دکترکرد افشار

  • دکتر کرد افشاری

    دکتر کرد افشاری

    توصیه های دکتر غلامرضا کرد افشاری توصیه های دکتر غلامرضا کرد افشاری ( به روز شده در تاریخ: 1391.11.7 )برنامه های آقای دکتر کرد افشار در صدا و سیما|پنجشنبه ها | ساعت 10:45 الی 11:45 | شبکه قرآن سیما  |  برنامه: خانه محبت|یکشنبه ها   | ساعت 13:30 الی 14:10  | شبکه آموزش سیما |  برنامه: دکتر سلام |تلفن و پیامک برنامه دکتر سلام: 22010091(021) و 30000706آدرس مطب دکتر:درمانگاه بهشت - ( صبح ها) دانشکده طب سنتی دانشگاه تهران  تلفن: 55639724وب سایت دکترhttp://masihateb.ir/Masihaمطلب مرتبط : اسامی برخی از پزشکان طب سنتی مشهد



  • نقدی بر دکتر کرد افشاری

    دکتر افشین احمدپور(پزشک و محقق در حوزه ی طب سنتی) تا کنون با ارائه ی شواهد و مدارک کافی اثبات شد که طب موسوم به قرآنی هیچ گونه اساس علمی ندارد و بیشتر ناشی از توهّمات یک فرد بی سواد است که گمان کرده با خواندن پیشگفتار چند جلد کتاب پزشکی و چند آیه قرآن می تواند در میدان مرد افکن طب رجزخوانی کند! طب قرآنی در ذات خود یک فاجعه است اما فاجعه ی بزرگتر آنجاست که عده ای پزشک بی سواد از سخنان غیرعلمی و عوامانه ی این فرد برای نگارش کتاب های خود استفاده کرده اند! کتاب هایی که اگر چه در بی ارزش بودن آنها احدی شک ندارد اما متأسفانه در بین عوام الناس مانند نسخه ی تریاق فاروق دست به دست می گردد! یکی از معروفترین افرادی که از محتوای کتب نگاشته شده در باب طب غیرعلمی قرآنی برای نگارش کتاب خود سوده برده فردی است به نام «دکترغلامرضا کرد افشاری» که به همراه همسر مکرمه ی خود «دکتر حوریه محمدی کناری» و شخص دیگری به نام «دکتر سید سعید اسماعیلی» کتابی به نگارش درآورده به نام «تغذیه در طب ایرانی اسلامی» که با مقدمه ی فردی به نام «حسین خیراندیش» معروف به «استاد!!خیراندیش» روانه ی بازار کتاب شده است! البته نویسندگان این کتاب در حقیقت کار تصنیفی یا تألیفی انجام نداده اند بلکه با ناخنک زدن به چند کتاب و وصله کردن عبارات کتب مذکور آش شله قلم کاری پخته اند که هم هضمش مشکل است و هم جذبش مضر! اما از آنجا که جناب «کرد افشاری» از چهره های مشهور چند سال اخیر حوزه ی طب هستند و یک دانگ از سخنرانی های صدا و سیما در باب طب سنتی به نام ایشان سند خورده لذا صرفا ً به جهت تنویر افکار ساده دلان و زودباوران به مقابله ی بخش هایی از کتاب ایشان و همسر مکرمه شان با کتاب «پانزده روز تا سلامتی» حضرت« پروفسور!! خدادادی» خواهم پرداخت تا آشکار گردد که عمق فاجعه کجاست!!! ایشان در صفحه ی 97 کتاب «تغذیه در طب ایرانی اسلامی» درباره ی «ماکارونی ، لازانیا و رشته های صنعتی» چنین نوشته اند: " ماکارونی چون با آرد نول تهیه شده و فاقد سبوس است ارزش غذایی ندارد و به دلیل حالت خمیری و زیاد جویده نشدن آن موسین و پتیالین بزاق کمتر تولید شده و به راحتی هضم نمی شود.همچنین فاقد فیبر گیاهی بوده ایجاد یبوست می کند و باعث به وجود آمدن سم پتومائین و گازهای سمی دیگر در روده ی بزرگ می شود" حالا با دقت جملات جناب مهندس در صفحه ی 261 کتاب «پانزده روز تا سلامتی» را با جملات بالا مقایسه کنید: " ماکارونی غذایی است که امروزه فوق العاده روی بورس است و تبلیغات زیادی در مورد آن می شود در حالی که از نظر غذایی ارزش زیادی ندارد زیرا خمیر آن با آرد نول تهیّه می شود و فاقد سبوس است چرا که اوّلا ً سبوس ...

  • این گیاه یک ضد اشتهای معجزه گر است

    این گیاه یک ضد اشتهای معجزه گر است

    این گیاه یک ضد اشتهای معجزه گر استمی‌خواهید خوش اندام شوید اما نمی‌توانید اشتهای زیادتان را کنترل کنید؟نمی‌توانید از ریزه‌خواری و پرخوری دست بکشید؟بدون شک گام اول برای کاهش وزن اصلاح برنامه‌ی غذایی و کم کردن اشتها می‌باشد. خبر خوش برایتان این است که می‌توانید با خوردن اسفناج احساس گرسنگی و میل به پرخوری و ریزه خواری را کاهش دهید. این خبر خوش مدیون زحمات و بررسی‌های محققان سوئدی است که معتقدند غذای محبوب ملوان زبل یک ضد اشتهای معجزه گر است.به گفته‌ی محققان سوئدی اسفناج حاوی ترکیباتی به نام تیلاکوئیدها می‌باشد که در غشای برگ‌های سبز قرار دارند. این ترکیبات باعث کندی هضم لیپیدها شده و روده ها را به کار می‌گیرد و همین مسئله هم باعث افزایش هرچه بیشتر هورمون‌های سیری می‌شود.البته محققان بر این باور هستند که خوردن اسفناج به تنهایی کافی نیست. باید این سبزیجات مفید را خرد و کاملاً له کنید تا تیلاکوئیدهای آن به خوبی آزاد شوند. چون بدن ما نمی‌تواند به طور مستقیم این ترکیبات را تفکیک و جذب کند.محققان روی ۱۵ داوطلب که هر روز صبح پودر اسفناج را در آب حل کرده و می‌نوشیدند بررسی‌هایی انجام دادند.نتیجه این بررسی‌ها نشان می‌دهد که این افراد در طول روز میلی به ریزه خواری ندارند و به خوبی اشتهایشان را کنترل می‌کنند. به همین دلیل محققان توصیه می‌کنند اگر به دنبال ضداشتها می‌گردید به جای مصرف قرص و دارو به سراغ اسفناج بروید.

  • رمان در پایان شب (قسمت دهم)

    از آن مهمانی ماه ها می گذشت ومن همه چیز را فراموش کرده بودم.مدرسه ها بازشده بود و با رفتن سرکار،تا حدودی افکارم منظم شده بود.بچه ها هم به کلاس های بالا تررفته بودند و غرق در درس و سرگرم دوستان جدیدشان بودند.مدتی بود که وضوعی نگرانم کرده بود و نمی دانستم باید چه برخوردی از خودم نشان دهم.چند وقتی بود که متوجه شده بودم آرسام بادختری دوست شده است.گاهی ساعت ها تلفنی باهم حرف می زدند و من نگران و مظطرب در اتاقم بالا و پایین می رفتم.مانده بودم چه برخوردی با آرسام داشته باشم.به روی خودم نیاورم یا مستقیما مقابله کنم؟برای درس هایش نگران بودم،وقت و بی وقت بیرون می رفت وقتی هم در خانه بود،گوشی تلفن از دستش جدا نمی شد.من سالیان سال منتظر روزی بودم که پسرم دانشگاه قبول شود،حالا با اینکه یک سال با کنکور و دانشگاه فاصله داشت اما می ترسیدم زحمات چندین ساله خودم و خودش برباد رود،چون می دانستم اگر در این خط ها بیفتد دیگر بیرون آمدنش از محالات بود.عاقبت بعد از چند هفته حرص خوردن به یاد فیروزه افتادم.اوهم پسری هم سن و سال ارسام من داشت و حتما باچنین موردی برخورد کرده بود.با این فکرروزی که بچه ها مدرسه بودند وخودم زود تعطیل شده بودم به خانه شان زنگ زدم.با اولین زنگ خودش گوشی را برداشت. صدایش عجیب بود،انگار می لرزید وقتی ازش علت را پرسیدم،قهقه زد و گفت:ماسک گذاشتم روی صورتم،درست نمی تونم حرف بزنم! می توانستم مجسمش کنم که صورتش را با ماسک سبز رنگی پوشانده و فقط سه دایره بزرگ چشم ها و دهانش را بی نصیب گذاشته.دست ها و پاهایش را با آن ناخن های بلند و مرتب ،لاک زده  روی صندلی مخصوص ماساژ دراز کرده و هنوز حوله حمام تنش است.لبخند زدم.این فیروزه واقعی بود.کمی احوالپرسی کردم و بعد در مورد آرسام برایش گفتم.همه چیز را تعریف کردم،حتی ترس ها و نگرانی های خودم را و از او خواستم اگر راه حلی به نظرش می رسد،کمکم کند.چند دقیقه ای حرف نزد ولی بعد با نفس پرصدایی که کشید،گفت:امان ازدست این بچه ها که حتی فکر کردن به کارهای احمقانه شون باعث می شه یکی دو تا جوش روی پوست نازنین آدم سبز بشه! خندیدم.صدایش بلند شد:دِنخند!راست می گم آذر،فردا پس فردا قیافه تو توی آینه می بینی نمی شناسی.با هرمشکلشون یک چین و چروک  تازه تو صورت آدم می افته و با هر حرص و جوشی که واسه حرکات احمقانه شون می خوری،یک دسته از موهای نازنیت سفید می شه.اَی گور پدر هرچی بچه و صاب بچه است! باخنده گفتم:بشمر....  فیروزه هم خندید.مثل همیشه نرم و قوی،بعد از چند لحظه  گفت:علی با اینکه یک سال از سامی کوچکتره بیشتر سر و گوشش می جنبه،اول ها من زیاد کاری باهاش نداشتم،پیش خودم می ...