مهد خصوصی در تهرانپارس
استخدام مربي مهد
مربی باتجربه " , مربی باتجربه , جهت گروه سنی 3تا4سال , نیازمندیم , "22250274 به مدیر مسئول باموافقت " , به مدیر مسئول باموافقت , اصولی و مربی باکارت مربیگری , جهت مهدکودک نیازمندیم , "44517502و44562582 به مربی و کمک مربی و " , به مربی و کمک مربی و , نیروی خدماتی جهت کار در مهد , قرآن نیازمندیم (محدوده انقلاب ) , "66956597 خدمه خانم زیردیپلم " , خدمه خانم زیردیپلم , کمک مربی دیپلم و مربی لیسانس , روانشناسی ،علوم تربیتی میدان توحید , "66920342 - 66902218 به تعدادی مربی روانشناس " , به تعدادی مربی روانشناس , جهت کار در مهد کودک , ترجیحامحدوده شریعتی نیازمندیم , "22263264 و 22268873 به 2نفر مربی باسابقه " , به 2نفر مربی باسابقه , جهت شیرخواره , فوری ، نیازمندیم , "33357030و33336066 تعدادی مربی در مقاطع " , تعدادی مربی در مقاطع , نو پا و نوباوه جهت کار در , مهد کودک نیازمندیم , "22442436 مهدوپیش دبستانی قرآنی " , مهدوپیش دبستانی قرآنی , به تعدادی مربی ،کمک مربی،مدیر , داخلی وخدمه باتجربه ومحجبه , "فقط تهرانپارس 77322801 2نفرمربی حرفه ای مهد کودک " , 2نفرمربی حرفه ای مهد کودک , با تجربه،بدون بچه نیازمندیم , , "88762075 یک موسسه کودک تعدادی " , یک موسسه کودک تعدادی , مربی مجرب جهت دوره های مختلف , (زبان فرانسه، سفال،کارگاه فنی و...) , "77182910و22589633 به تعدادی مربی مجرب و با " , به تعدادی مربی مجرب و با , سابقه کارومستخدم جهت مهد کودک , نیازمندیم(صادقیه-بلوار فردوس) , "44102762 خدمه و کمک مربی جهت " , خدمه و کمک مربی جهت , کار در مهدکودک در زعفرانیه , 22403852 , "22402860 به یک مربی جهت کودکستان " , به یک مربی جهت کودکستان , ویک خدمه تمام وقت جهت , مهد کودک (منطقه آذری) نیازمندیم , "66648694 منبع روزنامه همشهري
شهید علی خلیلی
وی افزود: دوستان من به دلیل پائین بودن سنشان جلو نرفتند اما من به آن افراد تذکر دادم و گلاویز شدیم و یکباره چاقویی که نمیدانم از کدام سو، نثار ما شد. شهید خلیلی با بیان اینکه چاقو به ناحیه گردنم و شاهرگ خورده بود، اظهار کرد: من همان جا افتادم و آن افراد نیز فرار کردند اما یکی از همراهان من که موتور سواری بلد بود آنها را دنبال کرد و شماره پلاکشان را برداشت. وی میگوید که من نیم ساعت در خیابان افتاده بودم و ماشینی که دو سرنشین داشت و عازم شمال بود من رو سوار کردند و به اورژانس فلکه سوم تهرانپارس بردند؛ ساعت دوازده و نیم بود که پزشکان گفتند که اگر تا نیم ساعت دیگر مریضتان را به یک بیمارستان مجهز نرسانید وی جان به جان آفرین تسلیم میکند. «دوستان من را به بیست و شش بیمارستان دیگر هم بردند اما هیچ بیمارستانی من را به دلیل اینکه حالم وخیم بود پذیرش نمیکرد تا اینکه بالاخره ساعت پنج در بیمارستان عرفان عملم کردند». وی با بیان اینکه ضارب نیز به دلیل در اختیار داشتن شماره پلاک اتومبیلش به زندان افتاد گفت که مدت زیادی گذشت و ما چهار الی پنج ماه بعد به دادگاه رفتیم که سردار نقدی نیز حضور داشتند و من دیدم وکیلی گرفتهاند و خود ایشان پیگیر کارها بودند. این ناهی امر به معروف و نهی از منکر افزود: در دادگاه یکی از آن افراد به سه سال زندان و بقیه نیز که همدست بودند به شصت الی هفتاد ضربه محکوم شدند اما همه آنها به قید وثیقه آزاد هستند. شهید خلیلی به نقش مرضیه وحید دستجردی وزیر بهداشت وقت نیز اشاره کرد و اظهار داشت: البته ناگفته نماند دکتر دستجردی نیز تشریف آوردن و هزینه بیمارستان را حساب کردند. وی معتقد است که اسم کارش را امر به معروف نمیگذارد بلکه آن اقدام را دفاع از ناموس میداند و به گفته وی دفاع از ناموس بر هر مسلمانی واجب است. شهید خلیلی در پایان با تاکید بر اینکه جز خدا هیچ کسی پشت آدم نیست، خاطرنشان کرد: من آن موقع هم که رفتم با آن افراد درگیر شدم به کسی امید ندوخته بودم به خاطر لبخند آقا رفتم و دفاع کردم. پیکر شهید ناهی از منکر سهشنبه 5 فروردین تشییع میشود به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس، پیکر شهید ناهی از منکر حجت الاسلام علی خلیلی سه شنبه 5 فروردین ساعت 9:30 صبح از مسجد فاطمه زهرا(س) در نارمک به سمت مسجد النبی(ص) تشیع شد؛ همچنین ساعت 11 صبح در مسجد النبی نارمک آیت الله صدیقی نماز را بر پیکر شهید علی خلیلی خوانده شد و پس از آن پیکر شهید به سمت بهشت زهرا تشییع و در قطعه شهدا به خاک سپرده شد. به گزارش فارس، 25 تیر ماه سال 1390 حادثهای دردناک در یکی از محلات شرق تهران رقم خورد. در این حادثه جوان 19 سالهای ...
تبریک هفته همسفر
(تقدیم به همسری که همه چیز است برای من) "یاحق" سفری رو به سپیدی، تا به نجات ....... سفری رو به حقیقت، سفری تا به حیات همسفر گر تو نباشی سفرم رنگ نگیرد ...... پر پرواز نباشی آسمان من نپذیرد وعدۀ ما ته این راه مهد نور است و رهایی .......من رها و تو سپید وهر دو مان خوب و خدایی سالهای سال دست و پا زدن در گنداب جهالت و پنجه کشیدن به چهار دیواری اعتیاد تمام وجودم را تهی کرده بود از هر کورسوی امیدی و همه نورهای پیرامونم مربوط به آتشی میشد که در آن میسوختم ... ناامیدی سرشار بود و انتظار مرگ و تباهی، انتظاری هر روزه بود برای سرتاسر وجودم . تنها نقطۀ اتکا وجودم تو بود که همراهم بودی و ایمان خود را همانند خون در رگان یخ زدهام تزریق میکردی تا از پا نیفتم، انگار بر خلاف خودم تو هنوز هم به من امید داشتی. بارها به این موضوع فکر کرده بودم که اگر من جای تو بودم همه چیز را رها میکردم و پی بخت خود میرفتم. اما تو من نبودی و ایستادن، مبارزه کردن و نباختن سرشت تو بود که در آن ایام با عشق و معرفت در آمیخته شد و تبدیل به زیباترین تابلوی خلق شده بدست بشر در ستایش ایثارو فداکاری گردید... آن ایام گذشت و تنها خاطرات تلخی را برایمان به یادگار گذاشت، خاطراتی که قابلیت تبدیل شدن به چراغ راهی را داشتند که در ابتدا برایمان ناشناخته و غریب مینمود. راهی که من در آن مسافر بودم و تو همسفر... یادم هست آن روز که بلیط سفر از ظلمت به روشنایی، از جهالت به دانایی و از اسارت به رهایی به دستم رسید، تو زودتر از من برای این سفر و همراهی من آماده بودی و مثل همیشه قبل از هر چیز خودت را برای هرگونه فداکاری و ایثار در حق من و تحمل مشقتهای این مسیر مهیا نموده بودی و چقدر واژه همسفر بروجودت زیبنده بود چرا که قبل از این سفر مرا در تاریکی و ظلمات محض همراه بودی و مانند من تشنۀ تغییر جهت، تغییر منش و هزاران تغییر دیگر در زندگیمان شده بودی. اینجا بود که من به پشتوانۀ همین همراهی، ترسهایم را برای ورود به دنیای ناشناخته کنگره کنار گذاشتم و وارد راهی شدم که در انتهای مسیرش خوشبختی در انتظارمان بود. خوشبختی که شاید زمانی دور آن را در مکانی جا گذاشته بودم و فراموشش کرده بودم. خوشبختی که بیشک لایقش بودی و غفلت آن را از کف ما برده بود. هنوز مسافت زیادی از سفرمان طی نشده بود که در پس چندین آزمون و خطا دریافتم که برای رسیدن به قله و یا همان انتهای سفر باید پرواز کرد و آن را آموخت . طبیعتـاً کسی که پرواز را آموخته باید به مانند عقاب جایگاهش را در بالاترین و رفیعترین نقطه از زمین بسازد تا دستیابی نامحرمان به آن ناممکن شود و ویرانی آن جایگاه به آرزویی دست نیافتنی برای بدخواهان ...