نمایش نامه های طنز
بدرود آقای نمایشنامه نویس
سپیده دم پنجم دی ماه به ناگاه بسیاری از اهالی تئاتر و اصحاب رسانه را روانه خیابان كشاورز تهران كرد، درست در ابتدای این خیابان چهره هایی آشنا و نا آشنا از در ورودی بیمارستان پارس وارد می شدند. خسرو حكیم رابط، علی رامز، محمد یعقوبی و /// از جلوی نگاه ها رد می شدند. حلقه های اشك در آن هوای سرد و برفی تهران قابل دیدن بود. راهرویی به راهرو دیگر منتهی می شد و درست در اتاقی كوچك و معمولی قلب درام نویسی ایران از تپش افتاده بود. اكبر رادیی كه میان اهالی مطبوعات و ادبیات رسانه ای با عنوان «آقای نمایشنامه نویس» و نزد اهالی تئاتر «آنتوان چخوف ایران» شناخته می شد، در این روز دارفانی را وداع گفت و برگ هایی از تاریخ درام نویسی ایران را با نام و آثارش نوشت.رادی شخصیتی كه كمتر اهل آمد و رفت به محفل و انجمن بود، همواره به پیروی از شغل اجتماعی اش یك معلم بود؛ معلمی كه در مدرسه به دانش آموزانش ادب پارسی می آموخت و به مخاطبان ادبیات نمایش ایران هم درس چگونه نوشتن می داد.اكبر رادی دهم مهر ماه سال ۱۳۱۸ در رشت به دنیا آمد. وی فرزند سوم از یك خانواده شش نفره بود.پدرش «حسن» با ۹ كلاس سواد به زبان های فارسی، تركی، فرانسوی و روسی تسلط داشت و در خیابان شاه قنادی و به اتفاق برادرش كارخانه قند ریزی را اداره می كرد. مادرش «ام البنین» زنی با احساس، دانا و شایسته بود. رادی چند سال اول زندگی خود را در رفاه نسبی گذراند.وی چهار سال اول دوران تحصیل خود را در دبستان «عنصری» گذراند اما در سال ۱۳۳۹ به علت ورشكستگی پدر همراه خانواده به تهران آمد. فقر بشدت آن روی خود را به رادی نوجوان نشان داد تا جایی كه برای تهیه نیازهای اولیه خود دچار سختی فراوان بود.اكبر رادی دو سال آخر ابتدایی خود را در بستان «صائب» تهران گذراند و دوره متوسطه را در دبیرستان «رازی» به پایان رساند.این نمایشنامه نویس برجسته در حوزه درس و مشق همواره زندگی پر فراز و فرودی داشت و دوره های مختلفی را سپری كرد. رادی در باره خاطرات دوران تحصیل خود در ایام كودكی و نوجوانی گفته است:«در طول تحصیل یكی، دو سال باطل هم داشتم این كه در مقطع ابتدایی محصل درس نخوان زرنگی بودم و در كتبی امتحانات نهایی حوزه شاگرد اول شدم، سوم دبیرستان بودم، پانزده ساله، كه بر اثر یك بحران شدید روحی، و سردی به درس و مشق و گرایش به مطالعه، سه تجدید آوردم و با همان سه تجدید رد شدم.»با این حال رادی در سال ۱۳۳۹ در دانشگاه تهران قبول شد و در رشته علوم اجتماعی لیسانس گرفت. وی همچنین شروع به خواندن فوق لیسانس كرد، اما هنگام ارائه پایان نامه به دلیل مشكلات زندگی انصراف داد و در سال ۱۳۴۰ به عنوان معلم به كار مشغول شد. اولین ...
خرسی بود ، خاله نبود ............... - مهدی حاج محمدی
به نام خدا نمایشنامه : خرسی بود ، خاله نبود ............... ( نویسنده : مهدی حاج محمدی )افراد نمایشنامه : شکارچی میمون یک و دو کلاغ مرد بومی دختر بچه آهو خاله خرسه و خرس کوچولو روباه گرگ پیرزن شهردار ((پرده باز می شود)) تابلوی اول : جنگل ((رودخانه ایی آرام در حال گذر است، صدای دارکوبی از دور، هم نوایی ارکست گنجشکان و پرندگان جنگل . صدای آه و ناله شکارچی در دام افتاده کنار رودخانه . )) شکارچی : وای خدا .. کسی نیست به دادمن برسه .. اومدم شکار حالا خودم افتادم تو این دام لعنتی . آخه تو دگه از کجا پیدات شد ها .. چقدر قشنگ با برگ و خاشاک تو رو پوشونده بودن که من اصلا نفهمیدم .. خیر سرم اسم خودمو هم گذاشتم شکارچی ... ( ناله ) آخ پام ... ( فریاد ) کسی نیست بداد من برسه .. کسی صدای منو می شنوه .. کمک .. کمک .. ( با خود ) از بس داد زدم گلوم خشک شد .. ای تفنک لعنتی حالا که نیازت دارم افتادی اونجا که چی؟ ( سعی می کند تفنگ کنارش را بر دارد ولی دستش به تفنگ نمی رسد )آخ پام لعنتی .. اگه کنارم بودی الان با یک شلیک هوایی می کردم تا منو پیدا کنن .. آخه تو این صدا توی جنگل مگه صدای من به کسی میرسه ... ( نگاه به پایش ) وای پام عجب دردی میکنه ... خودم توی این تور پام تو حلقه آهنی مزخرف .. این انصافه آخه ؟ ... چه دامی هم پهن کرده این شکارچی لعنتی .. بیچاره اون حیوون ... ( ناله ) فعلا بیچاره منه بدبخت .. بیچاره .. (ترس ) ای خدا جنگل شبهاش خیلی وحشتناکه .. حالا چکار کنم ؟... (فریاد ) کمک .کمک. بمن بیچاره کمک کنید .. من اینجام . من اینجام کمک ... ( گریه ) قول میدم دیگه تو جنگل نیام .. ( با خود ) از بس شکار کردم . آه حیوانات منو گرفت .. بلائی نباست بسرم بیاد اومد .. پس این شکارچی لعنتی کی میاد .. الان چندساعته منه بدبخت تو این دام افتادم .. یعنی نمی خواد بیاد دنبال شکارش .. (فریاد ) آهای شکارچی محترم .. آقای عزیز .. زدی به کادون .. من آدمم .. حالیته ... پس کجایی تو .. ؟ (ترس با خود ) وای نکنه فکر کنه من شکارم از همون راه دور با یک تیر خلاصم کنه (گریه ) وای من نمی خوام بمیرم ... ( بعد از لحظه ایی ) این چه خیالیه مردگنده ... اون دوربین شکاری داره مثل خودم اول می بینه بعد شلیک میکنه ... ( ناله ) چه می دونم ... شاید اون مثل منه احمق اول زد بعد دید ... حالا چه خاکی تو سرم بریزم .. ( ناله کم ) دارم می میرم از تشنگی .. زجر کش شدم ... تشنمه.. ( فریاد ) کمک . کمک . .. آخ پام .. لعنتی ها کمک ... ( متوجه صدا می شود.) صدا میاد ... نکنه شکارچیه ها .. ( به او ) آقا تو معلوم هست کجایی ؟ .. من مردم از بس .. (( ورود دو میمون او را نا امید می کند . میمون ها کنار رود می روند و شروع به آب خوردن می کنند که یکی از آنها ...
آرشيو تخصصي نمايشنامه هاي «دفاع مقدس» راه اندازي شد
انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس، آرشيو تخصصي نمايشنامه هاي تخصصي نمايشنامه هاي دفاع مقدس را راه اندازي کرد.
عید نوروز بر همه شما مبارک باد .
نوروز باستانی مبارک وب سایت نمایش نامه در سال ۱۳۸۸ با طرح های جدیدی همراه شما خواهد بود .
تقدیر - خداداد رضایی
شخصیت ها : مرد 1 - مرد2 صحنه:(همه چیزبه رنگ سیاه برج وچرخ دنده ها وآهن ها همه حکایت از یک زندگی مدرن ماشینی است صحنه طوری طراحی شده است که آهن ها انسان ها را محاصره کرده اند دو تابوت جلوی صحنه قرار دارد در سکوت مطلق صدای آهنگی بسیار محیب تماشاگر را میخکوب میکند در پایان موسیقی صدای چرخش چرخ دنده ها شنیده میشود وسپس دو نور موضعی کم روی تابوت ها تابیده میشود واز هر تابوت يك نفر با لیاسی سراسر مشکی بیرون می آیند) مرد1 : دارند می يان مرد2 : من نمی بینم مرد1 : صدای هیاهویشان را نمیشنوی. مرد2 : این صدا ها بارها در گوش من بوده است. مرد1 : ولی این بار فرق میکنه. مرد 2 : چه فرقی ؟ مرد 1 : بزار گوش کنم چی میگن مرد 2 : فرقی نمیکنه مرد 1 : یعنی چی ؟ مرد 2 : این صدا ها به نفع من و تو نیست مرد 1 : شنیدنش که ضرر نداره مرد 2 : شعار های همیشگی . خسته نشدی ؟ مرد 1 : چرا ولی ...... مرد 2 : ولی نداره گوشت را ببند و کوش نده مرد 1 : اینها به استقبال ما آمده اند مرد 2 : چه استقبال با شکوهی ! حالا از ما استقبال چی میکنن مرد 1 : من چه میدونم مرد 2 : ولی من می ترسم مرد 1 : من هم مرد2 : بیا فریاد بزنیم. مرد1 : فریاد ! مرد 2 : آره شاید یکی به ما کمک کند مرد1 : صدای ما در میان این همه آهن گم میشه مرد 2 : یعنی .... مرد 1 : آره یعنی مافقط صدایشان را می شنویم و آنها فریاد ما را نمی شنوند مرد2 : من میرم بالا تا آن ها را بشناسم مرد 1 : بی فایده است مرد 2 : نه باید اونا را بشناسم (بالای برج میرود ) مرد 1 : چه می بینی ؟ مرد 2 : سیاهی مرد1 : (به جلوی صحنه میآید) آن ها می یان . به خودت زحمت نده. مرد2 : می یان ! کجا ؟ مرد1 : ما بارها با آنها رو به رو شدیم . مرد2 : چه روبرویی ؟ مرد1 : آن ها همزاد ما هستند چه بخواهی چه نخواهی . مرد2 : و اکنون تیره بختی های ما بر ما مستولی شده بیا تا چاره ای ... مرد1 : نه دیگه راه چاره ای نیست انگار اونا دارن نزدیکتر میشن . مرد 2 : آخه معلوم نیست دوست هستند یا دشمن ؟ مرد 1 : هر دو مرد 2 : یعنی چی ؟ مرد 1 : امروز با تو هستن فردا دشمنت مرد2 : چاره اش چیست ؟ مرد1 : چاره !! مرد 2 : آره مرد 1 : فرار مرد2: بارها وبارها حرکت کردیم ولی به جایی نرسیدیم. مرد2 : ای بار فرق میکند باید بگریزیم. مرد1 : از خود از زندگی از روزگار ( باعصبانیت ) از دوست از دشمن. مرد2 : آره از دشمن دشمنی که داره نزدیک میشه. مرد 1 : و از دوستی که کاری از دستش ساخته نیست مرد 2 : حالا با چه فرار کنیم مرد 1 : بیا با اینها ( اشاره به تابوتها ) مرد 2 : با اینها مرد 1 : بیا شانسمان را امتحان کنیم مرد 2 : باشه ( هر دو وارد تابوتها می شوند . صدای لااله الا الله جمعیت شنیده می شود . مرد 1 بیرون می آید و ...
بانک نمایش نامه های الکترونیکی ایرانی به ترتیب حروف الفبا
آ آتیه - سید صادق فاضلی آتش در كلات - عباس شادروان آخ اگه بارون بزنه - میلاد اکبر نژاد آخرین غروب - سید محمدجواد معراجی آدم آدم است - م-امین مؤید آدم و حوا - مهدی صفاری نژاد آدم های یک یادگاری - محسن آهنین جان آرام - عدالت فرزانه آرش - بهرام بیضایی آشیونه - مهدی صفاری نژاد آفتابگردان- عدالت فرزانه آنالیز - عدالت فرزانه آن سه نفر - پژمان شاهوردی آوازی نرم برای جهان - فریدون ولایی آوای آواره - ندا ثابتی آی سودا محمد یعقوبی آیکوتا مریم پارکی الف ابريشم بانو - عزت اله مهرآوران ابو غُريب تا غربت - عليرضا حنيفي اتاق زرد - رضا آشفته اتاق زیر شیروانی - محسن عظیمی ادیپ - ايوب آقاخانی از آدم تا آدم - خداداد رضایی از پاریس تا بیغوله - مهدی محمد بیگی ازتاریکی - محمد یعقوبی از عرش تا فرش - سيد مرتضي موسوي تبار از كسي كه ديگر نيست - اصغر نوری از هفت تانه و نیم - عباس نعلبندیان اسب - خداداد رضایی اسب سیاه هنوز شیهه می کشد - فتح اله نیازی اسكوناز - سيروس صالحپور اسم شب - سیدحسین فدایی اعتراض همتون وارده – ناصر نورانی اعتیاد - مژده ثامتی افرا - عدالت فرزانه افسانه آفرينش - صادق هدايت افسانه ی بهار - سید صادق فاضلی افسانه ی صبا - بهمن مرتضوی افسانه ی مردی که پوست می انداخت - ابوالقاسم غلام حیدر افق در اوازپرندگان زرد - علی سلطانی اگر شبی از شب ها عروسکی - اصلان شاه ابراهیمی امپرسیون جیغ بنفش - پیام لاریان انتظار با بوی نرگس - زینت صالح پور انجیر و زیتون - آزاد مرد انکار - ابراهیم مکی او مثبت O+ - - نگار نادري اهل اقاقیا - سعید تشكری اهلي كردن يعني چي؟ - مهدي صفاري نژاد ايستگاه - بهروز سالمي اين آسمان، آبى نيست! - على اكبر صديقىب با تولّد مریم - مجید جعفرى با سايه ها - عليرضا خرقاني باله دریاچه قو – با من مثل دریا - محمد جواد کاسه ساز بانو آهویی!!!- حسین کیانی برار - عبدالرضا فریدزاده برای همیشه - عدالت فرزانه برگ ريزان - سيروس همتي برگشت - سید حسین فدایی حسین بعدازساعت4 - نادرساعی ور بق بقوی کفترا - عدالت فرزانه بگذار رنگها را از باد پس بگيريم - مهدي مددي بودم بودی بود - پژمان شاهوردی پوف - عباس نعلبنديان بوی خوش جنگ - عبدالرضا حیاتی به آخرین کلمات این قصه گوش کن - کامران شهلایی به خورشيد بگو - سعيد تشكري به دنبال دوستی زیبا - نگار نادری بیداری در نورنبرگ – میلاد اکبر نژاد بین خواب وبیداری - توفیق الحکیمپ پالتوی خیسنوشته - سید صادق فاضلی پایکوبی در بلندی – فریدون ولایی پچپچ غزلهاي سليمان پاي ديوارهاي شهر بزرگ - هوشنگ جاوید پچ پچه های دلاکان حمام خان - علی سلطانی پرتقال خوني ...