رمان میوه منحوس
معرفی کتاب میــــــــــــــــــــــــــوه ی منحوس
نام کتاب : میوه ی منحوسنویسنده کتاب : ژیلا کاربر انجمن 98iaسبک کتاب : عاشقانه ، اجتماعی و فرهنگیزبان کتاب : فارسی و بختیاریقالب کتاب : Jarحجم کتاب : 772 کیلو بایتخلاصه داستان از این قراره که شادان خانوم یه دختر بچه ی پونزده ساله ی شیطون ، فرافکن و مشنگه ... عاشقه ... عشقش عجیب غریبه ... شوور میخواد ...اصلیتش بختیاریه ... یتیمه ... از مال دنیا دو تا مادر بزرگ داره ... و یه عشق ... با تشکر از سایت www.98ia.com و ژیلا عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا . دانلود کتاب
فال حافظ...شب یلدا... رادیو 7... استاد رشیدکاکاوند
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد ور نه اندیشه این کار فراموشش باد آن که یک جرعه می از دست تواند دادن دست با شاهد مقصود در آغوشش باد پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد شاه ترکان سخن مدعیان میشنود شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت جان فدای شکرین پسته خاموشش باد چشمم از آینه داران خط و خالش گشت لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد نرگس مست نوازش کن مردم دارش خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد این فال رو امشب یلدا گرفتم ..من مهمترین فال های زندگیمو از رادیو 7و استاد کاکاوند میگیرم همین چند پست قبل فال برای آینده کنکور و پزشک شدن من و هدفم تو درس بود و برام خیلی عالی اومد یه عالم خوشحال شدم برام نکته های قشنگی داشت و امشب شب میلاد خورشید ,شب الهه خورشیدو عشق نیتم ازدواج بود,نیتم یافتن یار بود , نیتم پیدا کردن نیمه گمشده وجودم و برطرف شدن تمام کمبودهام بود و باز هم خوشحالم این فال در حالت کلی شاید فال زیاد عالی و خوبی نباشه اما مطابق نیت من نکته های قشنگیش توش داره و من حس خوبی بهش... خداجونم ازت میخوام کمکم کنی... واسه آیندم واسه نیمه ای از وجودم که هنوز نمیدونم کجاست و کیه...واسه یاری که آمادم تا تمام عشقم رو تمام محبتم رو بهش ارزونی کنم براش بانویی کنم و اون بشه مرد من... خدایا یه دنیا حس یه دنیا عشق یه دنیا انتظار همه شده چشم روبه در تا یار دنیاییم بیاد... خداجونی پشتمو خالی نکن...
دست بند دوستی
آموزش یکآموزش دو....ویدیوفروش نخ دستبندهای دوستیآموزش سه...تصویریساده ترین اموزش
دل آرام..ایمان سرور پور
انرژی مثبت و آرامش مکمل هم هستندهر بهونه ای برای شروع خوب از بهمن...از خدا دلی آرام بخواه نه دریایی آرام...آدمهای موفق کسی هستند که خودشان را میسازند... بیل گیتس میگن بزرگترین رقیب من خودم هستم..1-دلتو از استرس و نگرانی نسبت به آبنده رها کنی---- باید سعی کنیم به آیتم های منفی فکر نکنیم با اینکه سخته--- لطف خدارو فراموش نکنیم--- اگر چندین روز پشت سر هم کارت من از امروزهام خوب استفاده کنم ذهنم از نگرانی پاک میشه--لطف خدارو تو 86400ثانیه روزانمون احساس کنیم..2-معجون شکرگزاری---قدر بدونید--- بی دلیل از هم تشکر کنیم بینظیر لذت بخش است---ما داریم تلاش میکنیم زندگیمونوعوض کنیم---برای بالارفتن از پله های موفقیت باید شکرگزاری کنیم---- برای خودت و وجدان آرام خودت درس بخون نه پدر و مادر و عمه و...3-برای منم قله ی موفقیتی هست که به اون دست پیدا میکنم اثبا تاین حرف تو سر انگشتامونه..آخه به تعداد همه ی آدمای روی زمین اثر انگشتای متفاوت هست پس راه رسیدن به موفقیتم واسه آدمای مختلف فرق داره... پس بگرد دنبال اثر انگشت خودت4- حجرات 12:در کار دیگران تجسس نکنید.... خیلی از دلهای ناآروم به خاطر همین است.5- خدا به همه شانس داه این عدالت خداست...عدالت خدا یعنی اینکه خدا به همه فرصت میده اما فرصت های بقیه با هم فرق داره... خدا ابزار میسازه استفاده از اون به عهده تو است6- امام علی: من عاشق زندگی هستم و بیزار از دنیا, چون دنیا بر محور خور و خواب وخشم و شهوت است و زندگی یعنی نگریستن در چشمان بچه یتیمی که از پس پرده شوق به انسان مینگرد ..7- از توانمندیهاتون ببخشید خدا جاهای دیگر کمکتون میکنه..مطمین باش...حالا هرچیز حتی انرژی حتی فیزیک حل کردن حتی روحیه دادن به یه دوست.. حتی محبت کردن و هزاران حتی دیگه فقط ببخشید8- انسان از هر چیزی برتره چون جزیی از وجود خداست... و اراده انسان هم عین اراده خداست.. یعنی هر ناممکنی ممکنه چون خدا تواناست و ما هم بنده های اون خداییم...9- چه غصه هایی که باعث سپیدی مویم شدند غافل از اینکه قصه کودکانه ای بیش نبود عزیزم...10-به هیچ چیز اجازه ندهید ارامش رو از ما بگیره..11- اراده ما در طول اراده خداست... در پس خواندن خدا تلاش و ارامش و انرژی مثبت به وجود میادو در آخر خدایا بگیر از من هر اچه را که تو را از من میگیرد.
آرایش صورت با پوست گندمی و چشم قهوه ای
http://www.seemorgh.com/lifestyle/2156/24753.html رنگهای زنده و تند: رنگمایه های متوسط تا تند از قبیل آبی تیره، قهوه ای سوخته، آبی تند، ارغوانی، زغال سنگی، سبز زمردی، قهوه ای مایل به زرد بهترین رنگ پوست: قهوه ای روشن مایل به زرد، برنزه و قهوه ای بهترین رنگ مو: مشکی، قهوه ای تیره، خرمایی، بور و طلایی بهترین رنگ چشم: آبی تیره، مشکی- قهوه ای، فندقی، سبز تند، سبز زیتونی روشن
برنامه زندگی آینده من
چند تا کار هست که اولویت های اول من بعد کنکور دادن است:1-زبانم رو ادامه بدم هم خودم جزوه و کتاب تکمیلی بگیرم هم برم کلاس پیش آقای میرزایی و هم امتحان آیلتس بدم باید باید مدرک آیلتس بگیرم با نمره عالی2-جهانگردی باید برم دنیا وشهرهای کشوره خودمو بگردم اما تو گردش خرید نمیخوام برم برای آشنایی با مردم دنیا با فرهنگها با تاریخ و اعصاب راحت خرید هم اگر چیزی دیدم بد نیست مثل استانبول ,قونیه,آنکارا,تفلیس,مجارستان,مالزی و....3- خودم با دوستام بدون خانواده تجره سفر مجردی رو داشته باشم مثل کیش ,تهران,اصفهان,شیراز مجردی با بچه ها.... خوش میگذره4-نوجوونی کنم5- فیس بوک عضو بشم با اسم خودم برا ارتباط با دوست و فامیل... من چیزی از بقیه کم ندارم,همه آدم هارو هم دوست دارم, منم برا همه عزیزم...6- طراحی ادامه بدم.... خودآموز....بکشم برا دل خودم ....راه افتادم کلاسم برم7-هیچ وقت زدن موسیقی رو دوست نداشتم برعکس شنیدنش...اما میخوام اگه فرصت خالی داشتم یه ساز یاد بگیرم اما نه گیتار و ارگ مثلا فلوت یا چنگ یا سه تار.... این سه موردو خیلی دوست دارم یه زمانی سراغش میرم اما اولویتم نیست..8-دوره های مهارت زندگی دکتر شیری و سایت ساج وکلاسای مخصوص مجردای شهاب مرادیو دوره های موسسه ICT و دکتر حلت رو شرکت کنم کلا با دوره های جدید موافقم و پایه مخصوصا دکتر شیری.... ولی همه اینا منوط به زندگی در تهرانه خدایا کمکم کن بتونم تهران دانشگاه قبول بشم میخوام تو دوره تحصیلم حسابی استفاده کنم.... تلاش میکنم برا قبولی تهران یعنی تراز 7000 کانون من میتونم چون خدارو دارم... من به دست میارمش...9-گرفتن یه کار پاره وقت با محیط خوب و باکلاس و ترجیحا متناسب با رشته از جهت تجربه تو دوران تحصیلم که هم پول در بیارم هم خوب خرج کنم هم تجربه هم سرم گرم بشه...
واسه سعیده
سعیده دلم برات تنگ شده...از احوال ما اگر بپرسی ملالی نیس جز دوری شما..میگذرونم زندگیرو...بعد کنکور بلافاصله رفتم شمال بعدم یه عروسی داشتیم الانم دارم به علاقه هام فک میکنم میخام کلاس برم ...خیلی دوست دارم سعیده جون...کنکورو که بد دادم امیدیم به قبولی تو رشته خوبی ندارم ولی چاره ای دیگه نیس ...به قولی خودکرده را تدبیر نیس...موفق باشی دوستم برای منم دعا کن
آیه الکرسی مغربی
خواص و استفاده به همراه متن کامل آیه الکرسی مغربی با اعراب کامل اول کسی خواهد که مقصود او حاصل شود.پیش از نماز نافله صبح یک بار آیه الکرسی مغربی را بخواند و بعد از نافله نماز صبح شش بار بخواند که در کل هفت بار خوانده باشد.و بعد حاجت بخواهد.خاصیت دوم:اگر کسی روزی سه بار آیه الکرسی مغربی را بخواند رزق و روزی بر او فراخ گردد و دولت او زیاد شود.خاصیت سوم:اگر خواهد کسی را از راه دور بیاورد بعد از نماز فریضه یک بار آیه الکرسی مغربی را به چعل و یک دانه فلفل سفید بخواند و بعد فل فل ها را بسوزاند و تا چهل روز این کار را مداومت کند.مطلوب هر نقطه دنیا که باشد بیاید و حاضر شودچهارم:اگر خواهد زبان کسی را ببندد,از ۱۲ قبر کهنه خاک بردارد و گل کند و ایه الکرسی مغربی را بر وی بخواند و روی گل بدمد(فوت کند) به نیت زبان بند,و گل را بر دیوار بمالد,زبان آن شخص بسته می شود.(هر دیواری میشود بمالید.این دیوار میتوان دیوار خانه خودتان باشد)پنجم:و از برای محبت اگر خواهد این ایه را بر ۴۱ دانه فلفل بخواند در خمر(کوزه) نهد و سر خمر را محکم کند و در خانه خود در خاک کند,آنکس که خواهد از محبت بی قرار گردد.ششم:اگر خواهد که دشمن خود را هلاک کند یک خشت خام(۱) در بیش نهد و چهل و یک بار آیه الکرسی مغربی را بخواند و بر خشت بدمد و در روی خشت خطی بکشد بعد از یک لحظه که بگذرد خشت را در آب اندازد و خشت چون آب شود دشمن هلاک شودهفتم:اگر کسی بر درخت میوه دار آیه الکرسی مغربی را ببندد,میده درخت زیاد شود.هشتم:اگر کسی بر ۴۱ دانه نمک بخواند به نیت محبت به اسم هر کسی که بخواند در طلوع آفتاب و نمک را دور ریزد.مطلوبش از محبت وی بیقرار گردد.نهم:اگر کسی این آیه الکرسی مغربی را بر ۷ میخ آهن بخواند و بدمد,از برای دوستی, و در زیر آتش اندازد از عشق آنکس بیقرار گردد.دهم:اگر کسی خواهد در میان دو کس جدایی افکند بگیردسبوی آب(کوزه سفالی)و ۴۱ بار این آیه را بر آن بخواند و بدمد و چون تمام شود سبو را در زمین شکند در میان آن کس جدایی افتد.و به حرام نکند که به غضب خدا گرفتار میشود.یازدهم:اگر کسی خواهد که هر چه بشنود و بخواند فراموش نکند,آیه الکرسی مغربی را ۷ مرتبه با زعفران بر کف دست خود نویسدو بلیسد و فرو برد ,هر چه بشنود یاد گیرد.(در خصلت یازدهم:هر بار که آیه الکرسی مغربی را در کف دست مینویسید همان بار کف دست را لیس بزنید و بخوریدو دوباره بنویسید.این عمل را هفت بار تکرار کنید.)شرح آیه الکرسی مغربی خیلی بیشتر از اینهاست.که در کتاب جامع الفوائد به همین یازده مورد اشاره شده.
رمان شفق-5-
***رمان**بعد از قطع تلفنش نفس عمیقی کشیدم و ریه هامو پراز هوا کردم که گوشیم جیبمو لرزوند............گوشی رو درآوردم و به شماره ش نگاه کردم.......ناآشنا بود.......-بله؟صدای منحوس آهو توی تلفن پیچید...........وای خدا باز هم این زن....تقریبا داد زدم:-خانم چی از جون من میخواید..از صدای بلندم مریم هراسون دوید طرفم...آهو با پررویی هرچه تمامتر جوابمو داد:داد نزن بچه جون...تو فکر کردی کی هستی....تو برای من فقط یک پشه ای که به راحتی میتونم لهت کنم.........-پس منتظر چی هستی؟-ببین خانم شفق من زنگ نزدم دعوا راه بندازم میخوام حرف...نذاشتم حرفش تموم بشه:-ما حرفی نداریم بزنیم...فکر کنم اینو قبلا بهتون گفته باشم........نفسم به شماره افتاده بود...اعصابم بهم ریخته بود و ناخنهام کف دستمو خط انداخته بود..مریمم سرشو به سر من چسبونده بود که بشنوه...آهو برخلاف من با خونسردی حرف میزد:-خوب گوش کن من میخوام تو رو از خطری که سر راهته دور کنم...اگرچه کتمان نمیکنم که همش به خاطر تو نیست به خاطر خودمم هست...........نمی فهمیدم چی میگه...حواسم کار نمیکرد و نمیتونستم روی حرفهاش تمرکز کنم ولی ناگهان متوجه ی چیزی شدم:-شماره ی منو از کجا گیر آوردید؟-از کامران...نکنه فکر کردی گوشی کامرانو گشتم؟-یعنی میخواید بگید خود کامران شماره ی منو به شما داده که به من زنگ بزنید؟-خودش داد ولی نه به دلیل اینکه بهت زنگ بزنم چون هنوز بازیش با تو تموم نشده...چون من (و روی این کلمه تاکید کرد)ازش خواستم داد.....احساس کردم چیزی توی سرم صدا داد یعنی کامران اینقدر آدم دوروییه یا این زن هنرپیشه ی ماهریه......-شفق من باز باید تورو ببینم...چیزی هست که باید نشونت بدم......-من نیازی به دیدن شما نمی بینم........-ولی من می بینم.......بیا لطفا....میتونی اینطوری ماهیت کامران رو بشناسی....مریم اشاره کرد که بگو نه.....ولی این شک لعنتی دوباره به جونم افتاده بود.....شکی که داشت نابودم میکرد...باید یکبار برای همیشه بر این شک فائق میشدم یا میذاشتم اون منو از پا دربیاره...با این وجود نمیخواستم زود مغلوب خواسته ش بشم:-اون چیز چیه؟-پای تلفن نمیشه گفت....باید خودت بیای.......-و نکنه انتظار دارید همین الان بیام؟-شیفتی مگه؟-آره...-نه بذار فردا....و با لحن بسیار زننده ای حرفشو ادامه داد:امشب با کامران قرار دارم......از حرفش مردم و دوباره زنده شدم....تنم یخ بست....احساس خفگی بهم دست داد .آنچنان حالم بد شد که مریم گوشی رو ازم گرفت و تماس رو قطع کرد:دیوونه....احمق....آخر خودتو به کشتن میدی.....بهت میگم به حرف این عفریته گوش نکن...اوا ...شفق.....چت شد؟فقط احساس کردم از بلندی خوردم زمین...مریم کمکم کرد تا اطاق رست برم و روی تخت دراز بکشم...-تا تو دراز میکشی من برم یه سر به بخش ...