سرویس طلای عروس

  • اینو میگن سرویس طلای عروس !

    اینو میگن سرویس طلای عروس !

    آقایان اینو میگن سرویس طلای عروس       بنظرشماگردن این عروس خوشبخت سالمه!!؟       فیگورو داشته باش !!! اخه هر چی اون عکاس ابله گفت تو باید گوش کنی ؟؟؟  



  • عکس سرویس طلای خودم(دلسا)

    دوستای گلم اینم عکس سرویس طلای منه 51 گرمه سال 90، 4700 گرفتیم،ببخشید با گوشی عکس گرفتم بی کیفیته

  • سمیرا( سرویس طلا)

    سمیرا( سرویس طلا)

    یک ماه قبل از عروسی من و رضا بود... قرار بود من و رضا بریم واسه خرید سرویس طلا...خواهری بزرگم خونه تنها بود خود رضا دعوتش کرد باهامون بیاد...پسملیش رو داد به مامی و با ما راه افتاد...تو راه بودیم که مریم(خ.ش.ب) زنگید...از حرفای رضا فهمیدم اونا هم بیرونن...قرار شده بود رضا برشون گردونه خونه...( انگار رضا آژانس تشریف داره...) رفتیم ستاره فارس...( شیرازی هستیم...)طبقه ی زیرینش فقط طلا فروشیه و لوازم آرایشی...داشتیم سرویس انتخاب میکردیم با خواهری که رضا گفت مریم و مژده خواهر کوچیکش و زن داداششم ملاصدرا هستن و وقتی فهمیدن ما اومدیم خرید سرویس اونا هم گقتن میایم...من هم اینجور شده بودم...یکی از سرویسا خیلی تو دلم رفته بود...به رضا نشون دادم گفت قشنگه رفیتم داخل و طرف آوردش...همین من انداختم گردنم اونا هم رسیدن...چشماشون شده بود 4 تا...چنان خیره شده بودن به سرویسم...( تو دلم گفتم الان شروع میکنن...)مریم اومد جلو نگاش کرد... گفت: چند...؟منم گفتم هنوز نپرسیدم...سرویسه رو ازم گرفت داد به فروشنده حساب کنه تا فروشنده گفت2500هر سه جیغشون رفت بالا...جاریم هم پوزخند میزد...منو خواهریمم از مغازه اومدیم بیرون...اونا هم که فهمیدن زهر خودشون رو واسه ناراحتی من ریختن اومدن بیرون... مژده...: خانوم خانوما برادر من رو گنج نخوابیده... خواهریمم نامردی نکرد و گفت...: اما انگار شماها زیاد فوضول تشریف دارید... مریم هم زود گفت...: هی سحر خانوم مراقب حرف زدنت باش...خواهر سمیرائی احترام خودتو نگه دار... سحر رو کرد به رضا گفت: رضا چقدر میخوای بدی سرویس تا ما بگردیم اندازه بودجه تو بخریم تا یه موقع کسی سکتش نزنه... تا رضا گفت من بیشتر از 1700 همرام نیست دوباره اون سه تا شروع کردن گفتن ... فیروزه(جاریم)...:بابا زیاده...رضا کلت داغه حالیت نیست...من سرویس خریدم 900 بیاین بریم اونجا بخریم... من هیچی نگفتم رضا نگام کرد فهمید حسابی عصبیم...سحر زود گفت...:چی 900خانوم فکر آبروی خودتون نیستین فکر آبروی ما باشید...تازه برادر من سه سال پیش واسه خانومش سرویس خرید1400 من خودم سرویس عروسیم 5 سال پیش شد 10000حالا سمیرا بره واسم قره قون سرویس بخره 900...بعدم احترام رضا سرجاش و ما کنار میایم و همون سرویس 1700 میگردیم پیدا میکنیم... مریم: چی چی خانوم...احترام حالیته بیا برو همین جا که فیروزه خریده سمیرا هم بخره... رضا که دید حسابی داره دعوا بالا میگره گفت: اه خفه شید ببینم...سمیرا میخوای چیکار کنی... میدونستم بازم تو رو در واستی گیر کرده... گفتم 1700 اینجا گیر نمیاد بیاد بریم ملاصدرا...رضا هم دستمو گرفت گفت :خوب راه بی افتید... خواهریم و اونا هم پشت سر ما با هم بحث میکردن و میومدن... رضا آروم گفت...: چه غلطی کردیم...کاش خودمون ...

  • سرویس طلای عروس

    سرویس طلای عروس

    آقایان اینو میگن سرویس طلای عروس    بنظرشماگردن این عروس خوشبخت سالمه!!؟      

  • آقايون به اين ميگن سرويس طلاي عروس …

  • خرید سرویس طلا

    رسیدیم به خرید سرویس طلا که مثلا قرار بود ننه پارسا برام بخره و هدیه اونا باشه. قولش رو هم از قبل داده بود. یه روز عصر هستی و پارسا اومدن دنبال من تا بریم خرید. من تو دانشگاه چادر سر میکردم و آرایش هم یا نداشتم یا خیلی خیلی کمرنگ بود. حالا فکر کن عصری خسته و کوفته و با قیافه درب و داغون و چادر به سر همراه هستی خانوم که حسابی سرحال بود و رنگ و وارنگ تنش  کرده بود و کلی هم آرایش داشت و پارسای حموم رفته و آب و جارو کرده رفتیم خرید! یعنی به همه چی شبیه بودم جز عروس! تو هر مغازه ای هم که میرفتیم سرویس رو میذاشتن جلوی هستی! فکر میکردن اون عروسه!!!یه چند جایی پسندیدم اما هی دیدم هستی نه میاره. پرسیدم قشنگ نبودن؟ گفت چرا اما گرون بودن. گفتم میشه بدونم تو چه رنجی باید خرید کنم؟ گفت حدود سیصد هزار تومن!!!! درسته که سال 84 بود اما به خدا همون موقع هم با این پول امکان نداشت بتونی یه سرویس هرچند پرپری انتخاب کنی! هر چی گفتم باورشون نشد. هی گشتیم و  گشتیم و هیچی پیدا نکردیم. شب شد و برگشتیم. فرداش باز همین بساط رو داشتیم. من هم یه عالمه کار داشتم و نمیتونستم هر روز هر روز برم واسه خرید سرویس و آخرش هم دست خالی برگردم. این شد که دیگه تعارف رو گذاشتم کنار و به هستی گفتم عزیزم با این پول نمیشه سرویس خرید، به مامان بگید. از طرف من هم تشکر کنید و بگید دیگه نمیخوام. اونم جلوی ما زنگ زد به ننه اش و اینا رو گفت. فکر میکنید اون چی گفت؟! خیلی ریلکس گفت باشه ولش کن، نمیخواد سرویس بخرید، برگردید بیاید شام اینجا! (فقط براش مهم بود هستی زرتی بره ور دلش بشینه!). پارسا هم خیلی شاکی شده بود. هیچی نگفت. وسط راه از هستی جدا شدیم تا بریم واسه خرید کفش عروسیم. تو راه گفتم پارسا بیا بریم یه سرویس بدل بخریم. کسی چه میفهمه که طلا هست یا نه! آبرو داری هم میشه. ناچارا قبول کرد. رفتیم و یه سرویس بدل خریدیم 10 هزار تومن. خیلی خوشگل بود. به طلا سفید هم شباهت زیادی داشت.فرداش دیدم ننه اش زنگ زده به موبایلم. با لحن طلبکارانه ای گفت مگه من مردم که عروسم سرویس بدل بندازه؟!! امروز برید و طلا بخرید. من هم کلی تعجب کردم که ایول ننه اش یه تکونی به خودش داد.عصرش باز همون سناریو تکرار شد. باز من و هستی و پارسا و این بار 400هزار تومن پول. بازم هیچی گیر نمیومد. ارزونترین سرویس 500هزار تومن بود. مامانش زنگ زد ببینه چیزی پیدا کردیم یا نه. وقتی دید بازم نمیشه آخرش گفت سرویس نخرید یه گردنبندی، گوشواره ای چیزی بخرید! جالبه که همون روز هستی یه پلاک توگردنی واسه خودش خرید 150هزار تومن! اما حاضر نشد 100 تومن به برادرش قرض بده تا بتونه واسه عروسش یه سرویس نیم بند بخره!!!!از طرفی پارسا هی اصرار داشت که ...

  • عروسی من و همسری(6)

    اپیزود سوم : عروسی ( بخش آخر ) ورود به تالار با اولین شخصی رو که دیدم همیشه تو خاطرم مونده . خواهر زاده کوچولوم که مثل پریای کوچولو جلوی ماشین عروس سبز شد. موهاش رو فر کرده بود و بالای سرش به حالت شینیون آبشاری ریخته بود و گل بزرگ صورتی رنگی رو که روی تلش سوار شده وسط موهای درخشانش مثل گل روی سر من می درخشید. لباس صورتی توری عروسکیش همه چیز رو تکمیل کرده بود که عروسک من مثل اسمش شیرین و خواستنی بشه و من کلی براش ذوق کنم. بعد اون برادرم بود که نگران ایستاده بود و از دیدن جهرم اشک به چشمش اومد . همه جلوی در اتاق عقد منتظر ایستاده بودن و خراب شدن کولر ماشین ما رو از همه برنامه هامون عقب انداخته بود . وارد اتاق عقد شدیم. بوی اسفند و صدای کل کشیدن. اتاق عقدی که به کلی عوض شده بود و اونی نبود که من توی بازدیدم از تالار دیده بود ( البته خوشبختانه بهتر شده بود ولی رنگش رو دوست نداشتم ) مراسم عقد سوری بود و برای همین جریان کادوها سریعا شروع شد. همه تبریک گفتن و کادوهاشونو دادن. مادر شوهرم زیر گوشم گفت که خیلی خوشگل شدم و لباسم هم خیلی قشنگه و این خوشحالم می کرد. کلیپ سفره عقدمون رو با خلوت کردن اتاق عقد ساختن و مراسم کیک بریدنمون تنهایی انجام شد . فقط بخش بد ماجرا این بود که انگشتری که همسری همراه سرویس طلا برام خریده بود تا سر عقد بهم کادو بده رو مادر شوهرم نیاورده بود ( نمیدونم در مورد زمان دادن اون انگشتر چی فکر کرده بود و به ذهنش خطور نکرده بود که حتما باید اون انگشتر سر عقد داده بشه ) من کمی ناراحت شدم ولی انگار اون روز هیچ چیز نمی تونست شادی منو خراب کنه ؛ برای همین خیلی زود فراموش کردم . ورودمون به تالار و دیدن تک تک مهمونایی که چهره هاشون بسیار تغییر کرده بود برای من خیلی جالب بود. شاید جالبتر از دیدن من برای اونا. دوستا و همکارام میز کناری من رو انتخاب کرده بودن و فامیلا و همکارای مامان در تیر رس نگاهم بودن و بر عکسش انگار اثری از فامیل دوماد نبود. یا میز های گوشه کنار رو انتخاب کرده بودن یا اصلا تو باغ نبودن. فکر کنم بیشتر مشغول دید و بازدید خودشون بودن تا اینکه عروسی همسری براشون مهم باشه. همونجوری که تو مقدمات عروسیش حضور نداشتن توی خود عروسی هم حضورشون کمرنگ بود. قسمت بد دیگه قضیه عرق سوز شدن عزیز دلم در ابتدای ورودمون به تالار بود که نالش رو درآورده بود و متاسفانه فیلمبردار هم مهلت هر کاری رو از ما گرفته بود. به خاطر دیر کردن ما همه ی کارها با عجله انجام می شد. دیدن و خوشامد گویی به مهمونا ، نشستن و آهنگ عروس و دوماد که برای رقص ما بلافاصله زده شد و فریاد خاموش همسری رو درآورده بود. خلاصه با زور و بلای فیلمبردار همسری ...

  • بعد از عروسی

    خب بالاخره مراسمات مربوط به عروسی خواهر شوهر تموم شد و این دو روز هم خستگی در میکردم.از 5 شنبه شب بگم که حنابندون بود.عصر یکی از لباس مجلسی های قبلیمو پوشیدم و موهامم خودم یه سروسامونی بش دادم و ارایش کردم و رفتیم خونه مادرشوهر.از اونجا با مادرشوهر و جاری و بقیه رفتیم سمت خونه خانواده داماد.معمولا حنابندون رو خونه مادر عروس میگیرن ولی چون اونجا جاش کوچیک بود خونه مادر داماد گرفتند.خریدی که عروس برای داماد کرده بود رو مثل کت و شلوار و لباس خونه و کفش و .... رو جاری تزیینات کرده بود و اونا رو هم با خودمون بردیم.عروس یعنی خواهر شوهر بنده از ساعت 2 رفته بود ارایشگاه.وفتی ما رسیدیم عروس و دوماد اومده بودند .خانواده دوماد هم همه جمع بودند.یه سفره انداخته بودند که وسایلی که دوماد برا عروس خریده بود رو با تزیینات توش گذاشته بودند ما هم وسایل داماد رو گذاشتیم کنارشون تو سفره.عروس و دوماد هم رو صندلی بالای سفره نشسته بودند.لباس عروس بادمجونی رنگ بود و خوشگل بود.بشم میومد.ارایش و موهاشم خیلی خوب شده بود.کلا خیلی ناز شده بود. تا ساعت 11-12 اونجا بودیم.همشم بزن و برقص.عروس کلی رقصید.داماد زیاد رقص بلد نبود ولی خب با عروس یه حرکاتی کرد.وسط مراسم هم حنا ها رو که پیچیده بودند تو ی توری های کوچیک و تزیین کرده بودند رو به همه نشون دادند و مادرشوهر عروس یه تراول 50 تومنی گذاشت کف دست عروس و یه برگ هم گذاشت روش و بعد هم یه تکیه از حناهای تزیین شده رو گذاشت روی برگ و دست عروس رو برد بالا تا همه ببینند.بعد هم حناهای تزیین شده رو به همه تارف کردند که هر کی میخواست برداره.همین کار رو خانواده عروس باید برا داماد میکرد ولی ما اهل اینجور مراسمات نبودیم و نکردیم.بعد سرویس طلای عروس رو داماد به عروس داد.عروس هم یه زنجیر طلا گردن داماد کرد.قبل از اینکه سرویس طلا رو گردن عروس کنند اومدند سروبسو جلو مهمونا یکی یکی نشون دادند تا ببینند.من و جاری خندمون گرفته بود از این کار.یعنی چی آخه این کار؟مگه مردم سرویس ندیدن؟این کارها دیگه قدیمی شده.دیگه آخرهای مراسم مردها هم اومدند .زنها هم مجبور شدند حجاب کنند.بعد مادربزرگ داماد اومد به مادرشوهر و جاریم گفت شما هم برید کف دست دوماد حنا بزارید.کف هر دو تا دستشم بزارید.چقده زرنگ واقعا.میخواست ما کف هر دو دست داماد پول بزاریم.مادرشوهرم بش گفت ما از این کارها بلد نیستیم.دیگه جاری به یکی از برادرشوهرام گفت و اونم پاشد و رف کف دست دوماد پول گذاشت و برگ و بعدم حنا.بعد از اینکه مردها هم یکم رفصیدند ما دیگه پا شدیم اومدیم. من کلا از این جور مراسمات خوشم نمیاد.همش به رخ کشیدن مال و امواله.همش تجملات .همش سوزوندن ...

  • ازدواجمون 8 ( نامزدی)

    ازدواجمون 8 ( نامزدی)

    اول توضیح بدم که ما تجربه نامزدی مفصل قبلی رو داشتیم و خیلی حوصله اش رو نداشتیم!میرزا و مامانش روز موعود اومدن. و مامان براشون توضیح داد که میتونیم نامزدی نگیریم و اصلا دوتا مجلس مفصل دلیلی نداره و در عوض میتونیم مجلس عقد رو مشترک برگزار کنیم ( خرج هاش نصف بشه ) و زمانی که میخوایم بریم خونه خودمون یه عصرانه در تالار یا حتی ساده تر بگیریم.این مطلب با مخالفت شدید میرزا و مامانش روبرو شد با این توضیح که معنی نداره عقد بگیریم اونم پیش از رفتن به خونه خودمون! ( اینو یادتون نگه دارید ) و اصلا دوبار لباس عروس پوشیدن کار بیمزه ای هست!پیشنهاد مامان میرزا نامزدی مفصل بود : ما مهمون زیاد داریم! و زشته که مهمونامون از راه دور بیان و عصرانه باشه!مامان هم که دیگه کلافه شده بود با همون لحن مودب و مهربانش گفت : عیبی نداره اگر شما اینطور میخواین ما حرفی نداریم. البته دختر خاله های عفیفه هم همگی نامزدی های خیلی مفصل داشتند و حتی عروس خاله جانم که خونه عروس کوچیک بود نامزدی بسیار مفصلش رو در تالار گرفت! ما میخواستیم کل قضیه رو ساده تر برگزار کنیم و خرج شما هم کمتر بشه (!)چشمهای مامان میرزا گرد شد! او میخواست زرنگی کنه و نامزدی مفصل بگیره و به همه پز بده من چه عروسی گرفتم اونم به خرج ما , حالا مامان میگفت خرج شما کم بشه؟!!! جور در نمی آمد!مامان ادامه داد: خوب نامزدی که حذف بشه شما فقط یک بار سرویس عروس می خرید اما اینجوری شما باید یکبار حلقه و سرویس نامزدی بخرید و یکبار برای عروسی! اونم با این قیمت طلا!!!!خوب کاملا به هدف زد!مامان میرزا گفت ما رسم خرید سرویس نامزدی نداریم. مامان گفت ما داریم! وقتی نامزدی مفصل و با شام باشه که نمیشه سرویس نگیرن! خاله جانم یک سرویس برلیان در اون نامزدی که در تالار برگزار شد هدیه داد ( خداییش دروغ نگفت ).مامان میرزا من و منی کرد : نمیشه به رسم ما نامزدی بگیرید؟مامان خودشو به کوچه علی چپ زد: یعنی چجوری؟مامان میرزا : شام بدین ولی سرویس نباشه.چشمهای خود میرزا هم از این پررویی بیرون زد. ولی حرف نزد. خلاصه بحث یک کم دیگر ( فقط یک کم چون مامان میرزا کم آورد ) ادامه پیدا کرد و در نهایت قرار نامزدی بدون شام گذاشته شد. و از آنجایی که منزل پدری من یک آپارتمان خیلی بزرگ است (300 متر) مامان میرزا اعلام فرمودند ما صدنفر مهمان داریم !!! و کسی هم اعتراض نکرد!!!روز نامزدی هم نه حلقه دادند و نه طلا! فقط دو تا پارچه ( در موردش توضیح نمی دهم ) و یک چادر سفید!من آنقدر از نامزدی قبلی با سرویس طلای میلیونی و حلقه برلیان درشتش خاطره بد داشتم که ککم هم نگزید. اما مامان ذهنش از این حسابگری هشیار شده بود.من برای خودم رویاهایی برای عروسی در ...

  • هزینه های ازدواج

    هزینه های ازدواج

    چند وقتیه دلم میخواد که از هزینه های ازدواج بگم ... ولی هر دفعه به دلیلی سکوت کردم ... اما دیشب جاتون خالی عروسی بودیم منم به سرم زد که مجدد این بحث رو مطرح کنم ... میخوام آخراین مطلب من وشمای جوون که قصد ازدواج داریم بفهمیم آخرش باید چقدر خرج کنیم تا به همسر موردعلاقمون برسیم ... وبه یه زندگی خیلی عادی برسیم ... تقریباً یک زندگی که میشه گفت زیرخط فقر هست ... بعضی ها هم بهش میگن متوسط رو به ضعیف  ... ولی من میگم با ذکر اینکه خودتون میتونین برین وتحقیق کنین ... راستی تو این پست هزینه آقایون روبیشتر مطرح می کنیم آخه خانما فقط جهاز دارن و خرید آقا داماد ، اینم که میدونین که جهاز روهم پدر عروس میده ...خرید آقا دامادم که پدرعروس میده ، در کل واقعیت اینه که دخترخانم که نمیره جهاز بگیره و این حرفا ... پس بحث روی آقا پسرای بیچاره است که آه ندارن باناله سودا کنن ...من میخوام بدونم اگه عاشق یه دختر شدم تو مناطق وسط شهر چقدر باید خرج کنم ؟ تو هم میخوای بدونی ؟ خوب ببین قیمتی که ما میخوایم بگیم دقیقش واسه مناطق وسط تهران هست یعنی حول و حوش منطقه 14 ، منطقه 15 ، طبیعتاً هرچی بریم پایین تر قدری هزینه ها کم تر میشه ... از طرفی هم هرچی بریم بالاتر هزینه ها هی بیشتر میشه وتاجایی میره که سر به فلک میذاره ...هزینه های آقا داماد به صورت اجمالی : جشن عروسی وتالار + پول پیش منزل + سرویس طلای عروس خانم + حلقه عروسی + چند وسیله برای منزل که تحت عنوان شیربهاء بردوش پسرگذارده می شود ...جشن عروسی وتالار : امروزه روز همه به ما میگن که میری خواستگاری بگو جشن نگیریم ولی واقعیت اینه که کم تر کسی هست که قبول کنه جشن نگیریم و بریم مشهد برگردیم ..پس اگه شانس شما دختری گیرتون اومد که جشن عروسیتون پرید شخصاً بهتون تبریک ویژه عرض می کنم ...در خیابان پیروزی تهران و در خیابان افسریه و این دست مناطق هزینه تالار برای 300 نفر مهمان حدوداً 10 میلیون تومان می شود ... توجه کنید این هزینه حداقل هزینه است باورکنید که درعمل چه بسابیشترهم بشود ... اما اگر شما بروید پایین تر مثلاً شهرری که منطقه پایینی محسوب می شود وتقریباً ته تهران است این هزینه می شود حدود 8 میلیون ...پول پیش منزل : واما منزل ... عرض شود که داشتن منزل برای زوجین امروز تقریباً به یک رویا تبدیل شده است وزوجین حداقل ...حداقل ده سالی اجاره نشین هستند بعد به زور وام وقرض وقوله بالاخره یک لونه موش میگیرند و تازه بازم حداقل ده سال باید قسطش روبدن ... پس صاحب خونه شدن که هیچ ... اما اجاره ... برای اجاره منزل شماباید حداقل ده میلیون تومان پول پیش داشته باشین والا باید تمام درآمدتان را در ماه خرج هزینه مسکن نمایید ...