نت برگ هاي من
برگ خزان
برگ خزان آهنگساز: زنده یاد پرویز یاحقی دانلود نت پسورد: ندارد
قطعه برگ خزان با نوازندگي مرحوم مجتبي ميرزاده
كليپ رو از اينجا دريافت كنيد....
عاشقانههاي یونس در شکم ماهی
عاشقانههايي براي سلما رمان «عاشقانههاي يونس در شكم ماهي» اثر ارزشمند «جمشيد خانيان» روايتي از زبان دختري جوان به نام ساراست كه در اولين اجراي رسمي پيانوي خود مخاطب را به شنيدن اتفاقات مهم زندگياش دعوت ميكند. نت اول: شروع داستان كتاب با عنوان زيبا و طرح روي جلد ساده و دلنوازش از مدتها پيش براي خواندن ترغيبم ميكرد. اما اولين اقدام براي خواندن داستان به علت سنگيني اولين اپيزود از فصل آغازين(موومان اول) موفقيت آميز نبود تا اينكه مدتي پيش تصميم جدي براي اينكار گرفتم. هرچند اينبار نيز به سختي توانستم از سد اپيزود اول عبور كنم و در ادامه ديدم اپيزودهاي ديگر اين فصل و حتي دو فصل ديگر به نسبت خيلي روانتر است. شروعي كه نويسنده براي داستان انتخاب كرده شروع سنگيني است. شروعي كه «او» يعني يونس را براي خواننده شخصيتي عجيب و كمي ماورايي نشان ميدهد. ميتوان گفت چنين شروعي هم ميتواند مخاطب را جذب و هم دفع كند كه البته احتمال دوم بيشتر است. در اپيزود اول داستان ذهن خواننده درپي كشف كوچكترين نشانه از محيط يا شخصيتهاست كه با داستان ارتباط برقرار كند اما چيزي مشخص نميشود. نشانهها مبهم است و تصويري را در ذهن مخاطب ايجاد نميكند. وجود عناصري چون «شهردار»، «اتاقك نمره 7»،«آينه» و توصيف شاعرانه و تاحدودي فلسفي كه راوي از مرگ يونس ارايه ميدهد همه و همه دست به دست هم ميدهد تا خواننده را دچار يك سردرگمي كرده و تا انتها براي كشف اين نشانه ها پاي اثر نگه دارد كه البته ميشد اين كار بهتر صورت بگيرد. در يك رمان معمولا چند صفحهي آغازين و شايد چند پاراگراف اول باشد كه خواننده را مصمم به ماندن تا آخر ميكند كه اين مساله در مورد رمانهايي كه براي نوجوانان نوشته ميشود پررنگتر است. بنابراين ميشد نويسنده شروع سادهتري را براي داستان در نظر بگيرد تا زيبايي اثر چندبرابر بشود. نت دوم: ساختار داستاني داستان شب اجراي سونات«عاشقانه هاي يونس در شكم ماهي» توسط سارا روايت ميشود و سپس نويسنده در سه فصل(موومان) از زبان او شروع به يادآوري ماجرايي كه مربوط به يونس است مينمايد تا به سوالاتي چون: - يونس چگونه وارد داستان شده؟ - علت مرگش چه بوده؟ - سلما كيست؟ و .... پاسخ بدهد. مي توان اين بحث را اين گونه مطرح كرد كه در ابتداي داستان گره داستاني علت مرگ يونس و درك موقعيتهاي شخصيت هاست اما در ادامه اين روند به سمت بيان اتفاقاتي كه سارا را به اولين رسيتال رسمياش با سوناتي كه به خواست يونس آن را تصنيف كرده ميرود. خط سيري كه نويسنده براي داستان در نظر گرفته يكدست و منطقيست. اپيزودهاي زياد داستان ...
معرفی گونه های گیاهی
معرفی گونه های گیاهی نام انگلیسی: Clove نام علمی: caryophillium aromaticus كليات گياه شناسي: درخت ميخك بومي جزایر اندونزي و اقيانوسيه است و بعلت زيبايي خاصي كه دارد امروزه در بيشتر نقاط دنیا بعنوان درخت زينتي پرورش داده مي شود. البته در مناطق سردسير اين گياه در گلخانه و گرم خانه نگهداري مي شود. در قديم الايام ميخك ادويه اي گران قيمت بوده كه تنها پادشاهان و ثروتمندان مي توانستند از آن استفاده كنند. ميخك درختي است كوچك و مخروطي شكل كه برگ هاي آن هيچ وقت زرد نمي شود و در تمام طول سال سبز است. ارتفاع اين درخت تا 10 متر مي رسد. برگ هاي آن نوك تيز و بيضوي و دم برگ هاي آن قرمز رنگ است و به درخت زيبايي مخصوصي مي دهد. گل هاي ميخك كوچك و مجتمع بصورت خوشه هايي شامل 10 تا 25 گل مي باشد. وجه تسميه اين درخت بدين دليل است كه غنچه هاي خشك شده آن كه كوچك و بطول يك سانتي متر است بشكل ميخ كوچك مي باشد. تركيبات شيميايي: غنچه هاي درخت ميخك پس از باز شدن يعني قبل از اينكه رنگ خاكستري و ارغواني آن تبديل به قرمز شود بايد چيده و خشك نمود. ميخك كه بعنوان ادويه و دارو بكار مي رود پودر اين غنچه ها مي باشد. ميخك داراي 16 درصد و ساقه هاي درخت در حدود 5 درصد و برگ هاي آن داراي 2 درصد اسانس روغني مي باشد كه از تقطير اين قسمت ها بدست مي آيد. اسانس ميخك داراي بوئي قوي و طعمي سوزاننده مي باشد. اين اسانس سفيد رنگ بوده كه اگر در مجاورت هوا قرار گيرد رنگ آن تيره و غليظ مي شود. اسانس ميخك داراي اوژنول،كاربو فيلين، الكل بنزيليك، بنزوات دو متيل، فورفوول و اتيلن مي باشد. اوژنول كه ماده اصلي ميخك مي باشد آرام كننده و ضد عفوني كننده است و از آن در دندانپزشكي براي آرام كردن درد دندان استفاده مي شود. خواص داروئي: ميخك يعني خشك شده غنچه درخت ميخك از دو هزار سال پيش بعنوان ادويه بكار مي رفته است. ميخك از نظر طب قديم ايران خيلي گرم و خشك است و داراي خواص بسياري است. 1) براي رفع دندان درد و گوش درد يك قطره از اسانس ميخك و يا روغن آنرا روي دندان بماليد و يا در گوش بچكانيد. 2) ميخك تقويت كننده مغز مي باشد و كساني كه حافظه ضعيف دارند بايد از دم كرده ميخك استفاده كنند. 3) ميخك از سرطان جلوگيري كرده و حتي درمان كننده سرطان مي باشد. 4) براي رفع سر درد مفيد است. 5) در برطرف كردن فلج و لقوه موثر است. 6) ضعف اعصاب را درمان مي كند. 7) براي رفع تنگي نفس مفيد است. 8) كساني كه مبتلا به بيماري وسواس هستند براي درمان آن بايد ميخك بخورند. 9) مقوي معده و جهاز هاضمه است. 10) كبد و كليه را تقويت مي كند. 11) سكسكه را برطرف مي كند. 12) براي تقويت نيروي جنسي سرد مزاجان ...
دانلود نت سنتور(راز آشكار-ناشكيبا-ماهي براي سال نو-موج-ترانه كردي-كرانه-افسوس-چهار مضراب-بهاران-بيات
به در خواست تعداد كثيري از دوستان حدود 100 نت تصنيف براي سنتور ۱- استاد میلاد کیایی – راز آشکارا – تکنوازی سنتور شماره ۱ – نگارش محسن غلامی ۲- استاد میلاد کیایی – راز آشکارا – تکنوازی سنتور شماره ۲ – نگارش محسن غلامی ۳- استاد میلاد کیایی – راز آشکارا – تکنوازی سنتور شماره ۳ – نگارش محسن غلامی ۴- استاد میلاد کیایی – راز آشکارا – تکنوازی سنتور شماره ۴ – نگارش محسن غلامی ۵- استاد میلاد کیایی – راز آشکارا – تکنوازی سنتور شماره ۵ – نگارش محسن غلامی ۶- استاد میلاد کیایی – راز آشکارا – تکنوازی سنتور شماره ۶ – نگارش محسن غلامی ۷- استاد میلاد کیایی – راز آشکارا – تکنوازی سنتور شماره ۷ – نگارش محسن غلامی ۸- استاد میلاد کیایی – راز آشکارا – تکنوازی سنتور شماره ۸ – نگارش محسن غلامی ۹- استاد میلاد کیایی – راز آشکارا – تکنوازی سنتور شماره ۹ – نگارش محسن غلامی ۱۰- استاد میلاد کیایی – راز آشکارا – تکنوازی سنتور شماره ۱۰ – نگارش محسن غلامی ۱۱- استاد میلاد کیایی – راز آشکارا – تکنوازی سنتور شماره ۱۱ – نگارش محسن غلامی ۱۲- استاد علی تجویدی – رقص پروانه – نگارش محسن غلامی (تنظیم برای سنتور) ۱۳- اردوان کامکار – ناشکیبا (تکنوازی سنتور در دستگاه شور) گردآوری محسن غلامی
متن ترانه های قدیمی ایرانی ۲
عزیز بشین به کنارمترانه محلی بیرجنددستگاه : شورعزیز بشین به کنارم ....... عزیز بشین به کنارمز عشقت بــی قرارم ....... ز عشقت بــی قرارمحالا مرو از کـــنارم ....... حالا مرو از کـــنارمبخدا دوست مـی دارم ....... بخدا دوست مـی دارمدو پنج روزه که دور از نازنینمعزیز بشین به کنارمگهی در آسمون گه در زمینمعزیز بشین به کنارمسر کوه بلند تا کی نشینمعزیز بشین به کنارمکه لاله سرزنه گل را بچینمعزیز بشین به کنارمعزیز بشین به کنارمز عشقت بی قرارمجون تو طاقت ندارمحالا مرو از کـــنارم ....... حالا مرو از کـــنارمبخدا دوست مـی دارم ....... بخدا دوست مـی دارمدر اینجا میتوانید نت را دانلود کنیددر اینجا میتوانید به آهنگ گوش بدهیدپرند شوشتریتصنیف قدیمیدوبیتی از : بابا طاهردستگاه : شوردو زلفونت بود تار ربابمچه می خواهی از این حال خرابمتو که با مو سر یاری نداریچرا هر نیمه شو آیی به خوابم پرند شوشتری ........ زگل نازکتریندیده بودم ....... حالا دیدم******اگر مستم من از عشق تو مستمبیا بنشین که دل بردی ز دستمپرند شوشتری ........ زگل نازکتریندیده بودم ....... حالا دیدمدر اینجا میتوانید نت را دانلود کنیدبرگ خزانآهنگساز : پرویز یاحقیشاعر : بیژن ترقیدستگاه : همایون (اصفهان)به رهی دیدم برگ خزان ...... پژمرده ز بیداد زمانکز شاخه جدا بودچو زگلشن رو کرده نهان ...... در رهگذرش باد خزانچون پیک بلا بودبه رهی دیدم برگ خزان ...... پژمرده ز بیداد زمانکز شاخه جدا بودچو زگلشن رو کرده نهان ...... در رهگذرش باد خزانچون پیک بلا بودای برگ ستمدیده ی پاییزیآخر تو ز گلشن زچه بگریزیروزی تو هماغوش گلی بودیدلداده و مدهوش گلی بودی******برگ :ای عاشق شیدا ...... دلداده ی رسواگویمت چرا فسرده امدر گل نه صفایی ...... باشد نه وفاییجز ستم ز وی نبرده امآه، خار غمش در دل بنشاندمدر ره او من جان بفشاندمتا شد نو گل گلشن و زیب چمنرفت آن گل من از دستبا خـار و خــسی بنشستمـن ماندم و صد خار ستمویــــن پیـــــکر بــی جانای تــــــازه گــــل گـــلشنپـژمرده شـــــوی چون منهر بـــرگ تو افتد به رهیپــــــژمرده و لـــــــــرزانبه رهی دیدم برگ خزان ...... پژمرده ز بیداد زمانکز شاخه جدا بودچو زگلشن رو کرده نهان ...... در رهگذرش باد خزانچون پیک بلا بودبه رهی دیدم برگ خزان ...... پژمرده ز بیداد زمانکز شاخه جدا بودچو زگلشن رو کرده نهان ...... در رهگذرش باد خزانچون پیک بلا بوددر اینجا میتوانید نت را دانلود کنیددر اینجا میتوانید به آهنگ گوش بدهیدچوپانآهنگ شرقیشاعر :محمد نوریسل مینور - کوک ساز : (دو– سل – ر – ر )مــــــــــــی رسد از دور ........ صدای ساز مرد چوپانصدا، صدای مهتابامــــــــــید و امــــــــــید ........ که جاودان ...
نت فيلم ميم مثل مادر
نت را از اينجا دريافت كنيد... موزيك را اينجا گوش كنيد.
نُت موسيقي عشق 5
چند روزي از مسافرت بابا گذشت.يه روز ظهر سر ميز نشسته بوديم و داشتيم ناهار ميخورديم كه زنگ در به صدا در اومد.ميخواستم بلند شم كه مجيد گفت : تو بشين.من ميرم.رفت و در رو باز كرد.با چهره اي خوشحال به سمت من برگشت و گفت : رها بيا...بابات اومدن...هر دو به استقبال بابا رفتيم.به بابا سلام كردم و لپاي نرمش رو بوسيدم.مجيد ساك بابا رو گرفت و برد توي خونه.بعد رو به بابا گفت : استاد اين كه خيلي سبكه...سوغاتي هاي مارو كجا گذاشتي پس؟_مهم كيفيت پسر...نه كميت..._استاد سوغاتي نياوردين...دارين ميپيچونين..._خوب بود توش اجر ميكردم كه سنگين بشه؟_نه...الان كه پنبه توشه راحت تر جا به جا ميشه!واسه ي بابا غذا كشيدم و ناهار رو دور هم خورديم.عصر كه شد،مجيد كم كم زمزمه ي رفتن ميكرد... : خب...استاد...ما ديگه زحمتو كم كنيم...بابا : ميخواي بري؟_بله_نميخواي تا اخر تعطيلات پيشمون بموني؟_نه،خونه يه سري كار دارم...ادم مدير يه گروه ادم خل و چل باشه كه واسش تعطيلي و غير تعطيلي معني نداره...البته بلا نسبته رها خانوم._باشه...هر جور خودت ميدوني...كوله اش رو انداخت روي دوشش و از بابا خداحافظي كرد.بعد به طرف من اومد.دستي به بازوم كشيد و گفت : خب...ماهم رفتني شديم..._وااا...مگه ميخواي بري اون دنيا؟_نه،ميخوام برم خونه بابام از دستت خلاص شم_تو دهات ما دخترا قهر ميكنن ميرن خونه باباشون._ولي تو دهات ما برعكسه...خنده ي ارومي كردم.دلم نميخواست مجيد بره...با اين حال ازش خداحافظي كردم و اون رفت.**********يك روز مونده بود به شروع دوباره ي تمرينات.دلم واسه ي تمرين تنگ شده بود.واسه ي سالن...واسه ي سنتور...واسه ي بچه ها و شوخي هايي كه باهم ميكرديم...دلم ميخواست يه برنامه اي واسه ي فردا ميزاشتم.رستوراني... پاركي... به همه ي بچه ها زنگ زدم ولي عجيب بود كه هيچ كس تلفنش رو جواب نميداد.يكي اشغال بود،يكي خاموش بود... حتي مجيد هم گوشيشو بر نمي داشت...چندين بار گرفتم اما هيچ كس جوابي نداد... خيلي عجيب بود...هر ٩ نفرشون باهم گوشياشون خاموش شده؟نكنه نقشه ي مجيده؟نكنه...هزار تا فكر به كلم رسيد...شب شد،و من با هزار تا فكر و به اميد اين كه فردا سر تمرين با همه ي بچه ها ديداري تازه ميكنم،به سمت تختم رفتم كه يهو مبايلم زنگ زد.مجيد بود.با نگراني گفتم : الو؟سلام._سلام،خوبي؟_مجيد تو كجايي؟چرا از صبح تا حالا گوشيتو بر نميداري؟ميدوني چقدر بت زنگ زدم؟_ببخشيد...يه جايي بودم.نميتونستم جواب بدم..._كجا بودي؟_رها بيخيال شو...بگو چيكارم داشتي؟با لحني عصباني گفتم : يعني چي بيخيال شم؟بقيه ي بچه ها كجان؟_واي رها بس كن...من اصلا حال و روز خوبي ندارم...تورو به روح مادرت قسم بس كنجا خوردم...انتظار شنيدن چنين حرفي رو نداشتم.تا حالا مجيد روح ...