درست کردن چیزای قشنگ
درست کردن چیزای ساده ولی قشنگ......
ساختن دستبند با شلوار ليـ ساختن دستبند با چوب بستنيـ استفاده از سره دلستر يا نوشابه به جاي چيز هاي نزئيني
رکسانا(قسمت 4)
برگشتم یه نگاهم به مانی کردم که سرش رو انداختپایین و گفت"- بجون تو قفط میخواستم شیر فهمت کنم"تو همین موقع کارگردان ترمهرو صدا کرد و۳ تایی رفتیم تو خونه که خیلی قشنگ و شیک تزیین شده بود یه خونه دوبلکس بزرگ با وسایل گرون قیمت و یه پیانو وسط سالن و یه بار مشروب خالی یهگوشه و چیزای قشنگ دیگه یه ربع بیست دقیقه بعدهرکی سرجای خودش واستاد و همه ساکتشدن و آماده فیلم برداری ترمه و همون هنرپیشه ههبا یه خانم مسن که مثلا مادرترمه بود وسط سالن واستاده بودن و آماده که شروع به بازی کردن کارگردان یه خرده ازنور پردازی ایراد گرفت که درستش کردن و بعدش دوباره همه ساکت شدن و کارگردان حرکتداد و یه مرتبه ترمه با حالت عصبانی شروع کرد به داد زدن و گفت"صحرا- تو اونجاچیکار میکردی کامبیزکامبیز -چرا داد میزنیصحرا -دلم میخواد بگو اونجا چیکارمیکردیکامبیز- تو خودت اونجا چیمار میکردیصحرا- من با مردم بودمکامبیز-خوب منم بپدمصحرا- سوار موتور اونم با صدتا موتور دیگهمادر صحرا -خب مادرحتما با دوستاش بودهصحرا -آره با دوستاش بوده حتما بودهمادر صحرا- خب مادرمگه چه عیبی دارهصحرا -هیچی هیچیمادر صحرا -خب پس صلوات بفرستین تمومش کنیندیگهصحرا- حتما تمومش میکنیم اما بعد از اینکه فهمیدم این اونشب با اون دوستایعجیب غریبش اونجا چیکار میکردهمادر صحرا -خب حتما اونم رفته بوده دانشجوها روتماشا کنهصحرا -تماشا کنه یا ...."بعد یه مرتبه عصبانی تر شد و سر همون پسرهداد زد و گفت"- اونجا چیکار میکردی چرا همه دوستات دور و ورت بودن و هی سید جوادسید جواد میکردن جواب بده بگو-"اینو گفت و از روی بار مشروب یه گیلاس خالی رو ورداشتو پرت کرد طرف همون هنرپیشه که اونم جا خالی داد و گیلاس پرت شد و شکست بلافاصلهکارگردان کات داد بعدشم دوباره اونایی که اونجا بودن برای ترمه دست زدن و بعدشکارگردان گفت که صحنه رو دست نرنن و یه ربع بعد دوباره فیلمبرداری میکنن تو همینموقع دو سه نفر با چند تا سینی که توش چایی و شیرینی بود اومدن طرف ماها ترمه ماومد پیش ما و۳تایی رفتیم رو چند تا مبل نشستیم که مانی گفت"- تموم شدترمه - نهیه خرده دیگه موندهمانی -معمولا هرشب چقدر فیلمبرداری میکنینترمه -حدود ۲دقیقهمانی -راست میگی این که خیلی کمهترمه- نه اگه هرشب بتونیم ۲ دقیقه فیلمبرداری مفید داشته باشیم عالیه نگاه به این صحنه نکن این شانسی خوب در اومد معمولاسر یه صحنه گاهی وقتا ۲ ساعت معطل میشیم حالا بگو کارم چه جوری بودمانی -نه واقعا عالی بودترمه -ممنون عجب یه تعریف کردیمانی -خب وقتی خوب بازی میکنیباید از تعریف کرد دیگهترمه -مرسیمانی- تو جدا خیلی خوب تونستی تقش یه زنفوضول و دیونه رو بازی کنی انگار ...
دانلود فیلم تزئین جشن
سلام چندتا فیلم رو که گذاشتم رفته پست های قبلی که بعدا تو یفهرست فیلم ها وارد میکنم الان حال ندارم دیگه این فیلم که میخوام بذارم تزئین میز جشن تولد یا هر جشن کوچیکی هست این گلا هم شیرینی هستن خیلی میز رو قشنگ درست کردم ببینید فیلم رو میفهمید چه چیزای جالبی رو توش گذاشتن حجم فیلم تقریبا ۹۴۲ کیلو بایت هست برچسب ها:دانلود فیلم - دانلود فیلم کم حجم - دکوراسیون - تزئین منزل - دکوراسیون اتاق - دکوراسیون آشپزخانه - دانلود فیلم اموزشی - دانلود سریع و اسان - فیلم - تزئینات - روبان دوزی
2012 پایان دنیا؟
واقعا 2 روز دیگه دنیا تمومه؟ یعنی تمام انسانهای این کره ی خاکی 2 روز دیگه فقط نفس می کشن؟ اگه اینجوری باشه که چند روزه آینده حسابی سر حضرت ملک الموت و دار و دستش شلوغه اما واقعا چقدر احتمال داره این موضوع به حقیقت بپیونده و این دنیایی که بشر اینقدر بهش دل بسته و برای قشنگ کردن دنیاش کلی زحمت کشیده جدا چقدر احتمال داره مثل تصویر زیر بشه؟راستش خیلی توی اینترنت دنبال مقالات مختلف گشتم و چیزای زیادی خوندم که اول می خواستم اونا رو توی این پست قرار بدم اما گفتم بزار به خودم رجوع کنم گیرم که چند هزار سال پیش قوم مایا یا یک فراماسونری به نام نوستراداموس بگن فلان روز دنیا تمومه آخه من یه سوال دارم چرا تا قبل سال 2006 کسی حرفی درباره 2012 نمیزد ؟ یا اصلا چرا تا اون موقع فیلمی دربارش ساخته نشد؟ چون این 2012 همش یک طرحه . بعضی وقتها آدم یک چیزی رو پیش بینی میکنه اما بعضی وقتا هم آدم یه پیش گویی خودش درست میکنه به عنوان مثال من پیش گویی میکنم تا 3 ثانیه دیگه یک لیوان تو خونمون بشکنه بعد میرم تو آشپز خونه یک لیوان برمیدارم میکوبم زمین میگم نگا دیدی شکست راست می گفتم. این برنامه 2012 هم به همین صورت خوده برادران صهیونیست و فراماسونری که البته قدرتهای بزرگ دنیا هم دستشونه خودشون این طرح رو برنامه ریزی کردن و به واسطه رسانه های قوی که دارن این شایعه رو در دنیا انداختن . مطمئن باشید اگه هم اتفاقی بیفته الهی و خدایی نیست و نه اسمون سه روز سیاه میشه نه شهاب سنگی به زمین میخوره چون خدا خودش گفته هیچکس از روز قیامت یا پایان دنیا خبر نداره اما چون از این فراماسونها هرکاری برمیاد قطعا به صورت مصنوعی و برای ضایع نشدن هم که شده یک اقدام مهمی انجام میدن خدا میدونه چه نقشه ای دارن شایدم چند شهر مهم رو بمب گذاری کنن . شاید یک 11 ستامبر دیگه و پشت بندش جنگ جهانی سوم راه بیفته شادم اصلا در اون روز به ایرن حمله کنن . خلاصه هرچی که هست قطعا فرداش دوباره خورشید طلوع میکنه و زندگی ادامه داره فقط امیدوارم این زندگی روال عادی داشته باشه نه در جنگ و خون ریزی . در کل انسانهای خوش شانسی هستیم که میتونیم ببینیم بالاخره بعد ازدو هزار سال حدس و گمان چه اتفاقی میفتهدنیا زیادم این شکلی بد نیستا . ههههههه
مترسک !!!
یک روز مرد مزرعه داری برای اینکه مزرعه اش از خیلی چیزها در امان بمونه تصمیم گرفت تا یک مترسک درست بکنه. دست به کار شد و شروع به ساختن یک مترسک کرد حتی برای اون دوتا چشم قشنگ هم گذاشت. بعد از تکمیل شدن مترسک اونو برداشت وتوی مزرعه اش گذاشت.مزرعه دار خوشحال از اینکه مزرعه اش کامل شده به خونه اش رفت. فردای اون روز وقتی مزرعه دار امد تا سری به مزرعه اش بزنه مترسک سر جاش نبود حسابی اطراف رو گشت اما هیچ چیزی پیدا نکرد با ناراحتی و مایوس شدن از پیدا کردن اون تصمیم گرفت تا یکی دیگه درست کنه. اینبار هم یه مترسک مثل اون قبلی کامل و با دو تا چشم قشنگ درست کرد ودرست وسط مزرعه گذاشت پس از اون مزرعه دار به خونه اش برگشت اما... صبح مزرعه دار مثل تمام روزهای قبل رفت تا یه سری به مزرعه اش بزنه وقتیکه به اونجا رسید باز هم همون اتفاق قبلی براش تکرار شد مترسک سر جاش نبود یک روز مرد مزرعه داری برای اینکه مزرعه اش از خیلی چیزها در امان بمونه تصمیم گرفت تا یک مترسک درست بکنه. دست به کار شد و شروع به ساختن یک مترسک کرد حتی برای اون دوتا چشم قشنگ هم گذاشت. بعد از تکمیل شدن مترسک اونو برداشت وتوی مزرعه اش گذاشت.مزرعه دار خوشحال از اینکه مزرعه اش کامل شده به خونه اش رفت. فردای اون روز وقتی مزرعه دار امد تا سری به مزرعه اش بزنه مترسک سر جاش نبود حسابی اطراف رو گشت اما هیچ چیزی پیدا نکرد با ناراحتی و مایوس شدن از پیدا کردن اون تصمیم گرفت تا یکی دیگه درست کنه. اینبار هم یه مترسک مثل اون قبلی کامل و با دو تا چشم قشنگ درست کرد ودرست وسط مزرعه گذاشت پس از اون مزرعه دار به خونه اش برگشت اما... صبح مزرعه دار مثل تمام روزهای قبل رفت تا یه سری به مزرعه اش بزنه وقتیکه به اونجا رسید باز هم همون اتفاق قبلی براش تکرار شد مترسک سر جاش نبود بهت زده شروع کرد به گشتن اما هیچ اثری از مترسک و اینکه چه بلایی سرش امده پیدا نکرد.دیگه مزرعه دار حسابی کلافه شده بود و واقعا نمی دونست که چه اتفاقی برای مترسکها افتاده کسی اونارو برداشته اما... یا اصلا شاید خود مترسکها راه می افتند و می رند.همه جور فکری از سرش می گذشت در همین حال و هوا بود که مرد نابینایی رو دید که با عصاش از جاده کنار مزرعه در حال رفتن بود کنجکاو شد وبه طرفش رفت.بعد از سلام و احوالپرسی مختصر ازش پرسید: با این وضعیتت داری کجا می ری چطور با این نابیناییت میتونی این همه راه رو بری و گم نشی ؟ مرد نابینا با کمی تبسم گفت: من هم مثل خود تو و بقیه ادمها هستم اما به اضافه این عصا که راهم رو پیدا می کنم . مزرعه دار: اما واقعا چه جوری می تونی بدون چشم زندگی بکنی و ادامه بدی؟ مرد نابینا: من فقط چشم ندارم داشتن بینایی مهمه ...