درست كردن پاكت پول
اي كاش "فصيحي رامندي" رد صلاحيت مي شد!
اي كاش "فصيحي رامندي" رد صلاحيت مي شد!
مراحل نگارش نامه
رعایت مراحل نگارشکه به ترتیب زیر است:الف) تفکر و دقت: ذهن خالی از اندیشه چیزی بر نمی تراود و بدون اندیشه کاری به سامان نمی رسد. باید ببینیم که موضوع چیست ، ما با چه مساله یا پدیده ای روبه رو هستیم و چه می خواهیم بنویسیم.ب) طرح:دقت و اندیشه باعث می شود که طرح نوشته در ذهن ما شکل گیرد.طرح هر نوشته عبارت است از نقشه کار یا فهرست نکات اصلی که باید به ترتیب نوشته شوند. به بیان دیگر رئوس مطالبی را که باید بنویسیم را روی کاغذ می آوریم و به دقت می خوانیم تا چیزی از قلم نیفتد و یا تکراری صورت نگیرد.ج) گردآوری اطلاعات:پیش از آغاز نگارش باید راه ها و چگونگی دسترسی به منابع و ماخذ را مورد بررسی قرار دهیم.د) تهیه پیش نویسه) خواندن پیش نویسدر این مرحله نوشته را از نظر انشایی و دستوری و محتوا چک می کنیم و جملات اضافی و نارسا را حذف می کنیم.و) پاکنویس یا ماشین کردن ز) مطالعه و بررسی دقیق نوشته ی پاک نویس شده یا ماشین شده.قسمت های مختلف یک نامه (نامه ی فارسی)شکل و قالب یک نامه ی استاندارد در زیر آمده است: 1- تاریخ: معمولا در بالای نامه و در گوشه ی سمت چپ نوشته می شود. تاریخ نامه را همیشه باید کامل بنویسیم ، مثلا شنبه 23 خردادماه 1375.2- نام و نام خانوادگی و نشانی نویسنده نامه: نشانی فرستنده ی نامه معمولا در بالا و سمت چپ پاکت نامه نوشته می شود.گر برای کسی نامه می نویسیم که ما را خوب می شناسد و همیشه با هم مکاتبه داریم ، او با خواندن نام ما ، در آخر نامه می تواند بفهمد که این نامه را چه کسی نوشته است.اما اگر برای کسی نامه می نویسیم که زیاد با ما آشنا نیست، یا نخستین بار است که برای او نامه می نویسیم ، حتما باید نام و نشانی خود را اضافه بر پاکت در نامه هم بنویسیم ، نام و نشانی برای این است که کسی که می خواهد به نامه پاسخ دهد بداند آن را به اسم چه کسی و به کجا بفرستد. بعضی از مردم نام و نشانی خود را فقط روی پاکت می نویسند که اگر پاکت نامه گم شود یا نام و نشانی روی پاکت به هر علتی پاک یا سیاه شود دیگر نشانی نویسنده ی نامه را نمی شود خواند. بهتر است همیشه نام و نشانی خود را در نامه هم بنویسیم.3- عنوان گیرنده ی نامه: نشانی گیرنده نامه معمولا در قسمت پایین و سمت راست پاکت نامه نوشته می شود.چند نمونه از عنوان هایی را که برای خویشان یا دوستان خود به کار می بریم می خوانیم:پسر عزیزمخواهر مهربانمدوست ارجمندمپدر بزرگوارماگر بخواهیم نامه را به یک اداره یه سازمان دولتی بفرستیم :• همراه با درج نام مخاطب:جناب آقای .... وزیر محترم دادگستریآقای ..... سرپرست محترم دانشکده اقتصادسرکار خانم .... ریاست محترم بخش فروش شرکت مادایران • با درج سمت مخاطب بدون اشاره به نام ...
پاكت ها
يكي از روزهاي گرم و مرطوب است. من از پنجره ي اطاقم درهتل مي توانم بيش تر قسمت هاي"ميدوسترن" را ببينم. مي توانم چراغ هاي بعضي ساختمان ها را كه روشن مي شوند، دود غليظي را كه از دود كش هاي بلند بالا مي رود، ببينم. كاش مجبور نبودم به اين چيزها نگاه كنم. مي خواهم داستاني را براي شما نقل كنم كه سال قبل وقتي توقفي در "ساكرامنتو" داشتم، پدرم برايم تعريف كرد. مربوط به وقايعي است كه دو سال قبل از آن پدرم را در گير كرده بود. آن موقع هنوز او و مادرم از هم طلاق نگرفته بودند. من كتاب فروشم. نمايندگي يك سازمان معروف توليد كتاب هاي درسي را دارم كه دفتر مركزي اش در شيكا گو است. محدوده كاري من "اييلينويز" بخش هايي از "آيووا" و "ويسكانسين" است. وقتي در اتحاديه ي ناشرات كتاب غرب كشور در لوس آنجلس شركت كرده بودم فرصتي دست دادتا چند ساعتي پدرم را ملاقات كنم. از وقتي كه ازهم طلاق گرفته بودند نديده بودمش، منظورم را كه مي فهميد. آدرسش را از توي كيف جيبي ام بيرون آوردم و به او تلگراف زدم. صبح روز بعد وسايلم را به "شيكاگو" فرستادم و سوار هواپيمايي به مقصد "سارامنتو" شدم. دقيقهاي طول نكشيد كه شناختمش. جايي كه همه ايستاده بودند، -مي شود گفت پشت در ورودي- ايستاده بود. با موهاي سفيد، عينكي بر چشم و شلوار بشوي و بپوش قهوه اي رنگ. گفتم: )پدر، حالت چطوره؟( گفت: )لس ( با هم دست داديم و رفتيم به طرف خروجي. گفت: )"مري" و بچه ها چه طورند؟( گفتم: )همه خوبند، كه البته حقيقت نداشت.( پاكت سفيد شيريني فروشي را باز كردو گفت : كمي خرت وپرت برات گرفته م. مي توني با خودت ببري شون. زياد نيست. كمي شيريني مغز بادامي براي "مري" و كمي هم پاستيل ميوه اي براي بچه ها. گفتم ):متشكرم. ( گفت:)وقتي خواستي برگردي يادت نره همراهت ببري شون. ( از سر راه چند راهبه كه به طرف محل سوار شدن هواپيما مي دويدندكنار رفتيم. گفتم : )مشروب يا قهوه ؟( گفت : ) هر چي تو بگي، ولي من ماشين ندارم.( كاف دنجي پيدا كرديم، مشروب گرفتيم و سيگارها را روشن كرديم. گفتم : )اين هم از كافه. ( گفت : )خوب، آره.( شانه هام را بالا انداختم و گفتم : بله. به پشتي صندلي تكيه دادمو نفس عميقي كشيدم، داشتم هوايي را كه در نظرم گرفته و غمبار بود تو ميدادم كه پدرم سرش را چرخاند . گفت:(گمونم فرودگاه "شيكاگو" چهار برابر اين جا باشه) گفتم: (بيش از چهار برابره) گفت: (فكر ميكردم بزرگ باشه ) گفتم: ( از كي عينك ميزني؟) گفت: ( از مدتي پيش ) جرعه اي قورت داد و بعد درست رفت سر اصل مطلب. (كاش سر اين قضيه مرده بودم ) دست هاي زمختش را گذاشت دو طرف عينكش. (تو آدم تحصيل كرده اي هستي ، "لس" . تو كسي هستي كه مي تواني اين رو بفهمي.) زير سيگاري را روي لبه اش ...
راهنمای بسته بندی هدایا برای هر مناسبتی
معمولا تمام بستهبنديهايي كه در فروشگاههاي كادويي ميبينيم به نوعي زيبا هستند اما تا به حال دقت كردهايد كه هر كدام از اين بستهبنديها براي مناسبت و هداياي خاصي در نظر گرفته شدهاند؟ درست مثل لباس پوشيدن ما براي مناسبتهاي مختلف، شكل بستهبندي هدايا هم نشان ميدهد كه براي چه مناسبتي آماده شدهاند. براي نگاه دقيقتر به اين موضوع به غرفه خانم معيني در مركز خريد تنديس رفتيم تا شما را با چند نمونه از كارهاي ايشان و پيشنهاداتش براي شكل ارائه هدايا در مناسبتهاي مختلف آشنا كنيم. از تورهاي لمه در اين كارها استفاده شده است؛ رنگهاي مختلف بهترين گزينه براي بستهبندي هداياست. خانم معيني اين تورها را براي بستهبندي هدايايي كه جنبه رسميتر دارند مثل هديه سالگرد ازدواج يا عيدي به تازه عروسان و... پيشنهاد ميكند. مسلما بستهبندي به اين زيبايي با تور براي همه امكانپذير نيست اما كمي هزينهكردن براي انجام اينكار توسط افراد حرفهاي در مناسبتهاي مهم كه ميخواهيد هديهتان جلوه خاصي داشته باشد، ارزشش را دارد. با يك نگاه به اين جعبهكادوها و مقايسه آن با يك جعبهكادو ساده متوجه ميشويد كه اين پاپيونهاي كوچك و رنگي چه نقش مهمي در زيباكردن جعبههاي كادويي دارند. مهم نيست اگر نميتوانيد پاپيونهايي به اين شكل بزنيد زيرا اين مدل پاپيونها را بهصورت آماده ميتوانيد تهيه كنيد و تنها كاري كه بايد انجام دهيد، چسباندن آنها روي جعبه كادو يا كاغذكادوهاي رنگي است. با پرداخت پول بهعنوان هديه شخص مقابلتان ميتواند آن چيزي كه لازم دارد و مورد پسندش است تهيه كند و دستش براي تصميمگيري شي مورد علاقهاش باز است اما نكته مهم در شكل هديهدادن پول است. هروقت كه خواستيد به كسي پول هديه دهيد يك پاكت زيبا مانند اين نمونهها كه اشكال مختلف آن در همه فروشگاههاي كادويي موجود است تهيه و نوترين و تميزترين اسكناسهايتان را داخلش قرار دهيد. گذاشتن پول داخل همين پاكتهاي كوچك است كه آن را به يك هديه ارزشمند تبديل ميكند. در غير اين صورت ممكن است شخص مقابلتان اين طور فكر كند كه شما ارزشي برايش قائل نشدهايد و با پرداخت مبلغي پول خواستهايد رفع تكليف كنيد و همين مسئله هم بهجاي خوشحالي از دريافت آن باعث كدورت و ناراحتياش ميشود. به اين دسته گلهاي رنگي نگاه كنيد. واقعا زيبا هستند. اين دسته گلها از كاغذهاي رنگي هستند كه خانم معيني شخصا آنها را درست ميكند و نمونهاش را در هيچ جاي ديگري غير از مركز خريد تنديس نميتوانيد بينيد. يك بسته از اين گلها را در كنار هديه اصلي قرار ...
راه و رسم ازدواج در مازندران
مراسم ازدواج درمازندران گاهی اتفاق می افتاد كه پسری از سربازی می آمد و می دید كه دختری را برایش نامزد كرده اند او هم با كمال میل می پذیرفت. گاهی هم پسران به خاطر اهمیت موضوع ترجیح می دادند كه بزرگترهایشان مسؤولیت این امر خطیر به عهده بگیرند كیجا اش یا دختر دیدن پس از اینكه دختر مورد نظر انتخاب شد مادر پسر یا یكی از زنان اقوام كه تردست هم بود به بهانه ای به منزل دختر می رفت و چند ساعتی آن جا می ماند او خركات دختر را زیر نظر می گرفت و بعد برمی گشت در صورت قطعی شدن تصمیم زنی را به عنوان "رافع" و راه باز كن به نزد مادر دختر می فرستادند. مادر دختر هم می گفت:"اختیار دختر دست پدرش است چند روز مهلت بدهید تا با پدر دختر در میان بگذارم". بعد از چند روز رافع مراجعت می كرد. اگر خانوده ی دختر مخالفت می كردند مادر دختر اظهار می داشت:"این آب از این جوی نمی رود". و یا می گفت: "این حرف را همین جا بگذارید زیر فرش ". معنی اش این بود كه ما به شما دختر نمی دهیم . بزرگان قوم را به جان پدر دختر می انداختند تا بالاخره جواب ((بله)) بگیرند و اگر مصر نبودند با اندكی دلتنگی و كدورت از خانواده دختر پی كار خود میرفتند . خازندی یا خواستگاری بعد از انجام كارهای اولیه و موافقت خانوادهی دختر از طرف خانوادهی پسر شبی برای خازندی تعیین می گردید و این موضوع از قبل به اطلاع پدر دختر می رسید. در شب خواستگاری پدر پسر چند نفر ار بزرگان فامیل و یا ریش سفیدان محل را دعوت می نمود. معمولا شام را دز خانه پسر می خوردند و بعد از شام به اتفاق هم به منزل دختر می رفتند. پدر دختر هم به همین نسبت از بزرگان فامیل دعوت به عمل می آورد و در خانه منتظر مهمانان بود. بعد از ورود مهمانان و تعارفات معمول صرف چای و میوه بزرگترین فرد فامیل داماد ته طور رسمی مساله خواستگاری را مطرح می نمود. معمولا جمله را بسیار خاضعانه ادا می نمود و می گفت: پسر فلانی را به فلامی خود قبول كنید و یا آقای فلانی (پدر داماد)از شما دس مره و یا قلیون اوكر می خواهد. فامیل دختر برای گفتن بله به یكدیگر تعارف می كردند و بالاخره پدر دختر بله را می گفت و همه ی حضار صلوات می فرستادند و مادر دختر از همه با چای شیرین پذیرایی می نمود. نامزدی اره سری یا قند شكنی یكی دو شب بعد از خواستگاری مراسم اره سری برگزار می شد كه در نقاط مختلف مازندران متفاوت بود. در بعضی نقاط اگر داماد سید بود شال سبزی از طرف خانواده ی داماد پهن می شد و یك انگشتری نقره هم روی آن قرار می دادند. اگر داماد سید نبود باز هم یك قواره پارچه از جنس شال غیر سبز رنگ پهن می نمودند . در نقاطی هم یك قواره پارچه به عنوان نشانه در مجمه ای قرار می دادند و به خانه عروس می ...
مراسم سال نو در کشورهای مختلف جهان
مراسم سال نو در كشور چين جشن سال نو بزرگترين جشن و با اهميت ترين آنها در ميان مردم كشور چين است . اين جشن كه در آغاز فصل بهار برگزار مي شود گاهي به نام جشنواره بهاري نيز خوانده مي شود. در اين زمان تمامي اعضاي خانواده براي خداحافظي با سال كهنه و استقبال از سال جديد گرد هم جمع مي شوند و براي مدت ۴ هفته در كنار يكديگر مي مانند (البته در سنت چيني ها تعطيلات سال نو چهار هفته به طول مي انجاميد ،اما امروزه با رشد اقتصاد و صنعت در اين كشور تعطيلات سال نو به ۵ روز كاهش يافته است).هنوز هيچ كس دليل اصلي اين جشن و تعطيلي يك ماهه آن را نمي داند، اما افسانه هاي بسياري در مورد آن وجود دارد.براساس يكي از اين افسانه ها در سال هاي دور پيش از آغاز سال جديد ميلادي هيولايي غول پيكر و هولناك به نام نيان (به معناي سال در زبان چيني) از مخفي گاه خود بيرون آمد و بر آن شد تا تمامي مردم روستا را يك به يك ببلعد. اما يك مرد پير و شجاع به سمت هيولا رفت و از او خواست به جاي خوردن مردم، يك هيولاي ديگري كه مردم اين روستاي كوچك را مي ترساند را ببلعد. نيان درخواست آن پيرمرد را پذيرفت و به مبارزه با تمامي هيولاها و ديوهاي موجود در روستا پرداخت و به موجب آن تمامي آنها از روستا به سمت جنگل فرار كردند و او نيز همراه آنان به جنگل رفت. آن پيرمرد پس از خالي كردن روستا از ترس و وحشت ناشي از حمله هيولاها از آنان خواست تا هر ساله پيش از آغاز سال جديد درها و پنجره هاي خود را با كاغذهاي قرمز تزئين كنند، زيرا هيولاها از رنگ قرمز واهمه دارند و با درست كردن آتش در خيابان هايشان مانع از نزديك شدن هيولا به شهر و روستا شوند. از آن پس مردم كشور چين آغاز فصل بهار را جشن مي گيرند و تمامي مراسم را اجرا مي كنند اما هنوز دقيقاً دليل آن را نمي دانند.يك نكته جالب در مورد آ غاز سال جديد در كشور چين اين است كه هميشه يك روز ثابت نيست و به همين دليل مردم اين كشور بدون كمك تقويم نمي توانند روز جشن سال نو را تشخيص دهند. در سال هاي گذشته مردم كشور چين از تقويم قمري استفاده مي كردند و با كمك آن يك روز در فاصله بيستم ژانويه تا ۱۹ فوريه هر سال را به عنوان جشن سال جديد ميلادي به پايكوبي مي پرداختند. در فرهنگ مردم چين سال ها به ۱۲ قسم تقسيم مي شوند كه هر قسم نماد يك حيوان خاص است و هر فردي كه يك سال به دنيا مي آيد خصوصيات حيواني را دارد كه سال به نام اوست. از نظر چيني ها هر ۱۲ سال يك بار، سال يك حيوان خاص مثلاً سال خروس تكرار مي شود و شرايط حاكم بر جامعه متناسب با آن سال تكرار مي شود.مردم چين نيز همچون مردم ديگر نقاط جهان سال جديد ميلادي را با رد و بدل كردن هديه آغاز مي كنند، اما هداياي آنها با ...
رمان مرداب عشق
هنوز با دلشوره اى كه از صبح سراغم اومده بود دست و پنجه نرم ميكردم با اینكه تمام كارام عقب افتاده بود دست و دلم به كارنمیرفت,علت اين همه سردرگمى وكلافگى رو، نمیدونستم رو حساب قرارملاقات امشب بزارم يا به انتظارحادثه و خبری بد . واسه فرار ازاين حالتِ عجيب ازپشت ميزبلند شدم .بدون اينكه نگاهى به ملكى بندازم باخوشحالى ازكنار ميزش رد شدم چون اينبارمجبورنبودم به لبخندِ مسخره بااون نگاهِ نفرت انگيزش جواب بدم اين حسِ پيروزى زياد طول نكشيد كه مجبور،به ايستادن شدم.- خانم سپهر!وقتى ادامه نداد فهميدم كه منتظرنگاهِ منه,به اجباربه طرفش برگشتم,با چشم وابرو اشاره اى به گوشيه تو دستش كرد وگفت:- خانم رسولى پشتِ خطند.- وصل كنيد اتاقم.اونجا صحبت میكنم. خودم و به اتاق رسوندم و گوشى رو برداشتم:- بفرما خروسِ بى محل- سلام خانومِ بداخلاق،درسته كه شما رئيسى، اما باوركن رئيسام ميتونن خوش اخلاق باشن.گناه داره بيچاره.-اِ...من گناه ندارم كه بايد اين همه قصدوقرض و ناديده بگيرم؟ نگفته بودى تغيير شغل دادى وشدى وكيل مدافع مردم.لبخندِ قشنگشو حتى از پشتِ تلفن هم مى تونستم تصور كنم،تنها چهره اى كه با كمال ميل جواب لبخندشو ميدادم.- خوب عزيزم نگفتى چيكار داشتى؟- اى بد جنس!يه جورى حرف مى زنى هركى ندونه فكر ميكنه هرموقع كارم گيره بهت زنگ ميزنم.- نه به خدا...اصلاً منظورم ...- خيلى خوب،قبول.زنگ زدم مطمئن بشم كه امشب ميرى!؟ - آره گفتم كه مى رم.- هستى بهم قول بده گه حتماً ميرى،حتى اگه آسمون به زمين اومد،حتى اگه...- چيزى شده؟ اتفاقى افتاده؟- اول بهم قول بده،بزار مطمئن شَم سرِ حرفت ميمونى.هستى، ما خيلى راه اومديم تا به اينجا رسيديم،هرچى ساختيم و ويرون نكن.- شيما دلم رفت،ميگى چى شده يا نه؟- اون برگشته يعنى داره بر ميگرده!امشب...... وقتی به خودم اومدم که با خشم فریاد می کشیدم:- خانم ملكى ،وقتى ميگم نميخوام كسى رو ببينم، هيج تلفنى رو،وصل نكنيد جواب نميدم،شامل خود شما هم ميشه،حالا اومدى ميگى يكى ميخواد شمارو ببينه !؟با تمام وجودم فرياد ميزدم،تمام بدنم ميلرزيد،با اینکه یکی دو ساعتی از تلفن شیما می گذشت ،انقدر اين خبر، غيرِمنتظره وناباورانه بود كه تا اين حد عصبى وپرخاشگرم کرده بود ،وقتى به خودم اومدم كه متوجه شدم پشتِ ملكى ايستاده و فقط نگاهم ميكنه ديگه طاقت ايستادن نداشتم رو صندلى نشستم و دستمو جلو صورتم گرفتم. صداش هميشه آرومم ميكنه حتى اگه من مخاطبش نباشم:- لطفاً يه ليوان آب براشون بيارين. - چشم آقا .صداى نزديك شدن قدم هاشو احساس ميكردم، وقتي آروم شدم كه گرمى دستاشو احساس كردم.دستمو ازرو صورتم برداشت،سرشو پايين آوردوكج نگهش داشت تا بتونه ببينتم.چشمامو ...