تزيين تولد با بادكنك

  • كيك تولد آرشا جان

    ۱۸ ارديبهشت تولد يك سالگي پسرم بود و به دليل اينكه مهمان زيادي داشتيم نتونستيم عكس بگيريم و فقط از تولد آرشا فيلم گرفتيم و اگه فرصت كردم از روي فيلم پسرم عكس مي گيرم و براتون مي گذارم. جشن تولد خوبي بود.منزل يكي از دوستان را كرايه كرديم و نزديك ۴۰ نفر مهمان دعوت كرديم وكل سالن را ميز و صندلي چيديم .سالن را با بادكنك و كاغذهاي رنگي تزيين كرديم .  به دست مهمانها هم يه فشفشه داديم .براي شمع روي كيك هم سه تا شمع گرفتم شمع گل موزيكال كه خيلي زيبا بود و شمع فشفشه اي و شمع عدد يك.به بچه هاي  كوچك هم يه كادو داديم كادوهاي آرشا هم شامل: سكه( مامان و بابا)،پول،ماشين،لباس،تفنگ،خونه سازي  براي پذيرايي هم شربت ،ميوه،تنقلات شام:ماكاراني،دلمه برگ مو، سوفله قارچ و مرغ، سالاد كلم و چند نوع ژله و از اينكه نتوانستم عكس از مراسم و ميز شام بگيرم خيلي ناراحت بودم چون نزديك يكماه براي جشن تولد آرشا برنامه ريزي كرده بودم و مراسم خيلي زيبا برگزار شد مخصوصا ژله هام كه خيلي خوشگل شده بودند.



  • تزیین تولد

    تزیین تولد

    مراحل را در تصوير دنبال كنيد. مراحل ساخت بادكنكها : قرار دادن عروسكها داخل بادكنك: منبع:وبلاگ ژور نال سرا

  • خاطرات ازدواج» خواستگار بارون

    جشن تولد يك سالگي پسرم بود، از آنجا كه خانه كوچك بود، تصميم گرفتيم اين جشن را در خانه پدر و مادرم بگيريم، البته بگويم يك جشن خودماني، من و شوهرم و چند تن از اقوام نزديك به همراه داداش و زن‌داداش و سه خواهرم... از آنجا كه اولين سالگرد تولد بچه‌ام بود، شور و ذوق خاصي داشتم، بعدازظهر يكي از روزهاي بهاري بود و ما مشغول تزيين اتاق‌ها بوديم كه ناگهان زنگ خانه به صدا در آمد. ما در آن ساعت روز منتظر كسي نبوديم، مادرم چادر سر كرد و به طرف در حياط رفت، وقتي كه در را باز كرد، يك زن و مرد را جلوي در ديد. مادرم آنها را به داخل راهنمايي كرد. خيلي عجيب بود، خواستگار خواهر بزرگم بودند كه در بانك كار مي‌كرد و بدون هماهنگي به منزل ما آمده بودند. در يك زمان نامناسب، پيش خودم گفتم حالا چه وقت خواستگار آمدن است. نمي‌دانم اين اتفاق را باور مي‌كنيد يا نه... پس از يك ربعي تا چايي دم بيايد، باز صداي زنگ در به صدا در آمد، اين دفعه شوهرم  رفت و در حياط را باز كرد. اين بار مقابل در دو مرد بودند و يك زن نه اين ديگر امكان نداشت، باز هم بدون هماهنگي و براي خواستگاري از همان خواهرم آمده بودند. از ناراحتي گوشه‌اي نشستم و در حكمت خداوند متعجب بودم، دو خانواده خواستگار به همديگر چپ چپ نگاه مي‌كردند تا اين كه خواستگاراني كه تازه به خانه‌مان آمده بودند، تصميم گرفتند كه بروند و روز ديگري بيايند. خواهرم براي هر دو خواستگار چاي برد. خواستگار اولي با خواهرش آمده بود و خواستگار دومي هم با پدر و مادرش بايد بوديد و مي‌ديديد كه چه جوي در اتاق حاكم بود، هيچ كس حرفي نمي‌زد تا اين‌كه خانواده خواستگار دومي گفتند، مي‌رويم و وقت ديگري مي‌آييم و همين را خواستگاران اول هم گفتند و پس از دقايقي از خانه بيرون رفتند. پس از رفتن آنها، ما هم شروع كرديم به تزيين اتاق با بادكنك و كاغذكشي. اما لحظاتي بعد، دوباره صداي زنگ در خانه به گوش رسيد. اين بار ديگر كفرم بالا آمده بود. جلوي در باز همان خواستگاران دوم بودند. مي‌گفتند يك كوچه آن طرف‌تر ايستاده بودند تا خواستگاران قبلي بروند و آنها به داخل بيايند. خواستگار دومي با خواهر و شوهرخواهرش آمده بود، از قضا شوهرخواهر خواستگار، شوهرم را شناخته بود و آشنايي دست داد كه چند سال پيش در فلان اداره با هم همكار بوديم و شوهرم به ياد آورد. به همين خاطر او را به اتاقي برد كه آنجا را تزيين كرده بوديم. او تا چشمش به كيك تولد افتاد، به شوهرم گفت: من تا از اين كيك تولد نخورم از اين جا نمي‌روم، من ديگر خيلي عصباني شده بودم و با اشاره چشم و ابرو به شوهرم فهماندم كه مبادا دست به كيك بزند چرا كه قرار بود از اين كيك عكس ...

  • تزئین تخم مرغ با نخ ,گل رز , صدف , رنگ , برگ

    تزئین تخم مرغ با نخ ,گل رز , صدف , رنگ , برگ

    تخم مرغ هاي صدفي مواد لازم* تخم مرغهاي واقعي يا پلاستيكي* كاسه كريستال* رنگهاي اكريليك به رنگ زرد، صورتي، سفيد، آبي، سبز و طلايي* اسفنج و آب* ماسه سفيد* صدف و دانه هاي مرواريد* طرز تهيه:۱ـ اگر از تخم مرغ واقعي استفاده مي كنيد، تعدادي سوراخ كوچك در انتهاي هر تخم مرغ ايجاد كنيد و زرده آن را بيرون بياوريد يا اينكه تخم مرغ را پخته و آن را سفت كنيد.۲ـ تخم مرغهايتان را رنگ كنيد. اين رنگهاي اكريليك صدفي در ?گروه تركيبي استفاده مي شوند: زرد، سفيد و صورتي؛ زرد، سفيد و سبز؛ صورتي، سفيد و طلايي كه مي توانيد هر كدام از اين رنگها را كنارهم قرار دهيد.۳ـ اين رنگها را در ظرفي بريزيد و اسفنج رادر آب و سپس در رنگها فرو كنيد و روي تخم مرغها بكشيد.۴ـ در قسمتهايي كه مي خواهيد روشن تر شوند، از رنگ استفاده كنيد. بدين صورت كه بگذاريد رنگ قبلي خشك شود سپس با اسفنج به همان روش قبلي بر روي قسمتهاي مذكور رنگ سفيد بزنيد.۵ـ در يك كاسه كريستال كم عمق كمي ماسه سفيد بريزيد و مانند شكل بالا، تخم مرغها را درون آن قرار دهيد. مي توانيد ميان تخم مرغها را با صدف و دانه هاي مرواريد تزيين كنيد.       تخم مرغهاي به نخ كشيده شدهمي توانيد سفره هفت سين تان را با گلداني پر از تخم مرغهاي به نخ كشيده شده، تزيين كنيد:* مواد لازم:* تعدادي بادكنك كوچك* قيچي* نخ گلدوزي يا خياطي* آهار يا نخ آهارزده شده* طرز تهيه:۱ـ بادكنكها را مقدار كمي باد كنيد و سر آنها را محكم ببنديد.۲ـ حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ سانتيمتر نخ گلدوزي ياخياطي را در رنگهاي مختلف و متنوع انتخاب و به آهار آغشته كنيد. هرتكه نخ را جداگانه در آهار فرو كرده و بيرون بياوريد.۳ـ نخها را به دور بادكنكها بپيچيد. اين نخهاي آهارزده شده بدون نياز به چسب به دور بادكنكها مي چسبند. پيچيدن نخها را تا جايي كه بادكنكهابه شكل تخم مرغ شوند، ادامه دهيد.۴ـ يك تكه نخ به سر بادكنكهاي بادشده بپيچيد و گره بزنيد. سپس آنها را مانند شكل روبرو به شاخه درختي آويزان كرده و امتداد اين نخها را گره بزنيد و شاخه را درگلدان بكاريد. مي توانيد تخم مرغهايي كه با اين روش درست كرده ايد را در ظرفي نيز قرار دهيد.     تزيين تخم مرغ با يك گل رز ساده مي تواند جلوه خاصي به سفره هفت سين شما ببخشد.* مواد لازم:* تخم مرغ پخته سفت* رنگ* چسب مايع* گل رز مينياتوري خشك شده (كه مي توانيد آن را به صورت آماده از گل فروشي ها خريداري كنيد.)* چند عدد جاشمعي كريستال* طرز تهيه:۱ـ تخم مرغها را رنگ كنيد و بگذاريد خشك شوند.۲ـ در قسمت انتهايي و كوچك تخم مرغ، چسب مايع بماليد.۳ـ ۲يا ۵ گل رز مينياتوري خشك شده را بر روي چسبها چسبانيده و بگذاريد خشك شوند.۴ـ تخم مرغها را مانند شكل بالا روي ...

  • تـزيـيـن سالاد

    تـزيـيـن سالاد

                           

  • دلنوشته هاي زيبا همراه با عكس

    "عاشق" که میشوی ، همه چیز "بی علت" می شود ... و تمام دنیا "علـت" میشود ، تا "عـشق" را از تو بگیرد ..   ســــه راه بیشتـــــر نــــــداری : بـــــــا مــــــن باشـــــی ؛ یا بــــــا تـــــــــو باشــــــم ، یا توافـــــــق کــــــنیم کـــــه باهــــــم باشیـــــم ...   هر رابطه ای ؛ به هر دلیلی برایت تمام شد ! پی اش را دیگر نگیر هیچ شوک مصنوعی ! آدمها و رابطه های مرده را زنده نمی کند . . .   قله ی قـــاف که سهـــل است، من قـــله ی کــاف و لام و مــیم و نــــون و واو را هم بخـاطرت فـــــتح می کنم ... اما تو با تمـــام مــــردانه گی ات، مـــرد باش ! اگر سـراغ نگاهت را گرفتنــــد بگــو که واگــذار شده ...   بـــــــدترین کـــــــاری که یه نفــــــر می تــــــونه با دلــــــت بکنــــــه اینــــــــه کــــــــه باعــــــــث بشــــــه . . . دیگـــــــــه ذوق نکنــــــی از بــــــودن هیچـــــــکس وفـاداری یک زن زمانی معـلوم میشود که مــردش هــیچ نداشته باشد ... وفـاداری یک مـرد زمانی معـلوم میشود کــه همــه چــیز داشـته باشـد ... "ســـاده" کـه بـاشـی زود "حــل" مـیشـوی مـــیروند ســر وقـت "مـــسالـه" بــعــدی!! بگـــــذار دوستــــــ بمانیم عشق همه چیز را خرابــــــ میکند . . . ! یکــ دوستـتـــ دارمــ ... حتــی ازنـوع شُـل و ولـش ... از جانب تــو .. قـوام مـی بـخشـد ... به وجودت در دلـم . . . کاش بـفهمـی . . .!   مردان در سکوت پیر میشوند و در خاموشی اشک میریزند ... پیاده رو ها را آنقدر میروند تا گم شوند ...  فرصت ديدارت گر چه كم بود ،ولي چشمانت باهمان نيم نگاه دلم را ربود ...   آدمـها ، مثل ِ سایه اند ! ازشـون فــرار کنی ، دنبــالت میدوند ! دنبالشون که بــدویی ، ازت فــرار میکنند !!   احساسم را نمي فروشم؛ . . . حتي به بالاترين بها! . . . ولي . . .  آنگونه كه بخواهم خرج ميكنم . . . .،براي آنهايي كه لايق هستند .   امروز جلوی آینه سه تار موی سفید توی کله ام پیدا کردم اولی اینجا دومی اونجا و سومی همان جایی که یک بار انگشتت را فشار دادی گفتی : "من عاشقتم اینو تو مغزت فرو کن"   دیشب که باران آمد... میخواستم سراغت را بگیرم! اما.. خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم , باز زیر چتر دیگرانی ... خسته ام از جنس قلابی آدم ها....هی فلانی! راهت را بگیر و برو.... حوالی ما توقف ممنوع است بزرگتر ...

  • رمان لجبازی با عشق (فصل دوم)

    سال نو توي خونه كنار مامان بودن بدون داشتن پدري كه باشه و به ادم تبريك بگه دعاي خير كنه و از لاي قران عيدي بده سخت بود تصميم داشتم هر جور شده از مامانم حرف بكشم و موفق هم شدم چيز هايي كه مامن ميگفت خيلي جزيي بود حالا فهميدم كه بابام ايران نيست حتي نميدونستم كدوم كشور دلم گرفته بود اصلا عيد حاليم نشد و بدون اينكه بهم خوش بگذره دوباره راهي تهران شدم روزاي تكراري دوباره شروع شد يك روز با مهرناز بودم كه گفت ساعت 9توي بيمارستان....كلاس داره اصرار كرد باهاش برم منم بدم نميومد و رفتيم توي يكي از اتاقهاي بيمارستان كه شبيه كلاس بود نشستيم يك اقايي بلند قد با موهاي يك دست سفيد كه بهش دكتر تاجيك مي گفتند داشت حرف ميزد در مورد بخش اعصاب و همه بهش زل زده بودند و گوش مي دادند كه يكهو منو نگاه كرد و ته كلاس رو نگاه كرد و به من گفت خانوم شما جديدين؟گفتم خير من همراه خانوم يوسفي هستم گفت اسمتون چيه؟جواب دادم ثنا مقدم به ته كلاس نگاه كرد و گفت سينا مقدم شما با خانوم نسبتي نداريد ؟خير دكتر من تك فرزندم؟دكتر منو نگاه كرد منم گفتم منم تك فرزندم كه كلاس يك هو كشيد و به من گفت شما دو قلويين شك ندارم دارين شوخي ميكنين كه نسبت ندارين؟منم كه حوصله ام سر رفته بود گفتم به نظر شما ما اينقدر بي ادبيم كه با شما شوخي كنيم ويك تاي ابروهامو بالا دادم دكتر تاجيك يك لبخند زد و گفت چه حاضر جواب و به من گفت دخترم اسم پدرت چيه؟سعيددوباره به ته كلاس نگاه كرد و گفت سينا اسم پدر تو چيه؟او هم كمي بهت زده بود و گفت سعيد دوباره افراد كلاس هويي كشيدند و دكتر تاريخ تولد ونام مادرمون رو هم پرسيد كه باز جواب هاي ما يكي بود منم تعجب كرده بودم برگشتم كه ان پسر را ببينم واي خا جون كپ منه در قالب يك مرد او هم زل زده بود به من دكتر گفت ميخواين همينطور همديگه رو نگاه كنيد گفتم امكان نداره دكتر من خونمون رامسره و با مامانم زندگي ميكنم دكتر گفت شايد...ولي سينا گفت منم با بابام زندگي ميكنم و ميدونم كه از مامانم جدا شده و ادامه داد شايد و ساكت شد بعد كلاس با مهرناز اومدم بيرون و بهش گفتم مغزم داره ميتركه او هم گفت بي خيال فكر كن اين يك پيام بازرگاني بود تو يزندگيت منم با تكان دادن سرم باهاش رفتم خوابگاه.اواسط ارديبهشته و هواي اينجا فوق العاده گرمه و افتابي انگار اينجا افريقاست تنها مزيتش به رامسر اينه كه ادم عرق نميكنه امروزم كه حسابي خسته شدم ساعت 7 غروبه نا ندارم تا خوابگاه برم تو حال خودم بودم كه يكي صدام زد خانوم مقدم برگشتم سينا رو ديدم چشمام 4تا شد اومد جلو و گفت سلام منم جواب دادم و گفتم مشكلي پيش اومده ؟-ميشه با هم صحبت كنيم؟اره ميشه ولي اينجا نميشه بريم يك جا ...