اشعاری در مورد دریا
اشک ( 3 )
سلام دوستان خوبماین قسمت آخرین قسمت اشعار در مورد ( اشک ) میباشد که امیدوارم مورد توجه شما خوبان قرارگرفته باشه . موضوع پست بعدی اشعاری در مورد ( شمع و پروانه ) خواهد بود . سپاس فراوان *****************************چون ابر دجله دجله به دریا گریستم چون کوه چشمه چشمه به صحرا گریستمبا صد هزار دیده ی روشن چو آسمان شب تا به روز بر سر دنیا گریستمدر بزم روز گار که در خون طپد نشاط مستانه تر زخنده مینا گریستم سالک یزدییارب چه چشمه ایست محبت . که من از آن یک قطره آب خوردم و در یا گریستمطوفان نوح زنده شد از اشک چشم من با آنکه در غمت به مدارا گریستم واقف هندیاز من مپرس کز غم تو چون گریستم دور از دو چشم مست تو من خون گریستمرفت آنکه بود لیلی من . منهم از غمش رفتم زدست بس که چو مجنون گریستم سید هادی حائری ( معاصر)قطره ی خونی که ریزد دیده بر یاد گلی در هوا گیرد پرو بالی و گردد بلبلی نقی کمره ایموجی از هر مژه بر خاست به ویرانی مه آخر ای دیده ی خونبار مگر دریائی ؟ پرتو اصفهانیبه سنگ رخنه شد از بس گریستم بی تو زسنگ سخت ترم من که زیستم بی تو عبدالله اورنگمیرود از فراق تو خون دل از دو دیده ام دجله به دجله یم به یم . چشمه به چشمه جو به جو طاهرای کاشانی ( در هدوستان مشهور به شاه طاهر دکنی)پس از اینم عوض اشک . دل آید بیرون آب چون کم شود از چشمه . گل آید بیرون قاسم خاناشک خونین نه ز هر آب و گل آید بیرون این گل از دامن صحرای دل آید بیرون صائب تبریزیگر کام دل به گریه میسر شود زدوست صد سال میتوان به تمنا . گریستن عرفی شیرازیخوش حالتی است با دل شیدا گریستن در گوشه ای نشستن و تنها گریستن معنوی بخارائیبه گریه گفتمش ای گل دلم به هیچ بخر بخنده گفت که در جنس خویش آب مکن ...
اشعاری در باره امام علی (ع) به مناسبت عید سعید غدیر
من تشنه جان را بیا ای امیر شرابی بنوشان زخم غدیر که تا جان جانم پر از می شود درون خالی از غیر چون نی شود چو نی گشتم آنگه طوافی کنم به پا شورشی نینوائی کنم که نی را بود نینوائی نسب اگر ناله دارد نباشد عجب پس از ماجراهای دشت بلا عجب شعله خیز است نی را نوا چرا درد می بارد از نای نی که این آتش انداخت در جان وی؟ *** غدیر هدیه نور از خدای پیغمبر غدیر آینه دار علی ولی الله است غدیر عید همه عمر با علی بودن غدیر نقش ولای علی به سینه ماست غدیر روشنی چشم پیروان علی است غدیر از دل تنگ رسول عقده گشاست غدیر یک سند زنده یک حقیقت محض غدیر خاطره ای جاودانه و زیباست غدیر با همگان هم سخن ولی خاموش غدیر با همه کس آشنا ولی تنهاست هنوز از دل تفتیده غدیر بلند صدای مدح علی با نوای روح افزاست هنوز ناله اکملت دینکم گوید هنوز طوطی اتممت نعمتی گویاست که هر که را که پیمبر منم علی مولاست علی علیم و علی عالم و علی اعلاست علی ولی و علی والی و علی والاست علی است حق و حقیقت به دور او گردد علی است عدل و عدالت به خط او پویاست علی است حج و علی کعبه و علی زمزم علی صفا و علی مروه و علی بطحاست علی صرط و علی محشر و علی میزان عل بهشت و علی کوثر و علی طوباست علی اذان و اقامه علی رکوع و سجود علی قیام و قعود و علی سلام و دعاست علی محمد و یاسین و قدر و کوثر و نور علی مزمل و اللیل ویوسف و طاهاست علی به قول محمد (ص) در مدینه علم زدر در آی که راه خطا همیشه خطاست حدیث منزله را زعلی بگیر و به خلق بگو مخالف هارون مخالف موسی است حدیثی از دو لب مصطفی مراست به یاد به آب زر بنویسم اگر رواست روا تو گوئی آنچه دو گوشم بود به گفته او که گفت خصم علی کافر است یا زنسل زناست خدا گواست پی دشمن علی نروم حلال زاده رهش از حرام زاده جداست چگونه قاتل زهرا امام خلق شود مدینه مرده شرف نیست یا علی تنهاست چگونه غیر علی را امام خود دانم که او سرا پا آئینه رسول خداست مرا به روز قیامت به خلد کاری نیست بهشت من همه در خلوت علی پیداست جهنم است بهشتی که بی علی باشد جحیم با رخ نورانی علی زیباست *** می خواستم شعری بگویم تا پر کنی از باده کوثر سبویم می خواستم از اوج پروازت بگویم ای نازنین من ، من از نازت بگویم می خواستم از نرگس مستت بگویم از بوسه های عشق بر دستت بگویم می خواستم یک شمه از کارت بگویم مهر درخشان از شب تارت بگویم یکباره عقل خفته ام بیدار گردید مدح تو ای مولای من دشوار گردید دیدم که از وصف تو گفتن ناتوانم مثل غباری پیش راه آسمانم دیدم که تو از ما سوی الله هم سوائی دیدم تو عبدی لیک مانند خدائی تو از حریر نوری و من جنس خاکم خورشید رحمت بی عنایاتت هلاکم ترسیدم از ...
اشعاری در مورد ماه محرم و عاشورا (اس ام اس)
قیامت بی حسین غوغا ندارد"شفاعت بی حسین معنا ندارد"حسینی باش كه در محشر نگویند"چرا پرونده ات امضاء ندارد -------------------------------- اس ام اس ماه محرم آبروی حسین به كهكشان می ارزد ، یك موی حسین بر دو جهان می ارزد ، گفتم كه بگو بهشت را قیمت چیست ، گفتا كه حسین بیش از آن می ارزد -------------------------------- ماه خون ماه اشك ماه ماتم شد ، بر دل فاطمه داغ عالم شد . فرا رسیدن ماه محرم را به عزادارن راستینش تسلیت عرض میكنم -------------------------------- ای وجودت عشق را معنای حسین عالمی یك قطره تو دریا حسین فرا رسیدن ماه محرم را به تمامی مسلمانان جهان تسلیت می گم -------------------------------- اس ام اس تاسوعا و عاشورا پرسیدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟ آهی كشیدوگفت:كه ماه محرم است.گفتم: كه چیست محرم؟باناله گفت:ماه عزای اشرف اولادآدم است -------------------------------- السلام علیكم یااباصالح المهدى (عج)السلام علیك یاامین الله فى ارض وحجته على عباده(یاصاحب الزمان آجرک الله)ماه محرم بر شما وعاشقان حسین تسلیت عرض مینمایم) -------------------------------- اردوی محرم به دلم خیمه به پا كرد دل را حرم و بارگه خون خدا كرد -------------------------------- اس ام اس مخصوص محرم محرم آمد و ماه عزا شد مه جانبازی خون خدا شد جوانمردان عالم را بگویید دوباره شور عاشوار به پا شد -------------------------------- حسین میا به کوفه ، کوفه وفا ندارد ... ای به دل بسته ، قدری آهسته کن مدارا با ، زینب خسته ... یا حسین مظلوم ... -------------------------------- یه جائیه تو دنیا همه براش می میرن تموم حاجتا رو همه از می گیرن بین دو نهر آبه ، یه سرزمین خشکه شمیم باغ و لاله اش خوشبو ز عط مُشکه شبای جمعه زهرا زائر این زمینه سینه زن حسینه ، یل ام البنینه ... -------------------------------- دوست دارم هر چی دارم بدم به راه تو حسین تا که سینه خیز بیام میون بین الحرمین -------------------------------- پیامک محرم السلام ای وادی کرببلا السلام ای سرزمین پر بلا السلام ای جلوه گاه ذوالمنن السلام ای کشته های بی کفن -------------------------------- کاش بودیم آن زمان کاری کنیم از تو و طفلان تو یاری کنیم کاش ما هم کربلایی می شدیم در رکاب تو فدایی می شدیم السلام علیک یا ابا عبدالله ... -------------------------------- اس ام اس محرم كربلا لبریز عطر یاس شد. . . .نوبت جانبازی عباس شد -------------------------------- دیباچه ی عشق و عاشقی باز شود دلها همه آماده ی پرواز شود با بوی محرم الحرام تو حسین ایام عزا و غصه آغاز شود -------------------------------- نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز دانشآموزان عالم را همه دانا کند ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند -------------------------------- شهادت امام حسین دل ...
اشعاری زیبا در مورد دوست ورفیق
خانه ی دوست کجاست؟در فلق بود که پرسید سواراسمان مکثی کردرهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشیدوبه انگشت نشان داد سپیداری و گفتنرسیده به درختکوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر استودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت ابی استمی روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می اردپس به سمت گل تنهایی می پیچیدو قدم مانده به گلپای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانیوترا ترسی شفاف فرا می گیرددر صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنویکودکی می بینیرفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نورواز او می پرسیخانه ی دوست کجاست؟سهراب سپهری.....ای دوست مـرا بــه حال ِ خـود بـاز گذاربا خلـوتِ من تو را چکار اســت ، چکار؟بگذار به دردِ خویــش بــاشم مشغــولبیــزارم از این جمـــع دروغــین ، بیـــزارابراهیم منصفی.....دوست مشمار آن که در نعمت زندلاف یاری و برادر خواندگیدوست آن دانم که گیرد دست دوستدر پریشان حالی و درماندگیسعدی.....باغی که در آن آب هوا روشن نیستهرگز گل یکرنگ در آن گلشن نیستهر دوست که راستگوی و یکرو نبوددر عالم دوستی کم از دشمن نیستمحمد فرخی یزدینی قصهی آن شمع چگل بتوان گفتنی حال دل سوخته دل بتوان گفتغم در دل تنگ من از آن است که نیستیک دوست که با او غم دل بتوان گفتعمری ز پی مراد ضایع دارموز دور فلک چیست که نافع دارمبا هر که بگفتم که تو را دوست شدمشد دشمن من وه که چه طالع دارمحافظ.....چشمی دارم همه پر از صورت دوستبا دیده مرا خوشست چون دوست در اوستاز دیده دوست فرق کردن نه نکوستیا دوست به جای دیده یا دیده خود اوستمولوی.....تا نگذری از جمع به فردی نرسیتا نگذری از خویش به مردی نرسیتا در ره دوست بی سر و پا نشویبی درد بمانی و به دردی نرسیابوسعید ابوالخیر.....ای دوست قبولم کن وجانم بستانمستــم کـــن وز هر دو جهانم بستانبـا هـــر چـــه دلم قرار گیـــرد بــی تـــوآتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـانمولوی.....آن به که در این زمانه کم گیری دوستبا اهل زمانه صحبت از دور نکوستآنکس که به جمگی ترا تکیه بر اوستچون چشم خرد باز کنی دشمنت اوستخیام
اشعاری در مورد حضرت عبدالعظیم حسنی
ماه آسمان ري افق فضل و شرف را قمري پيدا شد يا كه در طور ولايت شجري پيدا شد باز از بحر ولايت گهري پيدا شد نخل سرسبز ولا را ثمري پيدا شد درسماوات و زمين جشن عظيم است امشب عيد ميلاد كريم ابن كريم است امشب در رياض علوي سرو روان اين پسر است نجل مولاي كريمان جهان اين پسر است بهترين زاده ابناء جهان اين پسر است فخر دين ، قبله دل ، كعبة جان ، اين پسر است اوست سروي كه بود دامن هستي چمنش صلوات همه بر حُسن حَسن در حَسنش اهل فضل و شرف و علم زعيمش خوانند خيل عبّاد همه عبد عظيمش خوانند صاحبان كرم و جود كريمش خوانند آيت رحمت رحمان و رحيمش خوانند اوست ماهي كه بر ابناء زمان مي تابد نورش از ري به همه خلق جهان مي تابد قامتش سرو و لبش كوثر و رويش ماه است زائر مرقد او زائر ثارالله است حرمش كعبه آمال دل آگاه است حَسني حُسنش بر خلق چراغ راه است خاص و عامند ز هر سوي رهين كرمش دل صد قافله سر گرم طواف حرمش نعمت ساية اين دسته گل عترت را بر شما داده خدا اين شرف و رفعت را اهل ري قدر بدانيد چنين نعمت را فيض همسايگي تربت آن حضرت را بال جبرئيل زده سايه به بام و درتان اين شما ، اين حرم زادة پيغمبرتان يا حجاز است و بُوَد كعبه جاويدانش جان من ، جان همه خلق جهان قربانش ري سپهر و حرم اوست مه تابانش برتر از عرش بُوَد بارگه و ايوانش دوست دارم كه شب و روز ز لطف وكرمش پر زند مرغ دلم يكسره سوي حرمش آيه وحي در اين خانه كتابت دارد زير اين قبّه دعا كن كه اجابت دارد زائر او به خدا فيض قرابت دارد درو ديوار حرم نقش نجابت دارد ماه صد انجمن اينجاست خدا مي داند آفتاب حسن اينجاست خدا مي داند خاك درگاه تو بر درد دل خسته شفاست سر به خاك حرمت گر نگذاريم جفاست اي گل باغ حسن عطر تو بر روح صفاست كرم و جود تو بر ما به عيان و به خفاست « ما به اين در، نه پي حشمت وجاه آمده ايم » « از بد حادثه اينجا به پناه آمده ايم » حُسن پيداي حَسن سرّ نهان حسني بلكه جانان همه خلق و تو جان حسني تو به باغ دل ما سرو روان حسني نخل طاها و گل عطر فشان حسني ما به خاك حرمت روي نياز آورديم حاجت خويش به درگاه تو بازآورديم عصمت فاطمه و عزّت حيدر داري تو مقام از سخن مدح فراتر داري تو عطا و كرم آل پيمبر داري ز حسين و ز حسن جلوه ديگر داري جان به قربان تو اي سيّد پاكيزه سرشت شهرري از تو بهشت است بهشت است بهشت به تو و عزّت آباء کرامت سوگند به خدا و به رسول و به امامت سوگند به جلال و به كمال و به مقامت سوگند به نماز و به قعودت ، به قيامت سوگند تو كه سايه به سر خلق دو عالم فكني چه شود گر نگهي جانب « ميثم » فكني غلامرضا سازگار( میثم ) سبزتر از آسمان می برد دل را نسیم تربتت سوی بهشت می نشاند چشم هایم را فرا روی بهشت ای کریم ...
اشعاری در مورد علم و دانش
میاسای زآموختن یكزمان ز دانش میفكن دل اندر گمان زمانی میاسای زآموختن اگر جان همی خواهی افروختن به آموختن گر ببندی میان ز دانش روی بر سپهر روان توانا بود هر كه دانا بود زدانش، دل پیر، برنا بودنكوهش مكن چرخ نیلوفرى رابرون كن ز سر باد خیره سرى راتو چون مى كنى اختر خویش را بدمدار از فلك چشم نیك اخترى رادرخت تو گربار دانش بگیردبه زیر آورى چرخ نیلوفرى را ارزش انسان ز علم و معرفت پیدا شود بى هُنر گر دعوى بیجا كند رسوا شود در مسیر زندگى هرگز نمى افتد به چاه با چراغ دین و دانش گر بشر بیناشود هر كه بر مردان حقّ پیوست عنوانى گرفت قطره چون واصل بدریا مى شود دریا شود آدمى هرگز نمى بیند ز سنگینى گزند از سبك مغزى بشرچون سنگ پیش پاشود سر فرو مى آورد هر شاخه از بارآورى مى كند افتادگى انسان گر دانا شود قیمت گوهر شود پیدا بر گوهر شناس قدر ما، در پاى میزان عمل پیدا شود عقل تحصیلى مثال جوى هاکآن رود در خانه اى از کوى هاراه آبش بسته شد شه بى نوااز درون خویشتن جو چشمه را
گلچین اشعار زیبا در باره امام حسین (ع)
*** سرش به نیزه به گل های چیده می ماند به فجر از افق خون دمیده می ماندیگانه بانوی پرچم به دوش عاشورابه نخل سبز ز ماتم تکیده می ماندمیان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلمبه آهویی که ز مردم رمیده می ماندشب است گوش یتیمان ز ضربت سیلیبه لاله های ز حنجر دریده می ماندرقیه طفل سه ساله که حوری حرم استبه آن که رنج نود ساله دیده می ماندامام صادق حق پشت ناقه ی عریانبه زیر یوغ چو ماه خمیده می ماندشوم فدای شهیدی که در کنار فراتبه آفتاب به خون آرمیده می ماندهلال یک شبه ی من، ز چیست خونینی؟نگاه تو به دل داغ دیده می ماندحکایت احد و اشک چشم خونینشبه اختران ز گردون چکیده می ماند این شعر بسیار زیبا از شاعر دلسوخته اهل بیت آقای احد ده بزرگی می باشد . *** باز هم شعر دیگری از استاد احد ده بزرگی گل خوش رنگ و بوی من حسین است بهشت آرزوی من حسین است مزن دم پیش من از لاله رویان که یار لاله روی من حسین است من آن مداح مست سینه چاکم که ممدوح نکوی من حسین است همه در گفتگوی این و آنند ولیکن گفتگوی من حسین است سخن بی پرده می گویم زمستی می و جام و سبوی من حسین است چو مرغ حق که از حق میزند دم طنین های و هوی من حسین است از آن بر تربتش سایم جبین را که عز و آبروی من حسین است احد گوئی از آن باشد شعارم که پیر و نکته گوی من حسین است *** باز طوفانی شده دریای دل موج سر بر ساحل غم میزندباز هم خورشید رنگ خون گرفتبر زمین نقشی ز ماتم میزندباز جام دیده ها لبریز شد باز زخم سینه ها سر باز کرددر میان ناله و اندوه و اشکحنجرم فریادها آغاز کردمی نویسم شرح این غم نامه راداستان مشک و اشک و تیر رامی نویسم از سری کز عشق دوستکرد حیران تیغه شمشیر راگوئیا با آن همه بیگانگیآب هم با تشنگان بیگانه بوددر میان آن همه نامردمیاشک آب و دیده ها پیمانه بودتیغ ناپاکان برآمد از نیامخون پاکی دشت را سیراب کردخون خورشید است بر روی زمینکآسمان تشنه را سیراب کردمی شود خورشید را انکار کرد؟زیر سم اسبها در خاک کرد؟می شود آیا که نقش عشق رااز درون سینه هامان پاک کرد؟گر نشان عشق را گم کرده ایمدر میان آتش آن خیمه هاستگر به دنبال حقیقت میرویمحق همینجا حق به روی نیزه هاستگریه ها بر حال خود باید کنیماو که خندان رفت چون آزاد شدما سکوت مرگباری کرده ایم ....او برای قرنها فریاد شدبازهم در ماتم روی حسینباز هم در سوگ آن آلاله ایمیادتان باشد حیات عشق را وامدار خون سرخ لاله ایم *** تا شعلة هجران تو خاموش کنم بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنمبسيار بکوشيدم و، نتوانستم يک لحظه غم تو را فراموش کنماي کاش، دمي دهد امانم اين اشک تا نقش تو را به ديده منقوش کنمآخر چه شود، شبي به خوابم آئي تا جام محبت تو را ...
اشعاری در مورد علم و دانش
میاسای زآموختن یكزمان ز دانش میفكن دل اندر گمان زمانی میاسای زآموختن اگر جان همی خواهی افروختن به آموختن گر ببندی میان ز دانش روی بر سپهر روان توانا بود هر كهدانا بود زدانش،دل پیر، برنا بود نكوهش مكن چرخ نیلوفرى را برون كن ز سر باد خیره سرى راتو چون مى كنى اختر خویش را بد مدار از فلك چشم نیك اخترى رادرخت تو گربار دانش بگیرد به زیر آورى چرخ نیلوفرى را ارزش انسان ز علم و معرفت پیدا شود بى هُنر گر دعوى بیجا كند رسوا شود در مسیر زندگى هرگز نمى افتد به چاه با چراغ دین و دانش گر بشر بیناشود هر كه بر مردان حقّ پیوست عنوانى گرفت قطره چون واصل بدریا مى شود دریا شود آدمى هرگز نمى بیند ز سنگینى گزند از سبك مغزى بشرچون سنگ پیش پاشود سر فرو مى آورد هر شاخه از بارآورى مى كند افتادگى انسان گر دانا شود قیمت گوهر شود پیدا بر گوهر شناس قدر ما، در پاى میزان عمل پیدا شود عقل تحصیلى مثال جوى هاکآن رود در خانه اى از کوى هاراه آبش بسته شد شه بى نوااز درون خویشتن جو چشمه را