سالگرد فوت مادر

  • مادر

     مادر

      تقدیم به روح والای مادر دوستان خوبم آیزاک و لادن مادر مهربان روحت همیشه شاد و قرین رحمت باد زیرا یادت را همیشه گرامی می داریم...     من محتاجم مادر چه بی رحمانه فراموش کرده بودم نوای عاشقانه لالایی ات را که به لطافت مه بر مرداب بر قلب کوچکم می نشست و آرامش رویایی شیرین را بر چشمانم هدیه می کرد. زمانی که حتی وجودم را ناآگاه بودم و که بودنم مجهول. زمان ناتوانیم را که با آهنگی موزون اکسیر وجودت چون شهدی بر من می چشاندی و با لبخندی زیبا نقاب عشق بر صورت خسته ات می کشیدی. و چه بی انصاف از یاد برده بودم نگرانی چشمان منتظرت را آن هنگامی که گویی ریشه های پروار هستی برداشته و رفته بودم. و چه بی احساس نمی فهمیدم ارزش آن مروارید اشکی که در نگاه به قد کشیدنم گونه های لاغرت را نوازش می کرد و چه احمقانه باور می کردم توانایی و استعدادم را در پیروزی بر مشکلات کمرشکن زندگی قافل که کوهی از عشق در پشت این باور احمقانه سر بر سجده نیایش گذاشته و اکنون چه مغرورانه می نگرم نگاه پر التماس و محتاجت را بر نوازش و احترامی از دستان نیرومندم اکنون که قدم هایت را یارای کشیدن جسم رنجورت نیست و دستان لرزان و ناتوانت را توان آغوش گرمی دوباره نه مادر سنگینی نگاه محتاجت وجودم را به آتش می کشد و التماس چشمانت غرور و غیرتم را مادر                این منم که همیشه محتاجم محتاج احسان همان لبهای دعاگوی زیبایت محتاج نگاه مهربان و عاشقانه و محتاج عشق مادرانه ی بی همتا بی منت و مادر             من برایت همیشه همان طفلی خواهم بود ناتوان در مقابل تمام توانایی هایت و من همیشه محتاجم (سایه در هور – چاپ 1390 – انتشارات نظری – شاعر: مهدی کیقبادی شانجانی) ۲۹ فروردین سالگرد فوت مادر آیزاک عزیزم



  • حلوا سالگرد فوت مادر شوهرم

    حلوا سالگرد فوت مادر شوهرم

  • سالگرد فوت پدر

    دیشب را تا صبح بدنبالت گشتم... لابه لای تمام خاطرات گذشته.... تمام خوابهایم را هم ورق زدم... لحظه به لحظه اش را... رد پایت همه جا هست... اما... دوباره تکرار داستان همیشگی نبود تو و انتظار من...!!! امروز را هم دوباره دنبالت می گردم...مثل همه روزهای نبودت!!! امروز هم سراغت را از تمام برگ ها می گیرم...! شاید برگی را از قلم انداخته باشم!!! شاید.... امروز دومین سالگرد فوت پدر بود .  خیلی دلم گرفته بود رفتم سر خاک  . در خلوت و تنهایی با پدر خیلی حرف زدم و گریه کردم. علی با خانمش ، میثم و مادر هم آمدند . مادر کلی با پدر درددل کرد و گریست . قراره شب جمعه مراسم سالگرد بگیریم .  

  • به مناسبت سالگرد فوت مادر بزرگ

    مادر بزرگ چشماشو آروم روی هم گذاشت و خوابید یه خواب عمیق و بدون بازگشت مادر بزرگ خوابیدی دنیا رو خوب دیدی مادر بزرگ بیدار شو پناه غصه هام شو پاشو برام قصه بگو حرفای سر بسته بگو از اون زمون که سینه ها عاری بودن ز کینه ها یه خونه بود ، یه دونه حوض کاشی بچگی بود حیاط و خاله بازی یه هشتی و پنج دری و یه ایون تو باغچه ها پر از گلای الون میگفتی تو اون زمونا از این چیزا نداشتیم زندگیا ساده بودن این همه غم نداشتیم آشپزخونه بود و اجاق خالی زیر پاتون بوده یه دونه قالی مادر بزرگ میگفتی دنیاتون حقیقی بوده رابطه ها گرم و صمیمی بوده نه چت بوده نه مت بوده نه پی ام نه گوشی و ماهواره و نه سیستم معنی ارتباط یه کاغذ یه دونه قلم بود جمله ی دوست دارم از نیش و نوک قلم بود آه مادر بزرگ رفتی فقط مونده ازت خاطره حرفای تو مونده روی کاغذای باطله مادر بزرگ چشام داره تر مشه فردامون از اینم دروغ تر میشه کاش دنیا مثل دلت ساده بود جای همه مردم آزاده بود نه حرف مفت نه غیبت و ریا بود زندگی زیبا و پر از وفا بود

  • به مناسبت مراسم يكمين سالگرد از دست دادن مادر عزيزم

    مادرجان: با تو مي‌شد از افق‌ها پر كشيد با تو مي‌شد زندگي را سر كشيد با تو مي‌شد رازهاي عشق گفت با تو مي‌شد هر سحر با گل شكفت با تو مي‌شد روح‌ها را تازه كرد با تو مي‌شد عشق را اندازه كرد با تو مي‌شد برتر از مهتاب بود با تو مي‌شد در زلال آب بود با تو مي‌شد محو روي يار بود با تو مي‌شد از خدا سرشار بود با تو مي‌شد چشم دل را باز كرد تا دل عرش خدا پرواز كرد مي‌شد از كويت به عليين رسيد تا دل گلدسته‌هاي دين رسيد دريغا تا بود محبتش نمي‌دانستيم شكرانه‌ي رحمتش نمي‌دانستيم افسوس چون رفت تازه آگاه شديم دردا كه كرامتش نمي‌دانستيم روحت شاد مادر عزيزم

  • سالگرد درگذشت مادر بزرگم

    امروز ششم شهریور ماه است همان روزی که مادر بزرگم به رحمت خدا رفت روز سختی بود درست در همان مواقعی که او در بستر مریضی افتاد مادرم نیز مریض شد اما تا حدی که می توانست به نوبت با دیگران بر بستر بیماری او حاضر می شد و امورات او را انجام می داد و اما در این روز ما در مرکز استان بودیم و قرار بود که پزشک معالج با دعوت از رئیس دانشگاه استان که فوق تخصص امور گوارشی بود نمونه گیری از کبد را انجام دهند و در سحر گاه تماس داشتند و به پدرم گفتند که حال مادرش بد است و به محل زندگی امان برگردد تا بر بالین او حاضر باشد و ما هم دلمان می خواست که بر بالینش حاضر باشیم اما نمی توانستیم لذا من به همراه زن داداشم که الان محروم مانده از محبت پدر که در صبحگاه تماس در بیمارستان نزد مادرم بود ماندیم تا اینکه دیگر فرزند پدر برای اینکه من تنها نمانم و به امورات بپردازم و اگر مرخص شد به راحتی برگردیم آمد اما تا  آمدن او من مجبور شدم که برای برگرداندن زن برادر از شلوغ ترین خیابان میدان شهر که در صبح واقعا خلوت و سراشیبی زیادی هم داشت و ماشین ها با سرعت بسیار می آمدند با بسم الله بسم الله بگذرم و مقداری از راه را که رفتم دیدم همراه را بیرون انداخته اند و او در حال آمدن است که برای نان گرفتن با او از خیابان دیگری گذشتم به محل برگشتیم صبحانه را خوردیم و برای راهنمائی فرزند دیگر که نزدیک شده بود به بیرون رفتم و با آمدن او به بیمارستان رفتیم و هماهنگی به عمل آمد و در همان موقع بود  حدودا ساعت نه کمی کم یا زیاد تماس تلفنی داشتم که مادر بزرگ به رحمت الهیپیوست نگران و با زیرکی همراهم را از مادرم گرفتم تا کسی به او خبر ندهد و با پزشک هماهنگی نمودم تا اینکه حدود ساعت یازده پزشک آمد و با معاینه مادرم به دلیل اینکه آمپول نمونه گیری از پهلو برای برداشت نمونه کوتاه بود نمونه گیری را به چند روز دیگر موکول نمود تا اینکه با روش دیگر و از بالای معده نمونه برداری نماید و ما سریع مرخصر موقت گرفتیم و سریعا به شهر مان برگشتیم که تا چهل کیلومتری شهر مادرم خبر نداشت و فرزند دیگر که با من بود و راننده بود بدون هر گونه حاشیه و آماده سازی و اینکه او مریض است فوت نمودن مادر بزرگک را گفت که بدون اختیار گریه ام گرفت و مادرم نیز بسیار ناراحت شد که من ترسیدم وضعیتش بدتر شود و به جاده خاکی زدم و با فرزند او با صدای بلند و بمنظور اینکه افکار مادرم را از این موضوع دود نمایم دعوا لفظی نمودم که تاثیر خبر برای مادرم خنثی شود و من هرگز نتوانستم این موضوع را فراموش نمایم و اصلا نمی شود فراموش کرد روز ششم شهریور همان سال دقیقا مصادف بود با میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت مهدی ...

  • دومین سالگرد فوت برادر عمو پورنگ

    دومین سالگرد فوت برادر عمو پورنگ

    بچه ها فردا ۹/۷ /۸۶ دومین سالگرد فوت برادر بهترین عموی دنیا عمو پورنگ هستش عمو برادر خود را در روز ۹/۷/۸۴ از دست داد من این روز را به عمو و مادر مهربانش تسلیت می گم امیدوارم دیگه هیچ غمی در زندگیش نداشته نباشه و همه خانواده اش در سلامت باشند مخصوصا مادر مهربانش اشنالله خدا مادر مهربانش را برا ی عمو نگه دارد