و حدیث دهقانی هستند، كار آلبوم نا حد زیادی پیش رفته و به احتمال قوی این آلبوم تا تابستان سال جاری منتشر خواهد شد.لهراسبی در ادامه افزود: «برای این آلبوم نیز نامی بسیار عجیب نام گذاری كرده ام كه فعلا ترجیح می دهم عنوان نکنم.»وی در پایان درباره اجرای کنسرت در سال جدید گفت: «به امید خدا كنسرت بعدی ام را در خرداد ماه سال جاری در تهران برگزار خواهم كرد.»منبع: سایت موسیقی ما سلام میکنم به همه شما همراهان همیشگی صدای عاشقانه.از نظرات پر مهرتون خیلی خیلی ممنونم. قبل از اینکه برم سراغ آپ امروز بگم اگر دوست داشتید برید به سایت مجله موسیقی و به علی لهراسبی رای بدید. اینم آدرسش: http://www.musiceiranian.ir/ خب اما بریم سر آپ امروز که کاملا ویژست. امروز ۲۰ فروردینه و تولد کسی که خیلی ها با صدا و آهنگاش زندگی می کنند.کسی که خیلی ها باهاش خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارند و در لحظه های خوب و بد زندگی خیلی ها شریک بوده.این فرد کسی نیست جز سلطان عاشقانه ها: علی لهراسبیروزهای زیادی است که کنج اتاق سوت و کورم شده خلوت تنهایی هایم.روزهایی که با تمام وجود عذاب دوست داشتن را تجربه کرده ام و هر دقیقه و هر ساعت با خودم فکر می کنم چطور شد که دلنوازان دیروز شدند دل خستگان امروز؟چشامو بستم و یاد روزهای شیرین گذشته افتادم.روزهایی که من غافل از همه اتفاقات بد دنیا کنار تو بودن را بهترین اتفاق زندگیم می دانستم و تنها دغدغه زندگیم دلواپسی جدا شدن بود.نمی دانم از من خسته شده بودی یا دیگر تاب کنایه های دنیا را نداشتی.تصمیمت را گرفته بودی و به من که نگاهم التماس می کرد تنها نرو اعتنا نمی کردی.نمی دانم پاییز چگونه مرگ برگ درختان را تحمل می کند اما اقرار می کنم که بعد رفتنت دیگر تاب تحمل فضای سرد و سنگین خانه را ندارم.خانه ای که برای من کوه خاطرات است و بدون تو انگار تکه ای از خاطراتم گم شده.بی صبرانه در انتظار دوباره دیدنت هستم و در سکوت هم چنان به صدای عاشقانه ای گوش می دهم که فریاد می زند:این تنهایی سزامه. اما چند تا عکس براتون آماده کردم که امیدوارم خوشتون بیاد. زحمت ...
مهران رنجبر
مهران رنجبر بازیگر جوان ایرانی متولد ۱۵ خرداد ماه سال ۱۳۶۱ است ، وی فارغ التحصیل ادبیات دراماتیک است ، ۳ برادر دارد که هر ۳ دکتر هستند ، از ۱۴ سالگی کار بازیگری را از تئاتر آغاز کرد ، وی تا کنون در سریالهای تاوان ، نون و ریحون و ۵ کیلومتر تا بهشت و به تازگی در سریال آوای باران در نقش کیانوش به ایفای نقش پرداخته است. مصاحبه با مهران رنجبر در ابتدا یک معرفی کامل از خودتان داشته باشید؟ مهران رنجبر هستم، ۳۰ سال سن دارم و متولد خرداد هستم و به شدت ماه تولدم را دوست دارم. در یک خانواده تحصیلکرده بزرگ شدم که اصلاً ربطی به بازیگری نداشتند. ۳ برادر دارم که هر ۳ دکتر هستند. پدرم به شدت با بازیگر شدن من مخالف بود و البته هنوزهم مخالف است و دوست داشت من هم مانند برادرانم به تحصیل مشغول شوم و همان رشته آنها را دنبال کنم ولی من عاشق بازیگری بودم و از ۱۴ سالگی کار بازیگری را با تئاتر شروع کردم. بازیگری برایتان چطور شکل گرفت؟ در سن ۱۴ سالگی بازیگری را با تئاتر “جنگ کور” به کارگردانی بهروز غریبپور آغاز کردم و در سن ۱۵-۱۶ سالگی کاملاً به صورت حرفهای به اجرای تئاتر در سالنهای تئاتر شهر و تالار مولوی میپرداختم و بیشتر نقشهای محوری بازی میکردم. در ۱۸ سالگی وارد دانشگاه در رشته ادبیات دراماتیک شدم و با ورود به دانشگاه کار بازیگریام حرفهایتر شد و به اجرا در تئاتر شهر، تالار مولوی، خانه نمایش اداره تئاتر و… میپرداختم. با افراد بسیار بزرگی در عرصه تئاتر کار کردم، با خانم شهلا میربختیار که یکی از قدیمیترین هنرمندان در عرصه تئاتر است، با دکتر محمد خاکی، با دکتر مسعود دلخواه، با خسرو احمدی و… کار کردم و در کنار این موارد یک گروه تئاتر به همراه دوست خوبم مجید رحمتی راهاندازی کردیم به نام “ایست” که اجراهای زیادی داشتیم. تا اینکه آخرین کار تئاترم به نام “منتشا” را در سال ۸۸ کار کردم که یک نمایش تکنفره بود و من در آن نمایش ۹ نقش را بازی کردم و در جشن بازیگر خانه تئاتر به داوری حمید سمندریان، احمد دامود و دکتر علی رفیعی به عنوان یکی از ۱۰ بازیگر برتر تئاتر ایران در سال ۸۸ انتخاب شدم. نگیزه و هدفتان از ورود به این عرصه چه بود؟ من اکثراً در خانه تنها بودم و در آن زمان عجیب و غریب عاشق “راکی” بودم و دیوانهوار دوستش داشتم. در آن موقع یواشکی و زمانیکه کسی خانه نبود فیلم “راکی” را میدیدم و بعد از اینکه فیلم تمام میشد از اول تا آخر فیلم را برای خودم بازی میکردم و تا سن ۱۴ سالگی در این فضا قرار داشتم تا اینکه به همراه یکی از دوستان برادرم برای دیدن یک نمایش تئاتر رفتیم و یادم هست که آقای مهدی هاشمی ...
عقاب وحدت
بیوگرافی نام : حسیننام خانوادگی : دوست نظامتارخ تولد : 8 / 11 / 1355تیم ها : جوانان نخلستان (1370) - بزرگسالان وحدت (1376)ملقب به عقاب تیز چنگال وحدتحسین دوست نظام که در بین دوستان به سرکار نیز شهرت دارد دروازبانی را در سن 15 سالگی برای جوانان نخلستان شروع کرد و توانست زود خود را برای مربی نام آشنا و دوست داشتنی تیم حسین رزمجو اثبات کند . سال ها پیش وقتی بازی دوستانه ایی بین دو تیم روستا برگزار میشد شاهد تماشگران بسیاری برای دیدن بازی بودیم و مربی وحدت نیز نظاره گر بازی بود . عقاب در بازی دوستانه ایی که برای جوانان بود و بین نخلستان و استقلال (پاس کنونی) برگزار شده بود شاهکار کرد . ناکام گذاشتن بازیکنان استقلال در چندین تک به تک و مهار کردن دو ضربه پنالتی سرمربی را برآن داشت تا عقاب تیز چنگال خود را به وحدت بفرسد و او نیز بعد از دو سال تجربه آندوزی در سال 76 و در وجود سیل عظیم دروازبانان وحدت چون علی شاه دوست نظام ،اله داد دوست نظام ، مراد رزمجو ، مرحوم بهروز شهمرادی و ... بعنوان دروازبان شماره یک وحدت از دروازه وحدت نگهداری کرد.ولی متاسفانه عقاب بعد از مدت کوتاهی بعلت مشکلات شخصی به یکباره و برای همیشه از دنیای فوتبال خداحافظی کرد و جای خود را به دروازبان جوان و جویای نامی چون امراله دوست نظام داد.
گفت و گو با بهزاد فراهانی
بهزاد فراهانی: آرزو دارم نقش خسرو روزبه را بازی کنمبهزاد فراهانی در سال ۱۳۲۳ در یک خانواده دهقانی، در یکی از روستاهای فراهان بهدنیا آمد. مادر او که ازخوانین آن روستا بود با شعر و هنر انس و الفت داشت و پدرش که از صدای خوبی بهرهمند بود، از شهادتخوانهای برجستهی فراهان بهشمار میآمد و به همین دلیل بهزادفراهانی از شش سالگی شروع به تعزیهخوانی کرد. در پنج سالگی به مکتبخانه روستا رفت و در سن هشت سالگی به تهران مهاجرت و از کلاس سوم دبستان در تهران تحصیل را ادامه داد. از آنجایی که تعزیهخوانی را بسیار دوست میداشت، در سن چهارده سالگی توسط «بهمن مفید» به گروه هنری «غلامحسینخان مفید» معرفی شد. او در این گروه شاگرد «بیژن مفید» بود. بهزاد فراهانی در سن هفده سالگی جزو هنرمندان حرفهای رادیو (در داستانهای شب) بهشمار میآمد. در سن بیست سالگی در رادیو کارگردانی میکرد و در بیستو دو سالگی به عنوان بهترین درامنویس داستان شب شناخته شد. در تئاتر کار را با «شاهین سرکیسیان» که از بنیانگذارن تئاتر مدرن ایران بود آغاز کرد. بهزاد فراهانی پس از درگذشت شاهین سرکیسیان به گروه هنرهای ملی و گروههای دانشجویی که بیشتر کار سیاسی میکردند پیوست. از سال هزاروسیصد و چهل و یک به بعد، زمانیکه کار در تلویزیون به صورت مستقیم روی آنتن میرفت، در تلویزیون تئاتر اجرا میکرد. در سال هزاروسیصدوچهلوهفت، در گروه هنر ملی در کنار عباس جوانمرد، بهرام بیضایی، علی حاتمی، بیژن مفید، نصرت پرتوی و ... درامنویسی را آغاز کرد. او در زمینه درامنویسی خود را بیشتر مدیون عباس جوانمرد میداند. در درگیریهای سیاسی، گروه هنرهای ملی را ترک کرد و به تدریس پنجاه، شصت نفر از بچههای جنوب شهر مشغول به کار شد که شاگردان وی از جمله پرویز پرستویی، عبدالرضا اکبری، کریم اکبری مبارکه، مهدی میامی، محمود جعفری و ... بودند. نام این گروه، «گروه تئاتر کوچ» بوده که هنوز هم کار با این گروه ادامه دارد. بهزاد فراهانی در سال ۱۳۴۸ وارد عرصه سینما شد که علاوه بر ایفای نقش، فیلمنامه نیز مینوشت. در سال هزاروسیصد و پنجاه و دو به فرانسه رفت و تآتر ملی فرانسه را در استرانسبورگ تمام کرد. او علاوه بر پنجاه، شصت اثری که برای سینما، رادیو، تلویزیون وتئاتر نوشته کار ترجمه نیز کرده است. بهزاد فراهانی عضو شورای عالی خانه هنرمندان، عضو شورای عالی خانه تئاتر و رئیس انجمن نمایشنامهنویسان و همچنین مسئول انجمن بازیگران ایران میباشد. فرصتی دست داد تا با این هنرمند پیشکسوت به گفتوگو بنشینم و با او درباره فعالیتهای هنریاش در ...
درگیری لفظی بین یغما گلرویی و روزبه بمانی
درود بر شما دوستان اخیرا درگیری لفظی بین دو شاعر جوان داخلی بوجود اومده که بحث هایی که داشتن به نظرم جالب اومد و گذاشتم تو وب تا دوستان بخونند و نظرشون رو در مورد بعضی قسمتهای این درگیری که به کارهای داریوش ربط داره رو بگن . برقرار باشید . درگیری ( تیرباران) لفظی بین یغما گلرویی - روزبه بمانی !!! در شماره 55 ماهنامه "نسیم هراز" با سه نفر ( نیلوفر لاری پور، احسان سلطانی، یغما گلرویی) در رابطه با نقد ترانه های "دنیای این روزای من" ( ترانه های روزبه بمانی و صدای داریوش اقبالی ) مصاحبه ای صورت می گیره که متن حرف های یغما گلرویی به این شرح هست : ( منبع : سایت رسمی ماهنامه نسیم هراز ) اگر گول كف زدنها را نخورد... يغما گلرويي* از من خواسته شده يادداشتي بنويسم درمورد همكاري دوستِ ترانهسرايم روزبه بماني، با خوانندهاي كه آثارش بخش بزرگي از حافظه شنيداري چند نسل را شامل ميشود. به شخصه معتقدم كه اين همكاري اتفاق مباركي بود. هم براي روزبه و هم براي آن خواننده اسمش را نبر! روزبه توانسته در آلبومي مستقل با يكي از بزرگان موسيقي مردمي (كه همكاري با او از آرزوهاي اغلب ترانهنويسان است) كار كند و طرف دوم هم بعد از چند آلبوم كجدار و مريز (كه اغلب دو سه ترانه به قوت كارهاي قديمي خود او داشتند) آلبومي با حال و هوايي همه فهمتر و يكدستتر و البته با هدف گرفتن مخاطباني جوانتر و بيدغدغهتر بيرون داده كه بيشتر به يك خستگي در كردن ميماند و نفس تازه كردن. پنداري در راه درنوشتن يك كوه، استراحتي بكني و دقيقهاي گل روييده از صخره را ببويي و از ياد ببري خستگيات را، و دوباره راهي شوي. ترانههاي اين آلبوم متاسفانه از آثار درخشان روزبه نيستند. او وقتي در ترانههايش سراغ موضوعات اجتماعي ميرود درخشان است. وقتي ترانههاي جنگ را ميگويد، وقتي كاري مثل شطرنج را مينويسد و تعابير و تصاويري را خلق ميكند كه در يك كلام ستايشآميزند. آن ترانهها كه به فيلمنامه ميمانند، با ميزانسن و سكانسبندي درست و حساب شده. با ساخت وساز و پازلچيني. آنها آثار درخشان روزبه بماني هستند و دريغا كه در اين آلبوم به كار گرفته نشدهاند. ترانههاي اين آلبوم به دويدن و جانانه دويدن در راهي ميماند كه سرفرازها و زاكاريانها آن را كوبيدهاند. يعني راه تازه و سبك تازهاي در كار نيست. همان چارچوبها و همان زنداني شدنها در مدار منِ مانده و توي رفته؛ گيرم با تعابير و تصاويري امروزيتر. نزديكتر به زبان روز و خلاقانهتر اما مسير همان مسير است كه سه دهه پيش سرفراز آن را درنوشته بود: من هنوزم نگرانم كه تو حرفامو ندوني اين ديگه يه التماسه، ...
وقتی به سن تو بودم . . .
عمویم گفت: چه جوری به مدرسه می روی؟؟ گفتم: با اتوبوس پوزخندی زد و گفت: من وقتی به سن تو بودم ده کیلو متر پیاده می رفتم ... عمویم گفت : چقدر بار را می توانی بلند کنی؟ گفتم: یک گونی برنج ... پوزخندی زد و گفت: من وقتی هم سن تو بودم یک گاری را به حرکت در می آوردم و یک گوساله را بلند می کردم ... عمویم گفت: تا حالا چند بار دعوا کرده ای؟ گفتم: دو بار و هر دو بار هم کتک خوردم ... پوزخندی زد و گفت: من وقتی هم سن تو بودم هر روز دعوا می کردم و هیچ وقت هم کتک نمی خوردم ... عمویم گفت: چند سالته ؟ گفتم: نه سال و نیم ... بادی به غبغب انداخت و گفت من وقتی سن تو بودم ده سالم بود! از: شل سیلور استاین