جشن تولد مامی سایت
آموزش درست کردن گیفت عروسی به شکل گل
این دفعه به درخواست مکرر دوستان گلم آموزش ساخت یک گیفت زیبا رو براتون گزاشتم که هم واسه نامزدی هم عقد و عروسی و حتی تولد هم کاربرد داره! خیلی هم خوشگله و کم هزینه هست ...نصاویر که کاملا گویا هستند.باز هم اگر سوالی بود در خدمتم دوستان میتونید با چسب حرارتی داخل این گل ها نقل، نبات، سکه و یا حتی حنا بچسبونید و کارتون رو تکمیل کنید.منبع: مامی سایتاین یک نمونه تزیین شده با برگ مصنوعی، نقل و پرچم گلشاد باشید.
کادو جشن تولد هدیه برای روز تولد
کادو جشن تولد هدیه برای روز تولد برای خرید و سفارش این هدیه و کادوی زیبا به سایت زیر مراجعه نمایید www.takcarpet.com روی لینک بالا کلیک نمایید تا وارد سایت برای خرید کادو و هدیه گردید اگر قصد خرید بهترین کادو و بهترین و زیباترین هدیه برای جشن تولد عزیزان خود را دارید ما به شما برای خرید کادو و هدیه روز تولد و جشن تولد بهترین های شما پیشنهادی میکنیم برای خرید کادو جشن تولد و هدیه جشن تولد به سایت بالا مراجعه نمایید
عکسهای جشن تولد ده ماهگی
چون ماهگردهای کیان دورقمی شده و کیان علاقه زیادی به جشن تولد داره یک جشن تولد گرفتیم به قول مامان جون جشن تولد ۴ نفره ولی خیلی خوش گذشت . دیروز موقع برگشت از محل کارم با بابایی کیان رفتیم کیک و شمع و کلاه تولد گرفتیم . کلاه رو به هیچ جوری نمی تونیم تو سرش بذاریم که بتونیم عکس بگیریم . کیان شیطون بلا فقط منتظر این بود که به کیک و شمع ها حمله کنه . موقع فوت کردن ۱۰ تا شمع کیان جونم هاج و واج مونده بود که چه اتفاقی افتاده . ولی علاقه خیلی زیادی به بریدن کیک داره وقتی با کیان خواستم کیک رو ببریم کیان می خندید و می خواست همچنان با چاقو حساب کیک رو برسه . ولی در کل عکسها خیلی با مزه شده مخصوصا اونهایی که با مامان جونش انداخته .
ایده جالب عشقولانه وجذاب برا متفاوت شدن زندگی
جملات عاشقانه بنویس و بذار تو جیب پیرهن یا شلوارش که تو محل کارش ببینه اگه بدش نمیاد کادو بگیر با پیک موتوری بفرست محل کار روی یه برگه نقاشی بکش و توش بنویس دوستت دارم قبل از اینکه بره حموم توی یه برگه بنویس: دوستت دارم یا عاشقتم یا........ بعد بزن رو آینه حموم یا بذار تو جعبه ریش تراشش گل بذار لای حوله حمومش یا پیرهنش بعد بگو بره ورداره از عکسامون از دوره نامزدی تا عقد و عروسی و ماه عسل و زندگی مشترک یه کلیپ ساختم و یه سرود عاشقانه گذاشتم روش. روز سالگرد ازدواج بهش هدیه دادم . من یهویی بعضی وقتا به شوشو پیام میدم که چقدر دوستش دارم مثلا مینویسم به اندازه متراژ کل سیمهای برق آویزون تو شهر دوست دارم یا به اندازه تمام تخمه هندونه های دنیا دوست دارم 01 sanie همچنین بوسه زیاد و صورت ودستاشو تندتند پربوس کنی وبگی ممنون ک اینقد زحمت میکشی ......قربونه دستای زحمتکشت بره ماد از ایده های دیگرم می تونم به کشتی گرفتن و مچ انداختن اشاره کنم میتونین اگه شب از سر کار برمیگرده... میزو پر از شمعای کوچیک کنین... چراغا را خاموش کنین ... خودتونم یه لباس خوشگل بپوشین ... وقتی درو باز میکنه وارد یه فضای رمانتیک میشه من خودم یهو وسط فیلم و یا حرف هامون بلند و با هیجان میگمم " راستی..." با تعجب و کنجکاوی میگه "چیه؟ " منم با آرامش و لبخند میگم" تو منو میخواستی . وقتی میاد خونه خودمو لوس می کنم و ازش میخوام بوسم کنه وقتی دراز کشیده ازش میخوام بغلم کنه وقتی علی خوابه ازش میخوام دوتایی بریم ح م و م گاهی هم سه تایی براش یادداشت مینویسم براش غذاهای مورد علاقشو درست می کنمو تزیین می کنم برای ناهار ژله در مدل ها و رنگها مختلف درست می کنم براش میذارم وقت ناهارش میبینه میزنگه تشک می کنه براش بستنی تزیین می کنم میارم بهش میگم اگه امروز بتونی تا شب 01 تا بوسم کنی شب یه چیز خوشمزه برات درست می کنم و به قولمم عمل می کنم براش عکسای دوتایی خودشو پسر ی رو میزنم رو تخته شاسی برای مناسبتا براش کارت هدیه میگیرم و متن ها عشقولانه از طرف خودم و علی میدم برام بزنن ( بهترین و قشنگترین کارت هدیه برای بانک سامان هست محض اطلاع ) شبا با هم میرم فیس بوک و کلی با هم می خندیم سعی می کنم زدنگیمون جو دوستانه داشته باشه و اونم خیلی باهام راحته جاییی با دوستاش میرمیم سعی می کنم مزاحمش نباشم تا بتونه راحت باشه اگه کاری میخواد بکنه سعی می کنم باهاش مخالفت نکنم وقتی صدای درو می شنوم بدو بدو علی رو بغل می کنم یا با هم میریم پشت در می ایستیم یا درو باز می ککنم سر علی رو از در میذارم بیرون یا علی رو میذارم سر راهش خودم میام قایم میشم با علی میفرستمش حموم میرم ازشون تو حموم ...
تولد آدرینا
اول اردیبهشت سال ۱۳۸۸ خدا بهمون یکی دیگه از فرشته هاش رو هدیه داد . بارداری آدرینا به نسبت راحت بود به جز ناراحتی پوستی که من توی ماه ۴ پیدا کردم و حدودا ۲ ماه طول کشید و دکترها هم علت مشخصی براش پیدا نکردند مشکل دیگه ای خدا رو شکر نبود. ادرینا زمان تولد ۳۳۰۰ وزن داشت و ۵۱ سانت قد بر خلاف بارداری اش نوزادی راحتی نداشت کولیک نوزادی یکی از بزرگترین مشکلات من بود که با آدرینا داشتم که تا پایان ۳ ماهگی حتی یک شب رو هم نتونستم تا صبح بخوابم از اون بدترخواب سبکش بود که با کوچکترین صدایی حتی صدای نفس بیدار میشد و دیگه نمی خوابید........... تا چهار ماهگی هم خودش و هم مامانی خیلی اذیت شدیم و لی از اواسط ماه چهارم کم کم انگار همه چیز به آرامی داشت تغییر می کرد چرت های کوچیک آدرینا یواش یواش تبدیل به خوابهای نسبتا طولانی شد خواب سبکش عمیق تر شد طوری که دیگه با هر صدایی بیدار نمیشد و از همه بهتر این که از پایان ۴ ماهگی دیگه برای شیر خوردن تا صبح بیدار نمیشد و از ساعت ۱۱ شب که حدودا آخرین وعده شیرش رو می خورد تا ساعت ۸ الی ۹ صبح یکسره می خوابید و من تونستم بعد از مدتها ( آخه توی بارداری هم یک ماه آخر را خوب نتونسته بودم بخوابم) یک خواب عمیق و راحت داشته باشم. تا یک سالگی ۳ بار بیماری سخت گرفت که یکی اش آنفولانزا بود که خدا در همه موارد بهمون لطف داشت و کمک کرد تا اون دوران بیماری رو هر چند سخت بود ولی بگذرانیم . تا این که اول اردیبهشت تولد این فرشته نازمون شد و یک سالگی آمدنش رو کنارمون جشن گرفتیم ما امسال برای آدرینا تولد نگرفتیم جون از طرفی تازه از سفر برگشته بودیم و واقعا هم من هم فرهاد خسته بودیم و از طرف دیگه آدرینا مریض بود و من همه اش درگیر دکتر بردن آدرینا و بیماری اش بودم این بود که دیدم اصلا توان مهمانی گرفتن و پذیرایی رو ندارم و خودش هم هم اصلا حالش برای یک مهمونی شلوغ مناسب نیست این بود که با فرهاد تصمیم گرفتیم امسال فقط یک جشن کوچیک با مامان فرهاد و بابای من براش بگیریم و انشالله سال دیگه یک جشن به یاد موندنی براش می گیریم اما وزن آدرینا در یک سالگی ۹۸۰۰ و قدش۷۳/۵ سانت بود البته به خاطر مریضی اش حدود ۵۰۰ گرم توی همین ایام عید وزن کم کرد اما کارهای آدرینا : آدرینا از چند روز قبل از تولدش به تنهایی ایستاد البته یک مدت کوتاه در حد ۳۰ ثانیه ولی خودش خیلی از این کار لذت می برد و مرتب تلاش می کرد و هر روز این تایم ایستادنش بدون کمک و گرفتن وسایل بیشتر شد تا دقیقا روز ۴ اردیبهشت به تنهایی اولین قدمش رو برداشتو الان دیگه به راحتی می تونه حداقل ۷-۸ قدم بره ولی یک دفعه ...
31- ايليا بلا در جشن تولد 9 سالگي النا طلا
عزیز دلم خودت خوب میدونی مشغله های پدر و مامی تمومی نداره برا همین دیر به دیر آپ میکنم ولی چه بهانه ایی بهتر از تولد دردونه مامان(النای نازنینم) ۱۵ مهر تولد ۹ سالگی شیرین ترین دختر دنیا بود و نازنین پسرم فعالتر از سال پیش توی تولد خواهر جون شرکت کرد اگر چه مراسم تولد خیلی کوچیک و خانوادگی بود ولی با حضور گرم شما دوتا دسته گل از هر مراسمی قشنگتر و دلچسب تر بود.....شیطون مامان پارسال توی تولد خواهر جون فقط نگاه میکردی (آخه همش سه ماهت بود) نمی دونم چیزی هم متوجه میشدی یا نه.....ولی امسال کلی پیشرفت کردی اولش که کلی رقصیدی و دست زدی ولی موقع باز کردن کادوها حس حسادت برانگیخته شد و افتادی بجون وسایل خواهرجون......اما خب آخرش به خوردن کیک رضایت دادی و همه چی ختم بخیر شد.........حالا چند تا از عکساتون رو میذارم تا یاد اون روز همیشه تازه بمونه: اينم دخمل طلاي من در حال حركات موزون...(درساي كلاسشو پس ميده) و اين پسر بلا در حال تشويق خواهر جون يك عدد پسر حسود در حال كتك زدن كادوهاي خواهرجوني يك عدد خواهر خسته يك عدد موجود شيطون