پادگان پیاده شیراز
خاطرات من/1
رمضان سال 1388 خورشیدی هنوز نیم ساعتی مونده بود که خورشید طلوع کنه.اتوبوس توی ترمینال نگه داشت.بعد از تقریبا13-14ساعت که بین قم-شیراز فاصله است,رسیده بودم شیراز. یه جورائی"آش خور"حساب میشدم!!چون تازه 2ماه از سربازیم گذشته بود.2ماه آموزشی که توی پادگان 01ارتش تهران توی افسریه با مدرک لیسانس گذرونده بودم. بعد از تموم شدن دوره تهران,خوشحال از اینکه بالاخره آموزشی تموم شد و میریم سر یگان خدمتی و دیگه سختی درکار نیست!!منتظر بودیم که بفهمیم مابقی سربازی رو باید کجا بگذرونیم که فهمیدم افتادم شیراز!! 2ماه دوره افسری توی پادگان مرکز پیاده شیراز(فلکه گازوو!!) از اتوبوس پیاده شدم.شهریور ماه بود و اگه اشتباه نکنم چیزی حدود 10روز از ماه رمضان گذشته بود. خسته از بیشتر از 12ساعت نشستن توی اتوبوس,همراه با خواب و بیداری درهم;با لباسی لجنی ارتش به تنم که درجه ستوان 2 روی شونه ام بود رفتم توی ترمینال و چشمم دنبال دکه ای بود که یه چای بزنم! یه لیوان بزرگ چای نبات گرفتم(جای دوستان خالی)توی اون هوای خنک قبل طلوع خورشید,همراه با سیگار مشغول شدم!اونقدر خسته و دلتنگ بودم که هیچ اهمیتی به چشمان خیره روی خودم از جانب دیگران,نمیدادم.(آقایونی که سربازی رفتند میدونند,دلتنگی شروع دوره و روز اول بعد از مرخصی یعنی چی!) من قانونا باید تا شب قبلش خودم رو به پادگان معرفی میکردم.به خاطر همین دیرکرد,سریع یه ماشین دربست گرفتم و 5دقیقه بعد جلوی درب پادگان بودم. رفتم داخل,چون درجه دار بودم(ستوان 2 ارتش)معمولا دژبان مارو نمیگرده.ولی بخاطر اینکه روز اولم بود یه نگاه سرسری انداخت به ساکم که متاسفانه فراموش کرده بودمmp3 playerقایمش کنم!! پیداش کرد ولی با پرداخت 5هزاز تومن رشوه!!ازش گرفتم! گوشی رو خودم تحویل دادم.چون روند کار این بود که هنگام ورود تحویل میدادی و هرموقع میخواستی بری داخل شهر,تحویل میگرفتی. رفتم داخل و گردان رو پیدا کردم.دیدم تمام نیروها بخط شدند و با نگاه اول با دیدن تعدادی از دوستانم که تهران باهم بودیم,خیلی خوشحال شدم. کل دوره شیراز 2ماه میشد که همش به کلاس میگذشت.دقیقا عین دانشگاه!صبح و عصر,کلاس داشتیم. ولی بخاطر نزدیکی هفته دفاع مقدس,بچه ها هرروز یکی 2 ساعتی تمرین رژه میکردند.واسه این میگم میکردند که من به خاطر تصادف 2ماه قبل از شروع سربازیم,گردنم آسیب دیده بود وبا نامه ای که از بیمارستان 504 ارتش گرفته بودم,از کار سنگین معاف بودم. اصلا هم فکر نکنید که بخاطر عموم که پزشک ارتش هست,اون نامه رو با پارتی گرفتم!!نخییییرم!! دوره شیراز همش به این ترتیب بود که عرض میکنم: صبح بعد بیداری و صبحانه و نرمش و صبحگاه مشترک,تا ساعت 14به کلاس میگذشت!ساعت 14 یه ...
کاملترین کدهای مراکز آموزش نظام وظیفه ( کد محل پادگان آموزشی سربازی) بروز رسانی : 1391/04/26
در آخرین برگه ای که برای سربازها میاد یه کد محل آموزش خورده که نشان دهنده محل پادگان آموزشی هست . در لیست زیر فهرستی تقریبا کامل از کد محل آموزش سربازی را گذاشته ام :آخرین بروز رسانی کدها : 1391/04/26توجه کنید که تعدادی از کدها عوض شده و هم محل قبلی و هم محل جدید در روبروی کدها آمده است . با تشکر از همکاری خوانندگان محترم ((( کدهای مراکز آموزش نظام وظیفه )))کد 01 : مرکز اموزش ولیعصر تبریزکد 02 : نیروی انتظامی سعید آباد (آذر بایجان شرقی)کد 03 : ارومیهکد 04 : بیرجند - ارتشکد 05 : کرمان ارتش 05 همچنین جدیدا : کد 5 :نیروی انتظامی مرزبانی کرمانشاه است اسم پادگانشم شهید رجایی تو منطقه ای به اسم سراب نیلوفر استکد 06 : اراک نیروی انتظامی 06کد 07: شهید بهشتی اصفهان البته در سال جدید : کد 07 : کازرون - استان فارس مرکز آموزش شهید قنبر ترابی و همچنين جديدا یروی هوایی تهران میدان امام حسین !!کد 08 مرکزآموزش خاش زاهدان نیرو زمینی ارتشکد 10 : نیروی انتظامی اهوازکد 11 : اراک نیروی انتظامی شهید دستغیب جهرم-فارس (ناجا)کد 12 :نیروی انتظامی مرزن آباد چالوسهکد 13 : نیروی انتظامی مشکین شهرکد 14 : اصلاندوز اردبیلکد 16 : زابل ( شاید هم پادگان آموزش ولیعصر ناجا )کد 17 :نیروی هوایی شیراز ارتش منطقه هوایی شهید دورانکد 20 : نیروی هوایی ارتش دانشگاه هوایی ستاری - شمشیری آذری (تهران)کد 21 : پایگاه شکاری شهید نوژه همدان(نیروی هوایی ارتش) کد 22 : توپخانه شهر رضا (اصفهان)کد 26 : جدیدا این کد مربوط به عجب شیر هست !کد 27 : نیروی هوایی سمنانکد 28 : نیروی هوایی ارتش بابلسرکد 29 : نیروی هوایی تبریز(سردرود)کد 31 : پدافند هوائی ارتش - هاشم آبادکد 32 : پدافند نیروی هوایی تهرانکد 33 : مرکز آموزش عجب شیر کد 34 : ممکنه ارتش 05 کرمان باشهکد 35 : نیروی زمینی ارتش تهران آموزشی 01کد 36 :نیروی زمینی ارتش تهران آموزشی 02کد 37 : ارتش نیروی زمینی عجب شیر - البته گویا کد 33 هم عجب شیرهکد 38 :مربوط به ۰۴بیرجندکد 39 :کرمان نیروی زمینی ارتشکد 40 :نیروی زمینی ارتش کازرونکد 41 : 08 نیروی زمینی ارتش خاش (سیستان و بلوچستان )کد 42 : نیروی زمینی ارتش هوابرد شیرازکد 44 :تیپ هوابرد ارتش شیرازکد 45 : نیروی زمینی ارتش مراغه کد 46 : 22 توپخانه شهرضا کد 47 : نیروی زمینی ارتش گروه 33 توپخانه پرندککد 49 : نیروی زمینی ارتش لشگر 16 زرهی قزوینکد 52 : مرکز آموزش 23 پرندک (تهران)کد 53 : لشکر 30 دوآبکد 54:لشگر ٥٨ چهل دختر شهارودکد 56 : ارتش – قوچان کد 57 : ارتش لشکر 81 زرهی کرمانشاهکد 59 : آموزشگاه شهدا کرمانشاه نزسا (نیروی زمینی سپاه)کد 62 : سپاه شیروانکد 64 : پادگان نبی اکرم میبد (یزد)کد 65 : مرکز آموزش نیرو مقاومت شهید بهشتی شیروان (خراسان شمالی)کد 70 : سپاه کرمانکد 71 : نیروی ...
شهید علی کسائی
زندگینامه روز عید غدیر خم سال 1334 علی چشم به جهان گشود. پدر با شوق فراوان فرامین دین مبین اسلام را به او آموخت و او را سرسپرده مکتب عشق حسین(ع) کرد. دوران ابتدایی را با موفقیت در شیراز به پایان رساند سپس به مدرسه راهنمایی رفت تا اینکه در رشته زبان و ادبیات عرب از دانشگاه فردوسی مشهد فارغ التحصیل شد. سال 1356 که برای انجام خدمت سربازی به پادگان ارتش اعزام شد، با اندیشه های والای خمینی کبیر (ره) آشنا گردید، در همین زمان اعلامیه و نوارهای امام (ره) را در میان دوستانش در پادگان پخش می کرد، با پیروزی انقلاب باوجودیکه خدمت سربازی را به پایان رسانده بود، به توصیه آیت الله دستغیب به استخدام ارتش درآمد و در هوابرد شیراز به عنوان مسؤول عقیدتی- سیاسی به خدمت پرداخت. سپس به مرکز پیاده شیراز انتقال یافت و مسؤولیت آموزش عقیدتی سیاسی را برعهده گرفت. سال 1360 توسط منافقین مورد سوء قصد قرار گرفت، اما به لطف حق سالم ماند. کسایی در طول سال های نبرد با دشمن بعثی پا برخاک خونین رزم نهاد و مشتاقانه در جرگه یاوران و سربازان روح الله (ره) از ایران اسلامی دفاع کرد. وی در سال 1364 یک مرتبه از ناحیه سینه مجروح شد. اما پس از بهبودی دوباره به جبهه بازگشت و در سال 1366 در روز عید غدیر در منطقه سومار در سن 32 سالگی به دیدار حق شتافت. پیکر پاکش را در دارالرحمه شیراز به خاک سپردند. از او چهار فرزند به یادگار ماند. پیام هاتف به نماز شب علاقه خاصی داشت. تمام شبها برای مناجات با او بیدار می شد و عاشقانه به نجوا می نشست. یک شب که دیر به خانه بازگشت. من زنگ ساعت را بستم تا بتواند بخوابد. ناگهان سحرگاه سراسیمه برخاست. به ساعت نگاه کرد. وقت انجام نماز شب گذشته بود، با ناراحتی گفت: «تو نه تنها به من ستم کردی و لذت گفتگوی معشوق را از من گرفتی بلکه به اسلام هم خیانت کردی که امروز توفیق، رفیق راهم نیست.» عاشق حق بود. یادم هست یکبار در گلزار شهدا بودیم که اشک از چشمانش جاری شد، پرسیدم:«اتفاقی افتاده؟» در حالیکه اشکهایش را پاک می کرد گفت:«هاتفی لطیقه ای در گوشم خواند که شعله های قلبم را افروخت و آب چشمم را جاری ساخت.» روزهای آخر حیاتش حال و هوایی خاص داشت. به من گفت:«والله تشنه ام و جز از تیغ عشق او سیراب نگردم.»و بالاخره سیراب شد. علی سرسپرده ولایت امیر مؤمنان (ع) بود. روز عیدغدیر چشم بر هستی گشود. عید غدیر ازدواج کرد و عید غدیر چون ستاره ای درخشان به آسمان هجرت کرد. آخرین دیدار آخرین بار که عازم سفر بود، محکم پایش را گرفتم تا نگذارم برود. گفتم:«نمی گذارم بروی. من را بغل کرد و بوسید. با خنده گفت: چرا؟» ابروهایم را درهم کشیدم و ادامه دادم:«اگر تو بروی، خیلی تنها می ...
100 تا دلاور
توی جاده اون ور این ور<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> همه با چار بند فانوسقه زیر آفتاب همه سوخته همه با لباس خاکی تو رفاقت همه قاطی به کمر قمقمه دارن همیشه همهمه دارن کله هاشون ریته ریته (کچل) لباسا از جنس چیته همه کردیم بهم عادت عاشق شهد شهادت مثل شمشاد قداشون راست یهویی چه خاکی برخاست ناگهان خمپاره برخاست 10 تا از چپ 10 تا از راست بچه های بندر عباس تو رفاقت همشون آس بچه های ناف اهواز خالی بند و دست و دل باز بچه های شهر شیراز همیشه با همه دم ساز اهل سیستان بلوچستان همشون رستم دستان بچه های کهکیلویه خالی از شکوه و مویه کرجی ها تر و تازه تو رفاقت جون می بازه گیله مردان دلاور تو رفاقت همشون سر بچه های کُرد ایران از سنندج تا به بوکان همه شیران و دلیران خمپاره خاکی بپا کرد تو دلا همل و ولا کرد شلوارا شد همه رنگی رنگشون زرد پلنگی روحشون ز تن جدا شد راهی آسمونا شد اون بالا همه ستون دو شهدای هفت و دو یک همه نوبت واس حوری حوریای تن بلوری دعوا کردن سر نوبت داد و قال، همهمه صحبت ناگهان ندایی برخاست همه تو صف نظام از راست توی این شلوغ پلوغی کی گوشش به این سخن هاست یهویی گفتن عقب گرد جز فخاری1 همه برگرد سی ودو همه دیپورتین باید تو تلو بیفتین حالا اینجا توی جاده بار به دوش و پا پیاده واسه اینکه کم نیاریم می خونیم یکصدا با هم یکی اون ور یکی این ور بیست و یک همه تکاور
بر فراز آربابا
ناگفتههایی از عملیات آزادسازی بانه و ارتفاعات آربابا محمدعلی آقامیرزایی سیدعلیاکبر مصطفوی پیش از انقلاب از پرسنل ارتش بود که در سه دوره، نفر اول مسابقات تیراندازی ارتشهای جهان شد. او که از نیروهای انقلابی ارتش بود شناسایی شد اما پیش از دستگیری فرار کرد و بعد از انقلاب محافظ بیت امام (ره) شد. از تبحر او در تیراندازی با سلاحهای مختلف مخصوصاً خمپاره، هم شهید صیاد و هم دیگران در خاطراتشان از او تجلیل کردهاند. او در اوایل جنگ در منطقه سرپل ذهاب به اسارت درآمد و 10 سال را در اردوگاهها گذراند. این خاطره حاوی نکات مهمی است که برای نخستین بار منتشر میشود. دو روز بعد از آزادسازی سنندج خبر رسید یک گردان نیرو از سپاه تهران به سرپرستی برادر سیدداوود رسولی و یک گردان از تیپ قوچان لشکر 77 خراسان بیش از یک ماه در داخل پادگان بانه محاصره شده و در بدترین و سختترین شرایط به سر میبرند. شهید صیاد شیرازی از پادگان سقز زنگ زد و درخواست کرد که هر چه سریعتر با سلاحهای سنگینی که در اختیارمان بود خود را به پادگان سقز برسانیم. هماهنگی لازم با سپاه انجام شد و نهایتاً 30 نفر از همرزمان پاسدار و 15 نفر از داوطلبان ارتشی از گروه ضربت پایگاه سوم شکاری نوژه همدان به سرپرستی ستوان حسین عباسپور داوطلب شدند و در تاریخ 1/3/59 با این نخبگان ارتش و سپاه به طرف پادگان سقز حرکت کردیم. مسیر را با احتیاط پیموده و بدون درگیری به پادگان سقز رسیدیم. صیاد به استقبال ما آمد، لباس خاکی پلنگی به تن داشت و از ما استقبال گرمی به عمل آوردند. نیروها را در پادگان مستقر کردیم و نزد شهید صیاد رفتم و ایشان وضعیت نیروهای تحت محاصره در بانه را تشریح کرد و از نیروهای موجود گفت که در آزادسازی بانه قرار بود عمل کنند. یک تیپ از لشکر 16 زرهی قزوین، نیروهایی از تیپ 55 هوابرد شیراز و تعدادی از خلبانان هوانیروز و... قبل از اینکه برای نماز مغرب و عشاء جلسه را تمام کنیم، از من خواست که در جلسه بعد از نماز که با مسؤولان و فرماندهان مأموریت فردا برگزار میشد از طرف سپاه شرکت کنم.جلسه بعد از نماز برگزار و گفتوگو در اتاق عملیات داغ شد. سرهنگ پورموسی فرمانده لشکر 16، سرهنگ دوم راد فرمانده تیپ زرهی لشکر 16، سرگرد شهید معصومی که موهای سرش را با تیغ زده بود، سروان محمدیفر، سروان یوسف دزفولیان از تیپ 55 هوابرد شیراز و چند نفر از خلبانان و افسران پادگان سقز در این جلسه حاضر بودند و با وجود اینکه چند نفر از افسران درجهای بالاتر از شهید صیاد داشتند، ولی شهید صیاد به عنوان مسؤول جلسه سخن ...
طرح سوال و پاسخ ها در مورد دوره کد شیراز و آموزشی عجب شیر
======================================================================= رضا ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- سلام مجدد آقای ولی زاده!تو بخش کامنتای یکی از پستها نوشته بودید دوره کد باند قرمز کنار شلوار میخواد؛ اما تو 02 که بودیم، افسر آموزشمون جناب سروان گل آرا گفتن که جدا کنیم از شلوار! ما همون روز تحلیف جدا کردیم. تکلیف چیه؟ همینطوری بریم شیراز ایراد میگیرن؟راجع به استحقاقیها چطور؟ مثلا پتو، ملحفه و واکس و ... دوباره میدن بهمون یا همونایی که 02 داده رو بیاریم؟یه سوال دیگه! طی دوره کد، ستاد عقیدتی دوباره نیرو جذب میکنه؟راستی همون اول که میریم، دو سه روز مرخصی میدن بهمون یا نه؟! ممنون از راهنماییتون! اگر لطف کنید تلفن پادگان رو هم همینجا قرار بدید ممنون میشم! پاسخ:واسه دوره های تکمیلی یعنی همین دوره کد باید شلوار باند قرمز داشته باشه نداشته باشیدم اونجا خیاطی هس و همچنین درجه سردوشی هم باید بزنید که داخل پادگان هم میفروشن.همونایی رو که بهتون دادن رو بیارید دوباره نمیدن.نه عقیدتی نیرو جذب نمیکنهمرخصی 5 روز میان دوره میدنشمارشم ندارم.شرمنده ======================================================================= arvin ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- سلام آقای ولی زاده10/2 تاریخ اعزامم هست به شیرازچند تا سوال داشتم1-در مورد بوفه وضعیت چطور بود و همینطور کیفیت غذای سلف>؟2-شنیدم که نتایج امتحانا تاثیر گذاره.ولی شما نوشتید که جدی نگیرید.توی تقسیم به نطرت چقدر تاثیر گذار بودن؟3-چند روز رژه داشتید در هفته؟4-مرخصی میان دوره چند روز بود؟پیشاپیش ممنون از جوابهاتونپاسخ:1.وسایل بوفه همون وسایل معمولی کیک و دلستر و... در ضمن میوه فروشی هم داره، کیفیت غذاهم مثل بقیه پادگان هاس2.تقریبا تاثیری نداره چون تو دروه ما نفرات ممتاز هم افتادن تو زاهدان نفرات درس نخون هم3.رژه ندارین مگه این که به روز ارتش یا هفته دفاع مقدس بخورین ======================================================================= محمد ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- سلام...من از گیلانم و لیسانس و دوره ی کد زرهی شیراز خوردم... شرایطم فقط تک پسری هست... می تونم امیدوار باشم بعدش جنوب نیفتم؟ پاسخ:به احتمال فراوان شهرخودتون یا شهریای اطراف میفتید ======================================================================= رضا ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- سلاممیخواستم بدونم تو دوره کد زرهی شیراز، آوردن موبایل و MP3Player و ... مثل 02 ممنوع بود؟! پاسخ:سلام بله حساسیت رو موبایل و..اونجابیشتره میشه داخل برد ولی سخته ======================================================================= عباس ---------------------------------------------------------------------------- ...