کتاب مشاعره

  • مشاعره با حرف "د"

      در دایره وجود موجود علیست   اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست گرخانه اعتقاد ویران نشدی من فاش بگفتمی که معبود علیست مولانا دین و دل بردند و قصد جان کنند الغیاث از جور خوبان الغیاث حافظ دوش آن صنم چه خوش گفت د رمجلس مغانم با کافران چه کارت گربت نمی پرستی حافظ در آسمان نه عجب گربه گفته حافظ سرود زهره به رقص اورد مسیحارا حافظ دعا کن به شب چون گدایان بسوز اگر میکنی پادشاهی به روز   دردایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی حافظ دست طمع چو پیش کسان میکنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش صائب دلایل قوی باید و معنوی نه رگهای گردن به حجت قوی   دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد پس من چگونه گویم این درد را دوا کن   در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد   دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه ان است که باشد غم خدمتکارش حافظ دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش حافظ دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق   دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری مرضیه السجایا محموده الخصائل حافظ در مدرسه آدم با حق چو شدی محرم در صدر ملک بنشین تدریس به اسما کن   دلفریبان نباتی همه زیور بستند دلبرماست که باحسن خداداد آمد حافظ دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع گرچه دربانی میخانه فراوان کردم   درازنای شب از چشم دردمندان پرس تو قدر آب چه دانی که بر لب جویی سعدی درشتی کند با غریبان کسی که نابوده باشد به غربت بسی   درونها تیره شد باشد که از غیب چراغی برکند خلوت نشینی حافظ دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی بکشد زارم ودر شرع نباشد گنهش حافظ در مذهب ما کلام حق ناد علیست طاعت که قبول حق فتد یاد علیست از جمله آفرنش کون و مکان مقصودخدا علی و اولاد علیست حافظ در مذهب ما باده حلال است ولیکن به روی تو ای سرو گل اندام حرام است حافظ در این شب سیاهم گمگشته را مقصود از گوشه ای برون آ ی ای کوکب هدایت حافظ دلا در عاشقی ثابت قدم باش که در این ره نباشد کار بی اجر حافظ دل هرچه نظر به وسعت عالم تافت جز نور تو در عرصه آفقا نیافت هنگام نهادن قدم برسر خاک دیوار حرم به احترام تو شکافت براتی پور دریای زندگی گوهری اینچنین نداشت برساحل کرمت دریا خوش امدی براتی پور دل اگر خدا شناسي، همه در رخ علي بين به علي شناختم من، به خدا قسم خدا را شهریار دردمندان را سر كويش نه گر دار الشفاستحيرتم آن درد را پس با چه درمانش كنند پيكري باريك گردد در عبادت گر چو مو بي ولايش هيزم نيران سوزانش كنند۱ صامت بروجردی    در میخانه که باز است چرا حافظ گفت دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند ؟( مرشد چلویی ...



  • شعر و مشاعره

    شعر و مشاعره باز آي و قدم به روي چشمم بگذار چون اشک به چشمم آشنا مي آيي! **بگذار بگویمت که از ناگفتن این قافیه در دل رباعی خون شد **به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها ** به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها **بغضهای کال من ، چرا چنین ؟گریه های لال من ، چرا چنین ؟جزر و مد یال آبی ام چه شد ؟ اهتزاز بال من ، چرا چنین ؟ک بیت هایی ناب از کتاب مشاعره با حرف «ت» :تو را ز آینه حال دلم شود روشن اگر به حسرت من سوی خود نگاه کنی «عاشق» *** تماشا داشت در محفل ز بیم مدعی امشب نگاه دیر دیر یار و آه گاه گاه من «عاشق» *** تلاش بوسه نداریم چون هوسناکان نگاه ما به نگاهی ز دور خرسند است «صائب» *** تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی یک عمر قناعت نتوان کرد الاهی «شهریار» *** تمام عمر ستم کرد و من همان عاشق به یک نگه که در آغاز دلربایی کرد «حزین خراسانی» *** تو مرا سوزی و من سوزم از این غم که مباد باد بیرون برد از کوی تو خاکستر من «ابوالحسن فراهانی» *** تعلیم ناز چند دهی چشم مست را دل آنقدر ببر که توانی نگاه داشت «اختر یزدی» *** تو و چشم سیه مستی که نتوان دید هشیارش من و بخت گران خوابی که نتوان کرد بیدارش «فروغی بسطامی» *** تا کی ز انتظار تو هر دم ز اضطراب آیم برون ز خانه و در کوچه بنگرم؟ «میرزا اشرف» *** تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده «ضمیری» . وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآوفا مجوی زخوبان که در شکستن عهد چو در شکست سر زلف خود سبک دستندو کاش دستان سرد پاییزی ام را می گرفتی ای پاییز دوست داشتنی من بی تو هیچم بی تو پاییزم دوستت دارم ای عشق پاییزی منوگر مراد تو اینست بی مرادی من تفاوتی نکند چون مراد یار منستوقتی آخر یه قصه، غصه ی تلخ فراقه خاطرات سبز و رنگی همشون یه مشت سرابه قلم از سکه میفته، چشم میشه یه رود پر آب دل اسیر درد دلتنگی میشه یه دشت مردابلالا گل پونه بابات رفته دلم خونه لالا گلم باشی تسلای دلم باشی  پیش پای همه افتاده کلید مقصود چیست دانی؟دل افتاده بدست آوردن ** پرده بگشای که مردم نگرانند هنوز چشم در راه تو صاحب نظرانند هنوز ** پناه سایه ی آزادگی است بر سر سرو که جور اره نبیند به جرم بی ثمری ** پیرم و بر دوشم از ندیم جوانی از تو چه پنهان همیشه بار ندامت ** پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت با طبیب نا محرم حال درد پنهانی ** پیرانه سرم عشق جوانی ...

  • مشاعره با حرف "و"

    مشاعره با حرف "و"

    واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند  چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند ورت شیخ گوید مرو سوی دیر  جوابش چه گویی بگو شب به خیر  وفا مجو زکس ور سخن نمیشنوی  به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می باش  واعظ ما بوی حق نشنید بشنو این سخن  در حضورش نیز می گوییم نه غیبت میکنم  وقت غنیمت شمار ار نه چو فرصت نماند  ناله که راداشت سود آه کی آمد به کار  وانگهم درد داد جامی کز فروغش بر فلک  زهره در رقص آمد و بربط زنان می گفت نوش وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون  آتش افکنم به همه رخت و بخت خویش وفا کنیم وملامت کشیم وخوش باشیم  که در طریقت ما کافریست رنجیدن  وصال او زعمر جاودان به  خداوندا مرا آن ده که آن به ورایدون که زین کارهستم گناه  جهان آفرینم ندارد نگاهوفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین  کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلهاشهریاروقت است که بنشینی و گیسو بگشایی  تا با تو بگویم غم شب های جدایی   1هوشنگ ابتهاجوفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدمشکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم مهرداد اوستاو گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازیبرافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت  2حافظوصل است رشته سخنم با جهان راززان در سخن نصیبه ام از راز می دهند  3شهریاروارستگان به دوست پناهنده گشته اندوابسته ای چو من به جهان بی پناه شدخودخواهی است و خودسری و خود پسندی استحاصل ز عمر آنکه خودش قبله گاه شد  4امام خمینیوای اگر پرده ز اسرار بیفتد روزی فاش گردد که چه در خرقه این مهجور استچه کنم تا به سر کوی توام راه دهند؟ کاین سفر توشه همی‏ خواهد و این ره دور است   5حضرت امام (ره)وقت رفتن گریه می آید مرا اندکی بنشین که باران بگذرد   6واله و شیداست دائم همچو بلبل در قفسطوطی طبعم ز عشق شکّر و بادام دوستحافظوه که به حسرت عمر گرامی سر شدهمچو شراره از دل آذر برشد و خاکستر شدآذر آتشواعظ مکن نصیحت شوریدگان که مابا خاک کوی دوست به فردوس ننگریمحافظویرانه نه آنست ک جمشید بنا کردویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریختویرانه دل ماست که بار هر نگه توصدبار بنا گشت و دگر بار فرو ریختوه چه بیرنگ و بینشان که منمکی ببینم مرا چنان که منممولویوه چه شیرینست لعلش اندرو پنهان نمککس نمیبینم که دارد در جهان چندان نمکخواجوی کرمانیوی جویم و خود جویم ، زین دو همه را جویمتا باد چنین بادا ، تا راه همی پویم  7امیر هاتفوصل است رشته سخنم با جهان راززان درسخن نصیبه ام از راز می دهندوقتی همای شوق مرا هم فرشتگانتا آشیان قدس تو پرواز می دهندوه که با این عمرهای کوته بی اعتباراین همه غافل شدن از چون منی شیدا چراورای مدرسه ای شیخ درس حال آموزبر آن مباش که تنها به اجتهاد رسیوای ...

  • شعر ومشاعره

    كتاب مشاعره دكتر آذرنويسنده: اميراسماعيل آذرقطع: وزيرينوع جلد: گالينگور ناشر: سخنزبان: فارسيتعداد صفحات: 928سال انتشار: 1390  نوبت چاپ: 2شابك: 9789643724887ابعاد: 18.5 × 24.3 × 4.3(سانتي‌متر)وزن: 1450(گرم)قیمت: 250,000 ريال وكتاب مشاعره مهدي سهيليو کتاب مشاعره حافظ به اهتمام امیرحسین کاتب یکی از جوانان فعال فرهنگی شهر شیراز منتشر شده و در آن اشعار شاعر غزل سرای نامی ایران، شمس الدین محمد حافظ شیرازی به صورت مشاعره منتشره شده است.وكتاب مشاعره گل و بلبلنويسنده: ابوالقاسم فدائيزبان كتاب: فارسيتعداد صفحه: 120اندازه كتاب: جيبي - سال انتشار: 1343 - دوره چاپ: 1کد کتاب: 86341

  • کتاب جهان

    ما ز آغاز و ز انجام جهان بی خبریم  اول و آخر این کهنه کتاب افتاده ست

  • کسب آبرو

    از خاک تو کسب آبرو کردم منبا عطر ضریح تو وضو کردم منتا صید کسی نگردد آهوی دلممولای غریب بر تو رو کردم من ....شاعر: نامشخص