اشعارصلوات
شعر:صلوات بر محمد
خوش رحمتیست یاران صلوات برمحمدگـــــــــــویم ازدل جان صلواه برمحمد گـــــویم ازدل وجان برعارفان کرمانشادی روح سلمـــان صلوات برمحمد صلوات اگربگویی یابی هرآنچه جوییگرتوزخیل اویی صلــــوات برمحمد آدم که باب ما بود سرخیــــل انبیا بودوردش همین دعا بود صلوات برمحمد موسی که زد عصا را برسنگ سخت خارامیخواند این دعــــــا را صلوات برمحمد صدرصفــــا محمـــــــد محمود نام احمددریا وجود رحمت صلـــــوات برمحمد آن زلف عنبرینش وآن چشم نرگیسن اشآن لعل شکــــــرینش صلوات برمحمد گر فکر رهایی ز غم و راه نجاتی در این شب پر فیض تو خواهی ثمراتی باید که به کوری دو چشمان حسودان بر احمد و آلش بفرستی صلواتی الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
اشعار صلوات
اي همسفران ديده ي خود باز كنيدامشب به سوي مدينه پرواز كنيدعشق و ادبِ خــود بــه امام باقــربـــا يــك صلــواتِ نــاب ابــراز كنيــد صحبتی شد که خدا باب نجاتی بفرست تلخی ذائقه را شاخ نباتی بفرست می رسد با علم سبز امامت بر دوش از چه خاموش نشستی صلواتی بفرست /**/ بر چهره پر ز نور مهدی صلوات بر جان و دل صبور مهدی صلواتتا امر فرج شود مهیا بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلواتاللهم صل علی محمد و آل محمد همه گویند به امید ظهورش صلوات کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات بر بازوي افتاده به خاكش صلواتبرچهره ماه تابناكش صلواتافتاده به روي خاك عباس عليبرقد رشيد چاك چاكش صلوات بـر اخترِ نهّمیـن، هـزاران صلوات بر جلوۀ جودِ حیِّ ســبحـان صلوات بر ابنِ رضا؛ تقی؛ بر آن حجتِ حق رخسـارِ جواد؛ ماهِ رخشان صلوات برضامن غربت غريبان صلواتبر پادشه ملك خراسان صلواتيارب به رضاي تو رضا بود رضاخشنودي جمله اهل ايمان صلوات بر روح جهان فاطمه زهرا(س) صلواتبر یاس کبود پاک و زیبا صلواتزهراست بهانه ی وجود دو جهاندر هر دو جهان به نام زهرا (س) صلوات بر شیر خدا و نطق قرآن صلواتبر مرحم جمله ی یتیمان صلواتخیر البشر است و شاه میدان نبردبر جان علی(ع) به جسم و با جان صلواتبر شاه کرم رضا(ع)ی عالم صلواتبر او که مراست درد و مرهم صلواتهم بر حسن (ع) و علی (ع) و زهرا (س) و حسین (ع)هم بر شه دین رسول اکرم (ص) صلوات بر احمد وخلق مهربانش صلواتبرحیدرو صبر بیکرانش صلواتازفاطمه ,مجتبی ومظلوم حسینتا حضرت صاحب الزمانش صلوات ناقابل از خودم بر احمد وخلق مهربانش صلواتبرحیدرو صبر بیکرانش صلواتازفاطمه ,مجتبی ومظلوم حسینتا حضرت صاحب الزمانش صل وات بر یاس نبی به روی زهرا صلــواتبر شــــیفتگان کوی زهرا صلــواتجانها به فدای پارۀ جسم رســولبر عطر بهشت و بوی زهرا صلواتمن عاشق صلواتمخصوصا از نوع هدف مندش چون صلوات شماتقدیم به شمابرفاطمه و پدر حبیبشبرفاطمه و مادر نجیبشبرفاطمه و شوهر دلیرش برفاطمه و حسن و حسین عزیزش برفاطمه و محسن شهیدش برفاطمه و رضای غریبش صلواتبر روحِ رســـولِ مهربانی صلواتچون گلشنِ گل به شادمانی صلواتاو رونق ...
گلچيني اززيباترين اشعار ورباعي ولادت امام زمان (ع)
بايد تمام حاشيهها را رها کنم... آقا اجازه هست شما را صدا کنم؟ اينجا کسي به فکر شما نيست! چاره نيست! بايد که راه را، ز رفيقان جدا کنم! شايد ز ياد رفتهاي آقا ! چگونه من، با اينهمه گذشتن ِآدينه، تا کنم؟ آنقدر جمعه رفت و خبر نيست از شما، ماندم چگونه آمدنت را دعا کنم!؟ دل در قنوت بود و دو چشمم به خواب رفت... بايد نمازهاي خودم را قضا کنم! با شعر هم نميشود از غربتت سرود... آقا چگونه دِين خودم را ادا کنم؟ اللهم عجل لولیک الفرج هستم غلام تو مستم زجام تو برلوح قلب من بنوشته نام تو یاصاحب الزمان الغوث و الامان عالم زمقدمت غرق صفا شده دلها زقید غم امشب رهاشده مشمول شیعان لطف خداشده گویم زشوق جان یاصاحب الزمان یاصاحب الزمان الغوث و الامان روشن زروی تو بزم موالی است دردا به جشن ما جای تو خالی است تاکی نصیب ما بشکسته بالی است رفته زکف توان یا صاحب الزمان یاصاحب الزمان الغوث و الامان ای مصلح جهان مهدی بیا بیا بر جسم ما تو جان مهدی بیا بیا ارباب مهربان مهدی بیا بیا تا کی زما نهان یاصاحب الزمان یاصاحب الزمان الغوث و الامان می دهم ازخبری خوش خبرت یا زهرا (س) که بود مرحم زخم جگرت یا زهرا (س) شد شب نیمه شعبان که کند جلوه گری به جهان طلعت آخر قمرت یا زهرا (س) بهر خونخواهی خون تو و ششماهه تو میرسد مهدی (غح)غائب پسرت یازهرا (س)سرود 1 منکه امشب واله و شیدایم مستم مست یوسف زهرایمگرفته ملک حق زمقدمش رونق به گوش جان آید ندای جاء الحقای ماه کنعانم مولا ابا صالح 2 امشب بوی خدا نمودم حس نرجس دارد بدامنش نرگساو جان و جانان است او روح ایمان است مصحف رخسارش تمام قرآن استای دین و ایمانم مولا اباصالح زجام تو مستم من بتو دل بستم ببین تو ای مولا که من تهیدستم پر زد مرغ دلم بسوی تو چشمم باشد همیشه سوی توتو دلبر مائی ماه دل آرائی زمقدمت گشته جهان تماشائینرجس شده دامان تو گلخانه زهرا تو جان جهانی گشتی و جانانه زهرادر خانه تو آمده ریحانه زهرا ای زاده نرجس سر ما وقدم تو ای یوسف زهرا کم ماوکرم توچشم همه عالم باشد سوی مهدی راز شب قدر است در گیسوی مهدی یابن ...
شعر چاوشی خوانی حجاج (شعر بازگشت از مدینه و مکه)
زمانه چو گرداب و ساحلم آنجاست تنم به خاک وطن باشد و دلم آنجاست نصیب مرغ دل من شکسته بالی بود پرم ز غصه و جای همه چه خالی بود مدینه با دل زوار گفتگوها داشت گل مدینه ز احساس رنگ و بوها داشت مدینه با دل آتش گرفته خو دارد خدا نصیب کند هر که آرزو دارد نسیم وار به هر کوی در به در گشتم مزار گمشده پیدا نکرده برگشتم شاعر: علی انسانی چاووشی خوانی و رباعی اشعار زیر از وبلاگ حسن فطرس برداشته شده است.«صلوات» اول به نبی حضرت خاتم صلواتدوم به علی شیر دو عالم صلواتسوم به گل وجودِ پاک زهراچهارم به حسن خونجگر غم صلواتاز بهر حسین آن شه کرب و بلاوآن تشنهی در مقتلِ ماتم صلوات «یا الله» اول به وجود پاک آن یکّه پناهبا نیت قرب او بگو یا اللهدوم به رسول حق جمیع حسناتبفرست مسلمان به محمّد صلواتسوم به علی مخزن اسرار حیاتبر حضرت فاطمه نگارش صلواتچهارم به حسن منشاء خیر و برکاتبفرست به خون دل دمادم صلواتپنجم به حسین دین قتل العبراتبر کرب و بلا و اهل بیتش صلواتبر هشت امام کرم و وجود و براتبر گلرخ صاحب الزمان گو صلوات «کربلا» ای مسافر که تو از کرب و بلا میآییاز مزار پسر شیر خدا میآییخبر از غربت و غمهای حسین آوردیخسته از ظلم و ستم، جور و جفا میآییرفتی و مرقد شش گوشه بغل کردی تواز دیار غم شاه شهداء میآییدیدهای زینب کبری به کجا ناله زدهاز برِ علقمهی شاهِ وفا میآییای که کفین ابالفضل ربود از تو قراراز مقام شهدا، سعی و صفا میآییناله کردی به نجف آن حرم نورانیای که از صحن و سرای مرتضی میآییگریه کردی تو به یاد دل زهرا هر جااز حریم کاظمین و سامرا میآیی جلوه جنتبه چشم خاکیان دارد بقیع جلوه جنتبه چشم خاکیان دارد بقیع یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقیع گرچه محصولش بظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه مىتابد بر او خورشید سوزان حجاز از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع میتوان گفت ازگلاب گریه اهل نظر بى نهایت چشمه اشک روان دارد بقیع بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع تا سروکارش بود با عترت پاک رسول کى عنایتبا کم و کیف جهان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجتبنور ماه نیست در دل هر ذره خورشیدى نهان دارد بقیع اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع ...
اشعارشهادت امام جواد(ع)
رنج غریبیِچشم در چشم تو می دوزد و بد می خندددست و پا می زنی و در به رویت می بنددسر و کار جگرت تا که به زهرش افتادنقل شادی عوض مرهم زخمت می داداینچنین ناله نکن عرش خدا می لرزددر خراسان دلت قلب رضا می لرزدپسرت نیست سر از خاک تو را برداردکمی از رنج غریبیِ شما بردارداز ترک های لبت درد عطش می باردچقدر حجره به گودال شباهت داردافتابت به لب بام تماشایی شدتا سه روز از بدنت خوب پذیرایی شددل خورشید به تنهایی تان می سوزدچهره ات گفت که عمرت چه جوان می سوزد###############اینها به جای اینکه برایت دعا کنندکف می زنند تا نفست را فدا کنندیا جای اینکه آب برایت بیاورندهمراه نالهی تو چه رقصی به پا کنندباید فرشته ها، همه با بالهای خودفکری برای چشمِ پر اشک رضا کنندهر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهندتا زودتر تو را ز سر خویش وا کننداین قدر پیش چشم همه دست و پا مزناینها قرار نیست به تو اعتنا کنندبال فرشته های خدا هست پس چرا؟این چند تا کنیز تو را جابجا کنندحالا که میبرند تو را روی پشت بامآیا نمیشود که کمی هم حیا کنندتا بام میبرند که شاید سر تو رادر بین راه، با لبهای آشنا کنندحالا کبوتران پر خود را گشوده اندیک سایبان برای تنت دست و پا کنند##########سیه پوش غم تو جان و تن شدزداغت هر دلی غرق محن شدبمیرم قاتلت شد همسر توغریبی توهم مثل حسن شد***********************ای شیعه بزن ناله و فریاد امشباز غربت آن غریب کن یاد امشبمسموم شد از زهر، جواد بن رضادر حجره ی در بسته ی بغداد امشب**********************خورشيد سپهر عدل و داد است جوادسر لوحه دفتر رشاد است جواددر جود و سخا کسي به پايش نرسدچون مظهر جود حق جواد است، جواد######بابا بیا جان کندن من را نظر کنبابا بیا فکری به حال این پسر کناز درد، صورت می کشم بر خاک حجرهخاکی تماشای رخ قرص قمر کنخورشید می سوزد از آه آتشینمیک چاره بهر این وجود پر شرر کنکف می زنند این جا به جای ذکر قرآنتو آبرو داری سر این محتضر کنهستم جگر گوشه تو را بابا بیا زودبا آستین پاک از لبم خون جگر کنگفتم که عطشانم ولی آبم ندادندحدا اقل کام مرا با اشک تر کنوقت وصیت کردنم محرم ندارمحتما بیا و مادرم را هم خبر کنچون مادرم هم دست و پهلویش شکسته استخود را عصای مادر بی بال و پر کنبالا سرم وقتی رسیدی روضه خوان شوهمراه من تا مقتل اکبر سفر کنمن می شوم اکبر ولی نه قطعه قطعهتو نیمه جان، ایفای نقش آن پدر کن#########آنکه عمری داغ زهرا شعله زد بر پیکرشریخت از روز ازل باران ماتم بر سرشنخل امید رضا بود و به باغ احمدیدست ظلمی زد شراره بر همه برگ و برشاز غریبی بی کس و تنها به خود پیچید و بازشد غبار حجره در بسته او بسترشاو چو شمعی آب می گردید از کینه ولیهلهله می کرد از شادی در آنجا ...
مجموعه بهترين اشعاروفات حضرت زينب(س)- مصیبت اززبان شعرا
زبان حال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم تو بر نی بودی و دیدی چهها دیدم، چهها کردم گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمیبردم ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم به یادم مانده آن روزی که میجستم ترا اما تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزهها کردم تو را ای آشنای دل اگر نشناختم آن روز مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم اما برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم بسان شمع، آبم کرد بانگ آبآب تو اگرچه تشنه بودم چشمههای چشم وا کردم میان خیمههای سوخته همچون دلم آن شب نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم شکسته جای مهرت را ز بیمهری به نی دیدم شکستم فرق خویش و اقتدا بر مقتدا کردم ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی کردم " استاد حاج علی انسانی " زبان حال حضرت زینب در اسارت سفر کردم به دنبال سر تو سپر بودم برای دختر تو چهل منزل کتک خوردم برادر به جرم این که بودم خواهر تو حسینم وا حسین گفت و شنودم زیارت نامه ام جسم کبودم چه در زندان چه درویرانه ی شام دعا می خواندم و یاد تو بودم برای هر بلا آماده بودم چو کوهی روی پا استاده بودم اگر قرآن نمی خواندی برایم کنار نیزه ات جان داده بودم " حاج غلامرضا سازگار " زبان حال حضرت زینب در اسارت تو که آرامبخش این قلوبی خبر از حال من داری به خوبی جواب اشک های زینب تو شده در شام رقص و پایکوبی شده زخم دل من سخت کاری که از دستم نیامد هیچ کاری به پیش چشم من در بارش سنگ چه تکریمی شد از لب های قاری چرا از ظلم بی اندازه ي شهر نمی پاشد ز هم شیرازه ي شهر دل هفت آسمان را غرق خون کرد سر خورشید بر دروازه ي شهر " یوسف رحیمی " در مدح و مصیبت حضرت زینب (س) ای خوشا بر آن دلی که بی قرار زینب است روز و شب مویه کنان حیران کار زینب است اشک او در گران است و پر طاوس نیز هر کسی لایق مگر بر اشک زار زینب است کربلا سنگ محک زینب طلای اهل بیت غیر ذات حق که عارف بر عیار زینب است بردن یک دختر گریان ز دشت کربلا تا سرای شام سالم شاه کار زینب است اسکتو گفت و همه عالم شده در دم خموش کاخ ها را کوخ کردن ابتکار زینب است بر سر نی سوره ی کهفش چرا می خواند دوست چونکه ترسش از قیام ذوالفقار زینب است تشت رحل و راس قرآن خیزران چوب الف قاری آن چشم های اشک بار زینب است بود یک روز آن نبرد هولناک کربلا بس عجب یک اربعینی کار راز زینب است در تمام بیشه ی الله سبحان و قدیر شیر مرد دهر نام مستعار زینب است " محسن قاسمی - غریب زبان حال ...