بیت زیبای حافظ
تک بیت های زیبای حافظ
اس ام اس هم ننوشتی و شد ایامی چند محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند ! باری در ادامه ی ارائه تک بیت های مشهور حافظ این 40 بیت را امروز تقدیمتان می کنیم . 1. حافظ وظیفه ی تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشیند یا شنید 2. بس تجربه کردیم در این دار مکافات با درد کشان هرکه در افتاد ور افتاد 3. سیل سرشک ما زدلش کین بدر نبرد در سنگ خاره قطره ی باران اثر نکرد 4.دلا بسوز که سوز تو کارها بکند دعای نیم شبی دفع صد بلا بکند 5. همای گو مفکن سایه ی شرف هرگز در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد 6.نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار خودپسندی جان من برهان نادانی بود 7. بر این رواق زبر جد نوشته اند به زر که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند 8.چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکی است نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود 9. عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند 10. فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد 11. در هوا چند معلق زنی و جلوه کنی ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد 12. روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد 13. نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صدمدرس شد 14. من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن آشنا کرد 15. با خرابات نشینان ز کرامات ملاف هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد 16. شهر خالی است ز عشاق مگر کز طرفی دستی از غیب برون آید و کاری بکند 17. جام می و خون دل هر یک به کسی دادند در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد 18. مرغ زیرک نشود در چمنش نغمه سرای هر بهاری که به دنبال خزانی دارد 19. گوهر پاک بیاید که شود قابل فیض ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود 20. ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق هر عمل اجری و هر کرده جزائی دارد 21. تو بندگی چون گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند 22. اوقات خوش آن بود که با دوست بسر شد باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود 23. در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود 24. سعی نابرده در این راه به جایی نرسی مزد اگر می¬طلبی طاعت استاد ببر 25. دوست گو یار شو و و هر دو جهان دشمن باش بخت گو روی کن و روی زمین لشکر گیر 26. ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز 27.غم حبیب نهان به ز گفتگوی رقیب که نیست سینه ی ارباب کینه محرم راز 28. مرا به کشتی باده در افکن ای ساقی که گفته اند نکویی کن و در آب انداز 29 .فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس 30. بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت ...
چند شعر عاشقانه از سعدی و حافظ
شعر از سعدی شیرازی گر مرا بیتو در بهشت برنددیده از دیدنش بخواهم دوختکاین چنینم خدای وعده نکردکه مرا در بهشت باید سوختزلف بر باد مده تا ندهی بر بادم..................................................................... ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادممی مخور با همه کس تا نخورم خون جگرسر مکش تا نکشد سر به فلک فریادمزلف را حلقه مکن تا نکنی در بندمطره را تاب مده تا ندهی بر بادم یار بیگانه مشو تا نبری از خویشمغم اغیار مخور تا نکنی ناشادمرخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلمقد برافروز که از سرو کنی آزادمشمع هر جمع مشو ور نه بسوزی مارایاد هر قوم مکن تا نروی از یادمشهره ی شهر مشو تا ننهم سر در کوهشور شیرین منما تا نکنی فرهادمرحم کن بر من مسکین و به فریادم رستا به خاک در آصف نرسد فریادمحافظ از جور تو حاشا که بگرداند رویمن از آن روز که در بند توام آزادممعنی واژه ها طره = آویزه ، کنارهاغیار = مخالفان، دشمنان، آنکسانی که از ما نیستند فارغ = خلاص، دست از کار کشیدن ، رها کردنشهره= مشهور، نامدار آصف= وزیر یا دبیر سلیمان نبیحاشا= هرگز ، ابدا ، در انکار نیز این واژه را بکار میبرند.
دو بیت حافظ
با محمّد روی چمنهای صحن بیرونی مصلا نشستهبودم، با پلاستیکهای کتابی که دور-و-برمان پخش-و-پلا بود. نقل قول جالبی کرد محمّد از «انسان کامل» شهید مطهّری و بعد، تطبیقی جالبتر میان شهادت حضرت علی – علیهالسّلام – با این دو بیت حافظ: دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادندو اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند [...] چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبیآن شب قدر که این تازه براتم دادند ***امیرالمؤمنین در واپسین دقائق عمر خود، بهاصحاب و اهلبیتش که ناراحت و گریان بودند، میفرماید: «و الله ما فجأنی من الموتِ واردٌ کرهتهُ و لا طالعٌ انکرته ؛ و ما کنت إلا کقاربٍ ورد ، و طالبٍ وجد.» (از نامۀ بیستوسوّم نهجالبلاغه)«بهخدا که با مردن چیزی بهسروقت من نیامد که آنرا نپسندم، و نه چیزی پدید گردد که آنرا نشناسم، بلکه چون جویندۀ آب بهشبهنگام بودم که ناگهان بهآب رسد، یا خواهانی که آنچه را خواهانست بیابد.» (ترجمۀ مرحوم دکتر شهیدی) عرب بهدلیل زندگی قبیلهای مبتنی بر دامداری خود، مرتبا ً بهدنبال چاه و آب میگشت. معمولا ً این جستجو در روز انجام میشد؛ ولی گاهی که تشنگی بسیار سنگین بود و بر قبیله یا احشام فشار میآورد، در شب هم بهجستجوی آب میرفتند. بهکسی که شبانه بهجستجوی آب میرفت، «قارب» میگفتند. حضرت علی خود را در گشتن بهدنبال شهادت و رسیدن بهآن، همانند قاربی میداند که در تاریکی شب، چاه آبی بهدست میآورد. (رک به: انسان کامل، صص 116 و 117) در دو بیت حافظ، کلماتی هست که آنها را بهزیبائی با این واقعۀ تاریخی تطبیق میدهد: شب قدر، نیمۀ شب،وقت سحر، مبارکسحر، آب حیات، تازهبرات! کنار هم قرار گرفتن این واژهها، قاربی را بهیاد میآورد که نیمهشب (شب قدر) بهدنبال آب برای یافتن حیاتی جاودانی و رهائی از مرگست، و دست آخر، سحرگاه آنرا مییابد! پ.ن.: از نوشتن این مطلب، این منظور را نداشتم که حافظ غزلش را بهمناسبت آن شب سروده؛ صرفا ً تطابق و تناسب زیبای میانشان جلب توجّه میکرد.
غزل بی نهایت زیبای حافظ بزرگ
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید به وقت سرخوشی از آه و ناله عشاق به صوت و نغمه چنگ و چغانه یاد آرید چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی ز عاشقان به سرود و ترانه یاد آرید چو در میان مراد آورید دست امید ز عهد صحبت ما در میانه یاد آرید سمند دولت اگر چند سرکشیده رود ز همرهان به سر تازیانه یاد آرید نمیخورید زمانی غم وفاداران ز بیوفایی دور زمانه یاد آرید به وجه مرحمت ای ساکنان صدر جلال ز روی حافظ و این آستانه یاد آرید