گلپا نیوز
کفگیر به ته دیگ خورده
بلند پرواز باش
بلند پرواز باش ﻣﺮﺩﯼ ﺗﺨﻢ ﻋﻘﺎﺑﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻻﻧﻪ ﻣﺮﻏﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ . ﻋﻘﺎﺏ ﺑﺎ ﺑﻘﯿﻪ ﺟﻮﺟﻪ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺗﺨﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻥﻫﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪ . ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ، ﺍﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﻍ ﻫﺎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﺮﻡ ﻫﺎ ﻭ ﺣﺸﺮﺍﺕ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻗﺪﻗﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ، ﮐﻤﯽ ﺩﺭ ﻫﻮﺍ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯽﮐﺮﺩ . ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻋﻘﺎﺏ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﺷﺪ .... ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺑﺎﻋﻈﻤﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺑﺮﯼ ﺩﯾﺪ . ﺍﻭ ﺑﺎ ﺷﮑﻮﻩ ﺗﻤﺎﻡ ، ﺑﺎ ﯾﮏ ﺣﺮﮐﺖ ﺟزيي ﺑﺎﻟﻬﺎﯼ ﻃﻼﯾﯿﺶ ﺑﺮﺧﻼﻑ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎﺩ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﻋﻘﺎﺏ ﭘﯿﺮ ﺑﻬﺖ ﺯﺩﻩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﯾﻦ ﮐﯿﺴﺖ ؟ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﻋﻘﺎﺏ ﺍﺳﺖ . ﺳﻠﻄﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ . ﺍﻭ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ . ﻋﻘﺎﺏ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﻣﺮﻍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﻣﺮﻍ ﻣﺮﺩ . ﺯﯾﺮﺍ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﯾﮏ ﻣﺮﻍ ﺍﺳﺖ . ﺍﯾﻦ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ؛ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻣﺤﯿﻂ ﺍﻃﺮﻑ، ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﭼﺎﺭ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﮐﻨﺪ . ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺭﺩ ﻫﻤﻪ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻩ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﺠﺰ ﻋﻘﺎﺏ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﺑﺎﻻﻱ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺩر ﻣﻲ ﺁﻳﺪ . ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﻃﺮﺯ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺩ . ﺑﻠﻨﺪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺑﺎﺵ . . .
می آیند و می روند و با کسی کاری ندارند
می آیند و می روند و با کسی کاری ندارند عبارت بالا که از جوانترین و تازه ترین امثله سائره می باشد در موارد رعایت اصول خونسردی و بی اعتنایی در برخورد با ناملایمات زندگی به کار می رود و اجمالن می خواهد بگوید سخت نگیر، خونسرد باش، این هم می گذرد و یا به قول شاعر معاصر، شادروان عباس فرات: هم موسم بهار طرب خیز بگذرد هم فصل نامساعد پايیز بگذرد گر ناملایمی به تو رو آورد فرات دل را مساز رنجه که این نیز بگذرد اما ریشه تاریخی این عبارت مثلی: شادروان محمدعلی فروغی ملقب به ذکا الملک را تقریبن همه کس می شناسد. فروغی به سال 1295 هجری قمری در خانواده ای از اهل علم و ادب تولد یافت و تحصیلات خود را در رشته طب دارالفنون به پایان رسانید ولی چون عشق و علاقه او به حکمت و فلسفه بیشتر بود از کار طبابت و پزشکی دست کشیده به مطالعات فلسفی پرداخت. فروغی در سالهای آخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار عضو دارالترجمه سلطنتی شد. در دوران مظفرالدین شاه معلم یک مدرسه ملی و پس از آن معلم علوم سیاسی گردید. پس از درگذشت پدرش محمد حسین خان فروغی لقب ذکا الملک به او اعطا گردید و ریاست مدرسه علوم سیاسی نیز به وی واگذار شد. در کابینه اول و دوم صمصام السطنه به وزارت مالیه و عدلیه برگزیده شد. پس از چندی استعفا داد و ریاست دیوان عالی تمیز را پذیرفت. در کابینه مشیرالدوله وزیر عدلیه شد و پس از جنگ جهانی اول به عضویت هیئت نمایندگی ایران به کنفرانس صلح پاریس رفت. در کابینه مستوفی الممالک، مقارن دوره چهارم مجلس، وزیر امور خارجه شد. در سنوات 1304 و 1313 شمسی نخست وزیر شد و از آن پس تا شهریور 1320 شمسی از کار کناره گرفت و به مطالعه و تصنیف و تألیف پرداخت. فروغی در پنجم شهریور 1320شمسی که نیروی سه گانه آمریکا و انگلیس و شوروی از جنوب و شمال به خاک ایران سرازیر گردیده بودند از طرف سردودمان پهلوی مامور تشکیل دولت گردید، و همین دولت بود که با سیاست و دوراندیشی قرارداد سه جانبه ایران و روس و انگلیس را به امضا رسانیده آسیب جنگ جهانی را تا اندازه ای از ایران دور کرد. مرحوم فروغی در یکی از جلسات پرشور مجلس شورای ملی که نمایندگان مخالف و در عین حال متعصب، او را تحت فشار قرار داده تهدید به استیضاح کرده بودند که کشور ایران را هرچه زودتر از صورت اشغال و تصرف متفقین در جنگ جهانی دوم خارج کند با خونسردی مخصوصی که در شأن یک سیاستمدار کاردیده و کارکشته است در پاسخ نمایندگان اظهار داشت:"می آیند و می روند و با کسی کاری ندارند."
عشق فقط به بیان کلمات نیست
عشق فقط به بیان کلمات نیست
قوز بالـا قوز شد
داستان قوز بالـا قوز هنگامی كه کسی گرفتار دردسری شده و روی ندانم كاری دردسر تازهای هم برای خودش درست میكند این ضرب المثل را در باره اش میگویند. آشکار است که این تنها داستانی بیش نیست ولی ریشه این ضرب المثل بی گمان همین داستان است. فردی به خاطر قوزی كه بر پشتش بود خیلی ناراحت بود . شبی از خواب بیدار شد خیال كرد سحر شده، برخاست و به حمام رفت . از سر آتشدان حمام كه رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد. توجه نكرد و داخل شد . سر بینه كه داشت لخت میشد حمامی را خوب نگاه نكرد و متوجه نشد كه سر بینه نشسته. وارد گرمخانه كه شد دید گروهی بزن و بكوب دارند و گویا عروسی دارند و میرقصند. او نیز همراهشان آواز خواند و رقصید و شادی کرد . درضمن اینكه میرقصید دید پاهای آنها سم دارد. آن وقت بود فهمید كه آنها از ما بهتران هستند. به روی خود نیاورد و خونسردی اش را حفظ کرد. از ما بهتران هم كه داشتند میزدند و میرقصیدند فهمیدند كه او از خودشان نیست ولی از رفتارش خوششان آمد و قوزش را برداشتند. فردا در همان شهر مرد بدجنسی كه او هم قوزی بر پشتش داشت، از او پرسید: «تو چه کردی كردی كه قوزت برداشته شد؟ او هم داستان آن شب را تعریف كرد. چند شب بعد مرد بدجنس به حمام رفت و دید باز « از ما بهتران ها ، آنجا گرد هم آمده اند .گمان كرد كه همین كه برقصد از ما بهتران خوششان میآید. وقتی كه او شروع كرد به رقصیدن و آواز خواندن و شادی كردن، از ما بهتران كه آن شب عزادار بودند آزرده شدند. قوز مرد اولی را آوردند گذاشتند بالـای قوز او ، آن وقت بود كه پی برد اشتباه کرده است . ولی پشیمانی سودی نداشت . مردم با دیدن او و شنیدن داستان گفتند : قوز با قوز شد. حالـا همین داستان با زبان شعر که هیچ کس سراینده اش را نمی شناسد. شبی گوژپشتی به حمام شدعروسی جن دید و گلفام شد برقصید و خندید و خنداندشانبه شادی به نام نكو خواندشان ورا جنیان دوست پنداشتندزپشت وی آن گوژ برداشتند دگر گوژپشتی چو این را شنیدشبی سوی حمام جنی دوید در آن شب عزیزی زجن مرده بودكه هریك ز اهلش دل افسرده بود در آن بزم ماتم كه بد جای غمنهاد آن نگون بخت شادان قدم ندانسته رقصید دارای قوزنهادند قوزیش بالـای قوز خردمند هر كار برجا كندخر است آنكه هر كار هر جا كند
همسر اول علی دایی کجا زندگی میکند
همسر اول علی دایی کجا زندگی میکند بسیاری از رسانه ها نورای ۴ ساله را تنها فرزند علی دایی معرفی می کنند اما در واقع چنین نیست. از عصر ایران، دایی به غیر از نورا فرزند دیگری دارد که عکس و نام او کمتر در رسانه ها منتشر شده است. فرزند دیگر علی دایی که این یکی هم دختر است "دنیز” نام دارد و حاصل ازدواج نخست و البته نافرجام علی دایی است. "دنیز” 9 ساله هم اکنون به همراه مادرش در لندن زندگی می کند و سالی یک بار برای دیدن پدرش به ایران می آید.
داستان حاتم طایی و سخاوت مرد غلام