گاوداری روزان

  • رفتم دانشگاه

    رفتم دانشگاه دیدم عوض شده:فروید مرده,یونگ به دلیل سبک درمانیش در بازداشگاهه,آدلر رسوا شده,هورنای برای سومین بار ازدواج کرده,مزلو دیگه نیاز به هیچ چیزو هیچ کس نداره,تازه هانتینگتون همه را فراموش کرده,اریکسون به همه بی اعتماد شده,بک تحقیقاتش را سوزانده میگن مثلث اش را به مربع تبدیل کرده,پاولف هم از سگ منافع ندیده رفته گاوداری زده, از اون گذشته کبوترهای اسکینر دیگه نوک نمی زنن,دانشجویان راه تیچنر را می روند,دعواهای آنا فروید و هورنای به سر رسیده,واتسون مهد کودک زده به جامعه دکترو مهندس تحویل میده!!!!!!و در آخر روانشناسی خریدار نداره.



  • رمان گناهکار(4)

    1 هفته گذشته بود و من هنوز در پاکت رو باز نکرده بودم..امروز وقتش بود..بیش از این نباید پشت گوش می انداختم..اجرای اوامرِ شایان ضروری بود..پاکت رو از توی گاوصندق بیرون اوردم..با شنیدن صدای تقه ای که به در اتاق خورد سرمو بلند کردم..-بیا تو..--قربان قهوه تون رو اوردم..با نگاهم به میز اشاره کردم..بعد از خارج شدن خدمتکار سیگارم رو روشن کردم و همزمان با فرستادن دودش به بیرون در پاکت رو هم باز کردم..دود که از جلوی چشمام محو شد عکس رو بیرون کشیدم..با دیدنش یک تای ابروم رو بالا دادم..پس اینبار نوبت این بود..خائن..هه..هنوز نمی دونست خیانت اون هم به من و در مقابل همینطور به شایان عواقب خوشایندی در بر نداره؟..خیانت به شایان ..به من و همه ی گروه بود..من هم باید به نوعی باهاش تسویه می کردم..شهیاد..نفر بعدی ..کسی که نقشه ی قتلم رو ریخته بود..چند تا مدرک ازش تو مشت داشتم..می دونستم از من دل خوشی نداره..به ظاهر دوست و در باطن دشمنم محسوب می شد..چندجا مشتش جلوم باز شده بود ولی هر بار با شَک ازش می گذشتم ولی اینبار فرق می کرد..ازش مدرک داشتم..اینکه قصد داره منو به قتل برسونه..هدف من کشتن ادما نبود..گرچه اینها آدم نیستند..انگل، رذل و پست فطرت هم برای اینها کمترین چیزه..ولی من مجبورم..برای اینکه همیشه پیروز میدان باشم و سرسختیم رو حفظ کنم باید چشمم رو به روی خیلی چیزها ببندم..اما کسایی که بخوان نابودم کنند رو از سر راهم بر میدارم..همشون از قماش شایان بودند..اگر بهش دِینی نداشتم تنها و به راحتی به اهداف خودم می رسیدم..ولی به زودی همه ی اینها تموم میشه و..مسیرم یکطرفه میشه ..******************توی خونه ش نبود..بی شک می دونست دنبالشم..و تنها من از جای اون خبر داشتم..از پشت گاوداری وارد شدم..ماشینم رو درست وسط گاوداری نگه داشتم..خودش بود..وسط محوطه ی خروجی ایستاده بود..با شنیدن صدای گاز ماشینم برگشت و نگام کرد..وحشت رو ازهمون فاصله توی چشماش دیدم..پوزخند زدم و عینک افتابیم رو روی چشمام جا به جا کردم..فرار کرد..به سرعت می دوید..پام رو روی گاز فشردم و پشت سرش رفتم..به دیوار رسید ازش بالا رفت..سریع پریدم پایین و کتم رو کندم و همراه عینک پرت کردم تو ماشین..پریدم و دستم رو به لبه ی دیوار گرفتم..خودمو کشیدم بالا و تند پریدم اونطرف.. رفت پشت گاوداری ..به سرعت باد پشت سرش دویدم..شهیاد یک مرد 35 یا 36 ساله که با توجه به سنش تر و فرز بود..لوله ی گاز رو گرفت و بالا رفت از همونجا می تونست بپره توی گاوداری.. پشت سرش رفتم ..خواست بپره که سریع دستمو دراز کردم..یقه ش رو از پشت گرفتم و از بالای دیوار پرتش کردم پایین..از درد ناله کرد..مطمئن بودم یا دست و پا یا دنده هاش خورد شدند..رفتم کنارش..اونجا مکان ...

  • ..:::نوروز آریایی برتمام ایرانیان این مرز و بوم مبارک..:::آخرین پست سال 3750

    ..:::نوروز آریایی برتمام ایرانیان این مرز و بوم مبارک..:::آخرین پست سال 3750

      آغاز سال ۷۰۳۴ میترایی آریایی،۳۷۵۰ زرتشتی،۲۵۶۹ شاهنشاهی بر تمام آریایی ها و پارسی زبانان  همایون باد. +پویان جونم یکم از وبت تقلید کردم ببخشید عزیزم میدونم اگه الان بودی کلی بهم میخندیدی میگفتی این عکست نوشته ۱۳۹۱ متنت یه چیز دیگه میگه!! خوب حق داری عزیزم پویانم راست میگه نوروز باستانی ما ۱۳۹۱ سالش نیست ! این عکسو فقط به خاطر گلاش گذاشتم که خوشگله آرزومند آرزوهای سبزتان دختری از بهشت