نمایشنامه فاطمیه

  • نمایشنامه تربیتی

    یکی از مربیان تمام آموزه ها را به صورت یک قصه درآورده و در قالب نمایشنامه با بچه ها کار می کنند.به گفته وی این کار برای بچه ها فوق العاده شیرین و جذاب بوده و به خوبی کاربردهای آموزه های دینی را هم می آموزند. تکرار همزمان ده آموزه کاربردی دینی  1.    حدیث پاکیزگی: النظافة من الایمان2.    آیه نیکی به پدر ومادر: بالوالدین احسانا3.    آیه همکاری: تعاونوا علی البرّ و التقوی4.    آیه وضو گرفتن: فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم5.    آیه یاد خدا:الا بذکرالله تطمئن القلوب6.    آیه شروع کارها با نام خدا: بسم الله الرحمن الرحیم7.    حدیث کمک به نیازمندان: ارحم المساکین8.    آیه مسابقه در کارهای خوب: فاستبقوا الخیرات9.    حدیث سلام کردن: للسلام سبعون حسنة10.    حدیث پذیرایی از مهمان: اقرءوا الضیفقصه تکرار لذت بخشدر یکی از روزهای عید، هدی و خانواده‌اش برای دیدن خانواده‌ی عمو به آبادان می‌رفتند. صبح زود پدر داشت ماشین را تمیز می‌کرد [حدیث پاکیزگی: النظافة من الایمان] و مادر در آشپزخانه وسایل لازم را جمع‌آوری می‌کرد. هدی وبرادرش امیرعلی در جمع‌آوری وسایل به مادرشان کمک کردند [آیه نیکی به پدر ومادر: بالوالدین احسانا]. بعد با کمک همدیگر سبد وسایل را که سنگین بود تا کنار ماشین آوردند [آیه همکاری: تعاونوا علی البرّ و التقوی] قبل از اینکه سوار ماشین بشوند مادر وضو گرفت [آیه وضو گرفتن: فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم] هدی پرسید: مادر الان که وقت نماز نیست. چرا شما وضو گرفتید؟ مادر گفت: دخترم، وضو داشتن همیشه خوب است. من هم می‌خواهم در ماشین بیکار نباشم و قرآن بخوانم. چون قرآن کتاب خداست و وقتی ما به یاد خدا هستیم از هیچ چیز نمی‌ترسیم (یا دل‌های ما آرامش دارد) [آیه یاد خدا:الا بذکرالله تطمئن القلوب]. بعد همه سوار ماشین شدند و پدر با نام خدا شروع به رانندگی کرد [آیه شروع کارها با نام خدا: بسم الله الرحمن الرحیم]. چند دقیقه بعد در کنار جاده یک صندوق صدقات دیدند. پدر گفت: من یادم رفته بود که قبل از سفر صدقه بدهم. خوب است که ما در شروع سفر با صدقه دادن به نیازمندان کمک کنیم [حدیث کمک به نیازمندان: ارحم المساکین]. هدی گفت :پدر، پول را بده من توی صندوق بیندازم! امیرعلی گفت: نه پدر، بده من این کار را بکنم. [آیه مسابقه در کارهای خوب: فاستبقوا الخیرات]. پدر به هر دوی آنها آفرین گفت و به هردو مقداری پول داد تا در صندوق صدقه بیندازند. بعد هدی وامیرعلی تا کنار ماشین مسابقه‌ی دو دادند. وقتی که به آبادان رسیدند به خانه‌ی عمو رفتند. وقتی عمو در را باز کرد به او سلام کردند [حدیث سلام کردن: للسلام سبعون حسنة]. عمو و زن‌عمو به استقبال آنها آمدند و با شیرینی و شربت از ...



  • موفقیت نمایشنامه نویس قره تپه ای در بخش پایانی جشنواره نمایشنامه خوانی وتار

    به گزارش خبر نگار صداوسیما از مرند محمد حسین شناور رئیس اداره فرهنگ وارشاد اسلامی این شهرستان  در جمع خبرنگاران  گفت :  طبق اعلام سرپرست حوزه هنری استان کردستان با پایان یافتن مرحله اول داوری آثار رسیده به دبیرخانه جشنواره از بین ۹۱ نمایشنامه دریافتی ۹ اثر به بخش پایانی ومسابقه سومین جشنواره منطقه ای نمایشنامه خوانی وتار که در تاریخ ۳۰و۳۱ خرداد ماه ۹۱ در سنندج برگزار می گردد راه پیدا کردند.که در این میان دو نمایشنامه از نمایشنامه نویسان وکارگردانان مرند نیز به چشم  می خورد ۰   وی افزود : نمایشنامه  ” خانه باغ ” اثر مهدی صالحیار افتخار قره تپه مرند، در بخش پایانی این جشنواره منطقه ای حضور خواهد داشت.   وی افزود  : براساس فراخوان آثار برتر ومعرفی شده سومین جشنواره منطقه ای نمایشنامه خوانی « قلم سبز» که اسفند ماه ۹۰ در سنندج برگزار گردید در صورت اعلام آمادگی بدون داوری به بخش پایانی راه پیدا می نمودند که در این بین تنها نمایشنامه « خانه باغ » اثر « مهدی صالحیار» از آذربایجان شرقی ازبرگزیدگان جشنواره قلم سبز بدون داوری به بخش پایانی جشنواره وتار راه پیدا و در مجموع ۹ اثر به بخش پایانی جشنواره راه پیدا نمودند .   گفتنی است : آثار راه یافته به بخش پایانی در طی دو روز ۳۰ و ۳۱ خرداد ماه ۹۱ با حضور داوران برجسته کشور و استان در محل پلاتوی انجمن نمایش مجتمع فجر سنندج برگزار و گروههای برتر در مراسم اختتامیه که ۱ تیرماه برگزار می گردد معرفی می گردند.

  • بحر طویل

    یک مونولوگ ، بحر طویل ، نقالی و  شاید هم شهادت خوانی( این متن را با نگاهی به یک بحرطویل از حمید برقعی برای اجرای وحید فقیهی در ایام فاطمیه نوشتم ، باشد پیشکش هنرمندانی که قصد اجرایی زهرایی دارند ) عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وبه جز خشکی دوران نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان مرد ، دلم برد و ستُرد و گلم  افسُرد . گریه کن شیعه ی مولا ، ناله  کن واله و شیدا ، به صوابِ محشرِ فردا ، به عزای مادر دنیا ، صدیقه ی زهرا ، و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی ، یک جرسی ، بهر کسی روضه بخوانم ، که فلک در عجب از عزِ و وقارش ، فخر و جلالش ، جاه  و جمالش ، سیرت و حالش ، حُسن و کمالش ، و او نیست کسی غیراز صدیقه ی راضیه ی مرضیه ی باکیه ی انسیه ی نوریه ی هانیه ی عالیه ی عذرای بتول زهرای محمد صلوات . . . قلم و اشک و پیام و سخنِ اهلِ کلام و نفَسِ این خسته غلام ، افسوس ، صد افسوس که گر شاعر طوس و پرِ طاووس و گنبد و ناقوس و هزار دفتر و قاموس هم نتواند که  بگوید چه عزا و چه بلا و چه جفا رفت بر فاطمه از قومِ دغا . شهر زیبای مدینه شده خاموش ، پیکر ختم رُسُل بر دوش ، فاطمه از غم بابش بیهوش ، و علی گشته سیه پوش از غصه ی دین مدهوش ، ای داد ای داد ، چه شد وعده و میعاد ؟ ، که ناگه صد فتنه و بیداد بیفتاد ، داد چنان باد که آحاد ، تا روز معاد ، ار بزنند ناله و فریاد کم باد ، شرافت ز میان رفت ، قرار از دل و جان رفت ، اسلام به دندان رفت ،  شیعه  به تاراج خزان رفت ،  آن گمگشته به کنعان رفت ، این سرگشته به احزان رفت ، عجیب است که بعد از دو مه و نیم غدیر نبوی گشته فراموش و در فتنه شده باز ، سقیفه شده آغاز، عدالت ز جفا خانه نشین شد ، گل یاس ویرانه نشین شد ، با ترکه ی ظلم تازیانه نشین شد ،  بیدادگری سر به در آورد ، جور بر ساقی کوثر آورد ، مولای دو عالم شده بی یار ، ام ابیها شده بیمار ، خسته و غمبار ، پشتِ در و دیوار ، یارب با پوزش و استغفار ، بگذار فاش کنم این کار ، کدام کار ؟ کدام یار ؟ جز قوم ستمکار ،  با تخته و مسمار ، کشتند  همسر کرار .   آب غسل و کفنِ رحمت کُل ، پیغمبرِ گُل ،  ختم رسل خشک نگردیده که قرآن شده پامال ، آیت باران شده بی بال ، دنیا شده آمال و گروهی شده اند بنده ی دجال ، فراموش شده حرمت پیغمبر و دین و علی و آل محمد ،  ستادند در بیت خداوند تبارک و تعالی به درون کینة ...

  • استقبال گسترده علاقه مندان تئاتر از "شعله در زمهریر"

    نمایش "شعله در زمهریر" محمدرضا مداحیان که این روزها ساعت 19:30 در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا می‌شود، مورد استقبال مخاطبان و علاقه مندان تئاتر مذهبی قرار گرفته است. به گزارش مهر، "شعله در زمهریر" درباره فردی است که اهل بیت را فراموش کرده اما در اثر تصادفی به برزخ می رود و در آنجا ماجرای فاطمیه را از نزدیک لمس می کند و به دلیل خوبی هایی که در حق مادرش کرده دعای او شامل حالش می شود و در نهایت حضرت زهرا (س) او را شفاعت می کند. این نمایش به نوعی نشان‌ دهنده ناامیدی نسل امروز است و سعی می‌کند این نسل را با فرهنگ فاطمی آشنا سازد و در تعامل قرار دهد. "شعله در زمهریر" که کاری از گروه تئاتر "تراب" است برای پنجمین سال پیاپی در ایام فاطمیه اجرا می‌شود و پیش از این در تالار وحدت و برج آزادی نیز به صحنه رفته است. یاسین حجازی نمایشنامه "شعله در زمهریر" را نوشته، مسعود اسماعیلی طراحی صحنه و عماد فروتن ساخت موسیقی آن را بر عهده دارند. مهران شجاع، وحید کریمی، علی باقری، احسان زهری و مداحیان به همراه جمعی دیگر از هنرمندان تئاتر بازیگران این نمایش هستند.این نمایش که از 20 اردیبهشت هر روز حتی شنبه‌ها ساعت 19:30 روی صحنه رفته مورد استقبال قابل توجه مخاطبان و علاقه مندان تئاتر قرار گرفته است. "شعله در زمهریر" تا نیمه اول خرداد در سالن اصلی تئاتر شهر به کار خود ادامه خواهد داد.

  • هنرمندان که از بین ما رفتند

     استاد حسن وزیری شادروان حسن وزیری زاده مهابادی ( معروف به حسن وزیری) مدرک سیکل خود را در خرداد ماه سال 1332 اخذ نمود و پس از آن  به دبیرستان کوشیار پرویز آبباریک( ازروستاهای توابع شهرستان ورامین ، که در حال حاضر از توابع بخش جواد آباد است ) ثبت نام کرد . سپس برای ادامه ی تحصیل به شهر کرج رفت و در دبیرستان عظیمیه تحصیل خود را ادامه داد  و در سال 1337 دیپلم گرفت . در همان سال وارد دانشگاه تهران شد و در رشته فلسفه تحصیل کرد . در سال 1345 به کار هنر علاقه مند شد و نمایشنامه نویسی را آغاز کرد و به تشویق دکتر ایرج زهری و دکتر مهدی فروغ  به نمایشنامه نویسی پرداخت و به انستیتو هنر راه یافت . به عنوان دبیر هنر  در آموزش و پرورش مشغول به کار شد . چون شادروان حسن وزیری بسیار شوخ طبع و طنز پرداز بود به نوشتن متن های کوتاه و طنز گونه رو آورد و مقاله های زیادی نگارش نمود . بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی به ورامین بازگشت و در سال 1368 انجمن نمایش در شهر ورامین خیابان طالقانی را تاسیس نمود و در سال 1370 به ثبت رساند . ایشان به کمک عده ای از جوانان  آن زمان از جمله : رحیم مخدومی شربیانی ، عباس اصفهانی ، رضا عبدلی( رضا عبدالهی صابر) ، علیرضا دبس ستاد حسن اردستانی ، و... از همه مهمتر استاد عزت اله قمی و  شادروان دبیرآموزش و پرورش احمد شهابی آریا انجمن نمایش را در یک زیرزمین مسکونی در ورامین خیابان طالقانی کوچه دکتر موسوی اداره نمود . شادروان حسن وزیری زحمات زیادی را برای جمع کردن جوانان علاقمند به هنر تئاتر کشید . با همت و تلاش ایشان بود که عده ای از جوانان شهرستان ورامین راهی دانشگاه های طراز اول کشور شدند و درحال حاضر در مراکز دولتی و غیر دولتی مشغول کارهنریند .  اولین همایش نمایش شهرستان ورامین در سال 1372 با مدیریت وهمکاری دیگر دوستان و همکارانش در سالن آمفی تئاتر دبیرستان فاطمیه ورامین برگزار شد . پس از آن چندین دوره از همایش نمایش را ایشان مدیریت کرد و تعدادی را آقایان حسین تاجیک ، محمدتقی رودگر و... برعهده داشتند . شادروان حسن وزیری نمایشنامه های زیادی را نوشت که تعدادی از آن نمایشنامه ها از جمله : میرزا چغندر ، فرمانداران ، بی بی خانم و... توسط ایشان ویا دیگر کارگردانان شهر ورامین به اجرا عموم در آمد . شادروان حسن وزیری در بقعه حسین رضا (ع) که فاصله ی زیادی با شهر ندارد آرمیده است . امید است دوستان قدیمی او یادش کنند و هر از چند گاهی بروح این مرحوم تلاوت قرآن هدیه کنند .                                        روحش شاد و یادش گرامی   ازکلیه هنرمندان یا بستگان استاد حسن وزیری خواهشمند است اگر اطلاعات بیشتری از این هنرمند عزیز دارند ...

  • نمایشنامه : خرسی بود ، خاله نبود ............... ( نویسنده : مهدی حاج محمدی )

    نمایشنامه : خرسی بود ، خاله نبود ............... ( نویسنده : مهدی حاج محمدی )   افراد نمایشنامه : شکارچی میمون یک و دو کلاغ مرد بومی دختر بچه آهو خاله خرسه و خرس کوچولو روباه گرگ پیرزن شهردار   ((پرده باز می شود)) تابلوی اول : جنگل  ((رودخانه ایی آرام در حال گذر است، صدای دارکوبی از دور، هم نوایی ارکست گنجشکان و پرندگان جنگل .  صدای آه و ناله شکارچی در دام افتاده کنار رودخانه . )) شکارچی : وای خدا .. کسی نیست به دادمن برسه .. اومدم شکار حالا خودم افتادم تو این دام لعنتی . آخه تو دگه از کجا پیدات شد ها ..  چقدر قشنگ با برگ و خاشاک تو رو پوشونده بودن که من اصلا نفهمیدم .. خیر سرم اسم خودمو هم گذاشتم شکارچی ... ( ناله ) آخ پام ... ( فریاد ) کسی نیست بداد من برسه .. کسی صدای منو می شنوه .. کمک .. کمک .. ( با خود ) از بس داد زدم گلوم خشک شد .. ای تفنک لعنتی حالا که نیازت دارم افتادی اونجا که چی؟ ( سعی می کند تفنگ کنارش را بر دارد ولی دستش به تفنگ نمی رسد )آخ پام لعنتی  .. اگه کنارم بودی الان با یک شلیک هوایی می کردم تا منو پیدا کنن .. آخه تو این صدا توی جنگل مگه صدای من به کسی میرسه  ... ( نگاه به پایش ) وای پام عجب دردی میکنه ... خودم توی این تور پام تو حلقه آهنی مزخرف .. این انصافه آخه ؟ ... چه دامی هم پهن کرده این  شکارچی لعنتی .. بیچاره اون حیوون ... ( ناله ) فعلا بیچاره منه بدبخت .. بیچاره .. (ترس ) ای خدا جنگل شبهاش خیلی وحشتناکه .. حالا چکار کنم ؟... (فریاد ) کمک .کمک. بمن بیچاره کمک کنید .. من اینجام . من اینجام کمک ... ( گریه ) قول میدم دیگه تو جنگل نیام .. ( با خود ) از بس شکار کردم . آه حیوانات منو گرفت .. بلائی نباست بسرم بیاد اومد .. پس این شکارچی لعنتی کی میاد .. الان چندساعته منه بدبخت تو این دام افتادم .. یعنی نمی خواد بیاد دنبال شکارش .. (فریاد ) آهای شکارچی محترم .. آقای عزیز .. زدی به کادون .. من آدمم .. حالیته ... پس کجایی تو .. ؟ (ترس با خود ) وای نکنه فکر کنه من شکارم از همون راه دور با یک تیر خلاصم کنه (گریه ) وای من نمی خوام بمیرم ... ( بعد از لحظه ایی ) این چه خیالیه مردگنده ...  اون دوربین شکاری داره مثل خودم اول می بینه بعد شلیک میکنه ... ( ناله ) چه می دونم ... شاید اون مثل منه احمق اول زد بعد دید ... حالا چه خاکی تو سرم بریزم .. ( ناله کم ) دارم می میرم از تشنگی .. زجر کش شدم ... تشنمه.. ( فریاد ) کمک . کمک . .. آخ پام .. لعنتی ها کمک ...                                       ( متوجه صدا می شود.) صدا میاد ... نکنه شکارچیه ها .. ( به او ) آقا تو معلوم هست کجایی ؟ .. من مردم از بس ..  (( ورود دو میمون او را نا امید می کند . میمون ها کنار رود می روند و شروع به آب خوردن می کنند که یکی از آنها متوجه شکارچی می شود ... ...

  • بهنام زینعلی : کاش بتوان محبت هایتان را جبران کنم ...

    طی برنامه ریزی قبلی و هماهنگی میان مدیریت فرهنگسرای گلستان و شهرداری های مناطق ، پیش از این قرار بر این بود که اجرای اثر فاطمیه از روز شنبه ۱۱ اردیبهشت ماه آغاز گردد اما متاسفانه بدلیل عدم هماهنگی و رایزنی های لازم با ادارات مربوطه ، اجرای این اثر به تعویق افتاد و متاسفانه شاهد پاره کردن بنرهای تبلیغاتی نقاب صحنه در سطح شهر بودیم . براستی ایجاد حاشیه تا کی ؟ افسوس ما نقاب صحنه ای ها از این است که فدای سیاستگذاری های غلط برخی مسئولین می شویم . این رسم و رسوم کجاست که هزینه های چند صد هزار تومانی نقاب صحنه و شبکه خبری کرج را این گونه یک شبه بر باد دهند ؟ بهنام زینعلی در باب این مسئله ازعان کرد : من به نمایندگی از تمامی هنرمندان نقاب صحنه از حس لطیف هواداران نقاب صحنه از دور و نزدیک ، سپاسگذاری میکنم . حقیقتا وقتی ابراز علاقه شما عزیزان را دیدم اشک شوق در چشمانم حلقه زد . تصمیم بر این داشتم که از کرج رفته و دیگر برای شهری که جایگاه والای هنرمند را هنوز نفهمیده اند ، کاری را به صحنه نیاورم اما امروز فهمیدم با وجود تمام سنگ هایی که پیش پای ما می اندازند اما هنوز می توان به پشتوانه هنرمندان و دوستداران نقاب صحنه و کسانیکه ارزش واقعی هنر را درک میکنند ، کار کرد و پای بر صحنه گذاشت . زینعلی با ابراز تاسف نسبت به دید منفی برخی مسئولین افزود : من و جناب آقای جمشیدی ریاست محترم شبکه خبری کرج ، با چاپ ۸ بنر تبلیغاتی به مساحت ۱۲ متر و آماده سازی دکور تا سقف ۴۰۰ هزار تومان ، سعی بر اطلاع رسانی عمومی این اثر و ایجاد یک دکور بی سابقه در منطقه داشتیم که درست صبح روز اجرا ، به اطلاع ما رساندند که اجرای این اثر به دلیل " طراحی تصویر یک جنین در بنرها " کنسل شده است تا روزی که طراحی مجدد بنرها از سر گرفته شود . به نظر شما این دلیل منطقی برای منع اجرای یک اثر هنری است ؟ آیا این جز ضرر رساندن به صدها هزار تومان هزینه آماده سازی دکور و بنرهای تبلیغاتی ؛ سود دیگری هم داشت ؟ قضاوت با شما ... دوستداران نقاب صحنه ، اگر من کار میکنم و به صحنه می آیم تنها به عشق شماست و نه کس دیگری ... ما امروز به حمایت معنوی هواداران نقاب صحنه نیاز داریم و امیدوارم که مورد حمایت نیز قرار گیریم . حتم داشته باشید ، این بار من طوری به صحنه خواهم آمد که با گذشته بسیار متفاوت خواهد بود و این حضور به پاس قدرشناسی لطف شما عزیزان خواهد بود و لاغیر ... من و نقاب صحنه منتظر درج نظرات شما و حمایت های معنوی و دلگرم کننده تمامی هواداران نقاب صحنه و دوستداران تئاتر در منطقه هستیم . یادآور شوم اگر تمایل داشته باشید ، نظرات شما را در مطلبی جداگانه در وبلاگ در صفحه نخست نمایش ...

  • مشاهیر آذربایجان- غلامحسین ساعدی

    مروری بر زندگی غلامحسین‌ساعدی غلامحسین ساعدی (گوهر مراد) روز سه شنبه 24 دی ماه 1314 از پدری علی اصغر نام و مادر طیبه نام در تبریز به دنیا آمد. در سال 1322 وارد دبستان بدر و در سال 1329 وارد دبیرستان منصور شد. در سال 1330 همزمان با نهضت ملی فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. طی سال های بعد مسوولیت انتشار روزنامه های فریاد، صعود و جوانان آذربایجان را برعهده گرفت و مقالات و داستان هایی در این سه روزنامه و همچنین " دانش آموز" چاپ تهران منتشر کرد. بعد از کودتای 28 مرداد 1332 به مدت دو ماه مخفی شد و در شهریور ماه این سال دستگیر و چند ماهی در زندان به سر برد. در سال 1334 وارد دانشکده پزشکی تبریز شد و سال بعد همکاری خود با مجله سخن آغاز کرد. در این سال داستان مرغ انجیر و پیگمالیون، داستان و نمایشنامه را در تبریز منتشر ساخت. در سال 1336 داستان خانه های شهرری را در تبریز و نمایشنامه لیلاج ها را در مجله سخن منتشر کرد. در سال بعد و پس از آشنایی با صمد بهرنگی ، بهروز دهقانی ، مفتون امینی ، کاظم سعادتی و مناف ملکی، جنبش های دانشجویی و اعتصابات دانشگاه تبریز را رهبری نمود. در این سال داستان کوتاه شکایت و نمایشنامه غیوران شب را نوشت. طی سال های بعد تا زمان فارغ التحصیلی در سال 1340 نمایشنامه های سایه های شبانه ، کاربافک ها در سنگر و سفر مرد خسته را نوشت و منتشر ساخت. در سال 1341 راهی تهران شد تا خدمت سربازی اش را صورت سرباز صفر آغاز کند. در این زمان چند داستان کوتاه درباره زندگی سربازی نوشت. در همین سال به همراه برادرش دکتر علی اکبر یک مطب شبانه روزی افتتاح کرد و با کتاب هفته و مجله آرش همکاری نمود. آشنایی و دوستی با احمد شاملو، جلال آل احمد، پرویز ناتل خانلری، رضا براهنی، محمود آزاد تهرانی، سیروس طاهباز، رضا سیدحسینی، بهمن فرسی، به آذین، اسماعیلی شاهرودی و جمال میرصادقی حاصل این دوره بود. در سال های بعد تک نگاری ایلخچی ، خیاو یا مشکین شهر، هشت داستان پیوسته عزاداران بیل، نمایشنامه های چوب بدست های ورزیل، بهترین بابای دنیا، تک نگاری اهل هوا، داستان بلند مقتل، پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت، مجموعه داستان واهمه های بی نام و نشان، نمایشنامه آی بی کلاه، آی باکلاه را منتشر ساخت. ساعدی در سال 1346 به همراه جلال آل احمد، رضا براهنی و سیروس طاهباز برای رفع سانسور از اهل قلم و مطبوعات با دولت وقت به مذاکره نشست. در همین سال وبه دنبال این اقدام هسته اصلی کانون نویسندگان شکل گرفت. انتشار داستان ترس و لرز، تک نگاری قراداغ، رمان توپ، نمایشنامه پرواربندان، جانشین، فیلمنامه گاو در سال های بین 1346 تا 1353 صورت گرفت. در سال 1353 با همکاری نویسندگان صاحب نام ...