دانلود كتاب كشتن مرغ مقلد
60 اثر برتر داستانی از نگاه تایمز در 60 سال اخیر
روزنامه «تایمز» فهرست 60 كتاب برتر ادبیات داستانی جهان در 60 سال گذشته را منتشر كرد. به گزارش ایسنا، این گزارش بهترین كتابهای 60 سال گذشته را بهصورت «هر سال، یك كتاب» معرفی كرده كه نقطه شروع آن از سال 1949 است. در سال 1949، عنوان بهترین كتاب به «1984» نوشته جورج اورول رسیده است كه چندی پیش از سوی هفتهنامه نیوزویك، بعد از «لولیتا»، دومین كتاب برتر تاریخ ادبیات انتخاب شد. درسال 1950، كتاب «شیر، جادوگر و گنجه» نوشته سی.اس. لوییس كتاب برتر شده است. «ناتور دشت» اثر معروف جی.دی. سالینجر نیز بهترین كتاب سال 1951 انتخاب شده است. از قاره آسیا، تنها آثار دو نویسنده در میان آثار برتر دیده میشود؛ «هزار خورشید تابان» نوشته خالد حسینی - نویسنده افغان - كه بهترین كتاب سال 2007 شده و كتاب «وقایعنگاری پرنده كوكی» نوشته هاروكی موراكامی - نویسنده ژاپنی - كه درسال 1998 به عنوان بهترین اثر انتخاب شده است. از سری كتابهای «هری پاتر» نوشته جی.كی. رولینگ كه ركورددار پرفروشترین كتابهای جهان ادبیات است، «هری پاتر و سنگ جادو» بهعنوان بهترین كتاب سال 1997 برگزیده شده است. در این فهرست تنها نام چهار نویسنده برنده نوبل ادبیات شامل ویلیام گلدینگ، گابریل گارسیا ماركز، جی.ام. كوئتزی و بوریس پاسترناك دیده میشود. اما تعدادی از دیگر كتابهای این فهرست به این شرحاند: «كازینو رویال» نوشته یان فلمینگ (1953)؛ «سالار مگسها» نوشته ویلیام گلدینگ (1954)؛ «لولیتا» نوشته ولادیمیر ناباكوف (1958)؛ «دكتر ژیواگو» نوشته بوریس پاسترناك (1957)؛ «مردان ما در هاوانا» نوشته گراهام گرین (1958)؛ «كشتن مرغ مقلد» نوشته هارپر لی (1960)؛ «دفترچه طلایی» نوشته دوریس لسینگ (1961)؛ «حباب شیشه» نوشته سیلویا پلات (1963)؛ «2001» نوشته آرتور.سی كلارك (1968)؛ «خانه ارواح» نوشته ایزابل آلنده (1982)؛ «عشق سالهای وبا» نوشته گابریل گارسیا ماركز (1985)؛ «چراغهای شمالی» نوشته فیلیپ پولمن (1995)؛«خاكستر آنجلا» نوشته فرانك مككورت (1996)؛ «بدنامی» نوشته جی.ام. كوئتزی (1999)؛ «قاتل كور» نوشته مارگارت آتوود (2000)؛ «تاوان» نوشته یان مكایوان (2002)؛ «جاده» نوشته كورمك مككارتی (2006)؛ «هلند» نوشته جوزف اونیل (2008) و «غریبه كوچك» نوشته سارا واترز (2009). لیست کامل را در ادامه مطلب ببینید. 1949 Nineteen Eighty-Four George Orwell 1950 The Lion, the Witch and the Wardrobe C. S. Lewis 1951 The Catcher in the Rye J. D. Salinger 1952 Pigs Have Wings P. G. Wodehouse 1953 Casino Royale Ian Fleming 1954 Lord of the Flies William Golding 1955 Lolita Vladimir Nabokov 1956 The Hundred and One Dalmatians Dodie Smith 1957 Doctor ZhivagoBoris Pasternak 1958 Our Man in Havana Graham Greene 1959 The Leopard Giuseppe di Lampedusa 1960 To Kill a Mockingbird Harper Lee 1961 Catch 22 Joseph Heller 1962 The ...
رمان هايى كه به سينما لبخند زدند: «كشتن مرغ مينا» [هارپرلى]
رمان هايى كه به سينما لبخند زدند: «كشتن مرغ مينا» [هارپرلى]گزاره هاى منطقى مردم خشمگين! يزدان سلحشور * يك«اتيكوس، جيم و من با آشپزمان كه زنى بود به نام كالپورنيا، در خيابان اصلى شهر زندگى مى كرديم. روابط من و جيم با پدرمان حسنه بود. با ما بازى مى كرد. برايمان كتاب مى خواند. از ما كمى فاصله مى گرفت و رفتارى مؤدبانه داشت.كالپورنيا چيز ديگرى بود. پوست و استخوان بود؛ چشمانى نزديك بين داشت. دست هايش به پهناى يك لنگه در ولى ازآن سخت تر بود. هميشه مرا از آشپزخانه بيرون مى راند و غر مى زد كه چرا مثل جيم معقول نيستم. در حالى كه مى دانست جيم از من بزرگتر است. درست آن وقت كه من ميل نداشتم به خانه احضارم مى كرد. دعواهاى ما به حماسه شبيه بود، اما هميشه با پيروزى يك طرف. هر بار كالپورنيا فاتح بود، زيرا پدرم جانب او را مى گرفت. از هنگام تولد جيم نزد ما بود و تا آنجا كه حافظه من يارى مى كرد از تحمل وجود قهار و ظالم او ناگزير بودم.دو ساله بودم كه مادرمان مرد و در نتيجه فقدان او برايم محسوس نبود. او از خانواده گراهام از شهر مونتگمرى بود. اتيكوس اولين بار كه به عضويت انجمن ايالتى انتخاب شد با او ملاقات كرد. در آن موقع او مرد ميانسالى بود و مادرم ۱۵ سال از او كوچكتر بود. جيم ثمره نخستين سال ازدواج آنها است. چهار سال بعد من به دنيا آمدم و بعد از دو سال مادرم ناگهان بر اثر يك حمله قلبى درگذشت. مى گفتند اين بيمارى در خانواده آنها ارثى است. من او را از دست ندادم، اما فكر مى كنم جيم اين فقدان را حس مى كرد. او را خوب به خاطر مى آورد و گاهى در حين بازى ناگهان آهى طولانى مى كشيد و مى رفت پشت گاراژ تنها با خودش بازى مى كرد. در اين مواقع مى دانستم كه نبايد مزاحمش بشوم.من تقريباً شش سال داشتم و جيم ده ساله بود. سرحدات زمين بازى ما در تابستان (در فاصله صدارس كالپورنيا) محدود بود از شمال به خانه خانم هنرى لافايت دوبوز دو در از خانه ما بالاتر و از جنوب به خانه رادلى سه در از خانه ما پائين تر. ما هرگز درصدد برنيامديم از اين سرحدات تجاوز كنيم. در خانه رادلى موجود مرموزى اقامت داشت كه كمترين نشانى از او كافى بود براى اين كه نفس ما بند بيايد و اما خانم دوبوز در يك كلمه شيطان مجسم بود. تابستان آن سال ديل نزد ما آمد.يك روز صبح زود مى خواستيم مثل هر روز در حياط عقب شروع به بازى كنيم كه هم جيم و هم من از ميان كلم هاى باغچه خانم همسايه ـ ميس ريچل هاورفورد ـ صدايى شنيديم. به تصور اين كه توله سگى است ـ سگ كوچك ميس ريچل آبستن بود ـ به حصار سيمى نزديك شديم و عوض توله سگ فرضى، كسى را ديديم كه آنجا نشسته است و به ما نگاه مى كند. قدش در آن حال كه نشسته بود، چندان از بوته هاى ...
با ادب
بسياري از ما لحظههايي فراموشنشدني در طول عمرمان را با خواندن شاهكاري ادبي تجربه كردهايم، رمانهايي كه با گذشت چندين دهه همچنان خوانندگان سراسر دنيا را با خود همراه ميكنند، اما كارگردانان خوشقريحهاي بودهاند و هستند كه تصميم ميگيرند جان تازهاي به شخصيتهاي ادبي ببخشند و آنها را به دنياي تصوير دعوت كنند؛ و چه شيرين است كه شاهكاري ادبي در عرصهي هنر هفتم نيز خوش بدرخشد و به فيلمي ماندگار بدل شود. 10 اقتباس سينمايي از معروفترين شاهكارهاي دنياي ادبيات:1 ـ «غرور و تعصب» «جين آستين» يكي از رماننويسان بزرگي است كه آثارش بارها مورد اقتباس قرار گرفته است. «غرور و تعصب» شاهكار كلاسيك اين نويسندهي انگليسي است كه تاكنون چندينبار از روي آن فيلمسازي شده است. آستين «غرور و تعصب» را در سن 21 سالگي به نگارش درآورد، اما چاپ آن تا سال 1813 طول كشيد. معروفترين اقتباس اين رمان در سال 2005 توسط «جو رايت» كارگرداني شد. «كايرا ناتيلي» و «متيو مكفارن» ستارگاني بودند كه در اين فيلم ايفاي نقش كردند. ناتيلي براي بازي در نقش «اليزابت» در اين فيلم، نامزدي جايزهي اسكار را به دست آورد. در سال 2004 هم سينماي باليوود فيلمي را با عنوان «عروس و تعصب» با بازي «آيشوريا راي» از روي اين اثر ادبي به روي پرده برد. «غرور و تعصب» همچنين بارها در تلويزيون مورد اقتباس قرار گرفته است كه «كالين فرث» در يكي از معروفترين آنها نقشآفريني كرده است. «آلدوس ماكسلي» نيز در سال 1640 فيلمنامهاي را براساس رمان آستين به نگارش درآورد. اين فيلم توسط «رابرت اس. لونارد» كارگرداني شد. 2 ـ «درخشش» «درخشش» نام كتابي است كه دو تن از بزرگان دنياي ادبيات و سينما را به هم پيوند ميدهد. اين رمان يكي از معروفترين آثار «استفان كينگ» جنايينويس سرشناس آمريكايي است كه دستمايهي فيلم موفق «استنلي كوبريك» شد. كينگ رمان ترسناكش را در سال 1977 به نگارش درآورد. وي نام كتابش را از آهنگ «كارماي آني» جان لنون الهام گرفت. «درخشش» رماني پرفروش بود كه موقعيت كينگ را به عنوان يك نويسندهي موفق تثبيت كرد. اين كتاب در سال 1980 توسط كوبريك به دنياي سينما معرفي شد. نكتهي جالب در مورد اين اثر اين است كه همه اقتباس كوبريك از اين رمان را يك شاهكار ميخوانند، اما كينگ از اين فيلم متنفر است. دليلي اصلي نارضايتي كينگ انتخاب «جك نيكلسون» به عنوان بازيگر نقش اصلي فيلم بوده است. 3 ـ «لوليتا» به نظر ميرسد استنلي كوبريك يكي از كارگرداناني خوش قريحهاي است كه به اقتباسهاي ادبي علاقهي وافري دارد. يكي ديگر از كارهاي اين فيلمساز سرشناس از روي شاهكار «ولادمير ناباكوف»، ...
یک سرود برای تمام زندگی
نويسنده هايي كه فقط يك اثر نوشتند و جاودانه شدند! فقط چند نویسنده انگشت شمار هستند كه در همه عمر كوتاه یا بلندشان تنها یك بار دست به قلم برده اند و داستانی نوشته اند كه هنوز نامشان به واسطه آن زنده است. اینها با داستانشان جاودانه شده اند. امیلی برونته و بلندی های بادگیر امیلی برونته یكی از 3 خواهر برونته فقط 30 سال زندگی كرد و شاید اگر بیشتر فرصت داشت، می توانست آثار ماندگار دیگری هم بنویسد اما او با همین اثر یك جایگاه فراموش نشدنی برای خودش كسب كرده و با وجود این كه بیش از یك قرن و نیم از نوشته شدن اثرش می گذرد. «بلندی های بادگیر» عنوان محبوب ترین رمان عاشقانه و رمانتیك بریتانیا را دارد و بهترین دلیل برای این است كه نشان دهد آثار كلاسیك در قرن بیست و یكم هم محبوب هستند. آنا سول و زیبای سیاه «آنا سول» در 14 سالگی زیر باران سر خورد و هر دو پایش بدجوری آسیب دید و پس از آن معلول شد، اما سعی می كرد تا كارهایش را خودش انجام بدهد، یكی از این كارها راندن كالسكه بود. او با اسب ها ارتباطی غریب داشت و برای همین در تنها اثری كه نوشته از زبان یك اسب به رابطه آنها و انسان ها پرداخته و می خواهد تا آدم ها رابطه انسانی تری با حیوانات داشته باشند. این نویسنده انگلیسی كتابش را در 7 سال آخر زندگی اش نوشت و سال 1877 آن را تمام كرد، اما سال بعد كه كتاب منتشر شد، او دیگر زنده نبود. این كتاب بلافاصله پس از انتشار به اثری پرفروش بدل شد و تاكنون بیش از 50 میلیون نسخه از آن فروش رفته و به عنوان یكی از بهترین كتاب های همه دوره ها شناخته می شود. خانم سول وقتی درگذشت 58 سال داشت. بوریس پاسترناك و دكتر ژیواگو بوریس پاسترناك، شاعر مشهور روسی فقط همین یك رمان را نوشت و با وجود این كه انتشار آن در كشورش ممكن نشد، اما وی در 3 سال پایانی عمرش، انتشار این كتاب را ابتدا در ایتالیا دید و البته استقبالی را كه سال بعد برایش جایزه نوبل ادبیات را همراه آورد. هر چند پاسترناك از ترس حكومت كمونیستی كشورش كه با این اثر مخالف بودند، مجبور شد این جایزه را رد كند، اما شهرت این داستان عاشقانه و اجتماعی كه بر مبنای مسائل تاریخی روسیه خلق شده بود، پس از ساخت یك فیلم سینمایی به كارگردانی دیوید لین عالمگیر شد. پاسترناك سال 1960 در حالی كه 70 سال داشت درگذشت، این رمان ماندنی را بر مبنای تجربیات خودش به عنوان یك پزشك در جریان جنگ جهانی دوم نوشت. مارگارت میچل و رمان جاودانه بر باد رفته بیش از نیم قرن از درگذشت مارگارت میچل، خالق رمان جاودانی «برباد رفته» می گذرد. در این مدت روزی نبوده كه از شهرت اسكارلت اوهارای مشهور و رت باتلر كاسته ...
30 کتاب پرفروش تاریخ!!
ین فهرست نشان میدهد «رمز داوینچی» نوشته دن براون پرفروشترین كتاب تاریخ یا حداقل یك دهه گذشته بوده است. پس از این رمان مجموعه رمانهای «هری پاتر» نوشته جی.كی. رولینگ جدول را قبضه كردهاند. یكی از نكات جالب توجه قرار گرفتن سهگانه «هزاره» اثر استیگ لارسون در این فهرست است. این نویسنده سوئدی سال 2004 درگذشت و سه اثر او پس از مرگش منتشر شدند. میلیونها نسخه از این آثار در مدت كوتاهی به فروش رفت. در میان نویسندگان حاضر در این فهرست كمتر نام نویسندگان چیرهدست به چشم میخورد، مثلا نامی از برندگان جایزه نوبل در این فهرست نیست. قدرترین نویسنده این فهرست جی.دی. سلینجر است كه با «ناتور دشت» در رتبه هشتاد و ششم (668 هزار نسخه فروش) ایستاده است. دیگر نویسندگان مطرح این فهرست (از نظر ادبی و نه فقط از نظر فروش و بازار) یان مكایوان، خالد حسینی، جان گریشام و آلیس زبالد هستند، اما این نویسندگان هم فاصلهای بسیار با غولهای ادبیات، از گابریل گارسیا ماركز و رومن گاری و تولستوی و داستایوسكی گرفته تا امیل زولا و چارلز دیكنز و جان آپدایك و ارنست همینگوی دارند. نكته جالب در این جدول حضور پائولو كوئیلو با «كیمیاگر» در رتبه چهل و هفتم با 903 هزار نسخه، مایكل مور با «سفیدپوست احمق» در رتبه پنجاهم با 877 هزار نسخه و هارپر لی با «كشتن مرغ مقلد» در رتبه هشتادودوم با 683 هزار نسخه است. نیلسن بوكاسكن بزرگترین سرویس آماری كتاب دنیاست كه آمار فروش كتاب فروشیهای بزرگ و كوچك را ضبط میكند. اطلاعات این سایت 90 درصد كتاب فروشیهای بریتانیا را پوشش میدهد. آمار این سایت نشان میدهد هر هفته 220 هزار نسخه كتاب در بریتانیا فروخته میشود كه ارزش این فروش حدود هفتهای 30 میلیون پوند است. مشخصات 30 كتاب اول در این فهرست به شرح زیر است. 1 - رمز داوینچی اثر دن براون 2 - هری پاتر و سنگ جادو اثر جی.كی. رولینگ 3 - هری پاتر و تالار اسرار اثر جی.كی. رولینگ 4 - فرشتگان و شیاطین اثر دن براون 5 - هری پاتر و محفل ققنوس اثر جی.كی. رولینگ 6 - هری پاتر و شاهزاده دورگه: نسخه كودكان اثر جی.كی. رولینگ 7 - هری پاتر و یادگاران مرگ اثر جی.كی. رولینگ 8 - هری پاتر و زندانی آزكابان اثر جی.كی. رولینگ 9 - گرگ و میش اثر استفانی مایر 10 - هری پاتر و جام آتش (جلد شومیز) اثر جی.كی. رولینگ 11 - نقطه فریب اثر دن براون 12 - ماه نو اثر استفانی مایر 13 - استخوانهای دوست داشتنی اثر آلیس زبالد 14 - دژ دیجیتالی اثر دن براون 15 - اتفاق عجیب برای سگ در شب اثر مارك هدن 16 - خسوف اثر استفانی مایر 17 - دختری با خالكوبی اژدها: سه گانه هزاره اثر استیگ لارسون 18 - بادبادك باز اثر خالد حسینی 19 - ...
پنجاه موسيقي فيلم برتر تاريخ سينما
پنجاه موسيقي فيلم برتر تاريخ سينما نويسنده: پرويز نوري از نخستين روزهاي سينما با كمديهاي صامت تا اين روزها كه كامپيوتر نُتها را كنار هم ميچيند و آهنگ مناسب براي فيلمها فراهم ميكند، موسيقي نقش حساس - و شايد اساسي - در پرورش شخصيتها و داستان فيلمها داشته است. فقط كافي است كه فيلمي را بدون موسيقي مجسم كنيد: ديالوگها در فضايي مرده معلق ميشود، صحنههاي تعقيب و گريز بيهيجان شكل ميگيرد و درام بدون اوج، و كمدي بدون خنده باقي ميماند. خلاصه ي كلام، فيلمها بدون موسيقي به نظر «معمولي» ميآيند. اما تعيين و گزينش بهترين موسيقيهاي متن از بين هزاران فيلم مختلف، آسان نيست. مجله ي «اينترتينمنت ويكلي» در سال 2001 صد موسيقي برتر تاريخ سينما را در شماره ي ويژهاي انتخاب كرده بود كه طبق معمول اينگونه گزينشهاي مجلههاي آمريكايي، بيش تر فيلمها آمريكايي هستند، اما دچار اين وسوسهام كرد كه پنجاه موسيقي را از آن ميان انتخاب و عرضه كنم. بيشتر اين آثار از همين فهرست انتخاب شده و چند تا هم به آن افزودهام. به هر حال اين يك انتخاب شخصي و بدون ترتيب است و قاعدتاً هر كس ميتواند فهرست شخصي خودش را داشته باشد. «اينترتينمت ويكلي» در توصيف هر اثر متني كوتاه نيز دارد كه تلاش شده فشرده ي ويژگي آن ها باشد. 1. سرگيجه (1958) برنارد هرمن آلفرد هيچكاك موجود رمانتيك رنج كشيدهاي بود ولي اين خصلت را در پس پردهاي از خويشتنداري انگليسي پنهان ميكرد. بيشتر از همه ي همكاران هيچكاك در ساختن فيلمهايش، برنارد هرمن آهنگساز با موسيقيهاي كوبنده و مدهوش كنندهاش براي كلاسيكهاي متأخرتر هيچكاك، اين قضيه را لو داد. سرگيجه شخصيترين اثر هيچكاك است و موسيقياش هم احتمالاً بهترين موسيقياي است كه هرمن ساخت. 2. دكتر ژيواگو (1965) موريس ژار موريس ژار - آهنگساز تواناي فرانسوي - با تم شورانگيزش براي شخصيت لارا در اين اثر عاشقانه ي حماسي لين، وسيقياي را آفريد كه يكي از معروفترين ملوديهايي استه كه تاكنون براي سينما ساخته شده و در واقع در ميان شش هفت اثر اين چنيني جاي دارد. ژار به خاطر موسيقي اين فيلم كه سرشار از نواي ساز «بالالايكا» و كر روسي است، جوايز اسكار و گرَمي را گرفت. 3. پدرخوانده (1972) نينو روتا اولين شوكي كه فيلم به تماشاگرش ميدهد، موسيقي شگرف تيتراژ آغازش است. به جاي موسيقي پرتحركي كه تماشاگر انتظار دارد تصاوير خشونتهاي مافيا را همراهي كند، نواي سوكوارانه و دوردست ترومپتي را ميشنود كه با اركستر نواخته ميشود؛ همچون خاطرات پيرمردي كه به تدريج روايت ميشود. اين تم و نيز ...
سكوت عارفان
عارفان كه جام حق نوشيدهاند رازهــا دانستــه و پـوشيدهاند هر كه را اسرار حق آمـوختند مهـر كردند ودهانش دوختند ( مثنوي ) سكوت عارفان در جاي جاي ادبيات عرفانيمان ، به نكتهاي برميخوريم كه براي ذهن پژوهشگر ، بسيار عجيب و سؤال برانگيز است و آن اصراري است كه نحلههاي مختلف عرفاني ، بر سكوت و رازداري داشتهاند. حكمت و فلسفه اين سكوت كدام است ؟ و سؤال ديگر آنكه چرا خود عرفا ، گاه اين سكوت را شكستهاند و منصوروار ، به هويدا كردن اسرار پرداختهاند ؟ مولانا كه اين همه بر سرپوشي تأكيد ميكند ، چرا خود سينهاي به « پهناي فلك » آرزو ميكند تا از اسرار آن « رَشك مَلِك » دم زند : سينهاي خــواهم به پهناي فلك تا بگويم شرح آن رشك ملك ( مثنوي ) در اين مقال ،كوشيدهام از خلالِ ادبيات عارفانه وبخصوص از زبان خود مولوي ، هم از رازِ رازپوشي عارفانه پرده بردارم و هم از سِرّ اِفشاي اسرار . و در واقع ، حكمت سكوت و تَكليمِ عرفا را از اقوالِ خود ايشان دريابيم: 1 ـ مهمترين مبنايِ سكوت عارفانه ، خودسازي است . توضيح آنكه هر چه احوالاتِ معنوي انسان پوشيدهتر باشد ، در «حَوّل حالِنا »يش مؤثرتر خواهد بود و هر چه از خود و حالات خود حرف بزني ، سرماية معنويِ خود را بيشتر خرج ميكني و از دست ميدهي . مولوي ميگويد : اين سخن ، در سينه ، دَخلِ مغزهاست در خموشي ، مغزِ جان را ، صَد نَماست چون بيامد در زبان ، خَرج شــد ، مغز خــرج كم كــن ، تــا بماند مغـزِ نغـز انساني كه معنويتي كسب ميكند ، همواره در معرض امتحانهاي مكرر است و مولوي به او خطاب ميكند كه مبادا خود را به قيمتِ كمتري و در نخستين امتحان به حراج بگذارد : گر تـو نقــدي يـافتي ، مَگشا دَهــان هست در رَه ، سنــگهاي امتحـــان امتحان بـَـر امتحان است ، اي پســر هين به كمتر امتحان ، خـود را مَخَر اصولا“ تمام سرمايه معنوي انسان ، از اخلاص در سكوت وتنهايي حاصل ميشود و باز كردن دهان ، بمثابه روزنه و مخرجي براي خروج و به هدر رفتن اين سرمايه تلقي ميشود . اهل عرفان تمثيل زيبايي دارند ، از كوزهاي خالي ، كه هنگامي كه در آب فرو ميرود ، شروع به قل قل كردن ميكند ولي وقتي از درون پر شد ، قل قلهايش متوقف ميشود واين بار، پر شدن روزنههاي كوچك در ديواره كوزه سفالي ، شروع ميشود و صدايِ قل قل به صدايِ پِس پِس ، كاهش مييابد . تنها هنگامي كه تمام روزنههاي ...