هوش معنوی

  • هوش معنوی

    هوش معنوی

    هوش معنوی یا SQ را می توان همان توانایی دانست که به ما قدرتی می دهد و رویاها و تلاش و کوشش برای به دست آوردن آن رویاها را می دهد. این هوش زمینه تمام آن چیزهایی است که ما به آنها معتقدیم و نقش باورها، هنجارها، عقاید و ارزش ها را در فعالیت هایی را که بر عهده می گیریم در بر می گیرد. هوشی که به واسطه آن سوال سازی در ارتباط با مسائل اساسی و مهم در زندگی مان می پردازیم و به وسیله آن در زندگی خود تغییراتی را ایجاد می کنیم. با استفاده از هوش معنوی به حل مشکلات با توجه به جایگاه، معنا و ارزش آن مشکلات می پردازیم. هوشی که قادریم توسط آن به کارها و فعالیت هایمان معنا و مفهوم بخشیده و با استفاده از آن بر معنای عملکردمان آگاه شویم و دریابیم که کدامیک از اعمال و رفتارهایمان از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگی مان بالاتر و عالی تر است تا آن را الگو و اسوه زندگی خود سازیم. یکی از نمادهایی که معمولا در توضیح این هوش به کار گرفته می شود، نماد گل نیلوفر است که در آن با تلفیق سنت و عقاید موجود در شرق و غرب و با استعانت از مسائل علمی، مدلی قابل لمس و زیبا برای SQ ارائه داد. در این مدل هر سطح از گلبرگ ها یکی از سه توان پایه ای در بشر هستند. بیرونی ترین گلبرگ ها، نشانگر شش نوع «خود» است. همان طور که اشاره شد هوش معنوی یکی از توانایی های ذاتی و فطری در انسان است که همانند سایر هوش ها چنانچه مورد توجه قرار گیرد می تواند پرورش یافته و توسعه یابد. به عبارتی SQ قابل توصیف و توضیح و اندازه گیری است. برای اندازه گیری این هوش می توان به سنجش مهارت ها و توانایی هایی که ناشی از این هوش است بپردازیم. ▪ افرادی که دارای هوش معنوی هستند دارای این صفات می باشند: - قدرت مقابله با سختی ها، دردها و شکست ها - بالا بودن خودآگاهی در این افراد - حسی که این افراد را هدایت درونی می کند - درس گرفتن از تجربیات و شکست ها - از دشواری های زندگی فرصتی می سازد برای دانستن - توانایی ایستادگی در برابر جمع و هم رای نشدن با عامه مردم - گفتن «چرا؟» - پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها - توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش - برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بالا برای روشن تر شدن هوش معنوی مثالی از هوش هایی می زنیم که نشانگر هوش چندگانه است که با هوش جسمی آغاز می شود با PQ نمایش می دهند. این هوش ابتدایی ترین کانون توجه ما را به خود اختصاص می دهد در واقع PQ آگاهی جسمی و نحوه استفاده ماهرانه از آن را شامل می شود. قسمت بعدی هوش منطقی یا عقلا نی IQ است. هوشی که در حال حاضر بیش از سایر هوش ها در سیستم های آموزشی مورد توجه قرار می گیرد. پس از IQ سطح دیگری است که به EQ اختصاص ...



  • هوش معنوی

     هوشهوش رفتار حل مسأله سازگارانه ای است که در راستای تسهیل اهداف کاربردی  و رشد سازگارانه جهت گیری شده است. رفتار سازگارانه، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی می شوند، کاهش می دهد. این مفهوم هوش، مبتنی بر گزاره ای است که فرآیند حرکت به سوی اهداف، انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع و حل مسأله ضروری می سازد (ایمونز، 1999؛ استرنبرگ 1977 به نقل از نازل 2004).گاردنر هوش را مجموعه توانایی هایی می داند که برای حل مسأله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی می شوند، به کار می رود. از نظر وی انواع نه گانه هوش عبارتند از: هوش زبانی، موسیقیانی، منطقی- ریاضی، فضایی، بدنی-حرکتی، هوش های فردی (که شامل هوش درون فردی و بین فردی می شود)، هوش طبیعی و هوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سؤالات وجودی است (آمرام، 2005).مفهوم تحلیلی غرب از هوش، بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات می شود، در حالی که رویکرد ترکیبی شرق نسبت به هوش مؤلفه های گوناگون عملکرد و توجه انسان، از جمله شناخت، شهود و هیجان را در یک ارتباط کامل (یکپارچه) در بر می گیرد (نازل، 2004).در مجموع، هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط می شود و روش های مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار می دهد. همچنین توانایی شناخت مسأله، ارائه راه حل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی و کشف روش های کارآمد مسائل از ویژگی های افراد باهوش است.هوش معنوی:معنویت به عنوان یکی از ابعاد انسانیت و شامل آگاهی  و خودشناسی می شود. بیلوتا (2001) معتقد است معنویت، نیاز فرا رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچه شدن با کسی غیر از خودمان است. این آگاهی ممکن است منجر به تجربه ای شود که فراتر از خودمان است (جانسون، 2001).معنویت امری همگانی است و همانند  هیجان، درجات و جلوه های مختلفی دارد. ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشد یافته یا غیر رشد یافته، سالم یا بیمار گونه، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد (وگان، 2002).ایمونز(2002) تلاش کرد که معنویت را بر اساس تعریف گاردنر (1993) از هوش، در چارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد است معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود. زیرا عملکرد و سازگاری فرد (مثلاً سلامتی بیشتر) را پیش بینی کند و قابلیت هایی را مطرح می کند که افراد را قادر می سازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشند. گاردنر ایمونز را مورد انتقاد قرار می دهد و معتقد است که باید جنبه هایی از معنویت را که مربوط به تجربه های پدیدار شناختی هستند ( مثل تجربه به تقدس یا حالات متعالی) از جنبه های عقلانی حل مسأله و پردازش اطلاعات جدا کرد (آمرام، 2005). می توان علت مخالفت بعضی از محققان، همانند ...

  • هوش معنوی

    روان شناسان مشهوري مانند ويليام جيمز (1902)، كارل يونگ (1969) و گوردن آلپورت (1950) از تجربه هاي ديني و مطالعه اين تجربه ها، سخن گفته اند. بيشترين مطالعات صورت گرفته در حوزه روان شناسي دين، تحقيقات مربوط به رابطه مثبت بين باورهاي ديني و معنويت با سلامت روان افراد يافت شده است. علاوه بر اين،بعضي از روان درمانگران سعي كرده اند تا از دين و معنويت در درمان اختلالات روانشناختي استفاده كنند. براي مثال، درمان شناختي-هيجاني ديني، درمان انسانگرايانه و هستي گرا، درمان مراجع- محور، درمان عقلاني- هيجاني، درمان شناختي و روان درماني يك [1]پارچه معنوي. اما در چند سال اخير، مفهوم جديدي وارد حوزه روان شناسي دين شده است. اين مفهوم، هوش معنوي (SI) است. گسترش مفهوم هوش: هوش به عنوان يك توانايي شناختي، در اوايل قرن بيستم توسط آلفرد بينه مطرح شد. او همچنين آزمودني را براي اندازه گيري ميزان بهره هوش افراد ابداع كرد. بعدها لوئيس ترمن و ديويد وكسلر، آزمون هاي جديدتري را ساختند. اما در دو دهه اخير، مفهوم هوش به حوزه هاي ديگري مانند هوش هيجاني، هوش طبيعي، هوش وجودي و هوش معنوي گسترش يافته است. علاوه بر اين، ديگر هوش به عنوان يك توانايي كلي محسوب نمي گردد. بلكه به عنوان مجموعه اي از ظرفيت هاي گوناگون در نظر گرفته مي شود. گلمن(1998)و هدلوند و استنبرگ (2000)عنوان مي كنند هوشبهر (IQ) فقط 20تا 30 درصد از موفقيت هاي شغلي افراد را تضمين مي كند . استنبرگ (2001) عنوان نمود كه براي يك پيش بيني مناسب از موفقيت هاي افراد و رهبري نيازمند گسترش مفهوم هوش ، فراسوي هوشبهر(IQ) هستيم . سالوري (2002)عنوان كرد هوش انسان متشكل از مجموعه محدودي از قابليت هاي شناختي نيست ، بلكه جنبه اي هيجاني نيز مي تواند در آن مطرح باشد. گلمن (1998) هوش هيجاني را يك سازه كلي مي داند كه مي تواند علت موفقيت فرد در جنبه هاي مختلف زندگي باشد.او (1998) بيان مي كند افرادي كه احساسا تشان را به خوبي كنترل مي كنند و بطور موثر با ديگران برخورد مي نمايند زندگي پرمحتواتري دارند . همچنين افراد شاد،استعداد بيشتري در به دست آوردن اطلاعات دارند و نسبت به افراد ناراضي ، از زندگي اثر بخشي برخوردارند. چهارچوب نظري هوش معنوي (SI) : پس از گسترش مفهوم هوش به ساير قلمرو ها ، ظرفيت ها و توانائي هاي انسان و بخصوص مطرح شدن هوش هيجاني در روانشناسي ، ايمونز در سال 1999 سازه جديدي را با عنوان هوش معنوي مطرح كرد . او عنوان كرد هوش معنوي مجموعه اي از توانائي ها براي بهره گيري از منابع ديني و معنوي است . هوش معنوي سازه هاي هوش و معنويت را در يك سازه تركيب نموده است . در حالي كه معنويت جستجوي براي يافتن عناصر مقدس ،معنايابي ، هوشياري بالا ...

  • هوش معنوی یا SQ بُعدِ ناشناخته بشر

    هوشی که قادریم توسط آن به کارها و فعالیت‌هایمان معنا و مفهوم بخشیده و با استفاده از آن بر معنای عملکردمان آگاه شویم و دریابیم که کدامیک از اعمال و رفتارهایمان از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگی‌مان بالاتر و عالی‌تر است تا آن را الگو و اسوه زندگی خود سازیم. برای روشن‌تر شدن هوش معنوی مثالی از هوش‌هایی می‌زنیم که نشانگر هوش چندگانه است، که با هوش جسمی آغاز می‌شود و با PQ نمایش می‌دهند. به عبارت دیگر هوش معنوی توانایی عمل کردن هوشمندانه و عاقلانه است. در حالی که آرامش بیرونی را بدون توجه به شرایط حفظ می‌کنیم. هوش معنوی، هوش ذاتی انسان است اما مانند هر هوش دیگری می‌بایست رشد یابد. بدین‌معنی با توجه به مهارت‌هایی که هوش معنوی را تشکیل می‌دهند می‌توانیم آن را تعریف و اندازه گیری نماییم. این هوش ابتدایی‌ترین کانون توجه ما را به خود اختصاص می‌دهد، در واقع PQ آگاهی جسمی و نحوه استفاده ماهرانه از آن را شامل می‌شود. قسمت بعدی هوش منطقی یا عقلانی IQ است. هوشی که در حال حاضر بیش از سایر هوش‌ها در سیستم‌های آموزشی مورد توجه قرار می‌گیرد. پس از IQ سطح دیگری است که به EQ اختصاص دارد این هوش در زمینه کسب موفقیت در بازار کار نقش مهمی دارد و ما را در حین برقراری ارتباط یاری می‌دهد و از این بابت مهم‌تر بوده و تا حدی از قابلیت پیشگویی برخوردار است. آخرین لایه SQ است که هدایت و معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی و عملکرد همراه با بصیرت، ملایمت و مهربانی را شامل می‌شود. IQ  به منزله دروازه برای ورود است. در صورت برخوردار نبودن از حداقل لازم IQ قادر به ورود در فضای دلخواه برای مطالعه رشته مورد علاقه‌مان نخواهیم بود، اما آنچه ما را در زمره بهترین‌ها در شغلمان و رشته مورد علاقه‌مان جای می‌دهد میزانEQ   در ماست.  EQ و SQ به هم مرتبط هستند. اما در عین حال دو هوش متفاوت و جدا از هم به حساب می آیند. بهره مندی از حداقل EQ می تواند شروع مناسبی را در سفرهای روحانی و معنوی فرد در پی داشته باشد، چرا که کمی خودآگاهی و همدلی برای شروع این روند لازم است، اما به محض آغاز تمرینات معنوی ، هوش معنوی خود می‌تواند در رشد EQ نقش بسیار تقویت‌کننده و فعال‌کننده داشته باشد. از طرف دیگر رشد EQ نیز می‌تواند در رشد و ارتقای SQ موثر باشد. در واقع EQ و SQ تاثیری مستقیم و مثبت بر یکدیگر دارند و رشد و توسعه هر یک باعث پرورش وتوسعه دیگری می‌شود. زیرا عقیده براین است که هوش هیجانی (عاطفی) و هوش معنوی به یکدیگر وابسته هستند. باور بر این است که به حداقل، کمی هوش عاطفی نیاز است تا بتوان سفر معنوی را آغاز کرد. اما وقتی که رشد هوش ...

  • هوش معنوي

    هوش معنوي به كشف عقل و حكمت در امر مسايل احساسي و شعوري مي‌پردازد... هوش معنوی همانند ساير هوش ها چنانچه مورد توجه قرار گيرد مي تواند پرورش يافته و توسعه يابد. به عبارتي SQ قابل توصيف و توضيح و اندازه گيري است. براي اندازه گيري اين هوش مي توان به سنجش مهارت ها و توانايي هايي که ناشي از اين هوش است بپردازيم. افرادي که داراي هوش معنوي هستند داراي اين صفات مي باشند: - قدرت مقابله با سختي ها، دردها و شکست ها - بالا بودن خودآگاهي در اين افراد - حسي که اين افراد را هدايت دروني مي کند - درس گرفتن از تجربيات و شکست ها - از دشواري هاي زندگي فرصتي مي سازد براي دانستن - توانايي ايستادگي در برابر جمع و هم راي نشدن با عامه مردم - گفتن «چرا؟»- پرداختن به سجاياي اخلاقي و اهميت دادن به آنها - توانمند بودن در خودداري و کنترل خويش - برخوردار بودن از حس انعطاف پذيري بالا براي روشن تر شدن هوش معنوي مثالي از هوش هايي مي زنيم که نشانگر هوش چندگانه است که با هوش جسمي آغاز مي شود با PQ نمايش مي دهند. اين هوش ابتدايي ترين کانون توجه ما را به خود اختصاص مي دهد در واقع PQ آگاهي جسمي و نحوه استفاده ماهرانه از آن را شامل مي شود. قسمت بعدي هوش منطقي يا عقلا ني IQ است. هوشي که در حال حاضر بيش از ساير هوش ها در سيستم هاي آموزشي مورد توجه قرار مي گيرد.پس از IQ سطح ديگري است که به EQ اختصاص دارد اين هوش در زمينه کسب موفقيت در بازار کار نقش مهمي دارد و ما را در حين برقراري ارتباط ياري مي دهد و از اين بابت مهم تر بوده و تا حدي از قابليت پيشگويي برخوردار است. آخرين لا يه SQ است که هدايت و معرفت دروني، حفظ تعادل فکري، آرامش دروني و بيروني و عملکرد همراه با بصيرت، ملا يمت و مهرباني را شامل مي شود. IQ به منزله دروازه براي ورود است. در صورت برخوردار نبودن از حداقل لا زم IQ قادر به ورود در فضاي دلخواه براي مطالعه رشته مورد علا قه مان نخواهيم بود، اما آن چه ما را در زمره بهترين ها در شغلمان و رشته مورد علا قه مان جاي مي دهد ميزانEQ در ماست. EQ و SQ به هم مرتبطند. اما در عين حال دو هوش متفاوت و جدا از هم به حساب مي آيند. بهره مندي از حداقل EQ مي تواند شروع مناسبي را در سفرهاي روحاني و معنوي فرد در پي داشته باشد، چرا که کمي خودآگاهي و همدلي براي شروع اين روند لا زم است، اما به محض آغاز تمرينات معنوي، هوش معنوي خود مي تواند در رشد EQ نقش بسيار تقويت کننده و فعال کننده داشته باشد. از طرف ديگر رشد EQ نيز مي تواند در رشد و ارتقاي SQ موثر باشد. در واقع EQ و SQ تاثيري مستقيم و مثبت بر يکديگر دارند و رشد و توسعه هر يک باعث پرورش وتوسعه ديگري مي شود.بايد دانست که کامپيوترها نيز ...

  • هوش معنوی

      هوش معنوی<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />       هوش معنوی یا SQ را می توان همان توانایی دانست که به ما قدرتی می دهدو رویاها و تلاش و کوشش برای به دست آوردن آن رویاها را می دهد. این هوش زمینهتمام آن چیزهایی است که ما به آنها معتقدیم و نقش باورها، هنجارها، عقاید و ارزش هارا در فعالیت هایی را که بر عهده می گیریم در بر می گیرد. هوشی که به واسطه آنسوال سازی در ارتباط با مسائل اساسی و مهم در زندگی مان می پردازیم و به وسیله آندر زندگی خود تغییراتی را ایجاد می کنیم. با استفاده از هوش معنوی به حل مشکلات با توجه به جایگاه، معنا و ارزش آن مشکلات میپردازیم. هوشی که قادریم توسط آن به کارها و فعالیت هایمان معنا و مفهوم بخشیده وبا استفاده از آن بر معنای عملکردمان آگاه شویم و دریابیم که کدامیک از اعمال ورفتارهایمان از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگی مان بالاتر و عالیتر است تا آن را الگو و اسوه زندگی خود سازیم. یکی از نمادهایی که معمولا درتوضیح این هوش به کار گرفته می شود، نماد گل نیلوفر است که در آن با تلفیق سنت وعقاید موجود در شرق و غرب و با استعانت از مسائل علمی، مدلی قابل لمس و زیبا برای SQ ارائه داد. در این مدل هر سطح از گلبرگ ها یکی از سه توان پایه ای در بشر هستند. بیرونی ترینگلبرگ ها، نشانگر شش نوع «خود» است. همان طور که اشاره شد هوش معنوی یکی از تواناییهای ذاتی و فطری در انسان است که همانند سایر هوش ها چنانچه مورد توجه قرار گیرد میتواند پرورش یافته و توسعه یابد. به عبارتی SQ قابل توصیف و توضیح و اندازهگیری است. برای اندازه گیری این هوش می توان به سنجش مهارت ها و توانایی هایی کهناشی از این هوش است بپردازیم. ▪ افرادی که دارای هوش معنوی هستند دارای اینصفات می باشند: - قدرت مقابله با سختی ها، دردها و شکست ها - بالا بودنخودآگاهی در این افراد - حسی که این افراد را هدایت درونی می کند - درسگرفتن از تجربیات و شکست ها - از دشواری های زندگی فرصتی می سازد برای دانستن - توانایی ایستادگی در برابر جمع و هم رای نشدن با عامه مردم - گفتن «چرا؟» - پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها - توانمند بودن درخودداری و کنترل خویش - برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بالا برای روشنتر شدن هوش معنوی مثالی از هوش هایی می زنیم که نشانگر هوش چندگانه است که با هوشجسمی آغاز می شود با PQ نمایش می دهند. این هوش ابتدایی ترین کانون توجه ما رابه خود اختصاص می دهد در واقع PQ آگاهی جسمی و نحوه استفاده ماهرانه از آن را شاملمی شود. قسمت بعدی هوش منطقی یا عقلا نی IQ است. هوشی که در حال حاضر بیش از سایرهوش ها در سیستم های آموزشی مورد توجه ...

  • هوش معنوی چیست؟

    براي روشن تر شدن هوش معنوي مثالي از هوش هايي مي زنيم که نشانگر هوش چندگانه است که با هوش جسمي آغاز مي شود با PQ نمايش مي دهند. اين هوش ابتدايي ترين کانون توجه ما را به خود اختصاص مي دهد در واقع PQ آگاهي جسمي و نحوه استفاده ماهرانه از آن را شامل مي شود. قسمت بعدي هوش منطقي يا عقلا ني IQ است. هوشي که در حال حاضر بيش از ساير هوش ها در سيستم هاي آموزشي مورد توجه قرار مي گيرد.پس از IQ سطح ديگري است که به EQ اختصاص دارد اين هوش در زمينه کسب موفقيت در بازار کار نقش مهمي دارد و ما را در حين برقراري ارتباط ياري مي دهد و از اين بابت مهم تر بوده و تا حدي از قابليت پيشگويي برخوردار است. آخرين لا يه SQ است که هدايت و معرفت دروني، حفظ تعادل فکري، آرامش دروني و بيروني و عملکرد همراه با بصيرت، ملا يمت و مهرباني را شامل مي شود. IQ به منزله دروازه براي ورود است. در صورت برخوردار نبودن از حداقل لا زم IQ قادر به ورود در فضاي دلخواه براي مطالعه رشته مورد علا قه مان نخواهيم بود، اما آن چه ما را در زمره بهترين ها در شغلمان و رشته مورد علا قه مان جاي مي دهد ميزانEQ در ماست. EQ و SQ به هم مرتبطند. اما در عين حال دو هوش متفاوت و جدا از هم به حساب مي آيند. بهره مندي از حداقل EQ مي تواند شروع مناسبي را در سفرهاي روحاني و معنوي فرد در پي داشته باشد، چرا که کمي خودآگاهي و همدلي براي شروع اين روند لا زم است، اما به محض آغاز تمرينات معنوي، هوش معنوي خود مي تواند در رشد EQ  نقش بسيار تقويت کننده و فعال کننده داشته باشد. از طرف ديگر رشد EQ نيز مي تواند در رشد و ارتقاي  SQ موثر باشد. در واقع EQ و  SQ تاثيري مستقيم و مثبت بر يکديگر دارند و رشد و توسعه هر يک باعث پرورش وتوسعه ديگري مي شود.بايد دانست که کامپيوترها نيز از ميزان IQ بالا يي برخوردارند و اغلب حيوانات داراي EQ  بالا يي هستند اما اين تنها انسان است که از هوش معنوي SQ برخوردارند، هوشي تحول پذير، توانايي اي که به او قدرت مي دهد تا خلا ق باشد و قوانين و نقش ها را دستخوش تغييرات خودنمايد، بتواند تحولا ت اساسي ايجاد کند و دنياي اطرافش را به بهترين شکل متحول سازد. هوش معنوي چيست؟ زماني بهره‌ هوشي فرد (‌ IQ ) به عنوان تعيين‌كننده اصلي موفقيت محسوب مي‌شد اما با اين وجود روان‌شناسان مشخص كرده‌اند كه روش دانستن ديگري هم وجود دارد كه به هوش عاطفي ترجمه شده و ممكن است تفاوت حتي بزرگ‌تري در موفقيت حرفه‌اي و شخصي فرد ايجاد كند. دكتر دانيل گولمن در كتاب خويش به نام   EQ كه معادل هوش احساسي است، پنج جزو آن را برشمرده است: خودآگاهي، نوع‌دوستي، انگيزش فردي، همدردي و توانايي دوست داشتن و مورد علاقه بودن از سوي دوستان، والدين ...

  • هوش معنوی

    یکی از چالش‌های هر مدیر و رهبری فراهم کردن فرصت‌هایی برای افراد جهت مشارکت در کارهای خلاقانه است و این که چطور آنها می‌توانند کارشان را روشن، معنی‌دار و هدفدار نمایند. امروزه این ویژگی درمحل کار به ندرت یافت می‌شود در حالیکه بسیاری از افراد فکر می‌کنند هیچ معنویتی در محیط کار وجود ندارد باید بگوییم در بسیاری از زمینه‌های کاری و زندگی هوش معنوی کاربرد دارد که سه تای آنها از همه مهم‌تر است: 1- امنیت شخصی و اثرات مهم در زندگی 2- ایجاد درک روابط بین فردی 3- تغییر روش‌هاي مدیریت و تعيين هدف‌هاي متعالي برای مثال در نظر بگیرید شخص B فردی است که دست همکاری دارد، دیگران را حمایت می‌کند و همواره حوادث را مثبت می‌بیند نه منفی، شخصی است که به دیگران ارزش می‌دهد و ارزش‌های درونی فرد را بیان می‌کند، مثل توجه، درک و تصدیق دیگران. اینگونه افراد آموخته‌اند برای استفاده از معنویت درونی باید نگرش‌های درونی را تعریف کنند و آن را توسعه دهند. تا حدی که اگر تغییر سازمان منجر به از دست دادن شغلشان شود آنها بر اساس ارزش‌های درونی و آگاهی از توجه دیگران به راحتی بتوانند در هرجایی، موقعیتی پیدا کنند(عبداله زاده و همکاران ۱۳۸۸). اکنون شخص A را در نظر بگیرید که دارای SQ پایین و سطح پایینی از خودآگاهی است و سطح پایینی از دسترسی به منابع درونی و ویژگی‌های درونی دارد اینگونه افراد احساس امنیت ناپایداری دارند در اینجا شخص B ، SQ بالایی دارد و آگاهی توسعه‌یافته‌ای از منابع درونی داراست و می‌داند چگونه در جهان بیرون از کار و روابط کاری استفاده کند و احساس امنیت و ایمنی در آنها درونی و پایدار است. پس هوش معنوی در محیط کار و زندگی نیز وجود دارد اما موانع ممکن است که جلوی رشد آن را بگیرد.یکی از موانعی که بر سر راه توسعه هوش معنوی وجود دارد این است که متأسفانه تاکنون چنین آموخته شده که ما تمایل داریم هوش معنوی را تصادفا بیاموزیم و حتی در سطحی کم عمق. اغلب آموخته ایم که باور کنیم موجودات فیزیکی و مادی هستیم و در نتیجه طبیعتاً معتقد می‌شویم که امنیت زندگی ما بر اساس اجزای مادی و فیزیکی مثل پول و ثروت و دارایی و ... است که به شغل ما بستگی دارد. در واقع این مجموعه ذهنی و مادی احساس ناامنی ایجاد می‌کند چنان که هر شخص می‌داند که شغل و ثروت و پول می آید و می رود و ما کنترل اندکی بر آنها داریم و این ناامنی ترس را تعمیم می‌دهد و موجب استرس می‌شود که بر روابط در محل کار تاثیرگذار است.توسعه هوشیاری معنوی آگاهی عمیق از مجموعه استعدادهای جدا نشدنی است. یکی دیگر از موانع، ساختار روابط و درک بین فردی است یکی از پایه‌های روابط سالم، دلسوزی ...