اسم ديپلمات ايران در وين
دارودسته نیویورکی ها
آنچه در ادامه می خوانید روایتی از فعالیتها و واقعیتهاي یک لابی سیاسی در وزارت امورخارجه است که به باند نیویورکیها معروف شدند. هفته نامه ۹ دی نوشت:اواسط دوران رياست جمهوري سيد محمد خاتمي، روزنامه هاي منتقد او از وجود يك باند در وزارت خارجه خبر مي دادند كه مي كوشد تا رابطه ديپلماتيك نابود شده ايران و امريكا را دوباره جوش بدهد.استفاده از عنوان نيويوركي ها سبب ميشد تا نگاه ها به سمت نمايندگي ايران در سازمان ملل كه در نيويورك مستقر بود، بچرخد؛ رئيس اين نمايندگي نيز كسي نبود جز محمد جواد ظريف. محمد جواد ظريف متولد تهران، پيش از دوران دانشگاهش به امريكا سفر كرده بود و در دانشگاه سانفرانسيسكو و دنور تا مدرك دكترا تحصيل كرده بود. او از ۲۲ سالگي و در سال ۱۹۸۲ به نمايندگي ايران در سازمان ملل رفته بود و سربازي اش را به عنوان كارمند محلي دفتر نمايندگي ايران در سازمان ملل گذراند. در سال ۱۹۸۸ همزمان با دريافت مدرك دكتراي حقوق بين الملل به تهران فراخوانده شد و با كناره گيري جواد لاريجاني از معاونت بين الملل وزارت امور خارجه، مشاور وزير در امور بين الملل شد و يك سال بعد به نيويورك بازگشت تا معاون نمايندگي ايران در سازمان ملل شود. او در آخرين دور وزارت علي اكبر ولايتي به معاونت بين الملل وزارت امورخارجه رفت و ۱۰ سال اين معاونت را برعهده داشت. او سپس دوباره به نيويورك بازگشت و اين بار ظريف نماينده و سفير ايران در سازمان ملل بود.اما منتقدان باند نيويوركي ها ظريف را نفر اول اين باند در وزارت خارجه نمي دانستند. يكي از ديپلمات هاي باسابقه كه نمي خواهد نامش فاش شود، معتقد است: حركت اين باند از مقطع صدور قطعنامه ۵۹۸ آغاز شده است.در واقع اين ديپلمات به تلاش تعدادي از هيأت ديپلماتيك كشور در نيويورك در سال ۱۳۶۶ اشاره مي کند كه در حين مذاكرات مربوط به قطعنامه ۵۹۸ كوشيدند تا با از كار انداختن حسگرها و منابع ورودي وزارت امورخارجه اجماعي جهاني عليه ايران به وجود آورند. مقدمه تصويب قطعنامه ۵۹۸ و تصويب آن هنگامي صورت گرفت كه احتمال پيروزي نهايي ايران در جبهه ها دور از ذهن نبود و اين قطعنامه با هدف حفظ صدام به تصويب رسيد.در اين بين ديپلمات يادشده معتقد است: «از همان ايام هنگامي كه متوجه اين موضوع شدم به صورت پي در پي براي تهران تلكس مي فرستادم تا شايد كوچكترين تحريكي در اين بين صورت گيرد اما مسئولين وقت حاضر به شنيدن مطالب به هيچ وجه نشدند. نكته قابل توجه آن است كه اين اجماع جهاني بر سر قطعنامه ۵۹۸ در فضاي دوقطبي آن روز رخ مي داد و دو ابرقدرت جهاني داراي تضادهاي بسياري بودند و از اين فرصت امكان استفاده ...
علم ؛ كانالي معتبر براي نفوذ به دربار زندگينامه جمعي از رجال پهلوي88
علم، اسدالله - 1 اسدالله علم، وزير دربار سرّي غيرقابل رؤيت براي بيگانگان اسدالله علم در 11 نوامبر سال 1966 به وزارت دربار منصوب شد. او از سال 1966 رئيس دانشگاه پهلوي بوده و پس از آن نيز اين سمت را حفظ كرده است. علم كه نزديكترين و مطمئن ترين دوست شاه است، از خردسالي يكي از اعضاي محفل دروني دربار شاهنشاهي بوده است. انتصاب وي به دليل سهولت دسترسي علم به شاه و نفوذ بر وي در اين مدت طولاني چندان موجب شگفتي نشده است. به هر حال، انتصاب علم بر قدرت وي از طريق كنترل رفت و آمد سايرين به دربار، افزود علم همچنين مسئوليت نظارت بر اعمال و فعاليت هاي دولت را توسعه داده است. او به ويژه در امور سياسي مربوط به دربار، يعني جايي كه ديپلماسي و جاذبه شخصي وي بيش از هر جايي مؤثر است، سياستمداري باهوش و مجرب است. امير (شاهزاده) اسدالله علم در سال 1918 در بيرجند متولد شد. او تنها پسر محمد ابراهيم خان (شوكت الملك) ، زميندار ثروتمندي است كه نسل اندر نسل ارباب بود و دوست بسيار نزديك پدر شاه فعلي بود. اسدالله دوره دبيرستان را در بيرجند گذارند و سپس وارد دانشكده كشاورزي كرج گرديد. طبق اخبار و گزارشات، در دهه 1930 پدرش او را به همان مدرسه اي در سوئيس فرستاد كه شاه فعلي (و وليعهد آن زمان) در آن مدرسه درس مي خواند. گفته مي شود كه دوستي نزديك بين اين دو نفر در همان مدرسه شكل گرفت. وي در سال 1942 در وزارت كشاورزي شروع به كار كرد و سال بعد پيش خدمت خصوصي شاه شد كه پست افتخاري است. در 1944 به عنوان بازرس در وزارت كشور مشغول كار گرديد، ولي اواخر همان سال به انگلستان رفت و در دانشگاه اكسفورد و در رشته اقتصاد ادامه تحصيل داد. پس از بازگشت به صورت يك بازنشسته در املاكش سكني گزيد، ليكن در سال 1947 به عنوان استاندار بلوچستان (محل اقامتش) منصوب شد. در سال 1950، هنگامي كه در سن 32 سالگي متصدي مقام وزارت كشور در كابينه محمد ساعد گرديد، جوانترين وزير در تاريخ كشور ايران محسوب مي شد. در خلال سال 1950، علم در سه كابينه شركت داشت و در اكتبر همان سال به سرپرستي املاك خاندان پهلوي گمارده شد. در ژانويه 1951، شاه كميسيوني براي تقسيم املاك خانواده پهلوي تشكيل داد و رياست اين كميسيون را به علم سپرد. پس از رسيدن محمد مصدق به نخست وزيري (مارس 1951)، علم در پست خود باقي ماند، اما دشمني خانوادگي او با مصدق سبب شد كه در طول زمامداري مصدق، تحت نظارت در خانه اش محبوس بماند. در سال 1953 با بازگشت مجدد شاه به قدرت، علم به يكي از نزديكترين مشاوران وي مبدل شد. در خلال سالهاي 1955 تا 1957 بار ديگر تصدي وزارت كشور را برعهده داشت. علم در سال 1957 بنا به درخواست شاه و به صورت يك رقابت سياسي با منوچهر اقبال، كه از سال ...
جمهوري اسلامي ايران و سازمانهاي بينالمللي
جمهوري اسلامي ايران و سازمانهاي بينالمللي حيات سياسي، اقتصادي و فرهنگي هر كشوري ايجاب ميكند كه با سازمانهاي بين المللي تعامل داشته باشد. حيطه عملكرد و فعاليت سازمانهاي بين المللي به حدي گسترش يافته كه حتي اگر كشوري بخواهد هيچ تعاملي با آنها نداشته باشد، نميتواند از محدوديتهاي اعمالي آنها بر خودش رهايي يابد. در اين نوشتار، روند تحول در روابط جمهوري اسلامي با سازمانهاي بين المللي به چهار دوره تقسيم شده است: دوره اول از بهمن 57 آغاز و تا آبان 58 ادامه داشته كه دوره ادامه روابط رسمي محدود ايران با سازمانهاي بين المللي بوده است. دوره دوم، دوره مقابله و مواجهه با سازمانهاي بين المللي بوده كه بيشترين نماد اين جهتگيري در موضوعاتي نظير اشغال سفارت آمريكا و جنگ تحميلي بوده كه دوره زماني آبان 58 تا 67 را دربر ميگيرد. دوره سوم كه از سال 68 تا 76 را دربر ميگيرد، دوره همگرايي و همزيستي با سازمانهاي بين المللي بوده است. ايران در اين دوره تلاش كرده تا ضمن ورود به سازمانهاي بين المللي، واقعيتهاي بين المللي مترتب بر آنها را بپذيرد. دوره چهارم كه با دوم خرداد 76 آغاز ميشود، دوره نقش آفريني محدود كشور در سازمانهاي بين المللي است. مقدمه در فرآيند تحولات بنيادين روابط بينالملل، ضرورت حيات سياسي، اقتصادي و فرهنگي ايجاب ميكند كه كشورها با يكديگر تعامل داشته باشند و لذا سازمانهاي بينالمللي، كانوني براي همانديشي و همكاري بينالمللي محسوب ميشوند. اهميت و ضرورت پيوستن به سازمانهاي بينالمللي از آنجا ناشي ميشود كه هر يك از آنها، ضمن اين كه كانوني براي تبادلنظر و همفكري تلقي ميشوند، ميتوانند بخشي از نيازهاي اعضا را كه به تنهايي از عهده انجام آن برنميآيند، مرتفع ساخته، گوشهاي از مشكلات را حل و فصل كنند. از آنجا كه امروزه بيش از 260 سازمان بينالمللي در عرصه جهاني فعاليت ميكنند و حدود 27 سال از استقرار نظام جمهوري اسلامي ميگذرد، در اين مقاله تلاش ميشود تا نحوه تعامل جمهوري اسلامي با سازمانهاي بينالمللي در قالب گفتمانهاي حاكم بر سياست خارجي كشور مورد بررسي قرار گيرد. فرضيه مقاله اين است كه روند تعامل جمهوري اسلامي ايران با سازمانهاي بينالمللي از ابتداي پيروزي انقلاب تا كنون از حالت مواجهه و رويارويي به حضور فعال و نقش آفريني محدود در آنها تحول يافته است. براي تجزيه و تحليل نحوه تعامل جمهوري اسلامي با سازمانهاي بينالمللي مناسب است ابتدا روندها و گفتمانهاي سياست خارجي ايران مورد بررسي قرار گيرند. روندهاي سياست خارجي جمهوري از نظر ...
چه كسى موتسارت را كشت؟
چه كسى موتسارت را كشت؟ نيمه شب، وقتى برف و بوران فروكش كرد، سكوتى مرگبار دره دونا را در بر گرفت. برف مثل پنبه خيسى بر در بام هاى قديمى شهر شاه نشين وين نشسته بود. با فاصله يى نه چندان دور از مجلس ايالتى، در كوچه راهِن اسْتاين([1]) از پشت يخ ـ گل([2])هاى شيشه كدر پنجره يى، شعله شمعى سوسو مى زد. در سكوت مرگبار آن شب زمستانى، مردى جوان در تب و لرز كشنده ايى مى سوخت. آنگاه كه از كليساى سنت اشتفان ضربه ى دوم روز نو به صدا درآمد، مرد جوان چشم از جهان فرو بسته بود. در گرگ و ميش سرد سحرى او را شست و شو دادند و به خاك سپردند. نام : ولفگانگ آمادئوس موتسارت پيشه : موسيقى دان محل حادثه : وين، پنجم دسامبر 1791 علت مرگ : مسموميت مجرم : ناشناس اكثر زندگينامه نويسان موتسارت بر اين عقيده اند كه او را مسموم كرده اند. اين سوءظن بلافاصله پس از مرگ او به وجود آمد. و به راستى شواهد و نشانه هايى كه دلالت بر مرگى فجيع دارند، به قدرى زياد هستند كه بايد هر دادگاهى براى قتل موتسارت اعلام جرم كند. بگذاريد جبران مافات كنيم! از آنجا كه امروز به تمام مدارك دسترسى داريم، به نقطه نظرهاى جديدى نيز دست مى يابيم. بنياد بين المللى موتسارت به تازگى در زالسبورگ، تمام نامه ها و يادداشت هاى او را در چهار جلد منتشر كرده است. اين نوشته ها را پيش رو داريم. پرونده دادگاه موتسارت را هم داريم. اين موضوع ساخته و پرداخته يك نويسنده داستان جنايى نيست. شماى خواننده هم بازپرس هستيد و هم بازرس. ما واقعيات را در اختيارتان قرار مى دهيم. بگذاريد تلاش كنيم ماجراى اين قتل را با هم حل كنيم. در نيمه شب پنجم دسامبر 1791 چه اتفاقى در خيابان راهِن استاين رخ داد؟ نگوييد كه پس از گذشت دويست سال، نمى شود چيزى را به اثبات رساند. براى قوانين منطق نمى توان حد و مرز و زمان و مكان قائل شد. تركيبات مادى و دقيق ستارگانى را كه ساليان نورى با ما فاصله دارند، به خوبى مى شناسيم. روش زندگانى موجوداتى را كه صدها هزار سال پيش منقرض شده اند، مى شناسيم. نه، قوانين منطق حدّ و مرزى نمى شناسد! اولين پرسش تان بايد اين باشد: چه اتفاقى در آن شب رخ داد؟ چه گزارش هايى از شاهدان عينى در دست داريم؟ خواهرزن موتسارت، سوفى هايبل([3])، سى و سه سال بعد ماجرا را از حافظه خويش نوشته است. تكرار نقل قول شاهدان عينى بى ارزش است و چيزى نيست جز يادآورى هاى رقيق شده بيوه زنى هفتاد ساله از عزيزى كه از دنيا رفته و اين زن در آن زمان سى و چهار سال بيشتر نداشت. سؤال هايتان منطقى باشد: مگر دكترى خبر نكردند؟ آن شب، دكتر معالج تئاتر بود. وقتى خبرش كردند، قول داد بعد از نمايش به ديدار موتسارت بيايد. حق داريد ...