یک مقاله قشنگ در مورد امام زمان
مقاله در مورد امام زمان
بنام او که خالق یاس ونرگس است یا رب المهدی بحق المهدی اشف صدر المهدی بظهور الحجت ای روح دعا سلام مهدی 1170 بهار وخزان گذشت ونیامدی0سالهاست نگاهم پشت پنجره ای که متعلق به فرداست قاب گردیده وگرد وغبار هجران برآن سایه افکنده0 عمری است که برای آمدنت بی قرارم0 یابن الزهرا،ببین از فراقت سخت بارانیم0 ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند0 آقا جان!حیف نیست ماه شب چهادره پشت ابرهای تیره وپاره پاره پنهان بماند،حیف نیست دیده را شوق وصا ل باشد ولی فروغ دیده نباشد0 بیا وقرار دل بیقرارم شو0 بیا وصداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن0 بیا تا سر به دامانت بگذارم وعقده های چندین ساله ام را باز کنم0 تو که معنای سبز لحظه هایی بیا تو که ترنم الطاف حق تعالی بیا0 بیا که از هجرت چون اسپندی بر آتشم0 یوسف فاطمه!کی طنین دلنواز انا بقیه ا000 تو از کعبه مقصود جانها را معطر می نماید0 کی کعبه به خود می بالد وزمین بر قامت دلربایت طواف عشق می گزارد وجان در سعی وصفای نگاه تو محرم می شود ومناسک حج وقربان را بجای می آورد0 برای آمدنت تمام دلهای عشاق دنیا را به ضریح چشمهای قشنگ وعباس گونه ات گره زده ایم ودر مراسم اعتکاف شبهای فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم0 آقا جان برای آن لحظه که سبز پوش با پرچم یالثارات الحسین در انتهای افق غباری بپا می شود وتو با ذوالفقار حیدر وسوار بر اسب سفید قصه ها می آیی لحظه ها را بدست باد می سپارم0 بگذار صادقانه بگویم که کهانسالترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست!آرزویی که برای بدست آوردنش تمام کلافهای عمرم را به بازار معشوق فروشان برده ام وخودم را در جرگه خریداران یوسف زهرا(س) قرار داده ام0 نازنینم!تو زیبا ترین دلیل برای شبهای قدر وشب زنده داریهای منی تو ضیاعین ودلیل امن یجیب منی 0 آقا جان! می خواهم برایت قصه بگویم 0 قصه سیب وگندم ومردی که سالهاست در میان مردم چشمم ایستاده،قصه خوشه خوشه انتظار وچشمانی که درو میکنند،قصه باران وسطرهایی که دلواپس پونه هاست،قصه اسب وخیال آمدن تو در باران،قصه هایی که مشق هر شب من است0 کاش می شد واژه ها را شست وانتظارراتفسیر کرد ولی افسوس000 میدانی مرز انتظار کجاست!؟آنجا که قطره اشک منتظری سدی از دلواپسی ساخته وقطره قطره انتظار را ذخیره می کند،آنجا که وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد0 حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم تو را احساس کرد وبویید0 خوب می دانم که آخر دل سنگ وطلسم نحس قصه را می شکنی وآنگاه زمان وصل وجان نثاری می رسد0 پس ...
مقاله در مورد مهدویت ، آخر الزمان ، تحقیق، تحقیق دانشجویی، انواع مقالات دانشجويي، دانشجوی، دانش آمو
وضعیت زنان در آخرالزّمان نویسنده مرضیه شریفی یکی از مسائلی که در حکومتهای آخرالزّمان مطرح است، بنا بر اخباری که از معصومان(علیه السلام) وارد گردیده است، سلطه و نفوذ زنان در امور سیاسی میباشد:امیر مؤمنان(علیه السلام) میفرماید: «... و آن هنگامی است که زنها مسلّط شوند، کنیزان تسلّط پیدا کنند و کودکان حکومت کنند.»1«هنگامی که زنها بر تخت سلطنت چیره شوند و بر هر مردی چیره باشند و جز خواسته آنها عملی نگردد.»2امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: «و زنان را میبینی که بهسان مردان، مجالس (کنفرانس) راه میاندازند.»3وضعیّت اقتصادی زنان در آخرالزمان یکی از مهمترین مشکلاتی که بشر در آخرالزّمان با آن سخت دست به گریبان است، مسائل و مشکلات اقتصادی است. نابسامانی عظیم اقتصادی در سرتاسر جهان به وقوع میپیوندد و زنان از این واقعه شوم، در امان نخواهند بود؛ بلکه بیشترین ضربه را آنها خواهند خورد.امام صادق(علیه السلام) در بیان نشانههای ظهور میفرمایند: «بعضی از مردان را میبینی که از راه فساد زنان خود ارتزاق میکنند.»4حضرت علی(علیه السلام) در بیان نشانههای ظهور میفرمایند: «زنان در آخرالزّمان به خاطر حرص به دنیا در کسب و کار همسران خود شرکت مینمایند.»5امام علی(علیه السلام) میفرمایند: «ظاهر میشود در آخرالزّمان که بدترین زمانهاست، زنانی که در عین لباس پوشیدن لخت و عور هستند.»وضعیّت اجتماعی زنان در آخرالزّمان 1. عدم امنیّت برای زنان: از انحرافات خطرناک که جامعه پیش از ظهور به آن گرفتار میگردد، بیامنیّتی خانوادگی و ناموسی است، این مسئله آنچنان فراگیر میشود که کمتر کسی میتواند یا میخواهد از آن جلوگیری نماید.»6حضرت علی(علیه السلام) در این خصوص میفرمایند: «سفیانی در حالی که نیزهای در دست دارد، زنی باردار دستگیر مینماید و به یکی از یارانش میگوید: به او تعدّی نما و او سپس شکم زن را میدرد و جنینش را بیرون میآورد و هیچ کس نمیتواند چنین وضعیّت هولناکی را تغییر دهد.»72. هبوط مسائل اخلاقی و انسانی در زنان: جامعه پیش از ظهور، جامعهای مملوّ از فساد و بیبند و باریهای اخلاقی است، کردارهای حیوانی گروهی انساننما، آنچنان فراگیر میشود که حالت عادّی به خود میگیرد. روایاتی که این وضع اخلاقی پیش از ظهور را بیان نمودهاند، بسیار زیاد است.محمّد بن مسلم میگوید: به امام باقر(علیه السلام) عرض کردم: قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ امام(علیه السلام) فرمودند: «آنگاه که مردها خود را شبیه زنان نمایند و زنها شبیه مردان شوند، آنگاه که مردان به مردان اکتفا کنند و زنان به زنان.»8امام صادق(علیه ...
مقاله در مورد معلم
روز معلم گمنامان آشنا روز معلم، روز بزرگداشت عشق و ایثار است. تجلیل از کسانی که علم را جرعه جرعه در جان ها جاری می کردند. خود لحظه لحظه می سوختند و با دانش خویش، جامعه را می ساختند و فردایی باشکوه را نوید می دادند. امروز، روز بزرگداشت کسانی است که الف قدّشان، در راه تعلیم خوبی ها خمیده شد. روز پاسداشت عزیزانی است که در سنگر علم و دانش، سربازانی با اخلاص و دانشمند تربیت کردند. امروز، روز یاد کردن از گمنامان آشناست؛ آنان که دفترهای خاطرات از عطر یادشان آکنده است. الفبای عشق معلم عزیز! آن زمان که پای درست می نشستم و تو الفبای عشق را به من می آموختی، دلم از گوهر کلمات خالی بود و من با انبوهی از حرف ها به خانه بر می گشتم و شبانگاهان، با یاد تو به خواب می رفتم. سال ها از آن لحظات شیرین می گذرد، ولی هنوز یاد و نامت دردلم زنده است و تو را می ستایم که همچون انبیا، به تعلیم و تربیت عشق می ورزی. آن زمان برایم از دانایی می گفتی، محبت را می آموختی و زندگی را هجا می کردی، و من در سایه سار وجودت پیش می رفتم و قدم امروز به احترام نامت قیام می کنم، در زلال کلماتت رها می شوم و حدیث زندگی را با تو مرور می کنم. از قدم برمی داشتم. تو بودی که دست مرا گرفتی تا در پرتگاه ها و لغزش گاه های زندگی نیفتم. من نیز نیکی ماندگار بر اساس آموزه های دینی، آموختن دانش به دیگران، آثار معنوی ماندگاری برای آموزگار در پی خواهد داشت. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «آدمی در روز رستاخیز می آید و با خود کارهای نیکی چون ابرهای انبوه یا کوه های سر به فلک کشیده دارد. پس می گوید: پروردگارا! اینها را که من انجام نداده ام، پس از کجایند؟ خداوند می فرماید: این دانش توست که به مردم آموختی و پس از تو بدان عمل کردند».(۱) پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این روایت، آموزش را به عنوان نیکی ماندگاری برای معلمان معرفی می کند. همگام با پیشرفت های علمی دانایی، اندیشیدن و نوآوری، از ویژگی های معلمی است که همگام با علوم روز پیش می رود. معلم موفق کسی است که به اطلاعات پیشین خود بسنده نکرده، با فراگیری همیشگی دانش، در شکوفایی علمی دانش آموزان خود نقش مهمی ایفا کند. امام حسن علیه السلام می فرماید: «به مردم بیاموز و دانش دیگران را فراگیر تا دانش خود را استوار سازی و آنچه را ندانسته ای، بدانی».(۲) بهترین چیزها تعلیم و تربیت انسان ها، پاداش فراوانی به همراه دارد و کسانی که خالصانه به امر تعلیم مشغولند، از چنین پاداشی بی نصیب نخواهند بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «بهترین چیزهایی که انسان ...
یا ضامن آهو : ... ( اشعاری در مورد امام رضا علیه السلام)
زیارت محمود ابوالقاسمیتلق تلوق تلق تلوقمی رسد این صدا به گوشصدای رفتن قطار میان خنده و خروشتلق تلوق تلق تلوقصدای خنده قطارپیچید میان کوپه هاهم توی دشت و سبزه زاربه سوی مشهد می رویم سری به آنجا بزنیمدر حرم امام رضابوسه به درها بزنیمما به زیارت می رویمتا به امام دعا کنیمنگاه پر محبتیبه گنبد طلا کنیمای مار پیکرآهنیقطار خوب و خوش صدااکنون به مشهدم ببرسال دگر به کربلا یک صحن کبوتر جواد محققخسته از راه، کنار مادر توی ماشین پدر خوابیدمپلکهایم که به هم افتادندخواب یک صحن کبوتر دیدمصبح وقتی که دو چشمم وا شد شادمان مثل گلی خندیدمآخر از پنجره پشت اتاقگنبد زرد رضا را دیدمدل من مثل کبوتر پر زردرفت و بر شانه گلدسته نشستاشک در چشمه چشمم جوشیدبغضم آیینه شد اما نشکستپدر آماده شد از من پرسید:دوست داری که تو را هم ببرم؟گفتم:آری! ولی آنجا چه کنم؟مادرم گفت: زیارت پسرم!گر چه زود آمده بودیم ولیدر حرم جای دل من کم بودهر کسی با او؛ چیزی می گفتگوییا با همه کس محرم بودهر کجا رفتیم آنجا پر بودپر ز نجوای دل و دست دعایک طرف قصه پر غصه دریک طرف ذکر غریب الغربادر رواق حرم پر نورشکاش دست دل من رو می شدمی شدم من آن آهوی غریبباز او ضامن آهو می شد گنبد رضا شکوه قاسم نیاغرق نور است و طلا گنبد زرد رضابوی گل، بوی گلابمی رسد از همه جامثل یک خورشید استمی درخشد از دورشده از این خورشیدشهر مشهد پر نورچشمها خیره به اوقلبها غرق دعاستبر لب پیر و جوان یا رضا یا رضاستای خدا کاش که من یک کبوتر بودمروی این گنبد زردشاد می آسودممی زدم بال و پریدور تا دور حرماز دلم پر می زدماتم و غصه و غم چون کبوتر حرم محمد علیمحمدیزیر چتر آفتابدر حرم نشسته امدل به روی غصه ها شادمانه بسته امابر تیره دلمپاره پاره می شودآسمان قلب من پر ستاره می شودیک صدای آشنااز فضای رو به رومی رسد به گوش من بق بقو بقو بقو بق بقو بقو کنان دسته کبوتران آب و دانه می خورندمی پرند در آسمانمی شوم کبوتری چون کبوتر حرم دور گنبد طلاشادمانه می پرم5- ضامن آهو افسانه شعبان نژادکاش من یک بچه آهو می شدممی دویدم روز و شب در دشتهاتوی کوه و دشت و صحرا روز و شبمی دویدم تا که می دیدم تو را کاش روزی می نشستی پیش من می کشیدی دست خود را بر سرمشاد می کردی مرا با خنده اتدوست بودی با من و با خواهرمچونکه روزی مادر م می گفت تو دوست با یک بچه آهو بوده ایخوش به حال بچه آهویی که تو توی صحرا ضامن او بوده ایپس بیا من بچه آهو می شوم بچه آهویی که تنها مانده استبچه آهویی که تنها و غریبدر میان دشت و صحرا مانده استروز و شب در انتظارم پس بیادوست شو با من مرا هم ناز کنبند غم را از دو پای کوچکمبا دو دست مهربانت باز ...
توصیه های کلیدی امام خامنه ای به یک فرد در دو مسئولیت
دکتر قالیباف گفت:من چند نمونه از تأکیدات رهبر انقلاب میگویم تا توضیح دهم که در نظام اسلامی، چه نگاهی نسبت به این موضوع وجود دارد.وی افزود: من روزهای اول که توفیق خدمت در ادارهی پلیس را پیدا کردم، خدمت آقا رسیدم و ایشان توصیهی مهمی به من کردند. زمانی هم که به شهرداری آمدم، توصیهی مهمی به من کردند. وقتی که در نیروی انتظامی بودم، ایشان اشاره کردند که امنیت و آبروی مردم در دست شماست. در نظام اسلامی، شما بهعنوان کسی که میخواهید امنیت عمومی را برقرار کنید، حق ندارید نگاه کنید که سلیقهی مردم چیست؛ یعنی نباید برایتان مهم باشد که چه کسی شب تا صبح عبادت خدا را کرده و چه کسی شب تا صبح معصیت خدا را کرده است. من روزی که در شهرداری توفیق خدمت پیدا کردم، ایشان بر دو موضوع مهم تأکید کردند و بدون استثنا در هر ملاقاتی آن را تکرار کردند که عبارت است از توجه به محیطزیست و حفظ فضای سبز و جلوگیری از گسترش شهر تهران و انسداد ساختوساز در ارتفاعات البرز. واقعاً تهران به این کوه تکیه داده است و محیطزیست این شهر همان ارتفاع پشت سر ماست.همهی شهرهای بزرگ دنیا یا نقطههای جمعیتی بدون شک باید به یک عنصر طبیعی تکیه کنند. من خاطرم هست که در بخش غربی ارتفاعات البرز، گروهی مشغول راهسازی بودند و خاکها را از بالا ریخته بودند و به بخشی از درختهای کف دره آسیب زده بود. آقا فرمودند وقتی دیدم خاک، تنهها و شاخههای درخت را گرفته است احساس خفگی به من هم دست داد چرا این موجود زنده را زیر خاک دفن میکنیم؟ به هر قیمتی باید جلوی این کار گرفته شود. همچنین در ارتفاعات شرق تهران حدود هفتاد هکتار زمین وجود داشت که کاربری آنجا براساس طرح تفصیلی پهنهی آر (R) بود. این پروژه مربوط به یکی از نهادها و ارگانهای مرتبط با رهبری محسوب میشد. ایشان مستقیم و بدون هیچ ملاحظهای دستور دادند که همهی آن یکجا تبدیل به فضای سبز شود. الآن هم پارکی در آنجا احداث شده است. خاطرهی دیگر اینکه ایشان فرمودند وقتی این درختها را میزنند، انگار اعضا و جوارح من را میزنند، دقت کنید این کار انجام نشود. وقتی باغبان میخواهند در محیط دفتر ایشان درختها را هرس کنند، ایشان با حساسیت دنبال میکنند که شاخهی اضافی قطع نشود. واقعاً این حساسیت وجود دارد و ما هم وظیفه داریم این کار را پیش ببریم. منبع
پیشرفتهای زمان شاه برای چه بود؟
آن زماني كه بنده در ايرانشهر تبعيد بودم، به مناسبتهاي مختلف، با مسؤولان ارتباط پيدا ميكرديم. آن وقت به بنده گفتند كه يك معاونِ استاندار تا حالا به ايرانشهر نيامده است! در سال 57 در ايرانشهر سيل آمد و هشتاد درصد شهر قطعاً خراب شد؛ يعني من يك به يك تمام مناطق شهر را با پاي خودم رفتم و ديدم. پنجاه روز ما امداد و پشتيباني ميكرديم. يك نفر از مركز كه هيچ، از زاهدان هم يك نفر آدم برجسته متشخص به ايرانشهر نيامد كه بگويد چه خبر است اينجا! به صورت ظاهري هدايايي به وسيله «شير و خورشيد» فرستادند كه اولاً اگر به دست مردم ميرسيد، يكدهم نيازهايي كه مردم داشتند و يكدهم آنچه ما تبعيديها براي مردم فراهم كرده بوديم، نميشد؛ ثانياً همان را هم نميدادند و از آن هداياي ناچيز، مبالغي هم براي خودشان لازم داشتند تا بخورند. يعني اصلاً ايرانشهر كه مركز جغرافيايي و به يك معنا مركز فرهنگي بلوچستان بوده، هميشه در طول زمان، بكلي مغفولٌعنه بود؛ زاهدان هم همينطور. براي شترسواري و استفاده از شرابِ چند ده ساله به بيرجند ميرفتند و براي اينكه در آنجا عياشي كنند، بيرجند فرودگاه داشت؛ اما چون در اينجا وسيلهي عياشي فراهم نبود، به بلوچستان نميآمدند. يعني هر نقطهاي در كشور - چه بلوچستان، چه هر نقطهي ديگر - كه محروميت داشت، مغفولٌعنه بود. مازندران خوب بود، براي اينكه بروند آنجا استفاده كنند. رژيم گذشته اينطوري بود. يك چيز جالبي به شما بگويم: در مازندران، پنج فرودگاه هست كه از زمان رژيم گذشته مانده است! پنج فرودگاه در يك استان كه همهاش هم براي رژيم گذشته و آن شخص طاغوت يا نزديكان او بوده است. فرودگاه رامسر براي استفاده از هتل رامسر كه ميدانيد براي چه كساني بوده است؛ فرودگاه نوشهر براي گردشگاه هر سالهي طاغوت كه برود آنجا و دو ماه استراحت كند؛ فرودگاهي براي يك اردوگاه نظامي كه نظاميان وابسته به آنها - كه از يك نيروي بخصوصي بودند و نميخواهم اسم بياورم - آنجا بروند و خوش بگذرانند؛ فرودگاه دشتناز نزديك ساري - كه امروز فرودگاه رسمي مازندران است و مردم از آن استفاده ميكنند و در گذشته براي الواط و اوباش اولاد رضاخان بوده است - كه هزاران هكتار از زمينهاي حاصلخيز را تصرف و يك فرودگاه هم وسطش درست كرده بودند؛ و يك فرودگاه هم در املاك نوكران خودشان در حدود مينودشت. پنج فرودگاه براي دستگاههاي وابستهي به حكومت يا نزديك به آنها؛ اما مردم، اساتيد، مستحقان و بيماران علاجناپذير مازندران مطلقاً نه از فرودگاه، نه از هواپيما و نه از هيچ تسهيلات ديگري برخوردار نبودند. آنها هرسال چند بار به مازندران ...