اشعار عاشقانه بیدل

  • شب عاشقان بیدل - از شعرهای ماندگار و زیبای سعدی

    سعدی : شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت که محب صادق آنست که پاکباز باشد به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم به کدام دوست گویم که محل راز باشد چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی تو صنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد



  • شب عاشقان بیدل

    شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد     تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت    به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد؟ ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت    که محب صادق آنست که پاک‌باز باشد به کرشمه‌ی عنایت نگهی به سوی ما کن     که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم  به کدام دوست گویم که محل راز باشد؟ چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی؟      تو صنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم    که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی     که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران        اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد

  • دانلود آهنگ های استاد بیدل برزویی

    دانلود آهنگ های استاد بیدل برزویی

          لینک شماره (۱) : دانلود   لینک شماره (۲) : دانلود    

  • دلنشین ترین و قشنگ ترین شعر مریم حیدرزاده

    گفتي که مرا دوست نداري گله اي نيست بين من و عشق تو ولي فاصله اي نيست گفتم که کمي صبر کن و گوش به من کن گفتي که نه بايد بروم حوصله اي نيست پرواز عجب عادت خوبيست ولي حيف تو رفتي و ديگر اثر از چلچله اي نيست گفتي که کمي فكر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر من مشغلهاي نيست رفتي تو خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار بسوزند دل من مساله اي نيست شعر از مریم حیدرزاده

  • چشمی‌ که ندارد نظری حلقهٔ دام است-شعری از بیدل دهلوی

    چشمی‌ که ندارد نظری حلقهٔ دام استهر لب‌ که سخن سنج نباشد لب بام استبی‌جوهری از هرزه درایی‌ست زبان راتیغی‌ که به زنگار فرورفت نیام استمغرورکمالی ز فلک شکوه چه لازمکار تو هم از پختگی طبع تو خام استای شعلهٔ امید نفس سوخته تا چندفرداست که پرواز تو فرسودهٔ دام استنومیدی‌ام از قید جهان شکوه نداردبا دام و قفس طایر پر ریخته رام استکی صبح نقاب افکند از چهره‌ که امشبآیینهٔ بخت سیهم درکف شام استنی صبربه دل ماند و نه حیرت به نظرهاای سیل دل وبرق نظراین چه خرام استمستند اسیران خم وپیچ محبتدر حلقهٔ‌گیسوی تو ذکر خط جام استبگذر ز غنا تا نشوی دشمن احباباول سبق حاصل زرترک سلام استگویند بهشت است همان راحت جاویدجایی‌که به داغی نتپد دل چه مقام استچشم تو نبسته است مگرگفت و شنودتمحو خودی ای بیخبر افسانه‌کدام استبیدل به‌گمان محو یقینم چه توان‌کردکم فرصتی از وصل‌پرستان چه پیام است

  • زندگی محروم تکرارست و بس - شعری از بیدل دهلوی

    زندگی محروم تکرارست و بسچون شرر این جلوه یک بارست و بساز عدم جویید صبح ای عاقلانعالمی اینجا شب تارست و بساز ضعیفی بر رخ تصویر مارنگ اگر گل می‌کند بارست و بسغفلت ما پردهٔ بیگانگی‌ستمحرمان را غیر هم بارست و بسکیست تا فهمد زبان عجز ماناله اینجا نبض بیمارست و بسنیست آفاق از دل سنگین تهیهرکجا رفتیم کهسارست و بساز شکست شیشهٔ دلها مپرسششجهت یک نیشتر زارست و بسدر تحیر لذت دیدار کودیدهٔ آیینه بیدارست و بساختلاط خلق نبود بی‌گزندبزم صحبت حلقهٔ مارست و بسچون حباب از شیخی زاهد مپرساین سر بی‌مغز دستارست و بسای سرت چون شعله پر باد غروراینکه‌ گردن می‌کشی‌، دارست و بسبیدل از زندانیان الفتیمبوی گل را رنگ، دیوارست و بس

  • از عاشقانه ترین اشعار خواجه حافظ شیرازی

    از عاشقانه ترین اشعار خواجه حافظ شیرازی : از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای آرام جان و مونس قلب رمیده‌ای از دامن تو دست ندارند عاشقان پیراهن صبوری ایشان دریده‌ای از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک در دلبری به غایت خوبی رسیده‌ای منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان معذور دارمت که تو او را ندیده‌ای آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا بیش از گلیم خویش مگر پا کشیده‌ای