سرویس خوابهای شیک

  • خرید و فروش ملک:پیش فروش ساختمان:خرید زمین در شمال رامسر:مرجع خرید و فروش ملک

    خرید و فروش ملک:پیش فروش ساختمان:خرید زمین در شمال رامسر:مرجع خرید و فروش ملک

                  اخیرا برای ساماندهی بازار خرید و فروش ملک،بزرگترین وبسایت معاملات   ملکی راه اندازی شده که باعث متمرکز تر شدن بازار خرید و فروش و   سپردن آگهی املاک شده،   برای ورود به بزرگترین و جامعترین وبسایت ملک و املاک کشور اینجا را کلیک نمایید     عنوان : اجاره ویلا 4 خوابه استخردار محمود آباد شهر : محمود آباد آدرس کامل : ویلای مروارید 2 در شهرستان محمودآباد، واقع در شهرك خصوصي نوع ساختمان ویلا تعداد طبقه : 1 نما : ابزار سیمان فاصله از دریا : پیاده 5 دقیقه تعداد اتاق خواب : 4 تعداد تخت خواب : 8 تعداد کولر : 5 توضیحات : ویلای مروارید 2 در شهرستان محمودآباد، جنب شهرک خانه دریا، واقع در شهرك خصوصي با 4000 متر فضاي سبز و باغ ميوه و 460 متر بنا در دو طبقه با 2 سالن پذيرايي و 4 اتاق خواب و يك سوييت مجهز (قابل توجه اينكه استخر سرپوشيده ، جكوزي و سونا در مهر ماه راه اندازي مي¬شود) با مجموعه ای از بی نظیرترین امکانات تفریحی، رفاهی شامل: • امکانات تفریحی 1. استخر رو باز مجهز به سیستم تصفیه خانه اتوماتیک و تراس آفتاب 2. ميز بيليارد (اسنوكر، پاراميد و ايت) 3. تاپ بازي در حياط 4. ميز ناهارخوري 8 نفره در تراس رو به استخر • امکانات رفاهی 1. مبله کامل، مبلمان شیک، تلویزیون 50 اینچ ال سی دی، سینمای خانگی، ماهواره ... 2. آشپزخانه کاملا شيك و مجهز، ماکروویو، چای ساز... 3. آلاچيق 4. باربيكيو 5. تمامی اتاق خوابها دارای سرویس خوابهای بسیار شیک، میز آرایش، کمد دیواری 6. سیستم سرمایش، 5 عدد کولر گازی اسپیلت و 7 عدد پنكه سقفي 7. سیستم گرمایش، موتورخانه مرکزی 8. میز ناهارخوری 8 نفره 9. 2 اتاق خواب¬ مستر 10. سرویس فرنگی (3 عدد) وایرانی (2 عدد) 11. پارکینگ اختصاصی 12. فضاي سبز شيك و مدرنفروش یک دستگاه ویلا در شمال کشور(مازندران)واقع در شهر توریستی  نور شهر چمستان با 240متر زمین 85متر بنا با اب و برق با تمام امتیاز کف تمام اتاق ها سرامیک و کابینت اشپزخانه تمام mdf  به مبلغ 33,000,000 که از این مبلغ  10,000,000بابت وام کسر و باقی مانده وجه  به صورت نقد و اقساط(توافقی) قابل پرداخت می باشد  مبلغ کل 33,000,000فروش ویلا زمین غرب مازندران شهرکی لوکس مازندران نوشهر 1000متر زمین و450متربنا دوبلکس 5خوابه با ویو جنگل و دریا امکانات آب-برق-گاز-تلفن-تراس سرویس ایرانی و فرنگی-کابینت ام دی اف کف سرامیک  فاصله با جاده اصلی:200متر  فاصله با دریا : 600متر  آب برق گاز تلفن و نگهبانی 24ساعته  با امکانات   توجه داشته باشید که شما تنها نمونه ای از ملک های سازه گستر شمال را می بینید ... شرکت سازه گستر شمال هر هفته بروز میشود و ویلاهای فروخته شده بروز می شوند ...



  • مدل های جادارسرویس اتاق خواب کودک و نوجوان

    مدل های جادارسرویس اتاق خواب کودک و نوجوان

    مدل های جادارسرویس اتاق خواب کودک و نوجوان قبل از خرید سرویس اتاق خواب کودک و نوجوان، این طرح های جادار و شیک را ببینید و ایده بگیرید. در این نوشته مدل های سرویس تخت و کمد اتاق خواب کودک و نوجوان، آمده است که به دلیل استفاده بهینه از فضاها، برای اتاق خواب های کوچک مناسب هستند. * برای دیدن عکس های بزرگتر، روی عکس ها کلیک نمایید. مدل فشرده و جادار سرویس اتاق خواب کودک و نوجوان که در آن میز تحریر زیر تخت قرار گرفته است. این طرح برای اتاق خوابهای کوچک مناسب است و فضایی مناسب برای خواب و تحصیل کودک  و نوجوان فراهم می کند. اتاق خواب کودک

  • دکوراسیون داخلی - طراحی داخلی - اتاق کودک - اتاق والدین - تخت خواب - مبل - اتاق کار ...

    دکوراسیون داخلی - طراحی داخلی - اتاق کودک - اتاق والدین - تخت خواب - مبل - اتاق کار ...

    چيدمان داخلي - دكوراسيون داخلي - طراحي داخلي - طراحي مدرن   طرح های داخلی آشپزخانه اتاق نوجوانان        آشپزخانه طرح استیل           آشپزخانه kitchen design  طراحی مدرن             kitchenmodern design          آشپزخانه kitchen design حمام و سرویس بهداشتی bathroom design        اتاق خواب     دکوراسیون داخلی مجلل طراحی مدرن اتاق خواب Modern bedroom designs     اتاق بچه سه بعدی زیبا     Modern, Colorful Bedrooms           دکوراسیون داخلی    دکوراسیون داخلی با طراحی مدرن 2012 كتابخانه با طراحي مدرن - دكور چوبي با طراحي مدرن Sublime Shelving    تخت خواب های مدرن ميز Space Table طراحي مدرن         اتاق خواب با طراحی مدرن bed room furniture concepts طرح هاي زيبا از لوازم و مبلمان خانگي              طراحي مدرن داخلي كتابخانه مدرن   نکاتی در مورد اتاق خواب و اتاق کار شما           طراحی داخلی مدرن دكوراسيون داخلي مدرن    دکوراسیون سه بعدی         ميز lcd      آشپزخانه مدرن Ornaments, patterns و Japanese ornaments and patterns طرح های سنتی دکوراسیون داخلی با طراحی مدرن       دکوراسیون داخلی با طراحی مدرن طراحی دفتر کار office design   موزه مدرن museum modern        طراحي داخلي و پله holodoor    طراحي داخلي استخر خانگي با سونا و جكوزي  سرويس بهداشتي با طراحي مدرن طراحي داخلي مدرن و سنتي - طراحي مدرن و تجملاتي     طراحی مدرن فروشگاه 2011 آشپزخانه مدرن - طراحي داخلي آشپزخانه Beautiful Kitchen Decoration صندلی و نردبان با راطحی مدرن Stool Boom   دکوراسیون داخلی     سرویس بهداشتی و حمام سالن آرایش hairdresser salon     طراحی مدرن داخلی    اتاق کار خصوصی japan home design       طراحی داخلی تجاری     Restaurant modern 2012 رستورانهای مدرن دکوراسیون اتاق خواب , پذیرایی , اتاق بچه جدید با طراحی جدید      دکوراسیون داخلی تخت خواب اتاق خواب نوجوان    طرح داخلی کابینت و آشپزخانه     حمام های شیشه ای با طراحی مدرن تخت خوابهای مدرن و زیبا    دکوراسیون داخلی خانه با کتابخانه شیک و زیبا دکوراسیون داخلی و استخرهای خانگی    دکوراسیون داخلی مدرن 18 Ultra Modern Gas Fireplaces    طرح های مدرن دفتر کار Modern office furniture designs اتاق انتظار و اتاق جلسه      طرح های زیبا از دفتر کار Modern office facilities طرح های زیبا از دفتر کار Modern office facilities and interior design sample photos دکوراسیون سیاه سفید و قرمز     تصاویری از دکوراسیون ومبلمان به سبک طراحیSHH Architects دکوراسیون داخلی چیست ؟     چگونه منزلتان را با رنگ سبز زیباتر کنید ۱   نورپردازی معماری 1 دکوراسیون سرویسهای بهداشتی    طراحى آشپزخانه مدرن     معماری داخلی    مبلمان مدرن نورپردازی معماری 2    چیدمانی برای قلب خانه شما      رنگ‌های ...

  • رمان همخونه11(قسمت آخر)

    فصل 75روز بیستم اسفند ماه بود. شهاب صبح زود از خانه بیرون زد . حال خوبی داشت و تصمیم بزرگی در زندگیشگرفته بود. حالا میخواست به حرف دلش گوش کند . به خانه ی میترا میرفت.بعد از ساعتی با استقبال تیموری رو به رو شد. میترا خواب آلود و گیج در آستانه ی سالن ظاهر شد.شهاب از اینکه صبح اول وقت مزاحم شان شده بود معذرت خواست.تیموری گفت پسر خوب. چرا جواب تلفنها رو نمیدی؟ نگران شدم . این چند وقت که خیلی از دستتعصبانی بودم. چند باری هم با کامبیز صحبت کردم جواب سر بالا داد.شهاب نفس عمیقی کشید و نگاه پر جذبه اش را به تیموری دوخت و گفت اگر اجازه بدین خدمت رسیدمکه در اینمورد توضیحاتی بدم.میترا خمیازه ای کشید و گفت شهاب تا کی اینجایی؟ من میرم بخوابم. بعدا بهت زنگ میزنم.شهاب آمرانه گفت . تو هم بشین. موضوع به تو مربوطه.میترا با بیقیدی خاصی شانه هایش را بالا انداخت و گفت چی شده؟ حاج رضا دستور جدیدی صادر فرموده اند؟شهاب نگاه جدی به او انداخت و گفت بیا بنشین.شهاب ادامه داد آقای تیموری نمیدونم چطوری شروع کنم. اما نمیخوام زیاد مقدمه چینی کنم.در واقع بلد نیستم . خیلی وقته که شما اسم من و میترا رو روی هم گذاشتین.خیلی وقته که هر شب هر روز و هر لحظه فقط و فقط خواسته ام به این ازدواج فکر کنم.به درست بودنش به منطقی بودنش به بودنش.همیشه برای اینکه خواسته ی شما را عملی کنم به خودم گفته ام عشق لازم نیست. فقط کافیههمدیگر رو اذیت نکنیم. خود میترا هم میدونه که رابطه ی ما هیچوقت عاشقانه نبوده.اما حالا نمیتونم . حالا فکر میکنم اگر به خواسته ی شما عمل کنم اولین ظلم رو در حق دختر شما کرده امو بعد در حق خودم. آقای تیموری من و میترا هیچ جوری شبیه هم نیستیم. مکمل هم نیستیم.حرف همدیگر رو نمیفهمیم و همدیگر را قبول نداریم. چطور میتونیم کنار هم زندگی کنیم و خوشبخت باشیم؟حرفهای میترا . افکارش و رفتارش هیچکدام با سلیقه ی من جور نیست و همینطور برعکس .رفتار و حرکات و شیوه ی زندگی من با سلیقه ی اون جور نیست. شما فکر میکنید با این ترتیبمیتونیم کنار هم خوشبخت باشیم؟تیموری که رنگ از صورتش رفته بود با دهانی باز خیره به شهاب پرسید تو چی میخوای بگی شهاب؟حالا چه موقع این حرفهاست؟ ماه دیگه براتوی بهترین جشن رو میگیرم. میرین سر خونه و زندگیتونبعد هم تمام مشکلات رو در کنار هم حل میکنید. این حرفها دیگه چیه؟ صبح به این زودی اومدی که اینحرفها رو بزنی؟ خواب نما شدی؟ و خنده ای عصبی و تصنعی کرد.شهاب آب دهانش را قورت داد و گفت آقای تیموری من هر چی گفتم جدی بود. من و میترا به درد هم نمیخوریم.تیموری خیره به شهاب با عصبانیت فریاد کشید یعنی چی؟میترا با ناباوری چشمهایش را تنگ کرد و رو به شهاب ...

  • فصل 76 تا 81 همخونه (پایانی)

    فصل 76پروانه خانم و مش حسین مشغول بودند. و برای اولین بار شهاب هم برای کمک به آنها در کنارشان بود.شوقی که در وجود شهاب افتاده بود او را دستپاچه میکرد.میترسید نتواند تا شب همه چیز را رو به راه کند. همگی یک خانه تکانی حسابی بر پا کرده بودند.پروانه خانم نمیدانست آنهمه عجله و اشتیاق برای تمیز کردن خانه چگونه در شهاب ایجاد شده و برای چیست؟با اینکه خیلی کنجکاو بود اما جرات پرسیدن نداشت. حتی جرات نمیکرد راجع به یلدا بپرسد.شهاب ترتیبی داد تا اتاق یلدا به اتاق کار و کتابخانه تبدیل شود و اتاق خودش که بزرگتر بود را به منظوراتاق خواب رو به راه کرد. تخت خوابهای یک نفره شان را به پروانه خانم و مش حسین بخشید و سرویس خوابدو نفره ی شیک و گرانقیمتی برای خودشان تهیه کرد.حالا اتاق خوابشان مثل اتاقهای تازه عروس و دامادها شده بود.پروانه خانم شک نداشت که شهاب بفکر ازدواج با میتراست . برای همین با اکراه و غرغر کار میکرد.شب به نیمه رسید و شهاب هنوز با شوق خسته اما سر پا بود. اما امیدوار و مشتاق برای رسیدن صبحلحظه شماری میکرد.فصل 77روز بیست ویکم اسفند ماه بود. یلدا از وقتی که با لیدا خودمانی تر شده بود احساس بهتری داشت.مخصوصا که از رازهای دل لیدا با خبر بود. اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده بود.حالا هدف مشخص و معلومی داشت. مدام به خودش نهیب میزد که حالا خوشبختی و باید برای خوشبختماندنت بکوشی.اما این احساس فقط یک تلقین ابلهانه بود. او در دل هیچ اعتقادی به خوشبخت بودنش نداشت.فقط چیزی درونش را خوره وار میخورد و پوک میکرد. و نفرت و بدبینی آهسته آهسته قلبش را پر میکرد.از این که آنهمه مدت گذشته و شهاب حتی خبری از او نگرفته رنج میبرد و از او متنفر میشد.دلش میخواست از فرناز و نرگس راجع به او بپرسد و حرف بزند اما خجالت میکشید.میترسید که بشنود او هیچ خبری از یلدا نگرفته است و این فکر عذابش میداد.با خود گفت اگه شهاب خبری ازم گرفته بود نرگس و فرناز حتما بهم می گفتند با این که خودش به آنهاسفارش کرده بود که حرفی راجع به شهاب نزنند. او هر لحظه که با آنها تماس میگرفت دلش در تپش بودتا خودشان چیزی از شهاب بگویند ولی متاسفانه هر چه بیشتر منتظر میماند کمتر به نتیجه میرسید.یلدا مقنعه اش را با بیحوصلگی روی سر انداخت. حالا دیگر انگیزه ای برای زیبا بودن هم نداشت.رنگ و رو پریده و لاغرتر از همیشه نگاهی به آیینه کرد. از چهره ای که میدید خوشش نیامد.باز هم دلش برای کسی که در آیینه بی رمق بی امید و بی آرزو نگاهش میکرد سوخت.کیفش را برداشت و در را پشت سر بست. سعی کرد به چیزهای خوبی که در اطرافش میگذشت بیاندیشد.به عروسی نرگس که چند ماه بعد بود به خواستگاری ساسان از لیدا ...

  • همخونه

    کامبیز لبخند زد و گفت چیزی نیست. شما سوال پیچش نکنید. بعدا براتون توضیح میدم.شهاب به مبل تکیه زده و نگاهش خیره به پنجره ثابت بود. صورتش تکیده و لاغر بنظر میامد.موها و ریشهایش بطور نامرتبی بلند شده بود . نگاهش زجری را بهمراه داشت که بیننده را محزون میکرد و کسی نمیدانست مدام در چه فکری است؟ چیزی از درون خوره وار او را نابود میکرد.چیزی که نمیتوانست به زبان بیاورد.کامبیز برگشت و روبرویش نشست . شهاب سومین سیگار را آتش کرد... کامبیز معترض گفت بسه دیگه . داری با خودت چیکار میکنی لعنتی؟شهاب با بیقیدی نگاهش کرد . نگاهی که گویی تمام احساساتش مرده بود. نگاهی که تن کامبیز را لرزاند.گفت باید برم.تو هر کاری کردی دیگه کافیه. بهتره بیشتر به کارت فکر کنی. بقیه اش رو به من بسپر . من پیداش میکنم.شهاب آهی از سر بیچارگی سر داد و گفت برام مهم نیست.دیگه مهم نیست.  و از جا برخاست...یک سری به سلمونی بزن . وضعت خیلی ناجوره . تیموری هم از دستت خیلی شاکیه. به میترا چی میخوایبگی؟ اون در حال تدارک مراسم عروسیه.شهاب خسته ژولیده و عصبی فقط نگاه کرد.کامبیز دوباره لرزید . میدانست که دوست عزیز و مغرورش به بن بست رسیده و باید کاری میکرد.فردا به سراغش میرفت و او را پیدا میکرد. گفت شهاب...شهاب رفت.بوی عید و سال جدید لحظه به لحظه بیشتر و گرمتر به مشام میرسید. آسمان صاف و آبی کوههای زیباو پر از برف بوی شکوفه های یاس و نارنج همه و همه اشتیاق و لذتی ناگفتنی برای رسیدن به عید و بهاررا بهمراه داشت. گویی همه ی آدمها نیرو و انرژی تمام نشدنی ای پیدا کرده بودند.همه در حرکت همه جا شلوغ همه در خرید...این مناظر برای یلدا واقعا دیدنی بودند. چه بسا که سالهای گذشته خودش هم مثل همه ی آنها شاد و پر نیرو به همه جا سر میکشید و خوشحال  و خندان در کنار فرناز و نرگس خوش میگذراند.دیگر احساس جوانی و نشاط را در خود نمیافت. حس میکرد زن بیوه ای است که از همه جا رانده و ماندهشده است. حتی حاج رضا ی عزیزش را هم نمیتوانست ملاقات کند و برای همه تنهایی دلش سوخت. کاش مثل لیدا بود. بیغم و بی دغدغه.لیدا گفت یلدا چی شده؟ باز رفتی توی اوهام . پاشو حاضر شو . با هم بریم بگردیم. امروز قراره دوست بابکهم بیاد. بیا. شاید ازش خوشت اومد. با هم آشنا میشین. به خدا ضرر نمیکنی. فکر کردی اگر تا  آخر دنیابشینی اینجا و اشک بریزی و غنبرک بزنی اتفاقی میافته.؟جز اینکه زوتر پیر میشی و مرضهای مختلف میگیری. حیف از تو نیست به این خوشگلی گوشه ی این اتاقبپوسی و هدر بری؟ تو اگه الان خوش نباشی پس کی باید خوش بگذرونی؟مگه اون پسره کیه؟ مگر خودت نمیگی مردها ارزشش رو ندارن که آدم خودش رو علاف اونا بکنه؟مگر شهاب جزو همین مردها نیست؟ ...