استشهادنامه محلی
نحوه تنظیم و نوشتن استشهادیه محلی
نحوه تنظیم و نوشتن استشهادیه محلی بسمه تعالي استشهاديه محلي بدين وسيله استشهاد و استعلام مي گردد از كليه مطلعين و معتمدين اهالي محل كه اينجانب ................................... فرزند: ................... ( توضيح مطلب مورد نظر). لذا خواهشمند است از افرادي كه آگاهي و اطلاع كامل دارند مراتب فوق را با امضاي خود ذيل استشهاديه گواهي فرماييد. پ-ن: استشهادیه انواع مختلفی دارد. ولی استشهادیه محلی را بایستی به سازمانی که از شما خواسته تا آنرا تهیه نمایید (ازقبیل دادگستری، پاسگاه محل ،اداره ثبت و .... ) تحویل دهید.
چگونه یک استشهادیه محلی بنویسیم؟
برای نوشتن یک استشهادیه محلی یاهمان گواهی طلبی میتوان اینطورنوشت: بنام خداوندمهربان پس ازحمدوسپاس بدرگاه ایزدمتعال احترامااینجانب................فرزند................کدملی...............ساکن طغرالجرد طلب گواهی می نماییم ازشمامطلعان وآگاهان مبنی براینکه برصدق عرایض ذیل حقیرشهادت دهید(موضوع رامینویسیم) مثلا اینجانب ازبدوتولدکه باتفاق خانواده درطغرالجردزندگی می کنیم ازلحاظ اخلاق ورفتار به حسن اخلاق اشتهارد داریم وسعی داریم درکلیه مراسمات ملی مذهبی موافق نظام مقدس جمهوری اسلامی حضور فعال داشته باشیم . خواهشمندم مواردفوق راگواهی کنیدتاباتاییدشورای اسلامی محل ودفترامام جمعه محترم طغرالجرد مسولین محترم(محلی که میخواهیم استشهادیه رابدهیم)دستورفرمایندمشکل بنده حل شود. عندالله مآجورباشید باتشکر........................ آدرس.............. تلفن امضاء
دوستان سلام :متن توبه نامه جهت تقدیم به دادگاه بدین شرح خالی ازلطف نیست.
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئاً (مریم، 60) ریاست محترم دادگاه ......... احتراما به استحضار میرسانداینجانب .......محکوم پرونده .....باتوجه به آگاهی واقعی ازدرجه حرمت شرعی جرم ارتکابی وتنزل منزلت اجتماعی وانسانی وهمچنین باتوجه به وضعیت کنونی اینجانب مبنی براحساس ندانت وسرزنش اجتماعی درراستای اصلاح خویش ازکرده خود نادم وپشیمانم وبه صورت قلبی ،زبانی وعملی مبنی برعدم تکرار،به درگاه خدای غفور توبه نموده ام وعلاوه براین جهت اظهارواجرای آن نزد مقام مخترم قضایی اعلام آمادگی دارم لذاباتقدیم تجدید نامه سقوط مجازات وفق مواد۱۹.۱۱۴.۱۱۵.و۱۱۷قانون مجازات اسلامی مصوب ۱/۲/۹۲ازآن مقام محترم مورد تقاضاست. لذاتوجه داشته باشیم که صرف ادعای توبه درجرایم تعزیری مسقط مجازات نیست ونیازبه احراز دارددرذیل یه چندمورد ازمستندات توبه میتوان ااشاره کرد ۱-اظهارتوبه ازسوی مجرم واقرارزبانی وی اماره توبه میتواند تلقی شود. ۲-استشهادنامه محلی مبنی برسرزنش وی یا تصدیق اطرافیان مجرم به ثبوت توبه ۳-تعهدکتبی مبنی برعدم تکرارجرم ازتکابی وفق آیه (تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ) ۴-معرفی نامه ازروانشناس متخصص مبنی براحرازندامت مجرم ۵-استنادبه وضعیت فعلی مجرم ۶-درصورت شک درتوبه باتوجه به اصول عملیه اصل برصحت آن است واثبات عدم توبه نیازبه دلیل دارد. ۷-تعهدبه جبران خسارات ناشی ازجرم دوستان عزیز برای درک بهتر مطلب به توضیخ ذیل درمورد اصول عملیه توجه فرمایید احراز توبه و ارتباط آن با قاعده «اصالة الصحة»معناي «اصالة الصحة» از دو جهت قابل بررسي است. معناي اول «اصالة الصحة» جواز تكليفي است؛ يعني چنانچه فعلي از كسي صادر شود و در حرمت و حليت آن فعل شك شود، اصل بر جواز و صحت تكليفي خواهد بود؛ به عنوان مثال اگر كسي مايعي بنوشد و شك شود كه آيا آن مايع، يك نوشيدني حلال مانند آب است يا يك نوشيدني حرام مانند خمر، بنا و اصل بر جواز تكليفي و مشروع بودن فعل او گذاشته مي شود و حكم به حلال و جايز بودن نوشيدني وي صادر مي شود. در اينجا فقط جنبه تكليفي قضيه مورد نظر است نه جنبه وضعي آن. بنابراين، بيشتر جنبه شخصي دارد؛ يعني بيشتر به رابطه فاعل با خدا برمي گردد و مكلفيم تا به صحت و جواز شرعي عمل وي حكم صادر كنيم.معناي دوم «اصالة الصحة»، صحت وضعي است كه عبارت است از حمل فعل غير بر صحت در مقابل فساد، يعني وقتي عملي از كسي سر مي زند و ترديد پيش مي آيد كه عمل او صحيح واقع شده يا فاسد، اينجا بايد فعل او را بر اينكه صحيحاً واقع شده است، حمل كنيم. در «اصالة الصحة» به معناي وضعي، آثار ...
استراتژيهاي مذاكره - شكستن سد «نه» هشدار دهید، اما تهدید نکنید
نوشته: ويليام يوري ترجمه: نادر پيروز بخش سی و پنجمممکن است طرح چند پرسش برای نشان دادن عواقب منفی ناشی از نرسیدن به توافق برای طرف مقابل کافی نباشد، بنابراين گام بعدی به کار بردن عبارات مستقیم در مورد رویدادهای آتی است. پیش از آنکه براساس بجاتم(بهترين جايگزين مذاكر) خود پیش بروید شما باید اقدامات بعدی خود را به اطلاع طرف مقابل برسانید. شما میخواهید به آنها فرصتی بدهید تا در مورد امتناع از مذاکره تجدیدنظر کنند.به همین خاطر دادن هشدار بسیار موثرتر خواهد بود تا به کار بستن بجاتم شما، چرا که ممکن است راهحل جایگزین شما در نظر طرف مقابل بسیار بزرگتر از آنچه واقعا هست جلوه کند.اما شما باید مراقب باشید تا طرف مقابل را تهدید نکنید. تهدید ممکن است به سادگی نتیجه معکوس بدهد و موضوع بحث را از دلار و سنت به آزمایش قدرت و اعتبار طرف مقابل تغییر دهد و این تغییر آنها را وادار خواهد ساخت تا بیشتر بجنگند. به علاوه، تهدید مستقیم سازماندهی آنها را علیه شما منسجمتر خواهد ساخت. اختلاف نظرهای داخلی از بین میروند و همه نیروی خود را برای جنگ علیه شما یعنی همان دشمن مشترک بسیج خواهند کرد.شما چطور میتوانید بجاتم خود را به نحوی به اطلاع طرف مقابل برسانید که آنها به مسیر مذاکره بازگردند و نه به میدان جنگ!؟کلید این مساله در بیان صحبتها به عنوان هشدار است نه با لحن تهدیدآمیز. در نگاه اول هشدار به منزله تهدید تلقی خواهد شد، چرا که هر دو تبعات منفی نرسیدن به توافق را انتقال میدهند. ولی یک تفاوت مهم و دقیق بین این دو وجود دارد، تهدید به نظر شخصی و خصمانه میآید در حالی که هشدار بیطرف و محترمانه است.تهدید اعلام قصد شما برای تحمیل درد، ضرب و جرح و مجازات طرف مقابل است. در عوض هشدار، اطلاع قبلی از خطر است. تهدید به معنی اقداماتی است که شما در صورت عدم توافق آنها انجام خواهید داد تلقی میشود. هشدار به معنی آنچه در صورت عدم توافق اتفاق خواهد افتاد تلقی میگردد. به عبارت دیگر، هشدار فاصلهای را بین شما و بجاتم شما ایجاد میکند. عواقب نرسیدن به توافق را طوری غیرمشخص میکند که انگار آنها تنها از خود موقعیت حادث خواهند شد. برای رقیب شما هم کوتاه آمدن در برابر یک واقعیت عینی آسانتر خواهد بود تا کوتاه آمدن در برابر شخص شما.در حالی که تهدید حالتی خصمانه دارد هشدار با احترام همراه است. اطلاعات خود را با لحنی دشمنانه ارائه دهید و تصمیمگیری را به عهده طرف مقابل بگذارید هر چه هشدار وخیمتر است نحوه بیان شما نیز باید محترمانهتر باشد.شما با تهدید به یک مدیر تولید سرسخت میگوید: «اگر تو با افزایش تولید ...
بررسی قانون افراز و املاك مشاع (مصوب 22/8/1357 )
قانون افراز و املاك مشاعیماده (1):افــراز امــلاك مشاع كه جریان ثبتی آنها خاتمه یافته اعم از اینكه در دفتر املاك ثبت شده یا نشده باشد ، در صورتی كه مورد تقاضای یك یا چند شریك باشد با واحد ثبتی محلی خواهد بود كه ملك مذكور در حـوزه آن واقع است . واحد ثبتی با رعایت كلیه قوانین و مقررات ملك مورد تقاضا را افراز می نماید.تبصره :نسبت به ملك مشاع كه برای آن سند مالكیت معارض صادر گردیده ، تا زمانی كه رفع تعارض نشده اقدام به افراز نخواهد شد.ماده (2)تصمیم واحــد ثبتی قابل اعتراض از طرف هر یك از شركاء در دادگاه شهرستان محل وقوع ملك است مهلت اعتراض ده روز از تاریخ ابـــلاغ تصمیم مورد اعتراض می باشد . دادگاه شهرستان به دعوی رسیدگی كــرده و حكم مقتضی صادر خواهد نمود ، حكم دادگاه شهرستان قابل شكایت فرجامی است .ماده (3)هزینه تفكیك مقرر در ماده150 قانون اصلاحی ثبت اسناد و املاك در موقع اجرای تصمیم قطعی بر افراز به وسیله واحد ثبتی دریافت خواهد شد.ماده (4)ملكی كه به موجب تصمیم قطعی غیرقابل افراز تشخیص شود با تقاضای هر یك از شركاء به دستور دادگاه شهرستان فروخته می شود.ماده (5)ترتیب رسیدگی واحد ثبتی و ابلاغ اوراق و ترتیب فروش املاك غیرقابل افراز و تقسیم وجوه حاصل بین شركاء و به طور كلی مقررات اجرایی این قانون طبق آیین نامه ای خواهد بود كه به تصویب وزارت دادگستری می رسد.ماده (6) پرونده های افراز كه در تاریخ اجرای این قانون در دادگاه ها مطرح می باشد كماكان مورد رسیدگی و صدور حكم قرار می گیرد ولی اگر خواهان افراز بخواهد دعوی خود را در واحد ثبتی مطرح كند باید دعوی سابق را از دادگاه استرداد نماید.رای وحدت رویه هیات عمومی دیوان عالی كشور شماره 3530ردیف 59/29-7/2/1360 :نظر به اینكه مقنن به لحاظ حفظ حقوق محجورین و غایب مفقودالاثر و رعایت مصلحت آنها طبق قسمت اخیر ماده 313 قانون امور حسبی مقرر داشته است كه در تقسیم تركه اگر بین وراث، محجور یا غایب باشد به توسط نمایندگان آنها در دادگاه به عمل آید و با توجه به ماده 326 همین قانون كه به موجب آن مقررات قانون امور حسبی راجع به تقسیم تركه در مورد تقسیم سایر اموال نیز ساری خواهد بود و نظر به اینكه ماده یك قانون افراز و فروش املاك مشاع كه قانون عام است و بر طبق آن افراز املاكی كه جریان ثبتی آنها خاتمه یافته است در صلاحیت واحد ثبتی محل شناخته شده علی الاصول ناسخ ماده 313 قانون امور حسبی كه قانون خاص است نمی باشد نظر شعبه پنجم دیوان عالی كشور كه تقسیم املاك محجورین و غایب مفقود الاثر را از صلاحیت واحد ثبتی خارج دانسته و در صلاحیت دادگاه شناخته است صحیح ومطابق با موازین قانونی است .این رای بر طبق ماده واحده ...
عاطفه فقط ۱۶ سال داشت
آخرين روز شهريور ۱۳۶۶، بیبی راعیِ پابهماه، با شکم بسيار بزرگ، فرزندی به زمين میگذارد که نامش را عاطفه میگذارند. پدر عاطفه میگويد: «بچه اگر يک ساعت ديگر نمیآمد، خودش و مادرش سر زا میرفتند.»میرفتند. میرفتند و فرصت نمیيافتند ۱۶ سال دخترکی را کشانکشان به دنبال زندگی بياورند تا امروز، و امروز شهرتی شوم و مرگی بديمن را با طناب دار بر گردنش بياويزند.روزنامهها نوشتند: «عاطفه سهاله ۲۲ ساله به جرم فساد و فحشا اعدام شد.» اما روزنامهها راست نگفته بودند. اين را عمه عاطفه میگويد و اشک را از گوشه چشمانش پاک میکند.پرسش اولخبر آمده بود دختر ۲۲ سالهای بر دار رفت به جرم فحشا و فروش تن. اما آنچه اين خبر را از زير دندانقروچه خبرنگاران به صفحههای وبسايتها و روزنامهها کشاند اين شايعه بود که دختری که در روز ۲۵ مرداد ۱۳۸۳ در محله نارنجباغ نکا طناب دار بر گردنش گره خورد نه عاطفه سهاله ۲۲ ساله که عاطفه سهاله ۱۶ ساله بود.شايعه نکا را پشت سر گذاشت، در تهران گشت و از آنجا راه جادههای پرنشيب خبر را در جهان به پيش گرفت.اما کسی هم نپرسيد، در وانفسای اينهمه جرم و اينهمه مجازات، چرا شايعه فقط پيرامون عاطفه چرخيده است و نه زن و دختر ديگری؟! و شک به اين پرسشِ نخستين بود که مرا راهی مازندران و شهر نکا کرد.شهرستان نکا در اين چند سال گذشته دو بار در «خبر شدن» از ديگر شهرها پيشی گرفته است. بار اول خبر از سيلی بود که نکا را تا نيمه در آب فرو برد و اين بار خبری که مرا در گرمای اواخر مرداد راهی اين ديار کرد، خبر چگونگی اعدام يک دختر. و چه بدطينت بودند هر دو خبر. نکانزديک به ۴۰ دقيقه که از ساری فاصله بگيری به نکا میرسی؛ شهری که در عين برخوردار بودن از بکرترين طبيعت موجود بسيار فقيرانه در دو سوی خيابان درازی خوابيده است که اين سوی شهر را به سوی ديگر وصل میکند.ساعت نزديک ۱۱ به نکا میرسم. پرسان پرسان میروم و از هر که بيش از يک لحظه بر من متمرکز میشود سؤال میکنم.مردی با شک وراندازم میکند. میپرسد از کجا آمدهام و چرا. توضيح میدهم. کافی نيست. میگويد چرا مرگ دختری فاسد مرا تا به اينجا کشانده است. لحنش سرزنشبار است. نمیفهمم نسبت به من يا عاطفه. دوباره میپرسد و هر بار تلختر: «از يک دختر... میخواهيد چهرهای معصوم نشان دهيد؟ و...» حالا لحنش آشناتر است. واژههايی مثل شما مطبوعاتیها، جنجالسازی و... معلوم میکند که تلخیاش از کجاست. برايش توضيح میدهم که من به دنبال حقيقت آمدهام و اينجا حقيقت در واقعيت پنهان است و نمیدانم واقعيت چيست. نه به دنبال اثبات معصوميت کسی آمدهام و نه به دنبال ...
تات
علی پورصفر قصابی نژاد اصطلاحی که ترکان قدیم به بیگانگانِ مقیم سرزمینهای خود اطلاق می کرده اند. قدیمترین سندی که در آن واژة تات به کار رفته ، سنگنوشته های اورخون مغولستان است که از قرن دوم برجای مانده است . تات در این سنگنوشته ها ظاهراً به معنای «اَتْباع » و «رعایا» به کار رفته است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «تات .1» و «اورخون »). در دیوان لغات الترک ، که در قرن پنجم تألیف شده ، تات به شکل تَت نیز ضبط شده و به معنای ایرانی ، فارسی ، فارسی زبان آریایی نژاد و کافر اویغوری آمده است (کاشغری ، ذیل «تات »، «تَتْ»، نیز رجوع کنید به ذیل «اُس »، «سُملِم تَتْ»). چون اصطلاح «تَژِک » (تاجیک ) در عصر ایلک خانیان (قراخانیان ؛ همان ، ذیل «تَژِک ») و احتمالاً پیش از آن (بهار، ج 3، ص 50) به ایرانیان اطلاق می شده ، می توان پنداشت که لفظ تات علاوه بر اینکه به ایرانیان و مردم یکجانشین گفته می شده (بارتولد، 1358 ش ، ص 320)، عنوانی بوده که پیش از ایلک خانیان بر عناصر خارجی سرزمینهای ترکان (احتمالاً خارجیان یکجانشین ترکستان ، بعضی قبایل متمدن ترک ، اقوام مغلوب و ساکنان نواحی تحت تصرف ترکان ) اطلاق می گردیده است ( د. فارسی ، ذیل واژه ؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام ، ذیل «تات .1»). تات ، فرودست ، پست و رعیت نیز معنی شده است (رجوع کنید به «تاتار * »). این اصطلاح بعدها تحول معنایی پیدا کرده است ؛ با اینهمه ، ظاهراً تات در همة دوره ها بتدریج به مردم ایران اختصاص یافته است . بنابر منابع موجود، تحول معنایی تات از قرن نهم و دهم تا چهاردهم به این ترتیب بوده است : تازیک (رجوع کنید به فیضی سرهندی ، ذیل واژه )، رعایای ایرانی و گریزان از جنگ (دلاواله ، ص 50)، تاجیک یا مردم بومی ایران (کمپفر ، ص 880؛ سانسون ، ص 550)، فرقة تاجیک (استرآبادی ، ذیل واژه )، ساکنانِ مزارع و روستاها و شهرهای ایران (ژوبر ، ص 193)، کشاورزان و ایرانیان یکجانشین (اوبن ، ص 34، پانویس )، جماعتی از رعایا که ساکن شهر نیستند، خدمتگزار، مردم بیکاره و عاطل (قدری ، ذیل واژه ، به نقل از اللغات النوائـیّه و الاستشهادات الجغتائیه )، ساده دل و عوام الناس (همانجا)، دنباله روان از یک رهبر ( د. اسلام ، همانجا، به نقل از اللغات النوائـیّه ) و شخص دانشمند و اهل کتاب (دهخدا، ذیل واژه ).ناحیة طاط ایلیِ شبه جزیرة کریمه و شهر معروف آن ، سُغداق ، پیش از قرن هشتم مسکن قومی ایرانی زبان بود که ظاهراً اعقاب آلانهای مهاجر بودند. اینان در میان خود به لهجة مخصوصی تکلم می کردند و حاکم آنان طاط آغاسی نام داشت . این قوم در نیمة قرن یازدهم ، پانزده هزار جنگجو داشت (رجوع کنید به هیئت ، ص 83؛ اولیا چلبی ، ج 7، ص 617، 656ـ657). تاتارهای کریمه نیز مسیحیان ...
معنی روان اشعار ادبیات پیش دانشگاهی عمومی ( دبیرستان عترت)
بشنو از ني چون حكايت مي كند از جدايي ها شكايت مي كند - « ني» استعاره از مولانا يا نماد هر انسان آگاه و دور مانده از اصل خويش - بين حكايت و شكايت جناص ناقص اختلافي است - مقصود از جدايي : جدايي روح جزئي ( انسان ) از روح كل (خدا) است. معنی: وقتي كه اين ني به صدا در مي آيد و از درد دوري و فراق خود شكوه مي كند به آن گوش فرادار پيام : ناله ي آدمي به خاطر دوري از حق است 2 كز نيستان تا مرا ببريده اند از نفيرم مرد و زن ناليده اند نيستان» استعاره از عالم معنا - « مرد وزن» مجازاً كل هستي و همه ي موجودات معنی: از زماني كه مرا از نيستان(عالم معنا) جداكره اند از سوز و ناله هاي عاشقانه ي من تمامي هستي با من هم نوا شده اند پيام : اندوه تمام هستي به دليل جدايي از عالم معناست. 3 سينه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگويم شرح درد اشتياق - « سينه » مجازاً شنونده اي درمند و درد آشنا بين « شرحه » و « شرح » جناس ناقص افزايشي است - واج آرايي (( ش)) / واژه ي « شرحه » تكرار است - « درد اشتياق » : مفهومي پارادُكسي دارد ( متناقص نما) معنی: براي بيان درد اشتياق ، شنونده اي مي خواهم كه دوري از حق را ادراك كرده و دلش از درد و داغ فراق سوخته باشد. پيام : به لياقت درك عشق اشاره دارد: دارد . با بيت 14 پيوند معنايي دارد. 4 هركسي كاو دور ماند از اصل خويش بازجويد روزگار وصل خويش - بين واژه ي اصل و وصل جناس ناقص اختلافي برقرار است - آرايه ي تلميح در بيت مشهود است : « انالله و انا اليه راجعون» و « كل شي ءً يرجعُ الي اصله » . معنی: هر كس از جايگاه و وطن اصلي خويش دور بماند پيوسته در آرزوي وصال است و جايگاه اصلي خود را جستجو مي كند پيام : همه ي موجودات به جايگاه اصلي خود بر مي گردند. 5 من به هر جمعيتي نالان شدم جفت بد حالان و خوش حالان شدم - بين نالان و حالان جناس ناقص اختلافي برقرار است و نيز بد حالان و خوش حالان با هم تضاد دارند. ـ مقصود از بد حالان كساني هستند كه سير و سلوك آنها به سوي حق و واردات قلبی آنها از طرف حق كم است اما خوش حالان سير و سلوك و واردات قلبي آنان بسيار است. معنی: من ناله ی عشق را برای تمام انسان ها سر داده ام و با سالکان کندرو و رهروان تندرویِ شادمان از سیر و سلوک همراه گشتم پيام: به فراگيري ناله ي ني اشاره دارد. 6 هركسي از ظن خود شد يار من از درون من نجست اسرار من - بين « ظن» و « من» جناس ناقص اختلافي است. واژه ي من تكرار شده است واج آرايي « ن» محسوس است معنی: هرکسی در حد فهم و ادراک خود با من همراه و یار شد اما حقیقت حال مرا درنیافت. 7 سِرّ من از ناله ي من دور نيست ليك چشم و گوش را آن نور نيست - بين دور و نور جناس اختلافي است ضمن اين ...