نسخه حرمله
مروری بر مجلس تعزیه شهادت امام حسین علیه السلام ( زمینه مازندران)
مروری بر مجلس تعزیه شهادت امام حسین علیه السلام ( زمینه مازندران) سراینده این شبیه نامه میرزا محمدعلی فاخری مازندرانی می باشد که تاریخ تحریر آن سال 1282 هجری قمری است. در ابتدای مجلس ، مانند سایر نسخ تعزیه مجلس با مناجات امام (ع) آغاز می گردد. بلافاصله پس از آن گفتگویی نسبتا طولانی بین امام(ع) و حضرت زینب(س) انجام می شود قطع شد نسل من از بیداد و طغیان یزید با وجود آنکه من زاده پیغمبرم این همه سهل است دادم من تن به این بار بلا لیک ترسم از اسیری زنان و دخترم پس از انجام این گفتگو ، رباب علی اصغر را خدمت امام(ع) آورده و از امام طلب آب می نماید چاره ای فرما به غیر تو ندارم هیچکس زودتر ای شاه فریاد علی اصغر برس در این قسمت از نسخه با کمال تعجب مشاهده می شود که مطلب علی اصغر ناتمام رها شده و دوباره گفتگوی امام (ع) و حضرت زینب(س) آغاز می گردد در این قسمت امام (ع) خواهرش را به صبر و تحمل دعوت می نماید صبر کن در ماتمم ای خواهر محروم من دل مرا سوزد به تو بر بی نوا کلثوم من بعد از این، ام کلثوم خواهر دیگر امام(ع) وارد صحنه شده و گفتگویی مختصر نیز انجام می گیرد. حضرت سکینه(س) که گویا شاهد این وداع و وصیت بوده مقابل امام(ع) آمده و پدر را از میدان رفتن باز می دارد بیا در خیمه بنشین ای پدر جان دل زار مرا بابا مسوزان پس از ادای مطلب سکینه ، ابن سعد وارد صحنه شده و مقابل امام(ع) هل من مبارزی بی رحمانه می گوید العجل تعجیل کن بگذار پا در رزمگه تشنه خون است تیغ و نیزه و خنجر ، حسین باز می گویم بیا کن بیعت سلطان یزید تا شود محفوظ خونت از دم خنجر، حسین با شنیدن صدای بدمحل ابن سعد دغا ، امام زین العابدین(ع) جهت یاری پدر بزرگوار خود از بستر بیماری بر می خیزدو سلاح بر دست می گیرد تیغ را گیرم سوی میدان روم همچو اکبر نیز من قربان شوم که در این لحظه امام(ع) به خواهربزرگوارش جناب ام کلثوم امر می نماید تا حضرت سید الساجدین(ع) را به خیمه بازگرداند ایا کلثوم افکار غمینم بگیرو بر به خیمه عابدینم پس از بازگرداندن امام سجاد(ع) به بستر بیماری، امام حسین (ع) نزد او رفته و آخرین وصایای امامت را برایش بیان می دارد و سپس مطلب کفن پوشی امام آغاز می گردد هر که او گردد شهید او را کفن باشد ضرور مرگ من نزدیک شد آور کفن اندر حضور نکته جالب در این نسخه این است که از کهنه پیراهن امانتی حضرت زهرا (س) خبری نیست بلکه یک کفن بسیار ساده و سفید برای این مطلب منظور شده است بیکسی گوید مپوش و مرگ می گوید بپوش خواهرم گوید مپوش و مادرم گوید بپوش اهل بیتم گرچه می گردند زین غم دل دو نیم لیک پوشم حال بسم الله الرحمن الرحیم در این قسمت مانند نسخ دیگر ...
خروج مختار
((خلاصه ای از نسخه تعزیه (( خروج مختار مختار : منت خدای را که بود فرد کردگار باشد کریم و دادگر و آفریدگار یارب عنایتی بنما تو ز مرحمت تا بهر انتقام کشم تیغ خون فشان ابراهیم : ای خالقی که جمله مخلوق انس و جان شکر تو عاجزانه برانند بر زبان مختار : نیست منظور به جز خواستن خون حسین نیست منظور به جز خون جوانان حسین قاتلان شه لب تشنه بیارید برم که من از کرده این قوم بسی خون جگرم ابراهیم : نما تو بر سر اورنگ اقتدار قرار که من به مرکب خود می شوم به جنگ سوار ابن مطیع : شکر خدا به کوفه شدم صاحب اختیار شکر خدا که آل علی شد به غم دچار شکر خدا که جمله مردم شدند مزید بر امر و بر طاعت سلطان دین، یزید ایاز : السلام ای امیر کل رفیع والی کوفه ای ابن مطیع جمع بنموده شیعیان یکسر بهر بیعت تمام خرد و کبیر عن قریب است او به اوج کند بهر بگرفتنت خروج کند ابراهیم : ای دلاور کن بزرگی خون من امشب مریز از بزرگان جهان خوش نیست تندی و ستیز ایاز : کی گذارم تا بری سالم تو جان خود به در ضرب شمشیری چنانت می زنم بر فرق سر ابراهیم : ای جفاپیشه تو را مر جگر فولاد است تیغ من تشنه به خونت چون سگ صیاد است بستان تیغ ز دست من ایا شوم دغا اجل آورده تو را بر سر راهم بیگاه ابو خلیق : آه و صد آه که از آتش جور مختار می کشد عاقبت کار مرا سوی مزار وای می رسد لشگر مختار به نزدم گستاخ بهتر است آنکه چو روباه روم در سوراخ ابراهیم : رسد مرد مجنونی به مدنظر بگیرید دورش همه سر به سر مختار : شد یقینم که تو هستی ز خدا بیگانه ضرب چوب است که دیوانه کند فرزانه کنم مشخص دیوانگی تو به محک بیاورید ای عزیزان براش چوب و فلک منقذ : ای وای وای لشگر مختار بالیقین سازند پاک روی زمین نسل قاتلین آه و فغان که رفت ز ما طاقت و قرار بهتر بود فرار نمائیم اختیار ابراهیم : ای دلیران کیست سازد جانب صحرا فرار؟ باش تا بینم که باشی ای لعین بد شعار؟ مختار : داغها بر دل مرا بد زین لعین بی حیا قاتل شهزاده اکبر باشد این شوم دغا حیف و صد حیف از علی اکبر رعنا جوان پاره پاره شد تنش از جور و ظلم ناکسان ابن سعد : فغان که دولت مختار گشته عالم گیر لوای شوکت او رفته تا سپهر منیر اباحفص : پدر فدات چرا واله و پریشانی؟ به بخت خویش به جنگی و زار و حیرانی ابن سعد : تو خواهر زاده مختار هستی پدر را از دل و جان یار هستی به دایی بهر بابا کن وساطت مرا بنما رها از این مشقت ابراهیم : چهارتن زدلیران به همرهم اکنون روان شوید که در دل مراست راز نهان ایا گروه بایستید در برون سرا مباد آنکه گریزد همین لعین دغا (بالا سر ابن سعد) بخواب روی زمین ای لعین ابتر من سرت به مثل سر شگ جدا کنم از تن نهید میان طبق رأس این لعین شریر به رسم تحفه برید این طبق ...
نسخه شمر و منقذ تعزیه حضرت علی اکبر (ع)
وقت آن شد که ره مفسده از سر گیرمتیغ در کف ز پی کشتن اکبر گیرمجنتُ کوثر طوبا همه را نقد دهمدوزخ هاویهُ ویل سراسر گیرمای شاه که خرگاه توسر برده به کیوانوی خادم درگاه تو فقفورُ سلیمانبرگرد سرا پرده ات از بهر طلایهپر در پر هم بافته از حوریُ غلماناین لشکر بی حد که رسد از چپ و از راستمشکل بگذراند که بیرون ببری جانصل علی محمدُ صل علی علیصل علی محمد از این ماه منجلیصل علی محمد از این رتبهُ شکوهگویند دو آفتاب نگنجد به کشوریاین نور درخشان که گردیده نمایانصد نور تجلی شده زین ماه درخشانگویا که بود نور رخ احمد مرسلگردیده نمایان بسوی لشگر عدوانای شمر مرو پیش به ترس از رخ احمدما را نبود جنگ به آن ختم رسولانلیکن برم پیش ببینم چه بود نامشاید که بود نور خداوند جهانبانبر گو تو به من نام خودُ جدُ پدر راتا نیک شناسیم تو را ای شه خوبانشانه یک مو اگر از کاکل اکبر فکنددل این جمع پریشان همه یکسر شکندبوی این زلف اگر باد برد سوی تتارتا قیامت به جهان رونق عنبر شکندهر که منع دل لیلا بکند سنگدل استداغ فرزند جوانی دل مادر شکندبیا ای شمر یکدم مشورت با عقل دانا رارها کن از کف خود دامن گبر ترسا راببین این ظلم کردن سر بریدن آل احمد رامروّت می پسندد خود نمائی این ستمها رانه واللهی نه باللهی غلط کاریست پروا کنمرنجان از شرار تیغ خود قلب سیما راحسین دیگر ندارد یاوری غیر از علی اکبربمیدان می فرستد شاه دین آن سرو رعنا رااگر اکبر شود کشته حسین از غصّه می میردیقین از غصّه بر هم می زند افلاک بالا رانمی دانم چه باید کرد مستم یا که هُشیارمز جا برخیز تا کی مست هستی ای ستمکارابکش خنجر بُکش اکبر بزن آتش به خشک ُتربسوزان از شرار تیغ قلب زار لیلا راالا یا ایها الاعراب خاشعنی لمطلوبکفاطلبی کلیمونی سلیمونی لمقصودکعراقُ کوفیُ شامی یزید مرتد کافرمحبّ آل بوسفیانُ خصم آل پیغمبرمنظور تو چیست ای نکوناماز پادشه است حکم بر ماکوته نکنم ز جنگ اصلامن شرم نباشدم ز داوراز اهل قریشم ای نکوفرشمرم به جهان نموده مادرعلی اکبر ای شیر جنگی چرانیائی برون یکدم از خیمه هامنقذ مره ای شجاع محیلبکجا می روی باین تعجیلرفت منقذ که کار خود سازدعلی اکبر بخون طپان سازدمنقذمی روم در کنار نخلستانعلی اکبر به خون کنم غلطانمی کشم او را اگر عیسی اگر موسی بودمی کشم او را اگر داود اگر یحیی بودمی کشم او را اگر پیغمبر استگر چه می دانم علی اکبر استای شبیه نبی ای علی اکبروی تازه نهال باغ حیدرتا چند به عرصه گاه میدانتازی تو سمند همچو گردانباز آمده ام که گل بکارمداغت بدل حسین گذارم
حرمله چگونه توسط مختار کشته می شود؟
حرمله چگونه توسط مختار کشته می شود؟ شیخ طوسی، در «امالی» مینویسد: منهال بن عمرو (از شیعیان و یاران امام سجاد(ع) است) گوید: پس از زیارت خانه کعبه، از مکه عازم مدینه شدم و خدمت امام سجاد(ع) رسیدم. امام، از من پرسید: منهال! از حرمله بن کاهل اسدی چه خبر؟ عرض کردم: هنگامی که از کوفه آمدم، زنده بود دیدم امام(ع)، هر دو دستش را به دعا بلند کرد و چنین فرمود: «اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر النار؛ خدایا، سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش آتش را به او بچشان.» آری، گرگصفتان کربلا، هرکدام جنایتی بزرگ و فراموشناشدنی مرتکب شده بودند، اما از نفرین امام سجاد(ع) معلوم میشود، هیچکس به اندازه حرمله، دل امام و اهلبیت(ع) را به درد نیاورده بود. ابومخنف از امام باقر نقل میکند: «هنگامی که علیاصغر، در دامن پدر هدف تیر حرمله واقع شد، امام حسین(ع) دشمن را نفرین کرد و فرمود: «...و انتقم لنا من هولاء الظالمین؛ خدایا انتقام ما را از اینها بگیر.» (۱) «حرمله» دستگیر میشود منهال گوید: «پس از زیارت، از مدینه عازم کوفه شدم، هنگامی که به کوفه رسیدم، مختار مشغول قلع و قمع قتله کربلا بود و من قبلاً با او رفاقت قدیمی داشتم؛ چند روزی در خانه، برای دید و بازدید مردم نشستم و پس از آن به قصد دیدار با مختار، سوار بر مرکبم شدم و به سوی او شتافتم. او را در خارج از خانهاش با گروهی دیدار نمودم، گویا به مأموریتی میرفتند، تا چشم مختار به من افتاد، گفت: ها، منهال، چطور تا حال به دیدن ما نیامدی؟ و برای تبریک و تهنیت به خاطر پیروزی و حکومت ما سری به ما نزدی؟ و ما را در قیاممان همراهی نکردی؟! منهال، گوید: به او گفتم امیر! من به سفر حج رفته بودم و حال خدمت رسیدم. آنگاه همراه او به راه افتادم و از اوضاع صحبت میکردیم تا به محله «کناسه» رسیدیم مختار، در انجا ایستاد و گویی منتظر است و به نقطهای مینگریست و به او خبر داده بودند که اینجا مخفیگاه «حرمله» است، سپس تعدادی از افرادش را به جستجوی حرمله، گسیل داشت و خود همچنان آنجا ماند. دیری نپائید که مأموران با تاخت برگشتند و با خوشحالی فریاد زدند، بشارت ای امر بشارت، «حرمله» دستگیر شد. وعدهای، فردی را کشان کشان به نزد مختار آوردند. آری خودش بود، حرمله قاتل دلسنگ علیاصغر و جانی حادثه کربلا.» مجازات «حرمله» تا چشم مختار به قیافه وحشتزده حرمله افتاد، به او نگاه تندی کرد و گفت: «الحمدلله الذی مکننی منک؛ خدای را شکر که به چنگ افتادی!» و بلافاصله فریاد زد: «جلّاد! جلّاد! (۲) جلاد که آماده و حاضر بود گفت: بفرمائید قربان.» مختار دستور داد: اول دو دوستش ...
سرنوشت حرمله بن کاهل اسدی
دیدم مختار، از اسبش پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجدهاش را طولانی کرد، سپس برخاست و سوار شد و تا آن وقت جسد «حرمله»، به ذغال تبدیل شده بود به گزارش مشرق، شیخ طوسی، در «امالی» مینویسد:منهال بن عمرو (از شیعیان و یاران امام سجاد(ع) است) گوید: پس از زیارت خانه کعبه، از مکه عازم مدینه شدم و خدمت امام سجاد(ع) رسیدم. امام، از من پرسید: منهال! از حرمله بن کاهل اسدی چه خبر؟ عرض کردم: هنگامی که از کوفه آمدم، زنده بود دیدم امام(ع)، هر دو دستش را به دعا بلند کرد و چنین فرمود: «اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر النار؛ خدایا، سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش آتش را به او بچشان.» آری، گرگصفتان کربلا، هرکدام جنایتی بزرگ و فراموشناشدنی مرتکب شده بودند، اما از نفرین امام سجاد(ع) معلوم میشود، هیچکس به اندازه حرمله، دل امام و اهلبیت(ع) را به درد نیاورده بود. ابومخنف از امام باقر نقل میکند: «هنگامی که علیاصغر، در دامن پدر هدف تیر حرمله واقع شد، امام حسین(ع) دشمن را نفرین کرد و فرمود: «...و انتقم لنا من هولاء الظالمین؛ خدایا انتقام ما را از اینها بگیر.» (1) «حرمله» دستگیر میشودمنهال گوید: «پس از زیارت، از مدینه عازم کوفه شدم، هنگامی که به کوفه رسیدم، مختار مشغول قلع و قمع قتله کربلا بود و من قبلاً با او رفاقت قدیمی داشتم؛ چند روزی در خانه، برای دید و بازدید مردم نشستم و پس از آن به قصد دیدار با مختار، سوار بر مرکبم شدم و به سوی او شتافتم. او را در خارج از خانهاش با گروهی دیدار نمودم، گویا به مأموریتی میرفتند، تا چشم مختار به من افتاد، گفت: ها، منهال، چطور تا حال به دیدن ما نیامدی؟ و برای تبریک و تهنیت به خاطر پیروزی و حکومت ما سری به ما نزدی؟ و ما را در قیاممان همراهی نکردی؟!منهال، گوید: به او گفتم امیر! من به سفر حج رفته بودم و حال خدمت رسیدم. آنگاه همراه او به راه افتادم و از اوضاع صحبت میکردیم تا به محله «کناسه» رسیدیم مختار، در انجا ایستاد و گویی منتظر است و به نقطهای مینگریست و به او خبر داده بودند که اینجا مخفیگاه «حرمله» است، سپس تعدادی از افرادش را به جستجوی حرمله، گسیل داشت و خود همچنان آنجا ماند. دیری نپائید که مأموران با تاخت برگشتند و با خوشحالی فریاد زدند، بشارت ای امر بشارت، «حرمله» دستگیر شد. وعدهای، فردی را کشان کشان به نزد مختار آوردند. آری خودش بود، حرمله قاتل دلسنگ علیاصغر و جانی حادثه کربلا.» مجازات «حرمله»تا چشم مختار به قیافه وحشتزده حرمله افتاد، به او نگاه تندی کرد و گفت: «الحمدلله الذی مکننی منک؛ خدای را شکر که به چنگ ...
حرمله چگونه توسط مختار کشته می شود؟
شیخ طوسی، در «امالی» مینویسد: منهال بن عمرو (از شیعیان و یاران امام سجاد(ع) است) گوید: پس از زیارت خانه کعبه، از مکه عازم مدینه شدم و خدمت امام سجاد(ع) رسیدم. امام، از من پرسید: منهال! از حرمله بن کاهل اسدی چه خبر؟ عرض کردم: هنگامی که از کوفه آمدم، زنده بود دیدم امام(ع)، هر دو دستش را به دعا بلند کرد و چنین فرمود:«اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر النار؛ خدایا، سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش آتش را به او بچشان.»آری، گرگصفتان کربلا، هرکدام جنایتی بزرگ و فراموشناشدنی مرتکب شده بودند، اما از نفرین امام سجاد(ع) معلوم میشود، هیچکس به اندازه حرمله، دل امام و اهلبیت(ع) را به درد نیاورده بود.ابومخنف از امام باقر نقل میکند: «هنگامی که علیاصغر، در دامن پدر هدف تیر حرمله واقع شد، امام حسین(ع) دشمن را نفرین کرد و فرمود: «...و انتقم لنا من هولاء الظالمین؛ خدایا انتقام ما را از اینها بگیر.» (1)«حرمله» دستگیر میشودمنهال گوید: «پس از زیارت، از مدینه عازم کوفه شدم، هنگامی که به کوفه رسیدم، مختار مشغول قلع و قمع قتله کربلا بود و من قبلاً با او رفاقت قدیمی داشتم؛ چند روزی در خانه، برای دید و بازدید مردم نشستم و پس از آن به قصد دیدار با مختار، سوار بر مرکبم شدم و به سوی او شتافتم. او را در خارج از خانهاش با گروهی دیدار نمودم، گویا به مأموریتی میرفتند، تا چشم مختار به من افتاد، گفت: ها، منهال، چطور تا حال به دیدن ما نیامدی؟ و برای تبریک و تهنیت به خاطر پیروزی و حکومت ما سری به ما نزدی؟ و ما را در قیاممان همراهی نکردی؟!منهال، گوید: به او گفتم امیر! من به سفر حج رفته بودم و حال خدمت رسیدم. آنگاه همراه او به راه افتادم و از اوضاع صحبت میکردیم تا به محله «کناسه» رسیدیم مختار، در انجا ایستاد و گویی منتظر است و به نقطهای مینگریست و به او خبر داده بودند که اینجا مخفیگاه «حرمله» است، سپس تعدادی از افرادش را به جستجوی حرمله، گسیل داشت و خود همچنان آنجا ماند. دیری نپائید که مأموران با تاخت برگشتند و با خوشحالی فریاد زدند، بشارت ای امر بشارت، «حرمله» دستگیر شد. وعدهای، فردی را کشان کشان به نزد مختار آوردند. آری خودش بود، حرمله قاتل دلسنگ علیاصغر و جانی حادثه کربلا.»مجازات «حرمله»تا چشم مختار به قیافه وحشتزده حرمله افتاد، به او نگاه تندی کرد و گفت: «الحمدلله الذی مکننی منک؛ خدای را شکر که به چنگ افتادی!» و بلافاصله فریاد زد: «جلّاد! جلّاد! (2) جلاد که آماده و حاضر بود گفت: بفرمائید قربان.»مختار دستور داد: اول دو دوستش را بزن.جلاد بلافاصله با ضربتی سخت دو دست ...
مبارز سه گانه
یک مبارز سه گانه ابن سعد : ای سپه داران لشگر ، غازیان تندخو ای کمان داران حاذق، ای یلان نامجو بی درنگ از پا فکندید از سنان و تیغ و تیر جمله انصار و مهاجر ، گُلرخان ماهرو بر گمانم گشته تنها خسروی دشت بلا موسم هل من مبارز گشته و نِی گفتگو مُتَفق گردید به امر و هم قسم باشید به کار مُطلع باشید ز تیغش از یمین و پشت و رو هِی کنید بر مرکب و آیید مرا اندر قفا تا رویم در محضرش با قدرت و با های و هو --------- ابن سعد : السلام ای آفتاب از روی ماهت مُنجلی شمر : السلام ای زاده خیرالنساء و هم علی حرمله : السلام ای حجت حق ، وی امام و هم ولی -------- ابن سعد : موسم جان دادن و وقت شهادت آمده شمر : بر هُمای رَفعَتت ، مرغ سعادت آمده حرمله : لشگر بی حد ببین ، با صد شقاوت آمده ------- ابن سعد : ما همه دانیم که جد انورت پیغمبر است شمر : مرتضی بابای تو ، فتاح باب خیبر است حرمله : روسیاهم ، فاطمه آن مادر غم پرور است ------ ابن سعد : گفت پیغمبر تویی کَشتی بحر نجات شمر : گفت پیغمبر حسین مِنی ات بر صد کِرات حرمله : گفت پیغمبر تو باشی سید اهل جنات -------- ابن سعد : شو رضا بر بیعت ابن زیاد و هم یزید شمر : تا شود مال و منال و دولت تو صد مزید حرمله : ورنه گردی اندرین هامون قتیل و الشهید ------- ابن سعد : هل مبارز ای شفیع اُمتان یا نورعین شمر : هل مبارز ای پناه بی کسان، آقا حسین حرمله : هل مبارز ای امید واپسین میرحسین سروده امیرحسین کریمی علویجه
دانلود چند تعزیه بکندی 92 بسیار زیبا
تعزیه زیبای حضرت علی اکبر قسمت امدن حضرت عباس امیر صفری به امداد امام حسین(نسخه قزوین) حرمله بسیار زیبا از سید مهدی بی نیاز(پیشنهاد میکنم دانلود کنید)چوپان و غلام بسیار جالب بکندی 92 (گلختمی-صفری-حسن چی==غلام علیرضا سعیدی)
نسخه شمر ابن ذوالجوشن
قان ایدوب قانلار آلار طبال دینی ترک ایتدیم آتوب ایمانی اولدوم لا اوبال ایندی دونم شستوه طبال طبلیوی یاخشی چال بو حسینون باشینه بیلم سلطنت دعواسی وار بی خبر دور باشیمین مین شور وغوغاسی وار طبلوی طبال یاخشی چال باشیمدا ری سوداسی وار عشق اولا به به بوگون دنیا یزیدون عشقینه اهر منلر عرصه میدان آلان گوندی بو گون داوطلبلر قان توکوب جاملار آلان گوندی بو گون پهلوان لار خلعت زیبا آلان گوندی بو گون سنده چال آل خلعتی زیبا یزیدون عشقینه طبال اولدوم عجب شاد سسونن احسن اوجالوب گویلره فریاد سسونن باشدان ایاقه آهن فولاد سسونن چال چال چال طبلی دونوم گوزلرون تستونه طبال قانیلن الوان ایدوم کرب و بلا گلزارینی باغلاروق بو عترت زهرایه سویولارینی یاندوراق نار عطشده مرتضی قیزلارینی عرشه چخسون بانگ وا ویلا یزیدون عشقینه منم فرمانده پیر امیر عدوانم بو دریای بلا ایچره نهنگ بحر عمانم بوگون بو روز عاشورا لوای حقی سیندرام یرینده پرچم ابوسفیانی وردورام دل پیغمبری غمگین ایدوب قانیله دولدورام زمان ما سلف چخمور خیالیمنن منیم هرگز اودورکی سینمه ورام دمادم تعنه ونهفس زمان ما سلف قانلار آخوب دشت وبیابانه اوقدری زحمت ورنجی ویروبلار قوم سفیانه ایا هل یاران بیلون بو حکم ایچره دور بوگون قاضیم فرماندهم هر امیرم اجرادور بوگون چون قسم یاد ایلیوب قرآنه من آند ایچمیشم نور من بیر یرده ظلمت چکوب تار ایدمیشم بتدنه قرآن تفسیر ایدوب وردوم ورق گورمدوم سفیان آدین ثبت ایلیه رب الخلق گل وانسان مضر من لحمدین ان من علق قویمیوب تعبییض انسانه یقین رب الخلق آتلانوب گلدوب بلا صحراسینه بوجسین ابن علی دعواسینه دوشموشم ری مولکونون سوداسینه بغضیمی من بولدوروم بوچولده من آل یاسینه ایندی فرمان ایلرم بو چولده قوم مبتله ذره ای رحمت اتمرم او زاده پیغمبره کربلا دشتینده من شورو قیامت ایلورم شهر بو دنیا گرکدور مذهبی من نیلورم طالب حکم ایالت اولموشام زاده هرجانیدن حکم ریاست آلمیشام استخاره ایلدوم آیات قرآنه اوزوم آیه سفک والدما ئیلق اولوب روشن گوزوم قوی سوزی واضح دیوم اولسون عیان خوش گلیبدور استخارم اولمشام ایندی روان سیز بوگون جنگ احد قانلار ینی یاده سالون انتقام قانلاری الان آلون بدریده صفینیده قانلار آخوب بو عداوتلر مگر یادان چخوب تادلق طبلون بوگون من وردوروم یارو انصار حسینی یکسره تاقر دروم بدرو صفین قانینی بوردا تمامن آلدوروم قارداشی عباسینین قولارینی تا سالدوروم مجلس ایچره زینبی ساخلادروم اصغرینی حلقون گرک اوخلاندروم چون تمرود ایلیوب عمربن امام وقتینه ایستیور لطمه ورا بو آل سفیان تختینه قانیله اوچ یوز بویوک عالم بوگون ...
نحوه به هلاکت رسیدن حرمله
...بی بی خدا صبرت بده !!! حرمله چگونه توسط مختار کشته می شود؟ شیخ طوسی، در «امالی» مینویسد: منهال بن عمرو (از شیعیان و یاران امام سجاد(ع) است) گوید: پس از زیارت خانه کعبه، از مکه عازم مدینه شدم و خدمت امام سجاد(ع) رسیدم. امام، از من پرسید: منهال! از حرمله بن کاهل اسدی چه خبر؟ عرض کردم: هنگامی که از کوفه آمدم، زنده بود دیدم امام (ع)، هر دو دستش را به دعا بلند کرد و چنین فرمود: «اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر النار؛ خدایا، سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش آتش را به او بچشان.» آری، گرگصفتان کربلا، هرکدام جنایتی بزرگ و فراموشناشدنی مرتکب شده بودند، اما از نفرین امام سجاد(ع) معلوم میشود، هیچکس به اندازه حرمله، دل امام و اهلبیت(ع) را به درد نیاورده بود. ابومخنف از امام باقر نقل میکند: «هنگامی که علیاصغر، در دامن پدر هدف تیر حرمله واقع شد، امام حسین(ع) دشمن را نفرین کرد و فرمود: «...و انتقم لنا من هولاء الظالمین؛ خدایا انتقام ما را از اینها بگیر.» (۱) . ---------«حرمله» دستگیر میشود----------- منهال گوید: «پس از زیارت، از مدینه عازم کوفه شدم، هنگامی که به کوفه رسیدم، مختار مشغول قلع و قمع قتله کربلا بود و من قبلاً با او رفاقت قدیمی داشتم؛ چند روزی در خانه، برای دید و بازدید مردم نشستم و پس از آن به قصد دیدار با مختار، سوار بر مرکبم شدم و به سوی او شتافتم. او را در خارج از خانهاش با گروهی دیدار نمودم، گویا به مأموریتی میرفتند، تا چشم مختار به من افتاد، گفت: ها، منهال، چطور تا حال به دیدن ما نیامدی؟ و برای تبریک و تهنیت به خاطر پیروزی و حکومت ما سری به ما نزدی؟ و ما را در قیاممان همراهی نکردی؟! منهال، گوید: به او گفتم امیر! من به سفر حج رفته بودم و حال خدمت رسیدم. آنگاه همراه او به راه افتادم و از اوضاع صحبت میکردیم تا به محله «کناسه» رسیدیم مختار، در انجا ایستاد و گویی منتظر است و به نقطهای مینگریست و به او خبر داده بودند که اینجا مخفیگاه «حرمله» است، سپس تعدادی از افرادش را به جستجوی حرمله، گسیل داشت و خود همچنان آنجا ماند. دیری نپائید که مأموران با تاخت برگشتند و با خوشحالی فریاد زدند، بشارت ای امر بشارت، «حرمله» دستگیر شد. وعدهای، فردی را کشان کشان به نزد مختار آوردند. آری خودش بود، حرمله قاتل دلسنگ علیاصغر و جانی حادثه کربلا.» . ------------مجازات «حرمله»----------- تا چشم مختار به قیافه وحشتزده حرمله افتاد، به او نگاه تندی کرد و گفت: «الحمدلله الذی مکننی منک؛ خدای را شکر که به چنگ افتادی!» و بلافاصله فریاد زد: «جلّاد! جلّاد! (۲) جلاد که آماده ...