انشا در مورد آب

  • انشایی در مورد انشاء

    انشایی در مورد انشاء

    <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> چه شبی بود، مادرم باز رو انداخت که باید چند انشایی برای خواهرت بنویسی، رفتم دیدم خواهرم دوباره برگه‌هایی از انشا در مورد فصول، طبیعت و موضوعاتی دیگر را در دست گرفته و حفظ می‌کند. چاره‌ای نبود، قلم را برداشتم و در مورد آزادگان به دلیل تناسب روز مطلبی نوشتم، اسراف موضوع بعدی بود، دیگر حوصله‌‌ام سر رفت، بقیه را به فردا صبح موکول کردم، راستش یاد دوران تحصیلات خودم افتادم، زنگ انشا جزء بدترین ساعات درسیم بود. و هنوز هم تفاوتی ایجاد نشده، بچه‌های این نسل هم از نوشتن می‌ترسند، نمی‌دانند چه بنویسند، چگونه و از کجا آغاز کنند؟ چگونه ادامه بدهند و چگونه به پایان برسانند؟ حالا تصور بکنید در این فضا که مدیران و معلمان و آموزش و پرورش هیچ نوآوری و شکوفایی نداشته‌اند، و نتوانسته‌اند از دامنه این بحران بکاهند، کودکان باید در مورد نوآوری و شکوفایی انشا بنویسند.     انشایی از انشاء   همه دارند عرق می‌ریزند، صورت‌ها در هم فشرده است، کاغذها را خط خطی می‌کنند وگلوله‌های مچاله شده را پرت می‌کنند توی سطل آشغال.یکی زل‌زده به پنجره، فکرش به جایی نمی‌رسد، یکی ته مدادش را گاز می‌گیرد و پلک‌هایش را روی هم فشار می‌دهد، یکی می‌گوید من هیچ چی به فکرم نمی‌رسد، آن یکی می‌گوید چند خط باید باشد، یکی مدام لب‌ها و گاهی هم ناخن می‌جود   معلم دفترش را ورق می‌زند، محکم دستش را روی میز می‌کوبد و با صدای بلند می‌گوید ساکت کلاس گرم است، بچه‌ها کت‌شان را در می‌آورند، هی روی صندلی جابجا می‌شوند، غر می‌زنند، از دست هیچ کس کاری بر نمی‌آید، زیاد فرصت ندارند، الان زنگ می‌خورد، بالاخره دانش‌آموزان از روی ناچاری کاغذهای خط خطی و نوشته‌های درهمشان را جمع می‌کنند و می‌دهند دست معلم وقت تمام شد. این کلاس، کلاس انشا بود     آب، بابا   سرمشق‌های آب، بابا یادمان رفت رسم نوشتن با قلم‌ها یادمان رفت گل کردن لبخندهای همکلاسی در یک نگاه ساده حتی یادمان رفت ترس از معلم، حل تمرین، پای تخته آن روزهای بی‌کلک را یادمان رفت   راه فرار از مشق‌های زنگ اول ای وای ننوشتیم آقا یادمان رفت آن روزها را آن قدر شوخی گرفتیم جدیت تصمیم کبری یادمان رفت شعر خدای مهربان را حفظ کردیم یاش بخیر اما خدا را یادمان رفت   در گوش‌مان خواندند رسم آدمیت آن حرف‌ها را زود اما یادمان رفت فردا چه کاره می‌شوی، موضوع انشا ساده نوشتیم آنقدر تا یادمان رفت دیروز تکلیف آب بابا بود و خط خورد تکلیف فردا نان و بابا  یادمان رفت



  • انشا در مورد نماز

    عبادات و بندگی خدا راه رسیدن به هدف خلقت است بندگی خدای متعال وسیله است برای رسیدن به آن گنجینه‌ها. اگر خداوند متعال فرمود: «و ما خَلَقتُ الجنَ و الانسَ الا لیعبدون» من جن و انس را نیافریدم مگر این که مرا عبادت کنند، در آیه دیگر از قرآن کریم فرمود: «ان اعبدونی هذا صراط مستقیم» مرا عبادت کنید که این، راه و صراط مستقیم است. و در آیه دیگر قرآن کریم توضیح داد که این صراط انسان را به کجا می‌رساند. فرمود: «واعبد ربَّک حتی یأتیک الیقین» عبادت کن تا به معرفت برسی، عبادت کن تا به یقین برسی. یقین یعنی چه؟ یعنی اینکه موانع را از سر راهت، از دیده قلبت بردارد تا بتوانی آن طوری که متن حقیقت است شهود کنی و تحقق به متن واقع و حقیقت پیدا کنی. البته یقین مراتب دارد – علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین و حتی برد الیقین – که در جای خود بحث می‌شود. یقین در مراحل نهایی، یعنی تحقق به کمال حقیقی انسان. یعنی اینکه به هدف خلقتت برسی. در نماز، بحث همین است. در روزه، همین است. در حج، همین است. وقتی فردی برای حج می‌رود، در مراسم حج به او می‌گویند لباس احرام بپوش، لباس دوخته را بیرون بیاور اینها همه اسراری دارد که انسان را به سوی حقیقتش می‌برد. در بیانی امام سجاد علیه‌السلام در فلسفه حج، به یکی از یارانش می‌فرماید: آیا وقتی که مُحرم شدی این کار را کردی؟ آیا وقتی طواف کردی فلان نیت را داشتی؟ آیا وقتی سعی صفا و مروه می‌کردی فلان نیت را کردی؟ حضرت،‌ تک تک اعمال حج را سوال می‌پرسد و می‌فرماید آیا آن طوری که من می‌گویم نیت کردی یا نه؟ عرض کرد: نه من فقط این اعمال ظاهری را انجام دادم. حضرت فرمود: پس طواف نکردی، سعی نکردی، نماز نخواندی، حج نکردی! ببینید! یعنی روح این عمل ظاهری و این طواف و حج، آن حقایق است. اگر ما به آن حقایق، توجه کردیم، اگر به آن معارف توجه کردیم، آنچه را که انجام دادیم در مدار مقبولیت و در مدار ارزش برتر قرار می‌گیرد ولی اگر به آن مسائل توجه نکردیم قطعاً ارزشش پایین خواهد بود. عبادات، ما را به هدف برتر می‌رساند پس این عبادات برای این است که ما را در یک حوزه معارف برتر قرار دهد، بالاتر ببرد. این عبادات یک راه راستی است، یک مسیری است که تو را می‌تواند به آن هدف اعلی و برتر راهنمایی کند. مهم این است که ما این‌ها را دقیقاً درک کنیم، به این‌ها توجه کنیم، بعد دریافت کنیم که اگر در نماز، بحث طهارت را داریم، اگر اذان، قیام، رکوع، سجود داریم، اینها در حقیقت، ارشاد به چه حقایقی است. به عبارت دیگر چه حقایق بلندی است که تنزل پیدا کرده و تمثل پیدا کرده به یک سری اعمال این چنینی که اسمش نماز است. و به عبارت دیگر، باطن این مسئله چیست ...

  • انشا

      همه اعضا هیئت مدیره خانه کودکان بی سرپرست دور هم جمع شده بودند . به زودی بچه ها را تحویل می گرفتند . خانه تقریبا آماده بود . بیست تخت فلزی آبی رنگ با تشک و پتو و بالش در اتاق های خواب . یک تلویزیون در هال و تعدای بشقاب ملامین ، چند قابلمه و اجاق گاز در آشپزخانه . این همه چیزی بود که توانسته بودند برای ورود بچه ها آماده کنند . البته به کمک های مردمی امیدوار بودند به خصوص که حاج آقا را در جمع خود داشتند که به آنها اعتبار خاصی می بخشید . اعضا هیئت مدیره از صنوف مختلفی بودند : پزشک ، دبیر ، بازاری ، مهندس ولی وجود حاج آقا  که پیشنماز مسجد محل بود باعث افتخار همه بود . او را در صدر مجلس می نشاندند و با جملاتی خاص و یگانه  با او حرف می زدند : اول شما بفرمایید حاج آقا . .. متبرک بفرمایید سفره را ... حاج آقا چشم امیدمان به شماست ...التماس دعا ی مخصوص داریم این طور وقتها چشمهای میشی حاج آقا می درخشید .نگاه نافذش را می دوخت به بقیه و با اعوذبالله من الشیطان الرجیم حرفهایش را شروع می کرد . خانم خیری بیوه زن جوانی بود که به عنوان مربی بچه ها استخدام شده بود . زنی بود با صورتی استخوانی و ابروهای پهن و پرپشت که از شدت لاغری ترحم همه را به خود جلب می کرد. خانم خیری در همه جلسات به عنوان منشی جلسه حضور داشت و معمولا اجرای بیشتر مصوبات جلسات نیز بر دوش او گذاشته می شد . هوا رو به سردی می رفت . اوائل مهر ماه بود که بچه ها را تحویل گرفتند .بیست پسر بچه لاغر مردنی با صورتهای زرد و رنگ پریده . کودکانی خشن ، عصبی و بی نظم . اوائل همه به تغییر بچه ها امیدوار بودند . در مدارس خوب ثبت نامشان کردند . به غذا و لباس شان رسیدند و به خانم خیری سفارش کردند به هیچ دلیلی بچه ها را تنبیه بدنی نکند . اما روزی نبود که بچه ها با هم در گیر نشوند و کتک مفصلی نوش جان نکنند . این بود که اعضا هیئت مدیره دور هم جمع شدند و فکر هایشان را روی هم ریختند . تنها راهی که به نظرشان رسید این بود که برای کنترل و تربیت  بچه ها  آنها را با خدا و دین آشنا کنند . نوشتند و امضا کردند و دست به دامان حاج آقا شدند برای اجرایش . حاج آقا از فردای آن روز بیشتر در میان بچه ها حضور یافت . به آنها نماز یاد داد و نمازجماعت در خانه برگزار کرد . حتی بچه ها را به نوبت با خود به مسجد برد تا مکبر نماز باشند .  در میان بچه ها تنها کسی که با اشتیاق نماز خواندن را شروع کرد احمد رضا بود . او از همان ابتدا با سایر بچه ها فرق داشت . صبح سر وقت بلند می شد و بی بهانه به مدرسه می رفت . بعد از ظهرها هم سرش توی درس و مشقش بود . احمد رضا عصای دست خانم خیری هم بود . وقتی بچه ها به هم ناسزا می گفتند و سر قلم و دفتر و بلوز و جوراب ...

  • موضوعات پیشنهادی انشا (توصیفی - توضیحی)

    1-      دوست دارید  به جای کدام  شخصیّت ادبی یا تاریخی  باشید  وچرا؟   2-           اگر کفش های بالدار  می داشتید به کجا ها  سفر می کردید ؟   3-           سفر به گذشته ، سفر به آینده   4-         جادّه های پر پیچ و خم  زندگی  را در آیینه  ی فردا چگونه می بینید ؟   5-           سفر خیالی  به اعماق  زمین  یا به اوج آسمان ها   6-           زمین سخاوتمند ، انسان بی تفاوت   7-           دست هایم  را دوست دارم زیرا ...   8-           دلی پر درد ، امّا زبانی خاموش   9-           و آن گاه که ...   10-      پشت درهای بسته   11-      مزرعه ای در انتظار باران   12-       اگر آرزو هایم  بر آورده  شود ...   13-      احساس شما  نسبت به خانواده   14-      آن جا  که بچّه ها  گرسنه و آواره اند !   15-      تصوّر شما  از زندگی  در آیینه ی فردا   16-      در انتظار عدالت   17-       چه موقع یخ های کینه آب می شود  ؟   18-       زندگی زیباست اگر ...   19-      اگر من ... بودم .   20-        موضوع زیررا در ده سطر  کامل کنید.                 نرم نرمک می رسد اینک بهار ...   21-       زنگ انشا زنگ دل ها   22-       وقتی بر بال خیال می نشینم   23-       یک خاطره ی سبز   24-      از زبان  یک آهو در حال فرار   25-       مسئله ای  که مرا همواره نگران  می کند  ...   26-       بچّه های خیابانی   27-       صد واژه ی  زیبا در مورد مادر   28-  لحظه ای که با تمام وجود  نیاز هایم  را با معبود خویش  در میان  می گذارم   29-      آن شب  که مادر بیمار بود   30-      چند پیامک ادبی بنویسید   31-       تعریف یکی از خواب ها   32-       چرا زنده ام   33-      چند لطیفه از خودتان بسازید .   34-       اگر فقط یکبار ببینمش ...   35- شعر ها و جمله هایی  که پشت کامیون ها نوشته  شده جمع آوری کرده و بنویسید .   36-       یادمون بمونه که .... یادمون باشه که ....   37-      سفر خیالی به بهشت   38-       نجوای  سحر گاهان   39-      گفت و گو های تنهایی من   40-   براساس ترجمه ی دعاهای مفاتیح (کمیل ، ندبه ، توسّل، ابوحمزه ، جوشن کبیر و...) یک نیایش ادبی بنویس .   41-      گفت و گوی ....... و......   42-        دل نوشته ای برای امام زمانم   43-      با قایق  شیشه ای  در اقیانوس  بیکران   44-      گل آفرینش   45-      دار قالی  46-   یک نامه ی سر گشاده  به شهیدان انقلاب اسلامی     47-  نامه ای به پدر بزرگ یا مادر بزرگم .       48-  نامه ای به خدا     49-  وقتی  ابر ها  می گریند .    50- حرف ها ی دلم  زیر قطرات باران   51-          زندگی یعنی ......       52-           لحظه ی سبز نیایش     53- ...

  • مقاله در مورد هیدرولوی (باران )

    باران دید کلی همه ابرها ذرات آب یا کریستالهای یخ را با خود حمل می‌کنند، اما این ذرات بسیار کوچکتر از آن هستند که به زمین ببارند. اگر ارتفاع ابرها بیشتر شود ، هوای سردتر ، باعث فشرده‌تر شدن بخار آب می‌شود و این ممکن است برای شکل دادن باران ، تگرگ یا برف مناسب باشد. باران آبی است که پس از سرد شدن بخارهای جوی بوجود آمده و بر زمین می‌‌ریزد. در زبان پهلوی بدان واران (waran) می‌‌گفتند. باران سنجی با استفاده از امواج تحقیقات یک دانشمند و همکارانش نشان می‌دهد که می‌توان مقدار ریزش باران را اندازه گرفت و حتی امیدوارانه با استفاده از اطلاعاتی که شرکتهای تلفن همراه از این افت و خیزها جمع آوری کرده‌اند، بتوانند مدلهای خیلی دقیقتری برای آب و هوای کره زمین تهیه کنند. اصل پدیده ، چیز تازه‌ای نیست و در واقع همه خیلی خوب می‌دانند که بارش باران روی مخابره سیگنالهای تلفن همراه تأثیر می‌گذارد: قطره‌های ریز آب موجود در هوا این سیگنالها را ضعیف می‌کند. بطور دقیقتر ، این قطره‌ها بسته به اندازه‌شان ، شدت فرکانسهای خاصی از سیگنال را کاهش  می‌دهد و این پدیده ، آنقدر تأثیرگذار است  که در حال حاضر ایستگاههای مخابره امواج تلفن همراه ، بطور خودکار بسته به تغییر شرایط جوی ، شدت سیگنالهایشان را بالا و پایین می‌برند. حالا یک دانشمند نشان داده است که این بالا و پایین شدنها حاوی اطلاعات مهمی است که اتفاقاً به درد هم می‌خورد: او و گروهش توانستند با استفاده از افت و خیزهای مشاهده شده در شدت سیگنالهای مخابره‌ای بین ایستگاههای شهر در هنگام توفان مقدار بارش باران را هر ۱۵دقیقه محاسبه کنند.این اطلاعات با اندازه گیری مستقیم ایستگاههای هواشناسی دو شهر مختلف همخوانی قابل قبولی دارد. البته این اولین باری نیست که از شدت سیگنالها چنین استفاده‌ای می‌شود. پیش از این سیگنالهای دریافتی از ماهواره‌های GPS هم برای اندازه گیریهای جوی مورد استفاده قرار گرفته بود: بسته به رطوبت و دمای هوا ، تأخیرهای کوچکی در زمان دریافت سیگنالها مشاهده می‌شود و این تأخیرها را می‌توان به اطلاعات آب و هوایی ترجمه کرد. حتی از خود سیگنالهای تلفن همراه هم قبلاً برای بیرون کشیدن اطلاعات متفاوت استفاده شده بود.بعضی از محققان ، از جمله اریک هورویتز از شرکت مایکروسافت ، ایده استفاده از تعداد مکالمات تلفن همراه هر منطقه برای تخمین میزان ترافیک راههای شهری را مطرح کرده بودند، غیر از این در جریان درگیریهای سال ۱۹۹۹ در کوزوو ، خیلی‌ها فکر می‌کردند که صربها از روی اختلالات شبکه‌های تلفن همراه توانسته‌اند جنگنده‌های ضد رادار F -۱۱۷ نیروی هوایی آمریکا ...

  • انشا در مورد پاييز

    انشا در مورد پاييز

      توصيف فصل پاييز اين هم متن انشا: گر تو بيني پاييز زيبا سرسري                غم بخور،زيرا كه خيري نبري آيينه جمال است اين فصل خزان               بي تامل از فصل ثالث مگذري فصل خزان در نزد كائنات مظهر غم و اندوه بوده و  حتي شاعران نيز براي نمايش دادن اندوه در اشعار خود از نام پاييز ياد مي نمايند.ليكن اين فصل،فصل زيبايي است.فصل ريزش نعمت هاي آسماني مي باشد و همان قطرات ريز باران است كه به تهذيب زمين مي پردازد.نمايان شدن قوس قزح پس از باران نيز جلوه اي از جمال اين فصل مي باشد. كلمه برگ ريزان تنها مختص پاييز است.بدين معنا كه در اين سه ماه درختان خود را مي تكانند و برگ هاي زرد و سرخ خود را رها كرده و بر دامان زمين به امانت مي گذارند وشاخه هاي خشك شان نيز برهنه وار منتظر مي مانند تا در فصل ديگر الماس هاي آسماني در ماتم كمبود مكان نمانند و بر شاخه هاي آنان قرار گيرند. اين فصل را بانام خش خش نيز مي شناسيم. همان گونه كه پا بر روي خاك هاي ترك برداشته قدم مي گذارد و آهنگ زيبا مي سازد صداي خش خش برگ ها نيز همين احساس را در دل ما مي نهد.اين صدا پس از شنيدن به ماوراي درون ما مي رود و روح ما را تا آسمان ها به بالا مي كشاند. پاييز را مي توان فصل مهاجرت قلم داد كرد .بدين معنا كه پرندگان در اين فصل از كاشانه خود رهايي جسته و در كرانه هاي آسمان به جست و خيز مي پردازند تا لانه مناسب پيدا كنند. نظاره بر حركات پرندگان در آسمان پاييز احساسي وصف ناشدني در دل ايجاد مي نمايد.نكته اصلي اين است كه پاييز در مقابل اين همه زيبايي كه در اختيار ما مي گذارد از ما چيزي نمي خواهد جز اين كه به تفكر بنشينيم و به خدا نزديك شويم. پايان  

  • انشا در مورد فصل زمستان ( دو انشاي طنزآلود در مورد زمستان)

    انشا در مورد فصل زمستان ( دو انشاي طنزآلود در مورد زمستان)

    1- موضوع انشا: فصل زمستان را توصیف کنید.(طنز)زمستان یک فصلی هست که بعد از فصل پاییز است. در زمستان روی درختها برف می ریزد. وقتی که برف باریدن تمام می شود ما می توانیم در زیر درخت برویم و آن را تکان تکان بدهیم تا دوباره برف ببارد. من این کار را دوست می دارم. مادر من این کار را دوست نمی دارد. چون هروقت من این کار را می کنم مادرم من را کتک می زند و می گوید “توله سگ! این کارو نکن. سرما می خوری پول نداریم ببریمت دکتر.” ولی من این کار را می کنم. مادرم برای اینکه من درختها را تکان تکان می دهم من را کتک می زند. مادر من زن مهربانی است. من او را دوست می دارم. او برای درختها که تکان تکان می دهم دلش می سوزد و من را کتک می زند. خانم معلم ما زن چاقی است . او می گوید درختها در فصل زمستان خوابیده اند و دوباره در فصل بهار بیدار شدند. زمستان یک فصلی هست که در آن هوا سرد بوده است. ما در خانه بخاری داریم ولی آن کار نمی کند. ما باید در آن نفت بریزیم ولی پدرم این کار را نمی کند. او می گوید در خانه برای نفت خریدن ما پول نداریم. یک شب که خیلی در آن سردم بود از رختخوابم بلند شدم و به نزد پدرم رفتم و او را با سرعت تکان تکان دادم تا بیدارش کنم و به او بگویم که سردم بوده است. وقتی او را بیدار کردم او من را کتک زد و من در زیر پتوی خودم رفتم و گریه کردم. در زمستان باران هم می بارد و روی زمین جمع می شود. در کفشهای من دو سولاخ بزرگ دارد و یک سولاخ کوچک هم هست و در آنها آب فرو می رود. همیشه پاهای من در زمستان یخ زده بوده است. در زمستان ممکن است مردم بمیرند. در پارسال یکی از همسایه های ما از سرما مرد. آنها بخاری نداشته اند. ما بخاری داریم ولی کار نمی کند. بخاری خیلی چیز خوبی است و در زمستان برای ما خیلی لازم داریم. در زمستان پرنده های قشنگ به مسافرت می روند و کلاغ می آید. کلاغ قارقار می کند. آنها برای درختها لالایی می گویند وگرنه درختها خوابشان نمی توانند ببرد. وقتی درختها در خواب هستند پدرم شاخه های آنها را میبرد. او می گوید آنها در خواب هستند و دردشان نمی کند. من یک برادر کوچک دارم. اسم او غزنفر است اما اسم من رحیم است. وقتی او در بعد از ظهر خواب بود من در آشپزخانه رفتم و یک چاقو آوردم و با آن دست برادرم را بریدم. ولی او بیدار شد و گریه کرد و من فرار کردم. وقتی شب شد پدرم از کار آمد و برادر کوچکم چقلی مرا کرد و پدرم هم من را بسیار کتک زد. من در زمستان آدم برفی درست کرده ام. مــن در حیات آدم برفی درست کرده ام. آدم برفی من هیچوقت دماق ندارد. آدم برفی من نمی تواند نفس بکشد و زود می میرد. من در کارتن دیده ام که دماق آدم برفی از هویج است. مادرم به من هویج نداده است. ولی یک بار من در ...

  • انشا در مورد دوستی

    انشایی در مورد دوستیبهترین دوست و همراه من کسی است که از من بهترین را بسازد. هنری فورد به ما یادآوری می کند که یک دوست و همراه خوب باید فردی باشد که از شما بهترین فرد ممکن را بسازد.   در تمام نقاط دنیا دوستی ها یکسان هستند ؛ درست است که در این دوره و زمانه پیدا کردن یک دوست و همراه خوب بسیار سخت شده ، اما وقتی کسی را پیدا می کنید که می بینید با خوبی ها و بدیهای شما کنار می آید دیگر دوست و همراه ندارید که وی را از دست بدهید .  افراد مشهور عقاید مختلفی در مورد دوستی دارند ؛ ما  در این انشاء به برخی از این سخنان اشاره می کنیم:    هنری فورد می گوید:"بهترین دوست و همراه من کسی است که از من بهترین را بسازد". هنری فورد به ما یادآوری می کند که یک دوست و همراه خوب باید فردی باشد که از شما بهترین فرد ممکن را بسازد. اگر وقت مان را با مردمی می گذرانیم که ما را تحت تاثیر خود قرار می دهند و ما را به زندگی بهتر هدایت می کنند ، پس در مسیر درستی قرار گرفته ایم .   برخی هم عقیده دارند که بهترین دوست و همراه تو کسی است که تو را همانطور که هستی ببیند و نخواهد که تو را تغییر دهد.آلبرت هابارد عقیده دارد:" دوست و همراهتو کسی است که همه چیز را در مورد تو می داند ، و باز هم دوستت دارد".   برای آنهایی که گرفتار مشکل هستند ، یک دوست و همراه کسی است که بیشتر از همه با شما صادق است و به شما اعتماد به نفس می بخشد. با وجود آنهاست که می توانید از پس مشکلات تان برآیید و انعطاف پذیر باشید. چنانچه جورج هربرت می گوید:" بهترین آینه شما دوست و همراه قدیمی تان است. " این افراد ما را به خوبی می شناسند ، آنها هستند که می توانند به ما بگویند ما کجای مسیر زندگی مان قرار داریم و براستی که هستیم.   رالف والدو امرسون می گوید:" دوست و همراه من کسی است که قبل از اینکه وی را پیدا کنم ، بلند فکر می کردم". دوست و همراه واقعی کسی است که ما را محدود نکند و همانطور که هستیم ما را بپذیرد.   زمانیکه شخصی درگیر یک مشکل شدید عاطفی می شود ، یک دوست و همراه باید در کنار او باشد. مارلین دیتریچ به وفاداری دوستان اشاره می کند و می گوید:" دوست و همراه شما کسی است که زمانیکه مشکلی دارید و ساعت 4 صبح بیدارش می کنید ، از دست شما ناراحت نشود".کپی پیست آزاد است(:این انشا دارای آرایه تلمیح است و معلم نمره خوبی خواهد داد امیدوارم استفاده کنید