هوش هیجانی pdf

  • هوش هیجانی، پرسشنامه هوش هیجانی

    سازگاري اجتماعي و هوش هيجاني مقدمه : آيا تا به حال با افرادي رو به رو شده ايد كه از هوش كافي برخوردار بوده اما در زندگي اجتماعي و شغلي خود موفق نبوده اند ؟ در طي دو دهه اخير مبحث هوش عاطفي كه با عنوان هوش هيجاني نيز ترجمه شده است يكي از مهمترين مباحث علوم اجتماعي و علوم انساني از جمله حوزه مديريتي و سازماني و آموزشي مورد توجه قرار گرفته است و همواره كاربردها و توانايي هاي آن در مقايسه با هوش منطقي مورد بحث بوده است. به طور كلي دو مكتب مجزا به هوش عاطفي مي پردازند نخست مكتب روان شناسي است كه هوش عاطفي را يك توانمندي مي داند و دو مين مكتب آن را از حوزه اختصاصي روان شناسي خارج كرده و وارد حوزه علوم اجتماعي و سازماني كرده است. پيشينه هوش هيجاني (EQ) را مي توان در ايده هاي وكسلر ( روان شناس ) به هنگام تبيين جنبه هاي غير شناختي هوش عمومي جست و جو كرد. وكسلر درصدد آن بود كه جنبه هاي غير شناختي و شناختي هوش عمومي را با هم بسنجد . تلاش او در زمينه درك و فهم ( سازگاري اجتماعي ) و در تنظيم تصاوير شناخت و تميز ( موقعيت هاي اجتماعي ) بود. در سال 1968 كتل و بوچر روان شناساني بودند كه سعي داشتند تا هم پيشرفت تحصيلي در مدرسه و هم خلاقيت را از طريق توانايي ، شخصيت و انگيزه افراد پيش بيني كنند. آنها موفق شدند اهميت اين موضوع را حتي در پيشرفت دانشگاهي نيز نشان دهند. پژوهش هاي انجام شده توسط سيپس و همكارانش (1987) نشان مي دهد كه بين درك و فهم تصاوير و شاخص هاي هوش اجتماعي همبستگي معناداري وجود دارد. ليپر (1948) نيز بر اين باور بود كه تفكر هيجاني بخشي از تفكر منطقي است. روان شناسان ديگري نظير ميپر (1993) و سالوي نيز پژوهش هاي خود را بر جنبه هاي هيجاني هوش متمركز كرده اند. ايده EQ پس از 50 سال بار ديگر توسط گاردنر (1983) استاد روان شناسي دانشگاه هاروارد دنبال شد او هوش را مشتمل بر زباني ، موسيقايي ، منطقي ،‌رياضي ، جسمي ، ميان فردي و درون فردي مي داند. بيان مساله هوش هيجاني مبتني بر هيجان ها و عواطف بوده و افراد باهوش هيجاني بالا كمتر دچار افسردگي مي شوند. از لحاظ جسمي سالم تر و امكان جذب و به كارگيري آنان در سازمان ها و نهادها بيشتر است و از لحاظ مهارت هاي برقراري ارتباط در شرايط بهتري قرار دارند. پيشينه هوش هيجاني به نظريه هوش اجتماعي ثروندايك در سال 1920 بر مي گردد. لذا در اين مقاله تلاش مي شود ضمن بررسي هوش هيجان ( اجتماعي ) نحوه به كارگيري و تقويت آن در زندگي روزمره و محيط كار و نيز در امر يادگيري و آموزش را مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم. تعريف هوش هيجاني : تعاريف زيادي از هوش هيجاني از طرف انديشمندان روان شناس مطرح شده است دانيل گلمن در ...



  • بررسی رابطه هوش هيجانی با پيشرفت تحصيلی بخش 2

    آنها به این نتیجه رسیدند که هوش هیجانی می تواند ملاکهای گفته شده را برآورده کند (به نقل از غنایی، 1383) سازه­ی «هوش هیجانی» از دو واژه «هوش» و «هیجان» تشکیل شده است به ظاهر پارادوکسیکال بنظر می رسند زیرا آنچه که به عنوان هیجان تعریف شده است یک انعطاع سازمان نیافته در فعالیت های ذهنی است که باید به شدت مورد کنترل قرار گیرد حتی در متون جدید روانشناسی از هیجان به عنوان پاسخی سازمان نیافته که بدون هدف و خارج از کنترل قرار گیرد حتی در متون جدید روانشناسی از هیجان به عنوان پاسخی سازمان نیافته که بدون هدف و خارج از کنترل قشر مخ می باشد، می نگرند (سالووی، مدیر 1990) اما تفسیرهای اخیر نشان داده اند که هیجان ها به طور گسترده در هوش نقشی ایفا می کنند (قربانی، 1379) تعریف: فرهنگ لغت آکسفورد هیجان را هر گونه تحریک یا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه یا هر حالت ذهنی قدرتمند و تهیج شده تعریف می کند. سالووی و مه یر (1990) هیجان ها را پاسخ های سازمان یافته ای تعریف می کنند که محل برخورد زیر سیستم های دیگر روانشناختی بوده و سیستم های فیزیولوژیکی، شناختی، انگیرشی و تجربه ای را در بر می گیرد. مه یر و سالووی همچنین هوش هیجانی را نوعی پردازش هیجانی می دانند که توجه به هیجانها ارزیابی صحیح آنها در خود و دیگران، نظم بخشی سازمان یافته آنها، و ابزار مناسب آنها را در بر می گیرد. (مه یر، دیپائولو 1990) گلمن هوش هیجانی را توانایی حفظ انگیزه، مقاومت در برابر ناملایمات، کنترل تکانه ها، توانایی به تعویق انداختن کامیابی ها، همدلی با دیگران و امیدوار بودن تعریف می کند (گلمن 1995) بار آن هوش هیجانی را رد بر گیرنده مجموعه ای از مهارتها، استعدادها و توانایی های غیر شناختی می داند که توانایی فرد وارد رویارویی با فشارها و شرایط محیطی بطور موفقیت آمیزی افزایش می دهد (بارآن 2001 به نقل از موفق 1383) اپشتین (1998) در نظریه شناختی ـ تجربه ی خود سازه هوش هیجانی را انعکاسی از توانایی سیستم پردازش نیمه هوشیار «تجربه ای» در خلق افکار سازنده خودکار در مقابل افکار مخرب می داند (به نقل از قربانی، 1379) کوپر، ساواف (1997) هوش هیجانی را بر مبنای دانش اولیه تناسب هیجانی، عمق هیجانی و کیمیا گری هیجانی تعریف کرده اند. در این تعریف دانش اولیه هیجانی آگاهی و دانش فرد از ماهیت و کنشوری احساسات خود است. تناسب هیجانی، در بر گیرنده انعطاف پذیری و میزان شدت احساسات و هیجانات می باشد. عمق هیجانی استعداد رشد و تقویت یا عمق بخشیدن به هیجانات تعریف می شود و کیمیاگری هیجانی، توانایی بهره گرفتن از احساسات و هیجانات در راستای خلاقیت تعریف می شود. (به نقل از قربانی، 1379) بارنت (1996) با استفاده از ...

  • بررسی پیامدهای هیجانی سبک‌های دلبستگی در دانشجویان

    بررسی پیامدهای هیجانی سبک‌های دلبستگی در دانشجویان ولی‌الله رمضانی کارشناس ارشد دانشگاه بین‌المللی امام خمینی (ره) قزوین (نویسنده پاسخگو) دکتر حسن شمس اسفندآباد استادیار دانشگاه بین‌المللی امام خمینی (ره) قزوین شهرام طهماسبی کارشناس دانشگاه علامه طباطبائی   چکیده هدف پژوهش حاضر بررسی ارتباط سبک‌های دلبستگی با توانایی‌های هیجانی و پیش‌بینی این توانایی‌ها به وسیله‌ سبک‌های دلبستگی است. نمونه مورد مطالعه 108 نفر دانشجوی دختر (65 نفر) و پسر (43 نفر) دانشگاه تربیت معلم تهران بودند که با استفاده از نمونه‌گیری تصادفی انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش را مقیاس سبک‌های دلبستگی بزرگسالان (AAS) و مقیاس رگه فراخلقی (TMMS) تشکیل می‌دادند. نتایج تحقیق نشان داد دلبستگی ایمن با تمایز و بازسازی یا مدیریت هیجانی رابطه مستقیم و سبک‌های دلبستگی ناایمن- اجتنابی و دوسوگرا با هر دو مولفه تمایز و بازسازی هیجانی رابطه معکوس دارد. سبک‌های دلبستگی توانایی‌های هیجانی را پیش‌بینی می‌کند. کلید واژه‌ها: سبک دلبستگی، رگه فراخلقی، پیامد هیجانی مقدمه بدون شک یکی از تحولات بسیار مهم در حوزه روان‌شناسی معاصر، نظریه دلبستگی بالبی است که اهمیت نقش تجارب هیجانی اولیه کودک با مراقب خود را در رشد هیجانی و شناختی فرد برجسته می‌سازد. از نظر بالبی، دلبستگی یکی از نیازهای بنیادین انسان‌ها است (قربانی، 1382). جان بالبی و مری آینزورث نکات برجسته‌ای را از روان تحلیل‌گری، کردارشناسی، روان‌شناسی تحولی و روان‌شناسی شناختی در مورد پیوستگی هیجانی و نظم‌بخشی هیجانی، ترکیب کرده و در سازماندهی نظریه دلبستگی به‌کار گرفتند (میکولینسر و شاور، 2005). آنها همانند دیگر نظریه‌پردازان روان‌تحلیل‌گری معتقد بودند که تبیین رفتارهای بزرگسالی ریشه در دوران کودکی دارد، با این تفاوت که به نظر آنها انگیزش انسان توسط سیستم‌های رفتاری ذاتی، به جای سایق‌های زیستی مثل میل جنسی و گرسنگی راهنمایی می‌شود که سازش یافتگی و بقا را در فرایند انتخاب طبیعی تسهیل می‌کند (آینزورث، 1989، میکولینسر و شاور، 2005). بالبی و آینزورث علاوه بر توجه به فرایندهای ناهشیار پویشی، توجه خاصی هم بر تجارب بین فردی واقعی و پیامدهای هیجانی و شناختی این روابط- به عنوان عامل موثر بر روابط بعدی- مبذول نمودند (میکولینسر و شاور،2005). مطابق نظریه بالبی (1982-1969)، انسان با یک سیستم روانی-زیستی به نام سیستم رفتاردلبستگی متولد می‌شود. این سیستم، ارزش انطباقی داشته و فرد را به حفظ نزدیکی و همجواری با افراد مهم زندگی یا تصاویر دلبستگی- کسانی که کودک می‌تواند در موقعیت‌های تهدیدآمیز نزدیک ...

  • هوش هيجاني

    مهارت مدیریت هیجانات فرد را قادر می سازد تا هیجان ها را در خود و دیگران تشخیص داده،نحوه ی تأثیر آن ها را بر رفتار بداند و بتواند واکنش مناسبی به هیجان های مختلف نشان دهد. امروزه افراد را به میزانی که قادر باشند از هیجانات به نفع خود و روابطشان استفاده کنند دارای هوش هیجانی می دانند . سالووي وماير يک تعريف تجديد نظر شده و پيچيده تري را از هوش هيجاني ارائه نمودند . در اين تعريف چهار بعد براي اين سازه در نظر گرفته شده است: 1 _احساس و ابراز هيجان 2_ تسهيل تفکر توسط هيجانات 3_ فهم و تحليل هيجانها 4_ تنظيم بازبيني هيجانات بنابراين تعريف مي توان کفايت هاي مرکزي در گير در هوش هيجاني را شامل : ابراز هيجان درخود و ديگران , فهم اين هيجانها و اداره هيجان ذکر نمود. گلمن هوش هيجاني را توانايي براي انگيختگي خود , پايداري در مواقع شکست, توانايي کنترل انگيزه هاي ناگهاني ( تکانه ها) و تمايلات , به تاخير انداختن و ارضا» تمايلات , توانايي نظم بخشيدن به حالتهاي روحي و توانايي اصرار ورزيدن و اميدواري مي داند. اين نظريه اعتقاد دارد آنچه که مي تواند پيش بيني کننده موفقيت و سلامت رواني فرد در آينده باشد توانايي هوش هيجاني است. چهار بعدي که سالووي و ماير براي هوش هيجاني ذکر کرده بودند در اصلاحيه اي از طرف گلمن به چهار حوزه به شرح زير تبديل شد: 1_ آگاهي از هيجانات خود 2_ مديريت هيجانات خود 3_ شناسايي هيجانات ديگران 4_ تنظيم روابط خود با ديگران بار- آن هوش هيجاني را مجموعه توانايي هاي غير شناختي , توانش ها و مهارتهايي تعريف مي کند که بر توانايي رويارويي موفقيت آميز با خواسته ها, مقتضيات و نشانه هاي محيطي تاثير مي گذارند. به عقيده بار- آن احساسات, هسته مرکزي زندگي هستند . احساسات بر هيجانات و هيجانات بر احساسات اثر مي گذارند. همه بايد بدانند که هيجاناتشان مي تواند توانايي : الف) زندگي در مدرسه و رابطه با همسالان, ب) پاسخگويي , مسئوليت و اتکا به خود, ج) کنار آمدن با مسائل مختلف زندگي و مرگ را به آنها ديکته کند. ماير و سالوي در کتاب بار- آن و پارکز هوش هيجاني را تحت عنوان سه معني بررسي نموده اند. اين سه معني عبارتند از : 1- هوش هيجاني به معني طرز تفکر يک عصر يا دوره 2- هوش هيجاني به معني شخصيت 3- هوش هيجاني به معني توانايي ذهني هوش هيجاني به معني طرز تفکر يک عصر يا دوره اولين و کلي ترين معني هوش هيجاني است, روحيه اي که دريک عصريا دوره وجود دارد و عبارتست از خصوصيات فرهنگي - معنوي يا احساسي که يک دوره را مشخص مي کند . طرزتفکر يک عصريا دوره ناميده مي شود. طرز تفکر هاي يک دوره متعدد و درهم تنيده اند. به نظر ماير و سالووي هوش هيجاني يکي از اين طرز تفکر ...

  • هوش هیجانی و مدیریت

    در گذشته هرگز کلماتی مانند هرج و مرج و عدم قطعیت در سرلوحه بسیاری از فعالیتهای تجاری قرار نداشت ، در واقع امروزه همه صنایع تحت تاثیر آشوبهای محیطی هستند . با توجه به تاثیر گذاری عدم قطعیت بر سازمان و شغل ، شما فکر می کنید چه نوع قابلیت های مدیریتی نیاز دارید تا بتوانید به بهترین شکل فعالیتهای سه سال آینده را مدیریت کنید . تحقیقات نشان می دهد بهترین فرصت در اداره موفقیت آمیز مشکلات کنونی به حداکثر رساندن توانایی استفاده موثر از ویژگیهای رهبری است . ● این ویژگیها عبارتند : ۱) خود آگاهی هیجانی و خود ارزیابی صحیح ۲) ابتکار ۳) همدلی ۴) ارتباطات ۵) تصمیم گیری درست و صحیح۶) نفوذ ( تاثیر گذاری ) ۷) تطبق پذیری و سازگاری۸) خود مدیریتی همانطور که ملاحظه می کنید همه قابلیت های فوق و مهارتهای فنی ، مدیریت نیستند بلکه آنها قابلیت های مدیریت هوش هیجانی می باشند . بدون قابلیت های مدیریت هوش هیجانی ، روسا و مدیران به احتمال زیاد در کار با شکست مواجه میشوند . با قابلیت های مدیریت هوش هیجانی مدیران و روسا به احتمال زیاد می توانند بر اساس نوع عملکرد از پاداش ، حقوق و مزایا و امنیت شغلی بیشتری برخوردار شوند . ● چرا کیفیت هشت قابلیت هوش هیجانی اینقدر مهم جلوه می کند ؟ ۱) خود آگاهی و خود ارزیابی صحیح : مدیران و روسا فاقد این قابلیت در تعامل با دیگران به سرعت عصبانی و آزرده خاطر می شوند و در نتیجه در روابط کاری و فردی با دیگران با مشکل مواجه شده و رفتارهای تهاجمی و خشن از خود نشان می دهند . این مدیران نه تنها اشتباهات خود را نمی پذیرند ، بلکه از آنها نیز پند نمی گیرند ، لذا از انتقادات سازنده گریزان بوده و نمی توانند با یک خود آگاهی واقع گرایانه به نقاط قوت و محدودیت های خود پی ببرند . ۲) ابتکار : مدیران و روسا که در مواجه با حوادث یا مشکلات به جای اعمال رفتارهای فعالانه و مفید واکنش های تدافعی نشان می دهند . دائما خودشان را در یک وضعیت روانی بحرانی می بینند . بعلاوه وقتی رهبران سازمان نتوانند از قوی ابتکارشان استفاده کنند ، ممکن است فرصتهای مهم و ارزشمندی را از دست بدهند زیرا فرایند برنامه ریزی یا تجزیه و تحلیل قبلی کافی نیود یا اینکه ممکن است در مقابل یک خطرپذیری محاسبه شده مقاومت کنند . ۳) همدلی : وقتی مدیران و روسا هنگام بحران و یا عدم قطعیت از خود به اندازه کافی همدلی نشان ندهند از دیدگاه کارکنان افرادی بی تفاوت ، بی توجه و غیر قابل اعتماد جلوه می کنند . این امر باعث می شود کارکنان کمتر در کارها مشارکت جویند و یا ارتباط برقرار کنند . ۴) ارتباط : مدیران و روسا در صورت عدم استفاده صحیح از مهارتهای ارتباطی در زمان هرج و مرج یا ...

  • هوش هیجانی چیست؟

    هوش هیجانی چیست؟

    هوش‌بهر و هوش هیجانی قابلیت های متضاد نیستند بلکه بیشتر می توان چنین گفت که متمایزند. همه ما از ترکیبی از هوش و عواطف برخورداریم، افراد دارای هوش بالا و هوش هیجانی پایین و یا هوشبهر پایین و هوش هیجانی بالا ، علی رغم وجود نمونه هایی نوعی، نسبتا نادرند.  زندگی برای کسانی که فکر می کنند کمدی و برای کسانی که احساس می کنند تراژدی است (هوارس والپول)  در واقعیت امر ما دو ذهن داریم، یکی که فکر می کند و دیگری که احساس می کند. این دو راه متفاوت شناخت، در کنشی متقابل، حیات روانی ما را می سازند. ذهن خردگرا همان مقام درک و فهم است که به مدد آن قادر به تفکر و تعمق هستیم. ولی در کنار آن نظام دیگری نیز برای دانستن وجود دارد، نظامی تکانشی و قدرتمند و گهگاه غیرمنطقی، یعنی ذهن هیجانی.تقسیم ذهن به دو بخش هیجانی و خردگرا تقریبا مانند تمایزی است که عوام میان «قلب» و «سر» قائلند. احساس یقین حاصل از «گواهی قلبی» بر درست بودن چیزی، متفاوت با گواهی عقلی و تا حدودی عمیق تر از آن است. نسبت کنترل عقلانی ذهن بر بخش هیجانی آن روند یکنواختی دارد; هر چه احساس شدید تر باشد، ذهن هیجانی مسلط تر و ذهن خردگرا بی اثر تر می گردد. به نظر می رسد که این ترتیب، از امتیازی سرچشمه می گیرد که تکامل طی اعصار متمادی به احساسات و ادراک های شهودی ما داده است تا راهنمای پاسخ های آنی ما در موقعیت های مخاطره آمیز باشند; زیرا گاها لحظه ای تامل برای فکر کردن درباره کاری که باید انجام شود، ممکن است به قیمت از دست دادن زندگی ما تمام شود. این دو ذهن در اکثر موارد بسیار هماهنگ عمل می کنند اما با این وجود، دو ذهن خردگرا و هیجانی نیروهای نسبتا مستقل از هم هستند. عملکرد ذهن هیجانی بسیار سریع تر از ذهن خردگراست. ذهن هیجانی بدون آنکه حتی لحظه ای درنگ کند تا بررسی کند که چه می کند، مانند فنر از جا می جهد و دست به عمل می زند. نقطه تمایز ذهن هیجانی از واکنش سنجیده و تحلیل گرایانه ای که مشخصه ذهن اندیشمند است، سرعت عمل آن است. اعمالی که از ذهن هیجانی سرچشمه می گیرند با قطعیت شدید و مشخص همراهند که حاصل روش جاری و آسان گیر ذهن هیجانی در نگریستن به اطراف است که می تواند برای ذهن خردگرا کاملا مبهوت کننده باشد. پس از فرو نشستن گرد و غبار یا حتی در میانه راه متوجه می شویم که داریم از خود می پرسیم «راستی چرا آن کار را کردم؟» این سوال نشانه ای از آن است که ذهن خردگرا در حال آگاهی یافتن از آن لحظه است اما نه با سرعت ذهن هیجانی. از متداول ترین پاسخ های هیجانی سریع و نپخته، ازدواج های غلط است; چرا که در حالات هیجانی (emotional) ذهن انسان از تفکر منطقی خالی می شود و پس از فروکش ...