چند بیت از گلستان سعدی
غزل سعدی
سعدی شاعری است که شعر نو را در قالب غزل گفته است و قرنها قبل از ظهور شعر نیمایی توانسته است غزلیاتی با مضامین نو بگوید . هر چند هدف شعر در طول تاریخ ثابت بوده ولی مضمون و بیان در ادبیات در طول تاریخ دچار تغییراتی شده است. اما غزل سعدی غزلی بدون تاریخ مصرف و بدن محدودیت جغرافیایی می باشد . بی شک یکی از مطرح ترین غزل سرایان شعر فارسی ، سعدی ، استاد سخن می باشد. هر چند غزل سعدی نسبت به غزل حافظ یا رباعیّات خیام یا مثنوی مولوی در بین جهانیان و حتی در بین عامه مردم ایران کمتر شناخته شده است و شاید مهمترین دلیل این اتفاق وجود آثار مهم و پر قدرت دیگر سعدی یعنی گلستان وبوستان می باشد و همچنین حضور سایه ی عظیم حافظ بر غزل ایران باشد هر چند با مطالعه ی دقیق و تحقیقی دور از تعصب پی خواهیم برد که حافظ خود ، در بعضی از غزلیات خویش بسیار تحت تاثیر سعدی می باشد و به نوعی وامدار این شاعر مطرح وشناخته شده ی شهر خود می باشد . به عنوان نمونه : مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم " سعدی" اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست "حافظ" من از آن روز که در بند توام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم "سعدی" حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی من از آن روز که در بند توام آزادم "حافظ" و نمونه های دیگری که حافظ از در بعضی از ابیاتش از سعدی الهام گرفته است . پس غزل سعدی را باید بسیار غنی دانست که حافظ که خود استاد غزل است در جایی مانند بالا از تلمیح استفاده کرده و مصراعی از سعدی آورده است. اما مهمترین عاملی که غزل سعدی را متمایز کرده است زبان ساده و امروزی سعدی در غزلیاتش، بر خلاف گلستان و بوستان وی است که باعث شده است هر خواننده ایی با هر سواد ادبی ، درکی زیبا و روان از سعدی داشته باشد. شعر سعدی علاوه بر روان بودن از لحاظ ساختار موسیقی بسیار غنی می باشد تا جایی که برای هر شنونده ایی آشنا به موسیقی ایرانی شعر سعدی بسیار آهنگین و دلنشین به نظر می رسد به عنوان نمونه می توان به آلبوم هایی چون "نوا (مرکب خوانی) " ، "ماهور" ، "دستان" ، " غوغای عشق بازان" ، و چند اثر مطرح دیگر از استاد شجریان اشاره کرد . غزل سعدی با توجه به ساختار و مضمون عاشقانه ایی که دارد به راحتی هر دوستدار ادبیات با هر سلیقه ایی مجذوب خود می کند تا جایی که عباس کیا رستمی کارگردان بین المللی سینمای ایران که معمولآ دست به تجربه های هنری مختلفی می زند وهمواره ایده هایی نو در ارتباط با هنر معرفی می کند ، در کتابی با عنوان "سعدی از دست خویشتن ...
باز خوانی حکایتی از گلستان سعدی
باز خوانی حکایتی از گلستان سعدی مقدمه اول : ادبیات عامه پسند و نگاه فرم گرایانه نقد ادبی معاصر جهان اگر چه نگاه های صرفا فرمالیستی و کاملا ساختار گریانه را همواره به باد انتقاد گرفته است اما بر معنا سالاری و دیکتاتوری معنا نیز انتقاد شدید دارد. نظرات اندیشمندانی که فراتر از درون مایه اثر، به فرم، شکل و زبان نیز توجه تام و تمام دارند بسیار حائز اهمیت است. هولدرلین شعر را در زبان خلاصه می کند و معتقد است موسیقی، تخیل و اندیشه در کلمه و به تبع آن در زبان وجود دارد و همه هنجارهای ادبی به نوعی با زبان ارتباط تنگاتنگ دارد. شکلوفسکی، یاکوبسن و بسیاری از فرمالیست های روسی ادبیات را در فرم تعریف می کنند و پیش از آنها تولستوی در کتاب "هنر چیست؟" ادبیات و اصولا هنر را روایتگر احساسات و عواطف بشری می داند با این حال در آثار ماندگار خود از قدرت زبان غافل نیست. پل والری معتقد است "معنا همیشه در اطراف ما وجود دارد. آنچه اهمیت دارد چگونگی به دام انداختن این محتوی رایج است" و بر همین اساس او شعر را نه "چه گفتن" بلکه "چگونه گفتن" می داند. اینگونه نگاه فرمالیستی به شعر در نیمه اول قرن بیستم با نگاه فرمالیست های روسی بهم می آمیزد و شعر را در در تلفیق بافتار و ساختار و در نهایت فرم های درونی و بیرونی اثر تعریف می کند. اگر چه نمی توان به طور قطع و یقین در باب تفاوت نگاه عوامانه و نگاهی کاملا تخصصی به ادبیات حکمی صادر کرد اما به گمانم این اصل حتمیت دارد که خواص در فراسوی جنبه های معنایی اثر، از فرم نیز غافل نمی مانند اما عوام را به جنبه های زیباشناختی ظاهری آثار ادبی کمتر سرو کاری هست. به عکس در بسیاری از نظریه پردازی های امروز و دیروز گاه به نحله هایی بر می خوریم که تمام سعی خود را بر چند و چون شکل و ساختار اثر معطوف داشته و نگاهی کاملا فرمالیستی و ساختار گرایانه دارند. وقتی می گویم عوام یعنی طیف کثیری از مخاطبان غیرمتعهد یا بعضا مهمانان ناخوانده ادبیات که همواره نگاه حاشیه ای و غیرحرفه ای به ادبیات و شعر دارند. از این نظرگاه حتی فلان فوق تخصص قلب که برای خواندن غزلی از حافظ چند بار سکته ناقص می کند هم عام خوانده می شود. عوام را انگار با ظرافت های صوری و ظاهری ادبیات کاری نیست و اگر هم اثری ادبی فراتر از معنای سهل الوصول و ساده، تاثیری در مخاطب عام داشته باشد بیشتر تاثیری ناخودآگاه است چنانکه بسیاری از مردم بدون دانستن معنای بیتی از حافظ، مدام آن را زمزمه می کنند گویی جنبه های فیزیکی اثر و موسیقی کلام آنها را با خود می برد اما همواره از دریافت چگونگی این تاثیر عاجزند و به همین میزان از لذت بردن از جنبه های زیباشناختی اثر ...
سعدی
زندگینامه سعدی در شیراز زاده شد. پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود.[نیازمند منبع] سعدی هنوز کودک بود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب میرفت و مقدمات علوم را میآموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و بخصوص حمله سلطان غیاثالدین، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز (سال ۶۲۷) سعدی راکه هوایی جز کسب دانش در سر نداشت برآن داشت دیار خود را ترک نماید.[۱] سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزههای امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» مینامد). غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهابالدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت.این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت.معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (سال درگذشت ۶۳۶) بودهاست که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد. پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کردهاست. در این که سعدی از چه سرزمینهایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمیتوان چندان اعتماد کرد و به نظر میرسد که بعضی از این سفرها داستانپردازی باشد (موحد ۱۳۷۴، ص ۵۸)، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کرده است[نیازمند منبع] و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده باشد. سعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی(۶۲۳-۶۵۸) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس به آنان خراج میداد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار به دست آورده بود. در آن زمان ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعد بن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام او است به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را که سرودنش در ۶۵۵ به پایان رسید، به نام بوبکر سعد کرد. هنوز یکسال از تدوین بوستان نگذشته بود ...
دو حکایت پند آموز از گلستان سعدی
حکايت قاری بد صدا [1] ٌناخوش آوازى به بانگ بلند قرآن همیخواند. صاحبدلی بر او بگذشت گفت: تو را مشاهره چندست؟ گفت: هيچ. گفت: پس اين زحمت خود چندان چرا همیدهی؟ گفت: از بهر خدا میخوانم. گفت: از بهر خدا مخوان. گر تو قرآن بدين نمط خوانیببرى رونق مسلمانى ٌدرويشي را ضرورتي پيش آمد. کسي گفت: فلان نعمتي دارد بي قياس، اگر بر حاجت تو واقف گردد، همانا که در قضاي آن توقف روا ندارد. گفت: من او را ندانم. گفت منت رهبري کنم. دستش گرفت تا به منزل آن شخص درآورد. يکي را ديد لب فروهشته و تند نشسته. برگشت و سخن نگفت؛ کسي گفتش: چه کردي؟ گفت: عطاي او را به لقايش بخشيدم. مبر حاجت به نزد ترشروىكه از خوى بدش فرسوده گردى اگر گويى غم دل با كسى گوىكه از رويش به نقد آسوده گردى[2] [1] باب چهارم.اندر فوائد خاموشی [2] باب سوم.اندر فضیلت قناعت
تصنیف گلستان سعدی
1- یک شب در موردعمر سپری شده فکر می کردم وبرعمر ی که به ببطالت (بیهودگی )گذشته بود افسوس می خوردم ودلم را که از نظر سختی چون سنگ بود با اشک چون الماس سوراخ می کردم (دلم را با اشک ریختن نرم می کردم )واین بیت ها رامناسب حال خود گفتم :ابیات درس :1-هر لحظه از عمرم یک نفس کم می شود / چون خوب دقّت می کنم ،چیز زیادی از عمرم باقی نمانده است 2- ای کسی که پنجاه سال از عمرت را در غفلت و بی خبری گذراندی/امیدوارم که بتوانی از فرصت کم باقی مانده استفاده کنی 3- شرمنده کسی است که بدون آماده کردن خود از دنیا رفت وهنگام مرگ توشه ای برای آخرت نداشت 4-غفلت انسان باعث می شود که انسان خود رابرای مرگ آماده نکند،هم چنان که خواب شیرین بامداد کوچ ،مسافر پیاده رااز پیمودن راه باز می دارد واز قافله عقب می ماند 5-هرکس به این جهان آمد،برای خود خانه ای ساخت امّا بامردنش آن چه که ساخته بود برای دیگران باقی گذاشت (دنیا محل گذر است ) 6-دیگری نیز همانند اوّلی هوس -هایی در سر پروراند در حالی که هیچ کس تا آخر در این خانه نمی ماند 7-پس این یارموقتی (دنیا )رادوست نداشته باش چون این بی وفا شایسته ی دوستی نیست .8-چون همه ی انسان ها چه خوب وچه بد می میرند ،پس خوشا به حال کسی که دراین دنیا کارهای نیک کرد ودر نیکی کردن از دیگران سبقت گرفت 9- عمر مانند برف است درمقابل آفتاب داغ تیرماه /اندکی از آن باقی مانده است امّا خواجه در غفلت است 10-ای کسی که با دست خالی به بازار رفته ای یقین دارم که بادستان خالی باز خواهی گشت11-کسی که محصول خود راپیش فروش کند،هنگام برداشت نیازمند دیگران می شود. پس از تفکر در این مورد صلاح رادرآن دیدم که گوشه نشینی اختیار کنم وبا کسی هم نشین نشوم ودیوان شعر ونوشته های خودرا ازبین ببرم وپس از این حرف های بیهوده وآشفته نزنم ./ساکت وخاموش ،کرو لال در گوشه ای نشستن بهتر است از کسی که مهار زبان خویش رادر اختیار ندارد . تایکی از دوستان که درسفرهمدم من ودرمحل کسب وکار دوست من بود ،طبق معمول از در وارد شد . هرچه شوخی کرد وزمینه ی شوخی رافراهم کرد،به او پاسخی ندادم ،ازحالت عبادت خارج نشدم .اکنون که برای تو فرصت وتوان سخن گفتن هست ،ای برادر با مهربانی وشادی سخن بگو ،زیرا که در آینده وقتی مرگت فرارسد به ناچار ساکت وخاموش خواهی شد . یکی از وابستگان من اورا از چگونگی ماجرا آگاه کرد که فلانی (سعدی)تصمیم گرفته است وقصد قطعیدارد که باقی عمرش را در گوشه ای به عبادت بپردازد وسکوت اختیار کند تو اگر می توانی دنبال کار خود برو واز اوکناره بگیر. گفت :به ارجمندی خداوند وحقّ هم نشینی دیرین قسم می خورم که چیزی نمی گویم واز جایم حرکت نمی کنم ،به جز زمانی که سخن ...
چند شعر عاشقانه سعدی شیرازی
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارمشمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر به پای درآیم به در برند به دوشم بیا به صلح من، امروز ،در کنار من امشب که دیده خواب نکردست، از انتظار تو دوشم مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت که تندرست ملامت کند چو من بخروشم مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کنسخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم شعری عاشقانه از سعدی : تو را نادیدن ما غم نباشد که در خیلت به از ما کم نباش من از دست تو در عالم نهم روی ولیکن چون تو در عالم نباشد عجب گر در چمن برپای خیزی که سرو راست پیشت خم نباشد مبادا در جهان دلتنگ رویی که رویت بیند و خرم نباشد من اول روز دانستم که این عهد که با من میکنی محکم نباشد که دانستم که هرگز سازگاری پری را با بنی آدم نباشد مکن یارا دلم مجروح مگذار که هیچم در جهان مرهم نباشد بیا تا جان شیرین در تو ریزم که بخل و دوستی با هم نباشد نخواهم بی تو یک دم زندگانی که طیب عیش بی همدم نباشد نظر گویند سعدی با که داری که غم با یار گفتن غم نباشد حدیث دوست با دشمن نگویی که هرگز مدعی محرم نباشد لطفا برای خواندن شعرهای انتخابی سعدی بر روی خط زیر کلیک نمایید http://shaereh.blogfa.com/post-141.aspx شعرهای زیبای سعدی شیرازی http://www.shaereh.blogfa.com/post-185.aspx
حکایتی از گلستان سعدی
حکایتی از گلستان سعدی «هرمز» را گفتند: وزیران پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی؟ گفت: خطایی معلوم نکردم، ولیکن دیدم که مهابت من در دل ایشان بیکران است و بر عهد من اعتماد کلی ندارند؛ ترسیدم از بیم گزند خویش، آهنگ هلاک من کنند (۱) . پس، قول حکما را کار بستم که گفتهاند : از آن کز تو ترسد، بترس اى حکیم وگر با چون او صد، بر آیى به جنگ از آن مار بر پاى راعى زند که ترسد سرش را بکوبد به سنگ (۲) نبینى که چون گربه عاجز شود برآرد به چنگال چشم پلنگ؟ توضیحات: (۱) معنی چند جمله: فرزند «انوشیروان» عادل را گفتند که از وزیران و ندیمان پدرت چه خطایی دیدی که به زندانشان افکندی؟ گفت: خطایی ندیدم اما دیدم که در دل از من ترس دارند و بر پادشاهی و دولت من، آنچونآن که باید وفادار و ایمن نیستند. بیمناک شدم که مبادا از ترس اینکه جانشان را بستانم، پیشدستی جویند و هلاکام کنند. (۲) راعی: چوپان * معنای دو بیت: ای هوشیار! هشدار که از آن ضعیف که مهابت تو در دل دارد، بترس، حتا اگر از پس صد حریف چون او برآیی؛ مار، چوپان را از ترس جان خود میکشد و باشد که اینان نیز چون همآن مار، مایهی دردسر باشند و آزار. «دروغ مصلحت آمیز، به از راست فتنه انگیز»! (گلستان سعدي ـ باب اول) «پادشاهی به كشتن اسيری اشارت كرد. بيچاره در آن حالت نوميدی مَلِك را دشنام دادن گرفت، چرا كه هر كه دست از جان بشويد هر چه در دل دارد بگويد. ملك پرسيد: ”چه می گويد؟“ يكی از وزرای نيك محضر گفت: ”ای خداوند! همی گويد: و الكاظمين الغيظ، و العافين عن الناس“ ملك را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت. وزير ديگر كه بر ضدّ او بود گفت: ما را نشايد در حضرت پادشاهان سخن جز به راستی گفتن ... اين, ملك را دشنام داد و ناسزا گفت! ملك روی از اين سخن در هم آورد كه: مرا آن دروغ پسنديده تر آمد از اين راست، كه روی آن در مصلحتی بود و بنای اين بر خُبثتی. خردمندان گفته اند: دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز». حکایتی از گلستان سعدی پادشاهی را شنیدم که به کشتن اسیری اشارت کرد (۱)؛ بیچاره، در آن حالت نومیدی مَلِک را دشنامدادن گرفت و سَقـط - گفتن (۲) ، که گفتهاند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید. وقت ضرورت چو نماند گریز دست بگیرد سر شمشیر تیـز(۳) اذا یَئِسالانسانُ طالَ لسانه کسنّورِ مغلوبٍ یصولُ علیالکلب (۴) مَلِک پرسید: چه مىگوید؟ یکى از وزرای نیکمحضر(۵)، گفت: ای خداوند! همی گوید: «والکاظمین الغیظ و العافین عنّ الناس».(۶) مَلِک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت. وزیر دیگر که ضد او بود، گفت: ابنای جنس ما (۷) را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن - گفتن؛ این مَلِک ...
سعدی
ابومحمد مُصلِح الدین مشرف بن عَبدُالله شیرازی (سعدی) Muslih-ud-Din Mushrif ibn-Abdullah Shirazi (Saadi-e-Shirazi) ابومحمد مُصلِح الدین مشرف بن عَبدُالله مشهور به سعدی شیرازی (۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری) شاعر و نویسندهٔ پارسیگوی ایرانی است . مقامش نزد اهل ادب تا بدانجاست که به وی لقب استاد سخن دادهاند وی نه تنها بدلیل کیفیت بیانش این لقب را دریافت کرده بلکه از عمق اندیشه های والای انسانی نیز برخوردار بوده است . آثار معروفش کتاب گلستان در نثر ، بوستان در نظم و غزلیات وی است . شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی بی تردید بزرگترین شاعری است که بعد از فردوسی آسمان ادب فارسی را با نور خیره کننده اش روشن ساخت و آن روشنی با چنان تلألویی همراه بود که هنوز پس از گذشت هفت قرن تمام از تاثیر آن کاسته نشده است و آثار وی تا پارسی برجاست همچنان برقرار خواهد ماند . زندگی نامه سعدی متولد شیراز است (هم عصر با دوران قرون وسطی ). سال تولد او را از 571 تا 606 هجری قمری احتمال داده اند و تاریخ درگذشتش را هم سالهای 690 تا 695 نوشته اند (مطابق با 1184 – 1283/1291 میلادی). پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی ، فرمانروای فارس شاغل بود . اغلب افراد خانواده وی اهل علم و دین و دانش بودند. سعدی خود در این مورد می گوید: همه قبیله ی من ، عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو ، شاعری آموخت سعدی هنوز کودک بود که پدرش در گذشت و ظاهراً در حضن تربیت نیای مادری خود که بنابر بعضی اقوال مسعود بن مصلح الفارسی پدر قطب الدین شیرازی بوده ، قرار گرفت . در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب میرفت و مقدمات علوم را میآموخت . هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد . اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و بخصوص حمله سلطان غیاثالدین ، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز (سال ۶۲۷ ه.ق) سعدی راکه هوایی جز کسب دانش در سر نداشت برآن داشت تا سرزمین مادری را رها کرده و دیار خود را ترک نماید . سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری (1195 میلادی) از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزههای امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» مینامد) آن دوران بود که سعدی سرآمد علوم اسلامی ، قانون ، حکومت ، تاریخ ، ادبیات عربی و الهیات گشت . غیر از نظامیه ، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهابالدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت . این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق ، یحیی سهروردی ، اشتباه گرفت . معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (سال درگذشت ۶۳۶ ه.ق) بودهاست که در هویت ...