میثم مشرفی

  • مثنوی * غزل

     ۲۸دی ماه زاد روز شکوفایی یگانه گل هستی ام ، مبین عزیزم!   آمده با گل سرخ و سبدی سیب و انار   پسرم ، پنجره ای رو به نسیم است و بهار     شهد گل های رز و مریم و یاس و عسل است   پسرم بر لب زیبای سپیده غزل است !     پسر مثل گلم ! صبح رسیده ، پاشو !   شیشه ی شب زده گان را بشکن ! فردا شو!     ابر شو بر سر گل ، ابر شدن آسان است   مدرسه منتظر آمدن باران است     مثل یک روزنه ی رو به زلالی وا باش !   هم کلاس پسر آینه و دریا باش !     پسرم هوش و حواست ،به کبوترها هست !؟   به چمن ها و درختان به صنوبرها هست!؟     دره هیچ است عزیزم، به دماوند بچسب !   زندگی هیچ ندارد به خداوند بچسب !     پسرم دیر نکن ! شانه بزن مویت را !   بپران خواب و برو آب بزن رویت را !     غنچه ها یک شبه در باغچه جا می گیرند   جشن میلاد همایون تو را می گیرند !                     ********** عاشقانه    زمانی که به دنیا آمدی سرما و باران بود   خدای مهربان مهمان دی ماه زمستان بود     و بعدن قد کشیدی چون درخت توت همسایه   که شاخه شاخه اش روبه دوچشم من نمایان بود     تو زیباتر شدی تا آن که در تاریخ بنویسند   تمام شعر شاعرها فقط صحبت از آنان بود:     یکی تنها-که من باشم-برای آن که-یعنی تو   چه بیچاره چه سرگردان چه بداقبال و ویران بود     هزاران بار می مردم خیال بوسه ات نگذاشت   وگرنه دل بریدن ازهر آن چه هست آسان بود!     کسی باور نمی کرد آن دل دیوانه ی ما را   هوا ابری ، زمستانی ، غبارآلود و ویران بود     به قول شاعر معصوم هم عصر غریب ما *   همان چیزی که ازدل ها گریزان گشته ایمان بود     زمستان داستان دیگری هم داشت آری داشت...   زمانی که به دنیا آمدی سرما و باران بود ! * فروغ                        



  • تقدیم به پدر مهربانم !

    شعریسرودهامهمهازماجرایتو ! زیباترازسرودهیمنچشمهایتو ! پایینترازمسیرتوچادرزدیمتا هنگامرفتنت،بنشینمبهپایتو گفتیدلتگرفته؟کمیجابهجاشویم ! تاقلبمنهمیشهبگیردبهجایتو خوباندواژههایمنامانهمثلتو عالیست،شعرمن،نهشبیهصدایتو چشمتومشقشاعریاممیدهدعزیز ! هرچهغزلمراست،یکایکفدایتو ! حالوهوایشاعریاترابهمنبده تاگمشودهوایدلمدرهوایتو باخندهآفریدهتوراومراازاشک خیلیستفرقخالقمنباخدایتو !  

  • به امام رضا(ع):

    آهو شده ام تا تو شوی ضامن جانم   تا با نفس حضرت تو زنده بمانم     تا زیر پر و بال تو آرام بگیرم   ازدوست بگویم غزل از عشق بخوانم     آهو شده ام تا بنوازی شب و روزم   تا خویشتنم را به لب چشمه رسانم     تا جرعه ای از چشمه ی مهتاب بنوشم   تا آتش جانسوز عطش را بنشانم     آکنده شوم از تب پرواز و پریدن   خویش از سر هر صخره و سنگی بدوانم     آهو شده ام تا که شبی قامت خود را   از دهکده تا شاه خراسان بکشانم     آدم شدنم لایق گندم شد و شیطان   آهو شده ام تا تو شوی ضامن جانم!      

  • تردید...

    سرنوشتی همه تاریک و تباهم با تو چه کنم خورده رقم ، بخت سیاهم با تو مانده ام خط بکشم دور تو را ، یا که به شوقاز خدا سبزترین لحظه بخواهم با تو تو و آن بازی کش دار نمی خواهم ها من و این دلهره ی گاه به گاهم با تو چه کنم ؟ هم پر پرواز ندارم بپرم هم به بن بست رسیده همه راهم با تو بروم دور شوم ، دور همه خط بکشم بعد از این قهر کنم با همه ...یا هم با تو،سر یک سفره ی تازه بنشینم پس از اینهی زیادت بشود بار گناهم با تو !!

  • مادرانه

    غزلی تقدیم به مادر نازنینم : شبیه عشق رویایی ست ، مادر تماشایش ، تماشایی ست ، مادرنگاه مهربان او مقدس  پر از عشقی اهورایی ست ، مادر صدای او طنین زندگانی ست دم گرم مسیحایی ست ، مادرقنوتش رمز و راز استجابت دعایش شعر شیدایی ست ، مادرحدیث چشمه های جاری دشت دلش مواج و دریایی ست ، مادراگر چه تاب داغم را ندارد ولی کوه شکیبایی ست ، مادر  بهار از چشم او نشأت گرفته سرآغاز شکوفایی ست ، مادر!